درس بعد

امارات _قطع

درس قبل

امارات _قطع

درس بعد

درس قبل

موضوع: قطع


تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۸/۲۴


شماره جلسه : ۱۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دلیل دوم بر اصولی بودن بحث تجری

  • بحث اخلاقی:معاشرت با افراد ناشایست

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


دليل و راه اول براى حرمت فعل متجرّيٰ به را ذکر کرديم، و آن کلام مرحوم نائينى قدس سره بود؛ مبني بر آن که اطلاق ادله نيز شامل متجرّي مي‌شود.


دليل دوم بر اصولي بودن بحث تجرّي

راه دوم براى حرمت فعل متجرّيٰ به نيز در کلمات مرحوم نائينى در کتاب فوائد الاصول به صورت مفصل بيان شده است. قبل از بيان اين دليل،‌ لازم است اين نکته را تذکر دهيم که بحث تجرّي را بايد مرحله به مرحله ذکر کنيم؛ و ببينيم آيا براى حرمت فعل متجرّيٰ به دليلى داريم؟ اگر براى حرمتش دليل نداشتيم، آيا براى قبحش دليل داريم يا نداريم؟ و اگر هيچ کدام از اينها نبود، آيا خود تجرّي حرمت دارد و شخص متجرّي استحقاق عقاب دارد يا ندارد؟

تاکنون يک دليل در حرمت فعل متجرّيٰ به، به همراه اشکالاتش را ذکر کرديم؛ و در بحث امروز راه دوم را بيان خواهيم کرد؛ نتيجه‌‌ اين دليل نيز حرمت فعل متجرّيٰ به است؛ و همچنين طبق بيانى که براى راه دوم ذکر می‌‌کنيم، بحث تجرّي مسأله اصوليه می‌‌شود، همانگونه که طبق راه اول، بحث از تجرّي يک مسأله اصولى می‌‌شد. به عبارت ديگر، براى اين که اصولى بودن بحث تجرّي محفوظ بماند، دو راه در بين کلمات بزرگان وجود دارد که راه اول آن را بيان کرديم.اما راه دوم، اين راه به دو مقدمه نيازمند است؛

اولين مقدمه
اين است که در مسأله حسن و قبح اشياء، چنين نيست که با بروز عناوينى چون قطع، تغييرى در آنها بوجود آيد؛ اگر فعلي حسن است، قطع انسان در عنوان حسن آن هيچ تغييرى نمي‌دهد و هيچ دخالتى ندارد؛ و همچنين است در مورد قبح که شخص اگر قطع داشته باشد، باز آن فعل، عنوان قبح را دارد؛ و اگر قطع هم نداشته باشد، متصف به قبح خواهد بود. بر خلاف بعضى موارد ديگر که سبب تغيير در عنوان حسن و قبح می‌‌شود؛ مثلاً عنوان ضرر و نفع در باب صدق و کذب تغيير بوجود می‌‌آورد؛ گفته مي‌شود «الصدق حسن ما لم يکن موجباً للضرر» ، اما اگر عنوان ضرر بر صدق عارض شود، مغيّر حسن بودن صدق مي‌شود و آن را به فعلي قبيح تبديل مي‌کند. پس، در اين مقدمه می‌‌خواهيم بگوييم قطع و ساير اوصاف نفسانيه، تغيير يا تبديلى در عناوين واقعيه حسن و قبح ايجاد نمی‌‌کنند؛ و در نتيجه، کسي نمي‌تواند ادعا کند که قطع او به خمريت مايعي، سبب مي‌شود که آن مايع داراي عنوان قبح شود؛ چنين چيزي امکان ندارد؛ و اين مسأله يک امر وجدانى غير قابل انکار و بسيار واضح است. و در رسائل نيز آن را خوانده‌ايد.

