درس بعد

امارات _قطع

درس قبل

امارات _قطع

درس بعد

درس قبل

موضوع: قطع


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۸/۱۷


شماره جلسه : ۱۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • امکان یا عدم امکان نفی حجیت از قطع و جواب از آن

  • بحث اخلاقی

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


نتيجه‌ بحث اين شد که آنچه که به عنوان حقيقت براي قطع است فقط طريقيت است؛ و اين تنها اثر قطع، بلکه عين قطع و واقعيت آن است؛‌ اما نسبت به خصوص قطع چيز ديگري به نام وجوب متابعة القطع يا به عنوان حجيت يعني استحقاق عقاب در صورت مخالفت نداريم.با توجه به اين مسأله سؤال اين است که آيا حجيت قابليت جعل براي قطع را دارد يا نه؟ آيا شارع مي‌تواند قطع را حجت قرار دهد؟ و همچنين آيا سلب حجيت از قطع ممکن است يا نه؟


بررسي امکان جعل حجيت براي قطع

اما مطلب اول، طبق نظريه مشهور جعل حجيت براي قطع امکان ندارد؛ براي اين که آنها قائلند که حجيت امر ذاتي و از آثار ذاتي قطع است؛ و ذاتي شيء قابليت جعل براي شيء را ندارد. ذاتي شيء يک امر تکويني است که با خود شيء موجود مي‌شود و لذا بعد از وجود شيء نمي‌توان ذاتي را براي آن جعل کرد. غالباً اين تعبير را که در منظومه حاجي سبزواري وجود دارد، مي‌آورند که «ما جعل الله المشمشة، مشمشا بل أوجدها» اينطور نيست که خداوند بعد از آن که مشمشه را خلق کرد، بعد مشمشه قرار دهد؛ با ايجادش مشمشه بودن پيدا مي‌شود؛ مشمشه بودن در ذاتش وجود دارد.

اما طبق نظريه‌اي که مرحوم شهيد صدر داشت، ايشان چون حجيت را مربوط به مولويت ذاتي مولا مي‌دانند، چون خود مولويت قابليت جعل را ندارد و نمي‌توان گفت که شارع مولويت را براي خودش جعل کرده است، بلکه شارع مولويت ذاتي و حقيقي دارد، حجيت هم مربوط به مولويت است چنين خواهد بود و ديگر قابل جعل نيست. اما طبق نظري که ما انتخاب کرديم و عرض کرديم که قطع، فقط يک حقيقت به نام طريقيت دارد، جعل حجيت امکان دارد؛ يعني امکان عقلي دارد که شارع بگويد اين طريق تام را حجت قرار مي‌دهم؛ اما نکته‌اي که وجود دارد،‌ اين است که از جعل حجيت براي قطع، لغويت لازم مي‌آيد؛ زيرا، مقصود از حجت به معناي لغوي و يا حجت به معناي اصولي همان وصول الي الواقع است.

هنگامي که گفته مي‌شود اين را حجت قرار مي‌دهيم، يعني اگر شما اين راه را تحصيل کرديد، به واقع رسيده‌ايد؛ وقتي مي‌گوئيم خبر واحد را حجت قرار داده‌ايم، يعني اگر خبر واحد قائم شد،‌ واقع را ــ حالا واقع ظني ــ بدست آورده‌ايد. مقصود از جعل حجيت، وصول إلي الواقع است و چون قطع طريقيت ذاتي دارد، ديگر جعل حجيت براي آن لغو است؛ وقتي چيزي طريقيت به واقع دارد و واقع را صد در صد براي قاطع نشان مي‌دهد، لغو است که شارع بگويد من اين قطع را طريق إلي الواقع قرار مي‌دهم. به عبارت ديگر، جعل حجيت براي قطع معنايي ندارد جز جعل طريقيت براي قطع؛ بنابراين، نيازي نيست که اينجا شارع بيايد آن را طريق قرار دهد.

نتيجه اين شد که طبق مبنايي که ما اختيار کرديم، جعل حجيت براي قطع ممکن است اما لغو است؛ اما طبق مبناي مشهور اصلاً جعل حجيت براي قطع معقول نيست و قابليت جعل وجود ندارد؛ چون ذاتي آن است و امکان جعل حجيت اصلاً وجود ندارد؛ نه اين که بگوئيم تحصيل حاصل و لغويت لازم مي‌آيد؛ ولي طبق بيان و راه ما،‌ مي‌گوئيم يک اثر دومي به نام حجيت که ذاتي قطع باشد، نداريم؛ قطع فقط طريقيت است و غير از طريقيت تامه چيزي نيست. طبق اين ديدگاه جعل حجيت معقول است ولي لغويت لازم مي‌آيد؛ چون غايت جعل در باب حجيت، رسيدن به واقع است؛ وقتي گفته مي‌شود قطع طريق تام به واقع است، ديگر جعل حجيت براي قطع لغو خواهد بود. تحصيل حاصلي که در فلسفه مي‌گويند گاه به يک امر غير معقول برمي‌گردد؛ يعني ايجاد چيزي که موجود است، محال است؛ و گاه فقط مقصود از تحصيل حاصل مجرد لغويت است؛‌ ما عرض مي‌کنيم اينجا لغويت لازم مي‌آيد.

