موضوع: قطع
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱/۲۷
شماره جلسه : ۶۸
-
پاسخ شهید صدر از دلیل اول اخباری ها و بیان اصطلاح یقین (اصولی یا منطقی)
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
بسم الله الرّحمن الرّحيم
پاسخ مرحوم شهيد صدر از دليل اول اخباريها
جوابهاي دليل اول اخباريها را ديروز عرض كرديم. مرحوم شهيد صدر رضوان الله عليه در اينجا مطالبي دارد كه شايد مفصلتر از همه در اين مباحث وارد شده است.مرحوم آقاى خوئى در كتاب مصباح الاصول بعد از اينكه كلام مرحوم نائينى را نقل کرده و آن را مورد مناقشه قرار میدهند، اين بحث را تمام میكند. اما مرحوم شهيد صدر اين بحث را به صورت مفصل مطرح كردهاند. اين بحث، از مباحث بسيار مهم است و گاه از ما و ديگر فضلا سؤال میشود كه بالاخره ديدگاه فقه شيعه راجع به عقل چيست؟ عقل در چه ميدانهايى میتواند حضور پيدا كند؟ آيا عقل اعتبار دارد؟
در برخى از مسائل مستحدثه نيز ديده ميشود که برخي فقط به دليل عقل استدلال كردهاند. بنابراين، ما اين بحث را که به تبع مرحوم صدر مفصل نقل میكنيم، از اين باب است كه بحث مهم و مفيدى استبه دنبال جواب از استدلال اول اخباريها، كه ادعا میكنند كثرة الخطاء در استدلالات عقليه، مانع از حصول يقين براى استدلال كننده است؛ يعنى در هيچ استدلال عقلى نمیتوان به يقين رسيد. اگر مراد اخبارىها اين باشد، بيان مرحوم آخوند خراسانى مبني بر اين که نزاع، نزاع صغروى است، تأييد ميشود. حال، در اينجا از اخباريها سؤال ميشود که مقصود شما از يقين چيست؟ آيا مقصودتان عدم حصول يقين به حسب اصطلاح علم اصول است كه از آن به يقين اصولي تعبير میكنيم؛ يا مقصودتان عدم حصول يقين به اصطلاح اهل منطق است؟
تبيين اصطلاح يقين
يقين در اصطلاح اهل اصول ادراك مقرون به جزم است، از هر راهى که میخواهد حاصل شده باشد. بنابراين، حتي اگر كسى از قول صبى ادراك جزمى پيدا كرد، و يا از خواب، ادراك جزمى پيدا كرد و همينطور از مغالطه و شعر و... ادراك جزمى پيدا كرد، اصولى میگويد «هذا يقين». اما يقين در اصطلاح منطق مبتنى بر برهان است؛ در ميان صناعات خمس، آن چيزى كه موجب يقين است، برهان نام دارد که مواد آن قضاياي ستّه ضروري و يقينيه است و عبارتند از: اوليات، فطريات، حسيات، حدسيات، تجربيات و متواترات.بنابراين، ملاحظه میفرماييد كه ما يك يقين به اصطلاح علم اصول داريم و يك يقين بر حسب اصطلاح منطقى داريم. به اخبارىها میگوييم: شما كه میگوئيد در اثر كثرت الخطاء، براى انسان از راه استدلالات عقلى يقين حاصل نمیشود، مرادتان چيست؟ آيا مرادتان يقين به حسب اصطلاح اصول است يا يقين منطقى؟
پاسخ اخباريها در صورتي که مراد آنها يقين اصولي باشد