 مقدمه دوم نيز آن است که ترديدي وجود ندارد بر اين که در باب تجرّي، عملى که به عنوان تجرّي صادر می‌‌شود، کشف از خبث سريره و باطن شخص می‌‌کند؛ فعل متجرّي کاشف از اين است که شخص داراي خباثت باطني است و از آن به قبح فاعلي تعبير مي‌شود. اگر بخواهيم معناي قبح فاعلى را روشن‌تر عرض کنيم، اين است که منظور از قبح فاعلي، فقط صرف خبث باطنى نيست؛ چه بسا افرادى وجود دارند که فعل حرام انجام نمی‌‌دهند، اما انسان می‌‌داند که خبث باطنى دارند. بنابراين، مقصود از قبح فاعلى، فقط خبث باطنى نيست؛ و قبح فاعلي يعنى اين که صدور فعل از فاعل، عنوان قبيح را پيدا مي‌کند؛ قبح فاعلى يعنى اين که فعل صادر از شخص می‌‌شود قبيح؛ شرب مايعى که به نيت خمريت از شخص صادر مي‌شود، عنوان قبيح را‌ پيدا مي‌کند. در مقابل، معناي قبح فعلى اين است که خود فعل با قطع نظر از صدور آن از فاعل، عنوان قبحى دارد؛ خمر با قطع نظر از اين که از اين فاعل صادر شود، عنوان قبح را دارد؛ به عبارت ديگر، قبح فعلى يعنى در خود فعل بما هو هو، قبح باشد.

نکته‌‌‌‌اى که می‌‌خواهيم بيان کنيم اين است که وقتى در کفايه يا رسائل از ما سؤال می‌‌کردند که قبح فاعلى يعنى چه؟ می‌‌گفتيم قبح فاعلى يعنى خبث باطن و سوء سريره؛ اما در اينجا می‌‌خواهيم عرض کنيم که مجرد خبث باطنى نمي‌تواند که قبح فاعلى باشد. اگر کسى سوء سريره دارد اما فعل حرامي را انجام نمی‌‌دهد، هيچ کس نسبت به او تعبير به قبح فاعلى نمي‌کند؛ قبح فاعلى يعنى ممکن است که فعل، ملاک حسن و مصلحت را داشته باشد، اما صدور فعل از اين فاعل قبح دارد. به عبارت ديگر، می‌‌‌‌فرمايند بين قبح فعلى وقبح فاعلى اصلاً تلازمى وجود ندارد؛ ممکن است در موردي فعلى قبيح باشد اما صدورش از فاعل قبيح نباشد، مثلاً کسى فکر می‌‌کند که فلان عمل، عمل خوب و مصلحت‌دار است، در حالي‌که نمی‌‌داند آن عمل صد در صد به ضرر جامعه است،‌ در اينجا خود فعل مفسده دارد اما صدورش از اين فاعل قبيح نيست؛ در شرع نيز اگر کسى خيال کند انجام فعلي که داراي مفسده است، براى انسان لازم است، داراي قبح فاعلي نيست؛ و از آن به انقياد تعبير مي‌شود؛ عکس اين نيز وجود دارد ـ يعني قبح فعلي نيست، اما قبح فاعلي هست ـ مثل تمامي موارد تجرّي؛ که مثلاً فعل خارجى شرب خمر نيست و مايع آب است، بنابراين، ليس بقبيح؛ اما صدور فعل از اين فاعل ـ متجرّي ـ به نيت خمريت قبيح است.

بنابراين، در مقدمه دوم می‌‌گوييم: ترديدي نداريم که در باب تجرّي، قبح فاعلى داريم؛ اما بحث اين است که آيا اين قبح فاعلى ملازمه با حرمت فعل متجرّيٰ به را دارد يا نه؟ آيا قبح فاعلى سبب حرمت فعل متجرّيٰ به می‌‌شود يا نه؟ بحث از ملازمه است؛ چطور در باب مقدمه واجب گفته مي‌شود که آيا بين وجوب ذى‌المقدمه و وجوب مقدمه عقلاً ملازمه وجود دارد يا نه؟ و يا آيا بين امر به شى‌‌ء و نهى از ضد ملازمه است؟ در بحث تجرّي نيز بحث از ملازمه است. از ديگر سو، همچنين در باب تجرّي ترديدى نيست که قبح فاعلى وجود دارد؛ بعد از اين دو مطلب اين بحث مطرح مي‌شود که آيا قبح فاعلى مستتبع حکم شرعى هم هست؟ به دنبالش عقلاً شارع بايد اين فعل را حرام کرده باشد يا نه؟ آيا بين قبح فاعلى و حرمت فعل متجرّيٰ به ملازمه است يا نه؟