امام(قده) هرچند راهي که ما عرض کرديم را طي نکرده‌اند؛ ايشان قبول دارند که حجيت يک اثر دوم و يکي از احکام عقليه‌اي است که براي قطع ثابت مي‌شود؛ لکن اين را به عنوان يک اثر ذاتي نمي‌دانند، بلکه معتقدند‌ حجيت يک حکم عقلي مترتب بر قطع است. ايشان در صفحه 374 از جلد دوم کتاب معتمدالاصول مي‌فرمايند:‌ «أما الحجية فهي حکم عقلي مترتب علي القطع يک حکم عقلي است که بر قطع مترتب است؛ آن را به عنوان ذاتي قطع نمي‌دانند. روز گذشته نيز عرض کرديم که هنگامي که به عقل مراجعه مي‌کنيم، عقل غير از لزوم اطاعت مولا چيز ديگري را حکم نمي‌کند؛ حکم دومي به نام منجزيت و معذريت ندارد. ايشان در ادامه ‌فرموده‌اند: ومن هنا لا يصح للشارع جعل الحجية للقطع لکونه لغواً نظر شريف ايشان نيز اين است که جعل حجيت براي قطع لغو است لا لکونه من لوازم الماهية نه اين که بگوئيم حجيت از لوازم ماهيت قطع است، بلکه حجيت يک حکم عقلي است که مترتب بر قطع است.

پس، مشهور حجيت را ذاتي مي‌دانند که قابل جعل استقلالي و تشريعي نيست؛ اما کساني که مي‌گويند عقل حکم به حجيت به عنوان اثر دوم قطع دارد، باز مثل امام مي‌فرمايند: چون لغويت لازم مي‌آيد، جعل امکان ندارد. لکن ما گفتيم که حجيت نه ذاتي قطع است و نه عقل چنين حکمي را دارد؛ بلکه قطع غير از طريقيت چيزي نيست و با اين وجود، غايت مقصود در طريقيت وجود دارد و لذا، جعل حجيت براي قطع لغويت را لازم دارد. هذا تمام الکلام در جعل حجيت.


بررسي امکان ردع شارع از عمل به قطع

بحث بعدي اين است که آيا ردع از عمل به قطع براي شارع ممکن است يا نه؟ آيا شارع مي‌تواند بگويد اگر در موردي قطع پيدا کردي به آن عمل نکن؟ در رسائل و کفايه ديده‌ايد و در آينده نيز ما به اين بحث خواهيم رسيد که اخباري‌ها قائلند به اين که شارع، قطع حاصل از غير قرآن و سنت را ردع کرده است؛ اصولي‌ها اين مطلب آنها را شديداً‌ انکار کرده‌اند و با اخباري‌ها مخالفت کرده‌اند. حالا مي‌خواهيم ببينيم کساني که مي‌گويند نفي حجيت از قطع يا ردع از عمل به قطع ممکن نيست، چه دليلي دارند.


ادله قائلين به عدم ردع

در مجموع کلماتشان ادله‌اي وجود دارد که مهمترين آنها دو دليل است. دليل اول که مرحوم آخوند در کفايه به آن اشاره فرموده‌اند، اين است که ردع از عمل به قطع يا نفي حجيت قطع مستلزم اجتماع ضدين است، واقعاً يا اعتقاداً. بدين بيان که اگر کسي قطع پيدا کرد به وجوب عملي، در صورتي که شارع بفرمايد به اين قطع عمل نکن و من اين عمل را مباح قرار دادم، و فرض کنيم که قطع اين شخص مطابق با واقع هم باشد؛ در چنين موردي فرضاً اگر شارع بخواهد جلوي قطع او را بگيرد و بفرمايد که اين عمل مباح است، اجتماع ضدين به حسب واقع لازم مي‌آيد؛ لازم مي‌آيد که اين عمل در عالم واقع هم واجب باشد و هم واجب نباشد.