مرحوم صدر در مباحث الاصول فرمودهاند: اگر مراد يقين اصولى باشد، يقين اصولى يكى از اوصاف و وجودات نفسانى است که در تحقق و موجود شدنش تابع قانون عليت است؛ يعنى اگر علتش موجود شود، اين هم موجود میشود؛ سپس میفرمايد: معلومات اوليه كه انسان دارد، هوش و زكاوتى كه انسان دارد، معلومات ثانويهاى كه انسان براي حصول يقين كسب ميکند، به حسب اختلاف امكنه و ازمنه و اشخاص فرق میكند.ممكن است در يك شهرى، از قول يك نفر يا از ديدن يك حادثه يقين به مطلبي پيدا شود؛ اما همان حادثه در شهر ديگر موجب پيدايش يقين نشود؛ مثلاً در شهرى كه طبيب و بهداشت ندارد، اگر كسى به مرض وبا مبتلا شد، بلا فاصله يقين پيدا مىشود که اكثر اين شهر مبتلا به وبا هستند؛ چون وقتى طبيب و مراقبت بهداشتي نباشد، اين مرض سرايت میكند؛ اما در شهرى که امكانات باشد، چنين يقينى حاصل نمیشود. لذا، حصول يقين معلول يكسري عواملى مثل معلومات اوليه، هوش، معلومات ثانويه، اختلاف ازمنه و امكنه و اشخاص است؛ بنابراين، حصول يقين يك امر غير اختيارى است؛ اگر علتش حاصل شود، يقين نيز حاصل میشود و اگر علتش حاصل نشود، يقين هم حاصل نخواهد شد.
ايشان سپس میفرمايد: سؤال اين است که آيا مجرد كثرت الخطاء در استدلالات عقليه موجب میشود كه در بقيه استدلالات عقلى يقين حاصل نشود؟ پاسخ اين است که خير، مجرد كثرت خطا در استدلالات عقلى، مانع از حصول يقين نيست.اگر اخبارى بگويد وقتى ديديم مثلاً از ده مورد، شش موردش خطا در آمد، يقين پيدا میكنيم كه موارد ديگر هم خطاست؛ اشكالش اين است كه خود يقين عقلى است؛ در اينجا چه ميگوئيد؟ اما اگر اخبارىها بگويند همانطور كه میگوييد يقين نفسانى و داراي عللى مثل معلومات اوليه انسان، هوش و زكاوت و... است، حال، يكى از آن علتها، عدم التفات به كثرت الخطاست؛ يعنى شخصي كه میخواهد از استدلال عقلى يقين پيدا كند، نبايد التفات به كثرت الخطاء داشته باشد. در جواب اين حرف میگوئيم: اين مطلب بر خلاف وجدان است؛ وجداناً اگر كسى التفات به كثرت الخطاء هم داشته باشد، مانع از حصول يقين براى او نيست.
عدم التفات به كثرت الخطاء وجداناً از اجزاي علت حصول يقين نيست؛ و وجداناً میبينيم وقتى التفات هم داريم، مع ذلك يقين حاصل میشود. اخبارىها فقط میتوانند يك مطلب ديگر را بيان كنند؛ و آن اين که بگويند: وقتى میبينيم در استدلالات عقلى كثرت الخطاء وجود دارد، همين مقدار كه شك كنيم آيا اين مانعيت دارد يا نه؟ و به عبارت ديگر، احتمال مانعيتش را بدهيم، اين احتمال مانعيت، جلوى حصول يقين را میگيرد.اين حرف نيز برمىگردد به همان حرف اول كه حصول يقين اصولى به حسب افراد و اشخاص مختلف است. پس، خلاصه مطلب اين شد كه اگر اخبارىها مقصودشان از اين دليل، اين است كه كثرت الخطاء مانع از حصول يقين اصولى است، بيان كرديم كه نه، هيچ مانعيتى ندارد و با التفات به كثرت الخطاء، وجداناً يقين اصولى براى انسان حاصل میشود.