مرحوم نائينى می‌‌فرمايند: ما بايد در دو صورت بحث کنيم؛ يک صورت اين است که آيا قبح فاعلى با حرمت فعل متجرّيٰ به ملازمه دارد به همان ملاک حرمت واقعي؟ يعنى اين مايع اگر خمر بود و حرام، ملاکى بوده که شارع خمر را حرام کرده است، حال آيا قبح فاعلى با حرمت فعل متجرّيٰ به به همان ملاک ملازمه دارد؟ به عبارت ديگر، آيا به همان ملاک ادله عناوين اوليه حرام است؟ صورت دوم نيز اين است که بگوييم نه، قبح فاعلى با حرمت فعل متجرّيٰ به ملازمه دارد، اما به ملاک ديگرى که مخصوص باب تجرّي است؛ مثل تمرّد بر مولا؛ بدين صورت که اگر مايع واقعاً خمر بود، به ملاک خمريت حرام مي‌بود، اما حالا که خمر نيست، مصداق تمرّد بر مولا بوده و به اين مصداق حرام مي‌شود.

اما بحث اول
که آيا به دنبال قبح فاعلي حرمت فعل متجرّيٰ به مي‌آيد به همان ملاک عناوين اوليه؛ نتيجه‌‌اش اين است که ادله اوليه مثل «لا تشرب الخمر» اطلاق دارد، و اين اطلاق، هم شامل قبح فعلى می‌‌شود و هم شامل قبح فاعلى می‌‌شود. اطلاق «لا تشرب الخمر» ، هم موردي را که مايع خمر واقعي است و قبح فعلي دارد را شامل مي‌شود و هم موردي را که مايع خارجي در واقع خمر نيست و قبح فاعلي است را شامل مي‌شود. آيا ادله اوليه چنين اطلاقى دارد يا آن که چنين اطلاقى ندارد؟ کلام مرحوم نائينى در صفحات 42 و 43 به بعد از جلد سوم فوائد الاصول را حتماً ملاحظه کنيد، إن‌شاءالله روز شنبه عرض می‌‌کنيم.


بحث اخلاقى: معاشرت با افراد ناشایست

امروز حديثي را از امام صادق(ع) که اين ايام مصادف با شهادت آن بزرگوار است، عرض کنيم. امام صادق(ع) رئيس مذهب و صاحب مذهب ماست؛ و ما افتخار داريم که اين مذهب، عنوان مذهب جعفرى را دارد. واقع اين است که ما آنطور که بايد و شايد، ائمه‌مان را نشناخته‌ايم؛ مراتب و مقاماتي که آن بزرگان نزد خداوند دارند را نشناخته‌ايم. گاه برخي حرف‌ها يا نظرياتى نيز از بعضى‌‌ افراد صادر می‌‌شود که براى انسان خيلى رنج آور است و اين بزرگان را به اندازه‌ افراد معمولي تنزل می‌‌دهند. فقه را ملاحظه کنيد که چه اندازه از امام صادق(ع) روايت داريم؟