و اگر قطع شخص مطابق با واقع نباشد،‌ اجتماع ضدين به حسب الاعتقاد لازم مي‌آيد؛ کسي که مي‌گويد من قطع دارم به وجوب شيء ــ فرض هم اين است که در واقع آن عمل واجب نيست ــ شارع اگر بگويد اين عمل واجب نيست، معنايش اين است که اين شخص هم معتقد باشد به وجوب آن عمل و هم معتقد به عدم وجوب باشد. مشهور مي‌گويند نفي حجيت از قطع مستلزم اجتماع ضدين واقعاً (در صورتي که قطع مطابق با واقع درآيد (يا اعتقاداً) در صورتي که قطع مطابق واقع نباشد) است؛ و همانطوري که اجتماع نقيضين يا ضدين به حسب واقع محال است، اعتقاد به محال نيز خودش محال است و در حکم محال است، يعني قابليت التزام و عمل را ندارد. اشکالات دليل اول:با قطع نظر ازمباني که اختيار شد،‌ بايد ديد که اين دليل، آيا دليل تامي است؟ برخي از بزرگان مثل مرحوم آقاي خوئي در مصباح الاصول کاملاً اين دليل را پذيرفته و معتقد به اين مطلب هستند؛ مرحوم آخوند نيز که در کفايه دارند. اما در اينجا چند اشکال بر اين دليل وارد است.

اولين اشکال اين است که اجتماع ضدين در امور تکويني و در امور واقعيه محال است؛ يک شيء در زمان واحد هم سياه باشد و هم سفيد، محال است. اما در امور اعتباريه چه اشکالي وجود دارد؟ در امور اعتباريه مي‌گويند که تضاد به آن معنايي که در امور واقعيه است، وجود ندارد؛ امر اعتباري است، مي‌شود هم وجوب به آن تعقل پيدا کند و هم حرمت؛ از نظر اجتماع دو امر اعتباري مانعي ندارد؛ بله، اگر مولا بر فعل واحدي هم وجوب را مترتب کند و هم حرمت را، سبب مي‌شود که عبد قدرت بر امتثال آن عمل نداشته باشد.اين اشکال مبتني است بر بحث مفصلي که ما در چند سال پيش آن را بيان کرديم و آن اين است که اساساً اين مطلب و نظريه مشهور که مي‌گويند بين احکام تضاد وجود دارد، آيا تام و صحيح است؟

مشهور چون قائلند بين احکام تضاد وجود دارد، لذا احکام متضادين را هم در اينجا بار مي‌کنند. اما اين اشکال، اشکال خيلي مهمي نيست، از نظر اين که اشکال مبنايي است.

بحث اخلاقي (ريا در عبادات و علم)
يکي از مصائبي که همه انسان‌ها ــ از متديّن و غيرمتديّن گرفته و در متديّنين نيز هم شامل عالم مي‌شود وهم ديگران ــ دچار آن هستند، مسأله ريا است. ريا يک حقيقتي دارد که در همه امور زندگي وجود دارد وفقط شامل باب عبادات نمي‌شود؛ در علم، در اظهار علم و دانش، قدرت بر فهم مطلب، قدرت بر نوشتن، قدرت بر اختراع، در تمام اين امور وجود دارد؛ حتي کسي که به حسب ظاهر داراي قدرت بدني است، مي‌تواند ريا را در‌ آن دخالت دهد.

معناي ريا عبارت است از اين که در مرأي و به رؤيت مردم باشد. ريا ناشي مي‌شود از ضعف حقارتي که انسان در خودش احساس مي‌کند؛ کمبودي که شخص در خود مي‌بيند را مي‌خواهد با ريا جبران کند؛ به عنوان مثال، ديگران فکر مي‌کنند که انسان سواد ندارد، در اينجا بيايد در موضوعي که نسبت به آن سواد ندارد، بخاطر اين که به ديگران نشان دهد که من هم مي‌توانم در مسائل علمي اظهار نظر کنم، مطلب بنويسد؛ اين ريا مي‌شود.

چيزي که عمدتاً ما گرفتار آن هستيم، در دائره مسائل ديني و خصوصاً در مسائل عبادي است. ماه رمضان که تمام شده است و انسان بايد آثار آن را در وجود خودش کم کم ببيند؛ من گاه مي‌گفتم ماه رمضان که تمام مي‌شود، افراد بر دو دسته‌اند: بعضي از افراد مثل اين است که از يک خانه‌اي به خانه‌ديگر منتقل شده‌اند؛ انسان احساس مي‌کند فضا عوض شد و آن معنويات و عنايات و توجهات خداوند به آن صورت ديگر وجود ندارد، و شرائط ديگري بوجود مي‌آيد؛ هنر اين است که انسان بتواند آثار ماه رمضان را در خودش نگهدارد. در باب روزه گفته‌اند تمام عبادات قابليت ريا دارد مگر روزه؛ اگر در همين جمع ما کسي روزه باشد،‌ هيچ کس نمي‌فهمد؛ تا خود شخص اظهار نکند، عمل خودش را به کسي نشان نمي‌دهد. خاصيت اصلي روزه که درجات بالايي را براي انسان مي‌آورد، اين است که ريا بردار نيست.