پاسخ اخباريها در صورتي که مراد آنها يقين منطقي باشد
اما اگر مرادشان از يقين، يقين منطقى باشد؛ ـ (هرچند روشن است که يقين منطقى از محل بحث و نزاع بين اخبارى و اصولى خارج است و آنها هرگز مقصودشان از اين يقين، يقين منطقى نيست) ـ مرحوم شهيد صدر رضوان الله عليه فرمودهاند: در يقين منطقى بايد برهان داشته باشيم؛ لذا، اگر بخواهيم طبق قانون منطق حركت كنيم، وجود يكى از قضاياى سته در برهان لازم است.اولاً ايشان يك ميزانى را از منطق استخراج میكنند و میفرمايند: از نظر منطقى، در ميان صناعات خمس آنچه كه عنوان بديهى دارد و از بديهيات است، برهان ميباشد؛ و در ميان مواد اقيسه، آنچه كه موجب يقين است، قضاياى سته ضروريه است؛ و منطقيها در استدلال هم میگويند حجت يا به نحو برهان است، يا به نحو استقراء و يا به نحو تمثيل است که استقراء و تمثيل را به قياس ارجاع میدهند و براى قياس نيز اشكال اربعه درست میكنند و میگويند شكل اول بديهى الانتاج است و اگر شكل دوم، سوم و چهارم به شكل اول برگردد، آن هم میشود بدهى الانتاج و الاّ فلا. به عبارت ديگر، اگر از منطقى سؤال كنيم که براى استدلال عقلى بديهى چه كنيم؟ میگويد بايد قياس شكل اول تشكيل بدهيد ـ (حتماً در ذهنتان هست که در شكل اول ممكن است نتيجه بديهى نباشد، اما انتاج بديهى است)ـ .
پس، تمام امور خلاصه میشود در برهان، و برهان هم نياز به قياس دارد؛ قياس هم مربوط به شكل اول است. ايشان میفرمايد: منطقىها يك مطلب مسلّمى دارند كه قضاياى سته ضروريه مفيد يقين هستند؛ لکن ما قبول داريم که اوليات (چيزي که مجرد تصور طرفين براي جزم به نسبت کافي است؛ مثل الکل أعظم من الجزء ) و فطريات( قضايايي که قياساتها معها مثل 4=2×2) مفيد يقين هستند، اما در بقيه موارد، در حسيات و حدسيّات اين مطلب را به نحو مطلق قبول نداريم؛ و در تجربيات هم قبول نداريم و اشارهاى میكنند به كلامى از ابن سينا كه قائل است اگر در موردى امورى را تجربه كرديم، اين تجربه به ضميمه يك قانون ـ الصدفة لا تكون دائمية و لاغالبية؛ تصادف نمیتواند دائمى و غالبى باشد ـ براي ما علم حاصل ميکند؛ مرحوم شهيد صدر در اين قانون مناقشه ميکنند که خود اين قانون يك امر تجربى است و مفيد علم نيست.ايشان سپس ميپردازند به اين مطلب که با وجود منطق، چرا در استدلالات عقلى كثرة الخطاء واقع میشود؟ اينجا احتمالاتى ذکر ميکنند؛
يك احتمال اين است كه بگوئيم خود اين قانون منطقى هم يك قانون عقلى است؛ و يك قانون عقلى اولى و بديهى نيست؛ زيرا، از زمان ارسطو به بعد روشن شد و اگر بديهي بود، قبلىها هم بايد به آن توجه پيدا میكردند.
احتمال دوم: بگوئيم مشکله تطبيق قوانين منطقي باعث بوجود آمدن كثرت الخطاء است؛ يعنى نتوانستيم قانون منطقى شكل اول ـ حدود و شرايط شكل اول ـ را در موردى درست تطبيق كنيم؛ خطاى در تطبيق داشتيم و اين خطاى در تطبيق، موجب كثرت خطا شده است.