از اول فقه ـ کتاب الطهارة ـ تا آخر آن که کتاب الديات باشد از امام صادق(ع) حديث داريم؛ آنهم نه يک حديث و دو حديث، بلکه احاديث فراواني داريم؛ فقط در باب حج، تنها زرارة به امام صادق(ع) عرض می‌‌کند که من چهل سال است احکام حج را از شما سؤال می‌‌کنم و هنوز تمام نشده است؛ خانه‌‌اى که اعمال محدودى دارد، چرا بايد اين همه احکام داشته باشد و اين مقدار زمان به طول بکشد؟ حضرت فرمودند: چه انتظارى داري! اين خانه دو هزار سال قبل از آدم محل طواف بوده است و تو با چهل سال مي‌خواهي احکام آن را متوجه شوى و بفهمى! اين نسبت به فروع، در اعتقادات نيز از توحيد گرفته تا معاد، ملاحظه کنيد که چه مقدار روايت از امام‌ صادق(ع) نقل شده است؛ که انسان وقتى بخواهد تصور کند اين همه معلومات از يک آدم معمولى قابل صدور است، امکان ندارد که تا شخصي به مبدأ وحي متصل نباشد و به علم بارى تعالى مؤيّد نباشد، چنين مواردي را بتواند پاسخ گويد؛ اگر از فقيهى که تمام عمرش را در فقه گذرانده است نيز مسأله‌اي فقهى سؤال شود، غالباً می‌‌گويند بايد مراجعه مجدد بکنند و بعد نسبت به آن اظهار نظر کنند.

يکى از رواياتى که از امام صادق(ع) خطاب به سفيان رسيده، اين است که آن حضرت فرموده: «يا سفيان امرنى والدى بثلاث و نهانى عن ثلاث فکان فيما قال لى يا بنى من يصحب صاحب السوء لا يصلح؛ فرمودند: يکى از چيزهاى که پدرم به من سفارش کرده، اين است که اگر کسى با فردى که داراى بدى است معاشرت داشته باشد، نمی‌‌تواند از بدى او محفوظ بماند. اين مطلب براى ما طلبه‌‌‌‌ها واقعاً بسيار نکته مهمى است؛ وقتى انسان تاريخ را می‌‌بيند، ملاحظه مي‌کند که روحانيون و طلبه‌‌‌‌هايى که از اول خودشان را ملازم و پيرو بزرگان ـ چه حيّ آنها و چه ميّت آنها ـ قرار مي‌دادند، تابع شيخ انصارى و شيخ طوسى و شيخ مفيد و سيد مرتضى و علامه و فخر المحققين و ... که ترديدي نيست آنها واقعاً اسلام و دين را فهميده بودند، به درجات عالي مي‌رسند؛ اما بعضى از طلبه‌ها و روحانيون هم بودند که در مسيري غير از مسير اينها راه می‌‌روند؛ همراه افرادى هستند که اسلام را نفهميده‌‌‌اند و عليه اسلام هم يا مقاله می‌‌نويسند و يا اشکال و شبهه می‌‌کنند و هر روز نيز يکى از احکام اسلام را زير سؤال مى‌‌‌برند؛ کساني که با اين افراد نشست و برخواست کرده‌اند، از آنها تأثير پذيرفته‌‌‌اند و همان عقايد و افکار را منتشر مي‌کنند.

يکي از نکاتى که واقعاً براي ما طلبه‌‌ها مهم است، اين است که ديگران در فکر انسان تأثير مي‌گذارند؛ در مسايل اعتقادى، فکرى و اخلاقي، رفتار همنشين انسان تأثيرگذار است؛ اگر انسان با طلبه‌‌اى که تند مزاج است، بد دهن است و تعابير زشت را به راحتي از دهانش خارج مي‌کند، بنشيند، در او هم اثر می‌‌گذارد. گاه در مباحثات که يکى گرفتار غرور علمى بوده و به راحتي در مسأله اظهار نظر مي‌کرد و اگر به او مي‌گفتند که شيخ خلاف آن را گفته است، مي‌گفت شيخ نفهميده است؛ ديده مي‌شود که همين روحيات در رفيق هم بحث او نيز اثر گذاشته و او هم کم کم اين حرفها را می‌‌زند. البته بگذريم از اينکه واقعاً خداوند متعال برکت را از همه وجود چنين افرادي مي‌گيرد.