نتيجه‌اي که مي‌خواهم بگيرم اين است که 29 روز يا 30 روز يک عمل عبادي که در آن ريا نبوده است را انجام داده‌ايم، آيا مي‌توانيم اين را سرايت دهيم به بقيه عباداتمان؟ اولاً‌ در نزد خودمان ريا نکنيم؛ انسان گاه نماز مي‌خواند و از نمازخواندن خودش لذت مي‌برد و آن را به رخ نفس مي‌کشد؛ اين ارزشي ندارد؛ بهترين نماز اين است که وقتي نماز انسان تمام شد،‌ واقعاً معتقد باشد به اين که کاري نکرده است؛ واقعاً‌ معتقد باشد عمل ناقصي را انجام داده است. ريا در نزد نفس واقعاً‌ خطرناک است؛ و لذا، يکي از دعاهاي ائمه و بزرگان ما اين بوده که خداوند اعمالشان را قبول کند؛ مي‌فرمودند: «الهي تقبّل منّا»، اين نمي‌شود جز اين که انسان اعتراف داشته باشد که عملش قابليت قبول دارد. بعد از اين مرحله، عدم ريا نسبت به مردم و اجتماع است؛ که بسياري از ما طلبه‌ها گرفتار آن هستيم.

غالباً‌ خود شخص نيز متوجه نمي‌شود؛ و اين که ريا شرک خفيّ است، براي اين است که خود انسان نيز توجه ندارد وغافل از اين است که علمش را به صورت ريا انجام مي‌دهد. در صفحه 296 از جلد دوم أصول کافي روايت مفصلي وجود دارد که در ادامه‌اش آمده است: «إنّه للمرائي ثلاث علامات سه علامت براي مرائي وجود دارد ينشط إذا رأي الناس وقتي در اجتماع قرار مي‌گيرد نشاط پيدا مي‌کند؛ هنگامي که به مسجد مي‌رود اگر ديد که نشاطي به سبب حضور مردم براي او ايجاد شده است و اگر مردم نبودند، خيلي نشاط پيدا نمي‌کرد؛ اين مي‌شود ريا، هرچند که خود شخص نفهمد و متوجه آن نشود. مبارزه با اين نيز خيلي مشکل است.

ويکسل إذا کان وحده اگر تنها باشد، کسل است؛ آدم رياکار اگر تنها شد، کسل است. ما در احوالات اولياي خدا داريم که يک ساعتي را در شبانه‌روز کاملاً‌ تنها بودند و اگر از آنها بپرسيم که بهترين وقت شما چه موقعي است، اگر هم جواب ندهند، بهترين وقتشان همان زمان است؛ انساني که عبادت عجين با او باشد، بايد دنبال تنهايي بگردد؛ و ما بايد حتي اگر يک ربع هم که شده، به محاسبه و تنهايي خودمان بپردازيم، و به صورتي باشد که اين زمان براي ما نشاط بياورد. ويحبّ أن يحمد فيه جميع أموره ريا کار کسي است که مي‌خواهد در همه امورش، او را حمد کنند؛ اگر صدايش خوب است، مي‌خواهد از منبر که پائين آمد، همه بگويند أحسنت و تعريفش کنند. واقعاً‌ قضيه بسيار مشکل است و اگر بتوانيم از ريا خلاصي پيدا کنيم،‌ نجات بزرگي است.

برچسب ها :

امارات قطع آثار مترتب بر قطع کون طریقیت حقیقتِ قطع استحاله جعل حجیت برای قطع لزوم لغویت از جعل حجیت برای قطع معنای جعل حجیت ردع شارع از قطع حاصل از غیر قرآن و سنت استحاله اجتماع ضدین استحاله اجتماع ضدين به حسب الاعتقاد استحاله اجتماع ضدین به حسب واقع نفی حجیت از قطع استحاله اجتماع ضدین در امور تکوینی و واقعی تضاد بین احکام معنای ریا بهترین نماز علامات انسان ریاکار نگهداری آثار ماه رمضان

نظری ثبت نشده است .