احتمال سوم که میفرمايد: اين احتمال سوم و اين منشأ سوم، نه در منطق ارسطو و در كلمات منطقيين است و نه در كلمات اصوليين و اخبارىها آمده است. ايشان ستونى درست كردهاند كه از نظر منطقى، آنچه مسلم الحقانية است و يا به تعبير خود ايشان، حقانيتش تضمين شده است، در رديف اول قرار میگيرد؛ مرتبه نازلتر از آن، در رديف دوم قرار ميگيرد و همينطور ادامه پيدا ميکند تا ميرسيم به امور نظرى كه نياز به استدلال دارد و امور جزئيه. میفرمايند: از نظر قانون منطقى براى اينكه حقانيت يك استدلال درست شود، بايد برگردد به رأس اين ستون و هرم؛ قضاياى غيربديهيه اگر بخواهد مفيد يقين باشد، بايد به قضاياى بديهيه برگردد. سپس ميفرمايد: به نظر ما، اگر تطبيق يك مرحله عالى بر يك مرحله سافل بديهى باشد، خطا واقع نمیشود؛ اين كه ما میبينيم خطا واقع میشود، براى اين است كه تطبيق بديهى نيست.
هزاران استدلالى كه ما داريم، اگر بديهى باشد كه صغراى آن از مصاديق اوليات است و يا كبرى از مصاديق فطريات است، يا صغرى به ده واسطه به اوليات بر میگردد و كبرى به ده واسطه به فطريات بر میگردد، خطا هيچ وقت واقع نمیشد. بنابراين، الآن که خطا وجود دارد، معلوم ميشود که اين تطبيق نمیتواند بديهى باشد. سؤال ميشود که اگر بديهي نيست ما اين تطبيق را از کجا بدست آوريم؟ از كجا بر اين صغرى، اين اوليات را تطبيق كرديم؟مىفرمايند: راهى نداريم جز قانون حساب احتمالات. در تجربيات وقتى مشاهده ميکنيد ده آتش گرم است، آتش يازدهم، دوازدهم و همينطور بقيه آتشها، تجميع القرائن ميشود که همه آتشها گرم هستند؛ اگر قرينه اضافه شود، احتمال خلافش از آن طرف ضعيف میشود؛ اين را میگويند حساب احتمالات. مرحوم شهيد صدر در ادامه ميگويد: براي علم به آنچه در افق نفس وجود دارد، حساب احتمالات نياز نيست؛ آنچه كه عقل ما به حسب الواقع ادراك میكند، مثل استحاله اجتماع ضدين و اجتماع نقيضين، در آنها حساب احتمالات جريان ندارد؛ اما لا سبيل الى الخارج الا از طريق حساب احتمالات.
در مشاهدات، تجربيات، حتى در متواترات، از طريق حساب احتمالات کار پيش ميرود. در متواترات كه خبرى را ده نفر ميگويند، نفر يازدهم، دوازدهم و همنيطور بيستم، سيام، چهلم نيز ميگويند، تجميع القرائن میشود، و دائماً احتمال خلاف تضعيف میشود؛ اما از نظر رياضى تضعيف نمیشود. لذا، نفى احتمال كذب در اخبار متواتر روى قانون حساب احتمالات است.نتيجه ميگيريم که ايشان میفرمايد: در قضاياى سته ضروريه، اوليات و فطريات مفيد يقين هستند و بحثى نداريم؛ بقيه قضاياى سته میرود در قانون حساب احتمالات، و از راه قانون حساب احتمالات میتوانيم به آنها يقين پيدا كنيم. و میفرمايند: علت كثرت الخطاء همان است كه در علت سوم گفتيم كه تطبيق بديهى نيست و منشأ آن همين حساب احتمالات است.لازم است که عرض كنيم خود ما در فرمايشات ايشان مناقشاتى داريم، اما فقط در اينجا خواستيم اشارهاى به مطالب ايشان داشته باشيم که معمولاً در كتب اصول رايج هم نيست. تا اينجا بحث عقلى نظرى تمام شد، انشاءالله وارد بحث عقل عملي خواهيم شد.
نظری ثبت نشده است .