مى‌‌خواهم عرض کنم که اگر ديدىد هم مباحثه‌تان چنين تعابيرى دارد، بر خودتان خائف باشيد و بدانيد چه بخواهيد و چه نخواهيد، در صورتي که او خودش را اصلاح نکند، رفتارش بر شما اثر سوء می‌‌گذارد. در مسائل اقتصادى هم همينطور است؛ ما گروه‌هايى داشتيم که اهميت چنداني به درس نمي‌داند و دائماً در حال خريد و فروش و به دنبال تجارت و معامله بودند و يا کارهايى که نمی‌‌خواهيم بگوييم بر خلاف شرع است؛ نه، اگر کسى هم قدرت جمع بين اينها را داشته باشد، خيلى مهم است؛ ولى يک آدم با استعداد همين که در آن دايره قرار گرفت، به همان مسير خواهد رفت.

يکى از گرفتاري‌هايي که امروزه وجود دارد، مسأله شرکت‌‌هاى هرمى مثل گلدکوئيست است که برخى از طلبه‌‌هاى حوزه‌‌هاى علميه را براى رسيدن به مقاصد خودشان صيد کرده‌اند؛ تاکنون خود من چند بار با اينها جلسه‌‌هاى چند ساعته گذاشته‌ام و ديدم کسي که از اين کار دفاع می‌‌کند، دو سه نفر از طلبه‌‌‌‌هاى حوزه هستند؛ چرا؟ براى اين که آن آدم اثر سوء خود را بر اين طلبه‌ها گذاشته است و به آنها گفته است که اين کار چه سود و منفعتى دارد. طلبه‌‌‌‌اى که با نان پاک امام زمان(ع) که هيچ چيزى در طهارت با آن قابل مقايسه نيست.

چند سال پيش کسى آمد خدمت والد بزرگوار ما حساب و کتاب وجوهاتش را کرد؛ بعد که تمام شد، گفت: آقا من تقاضايى از شما دارم؛ شما مخارج خودتان و اولادتان و زندگى شخصى‌تان درسال چقدر است؟ ايشان فرمودند: براى چه اين سؤال را می‌‌کنيد؟ گفت: می‌‌خواهم مخارج شخصى را از همين پول مخمس خودم که خمس آن را جدا می‌‌کنم، بدهم. ما نيز آنجا نشسته بوديم و منتظر که ايشان چه می‌‌فرمايند؛ ايشان بدون هيچ تأمل فرمودند: من از وقتى که چشم باز کرده‌ام سر سفره امام زمان(ع) نشسته‌ام و يک لقمه اين سفره را بر همه اموال شما ترجيح مى دهم و هيچ لقمه‌‌‌‌اى را پاکتر از اين سراغ ندارم؛ البته منوط به اين که طلبه باشم و بتوانم خدمتى به دين کنم؛ مسأله بگويم، درس بدهم و درس بخوانم. زندگي مي‌کند، آن را رها کند به طمع اين که يک سود حرامى از اين راه بدست آورد؛ و دائماً هم به دنبال اين باشد که يک راه شرعى براي آن پيدا کند.

اين همان است که امام صادق(ع) فرمود: «من يصحب صاحب السوء لا يصلح». ما بايد اين جمله را در اعتقادات، اخلاق و زندگي‌مان واقعاً مد نظر قرار دهيم، وقتى ديديم کسى اخلاق رذيله دارد، اگر می‌‌توانيم اصلاحش کنيم، بايد اصلاح کنيم و اگر نمی‌‌توانيم، خودمان را نجات دهيم. اين تعبيرى است که بايد هميشه مدّ نظرمان باشد تا إن‌شاءالله همه ما سالم بمانيم.

برچسب ها :

امارات قطع تجرّی حرمت فعل متجرّی به کاشفیت فعل متجرّی از خباثت باطنی شخص معنای قبح فاعلی معنای قبح فعلی عدم تلازم بین قبح فعلی و قبح فاعلی ملازمه قبح فاعلی در تجرّی با حرمت فعل متجرّی به اطلاق ادله اولیه احادیث امام صادق احکام حج معاشرت با افراد بد تأثیر پذیری انسان از افکار دیگران توجه به اخلاق هم مباحثه ارزش شهریه امام زمان

نظری ثبت نشده است .