موضوع: واجب نفسی و غیری
تاریخ جلسه : ۱۴۰۴/۷/۲۸
شماره جلسه : ۲۳
-
خلاصهی بحث گذشته
-
تبیین فنّی محقق اصفهانی بر پایه ملاکِ تسهیل
-
بیانِ تصحیح نزد محقق اصفهانی: فنّیسازی بر پایه «مصلحةِ التسهیل»
-
اشکال سوم محقق خوئی بر بیان نخستِ محقق اصفهانی: کفایت مصلحتِ تسهیل و مانعیت آن از جعلِ وجوب للجمیع
-
سنجش مرتبه مصلحتِ تسهیل
-
تنزّل: بر فرضِ کفایتِ مصلحتِ تسهیل
-
مبانی سقوط تکلیف و بطلان «سقوط به امتثالِ بدل»
-
مبانی سقوط تکلیف
-
نقد «سقوط به امتثالِ بدل»
-
ادعای «جعلِ نوع خاصّ وجوبِ مشروط» و نقد اثباتیِ سید خوئی
-
نقد اثباتی محقق خوئی
-
جمعبندی اجمالیِ اشکال سوم محقق خوئی
-
تفکیک تزاحمِ ملاکی و تزاحمِ بعدالخطاب نزد محقق نائینی و نسبت آن با اشکال سوم
-
تفکیک دو سنخ تزاحم نزد نائینی
-
جایگذاری درست «مصلحتِ تسهیل» و توسعه مفهوم تزاحم امتثالی در دفاع از تفسیر محقق اصفهانی
-
صورت دفاع از محقق اصفهانی
-
آثار روشی و فقهی
-
تذکار ثبوتی و شرط اثباتی
-
پاورقی
-
منابع
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
مذهب دوم ناظر به تصویرِ واجبِ تخییری به صورتِ واجب مشروط است؛ یعنی تخییرِ ظاهری به «واجباتِ تعیینیِ مشروط» برمیگردد؛ هر یک از بدائل، تعیّناً واجب است، لکن وجوبش مشروط به عدمِ اتیانِ عدلِ دیگر. صرفِ ادعای «تعیینیِ مشروط بودن» کفایت نمیکند؛ احکام تابعِ ملاکاتاند، و هرگونه سقوطِ وجوبِ تعیینی بهسببِ اتیانِ بدل یا جوازِ ترکِ واجبِ تعیینی بهواسطه انجامِ عدلِ دیگر، محتاجِ ملاکِ موجه است. بنابراین، این مبنا بدون تکیه بر مبانیِ ملاکی، صورتِ بدوی دارد و به «تصحیح» صناعی نیازمند است؛ تعبیر محقق خوئی که فرمود: «قد صحّح هذه النظریة بعضُ مشایخِنا المحققین» به همین نکته اشاره دارد.
بیانِ تصحیح نزد محقق اصفهانی: فنّیسازی بر پایه «مصلحةِ التسهیل»
محقق اصفهانی—بهنقل محقق خوئی—این مبنا را فنّی میکند: در کنارِ مصالحِ ملزمهِ قائم به هر بدل، «مصلحةُ التسهیل و الإرفاق» مفروض است. شارع به ملاکِ این مصلحتِ تسهیلى، ترخیصِ بدلی جعل میکند؛ یعنی واجبِ تعیینی محفوظ است، امّا ترکِ آن—به شرطِ اتیانِ عدلِ دیگر—مأذون خواهد بود. بدینسان، «تعیینیِ مشروط» نه صرفاً به لسانِ ظاهر، بلکه بر پایه نسبتِ میانِ ملاکاتِ لزومی و ملاکِ تسهیل تبیین میشود. بهموجبِ این تصحیح، سقوطِ وجوبِ تعیینیِ سایرِ اطراف یا جوازِ ترکِ آنها، توجیه ملاکی پیدا میکند و ساختارِ مذهب دوم از یک «ادعای صِرفِ ساختاری» به «صورتبندیِ ملاکی-حکمیِ معقول» ارتقا مییابد؛ و این همان است که وجهِ «تصحیح» در کلام سید خوئی را توضیح میدهد.
در بیان محقق اصفهانی، ترخیصِ بدلی بر پایه «مصلحةِ التسهیل و الإرفاق» صورتبندی میشود، بدین صورت که هرچند هر یک از خصالِ کفاره واجدِ مصلحتِ ملزمه است، شارع به ملاکِ تسهیل میگوید: «إن أتیْتَ بأحدها یجوزُ ترکُ الآخر». آقای خوئی اشکال را در دو محور پیش میکشد:
سنجش مرتبه مصلحتِ تسهیل
ترخیص از ترکِ واجب، محتاجِ حجتِ اثباتیِ مستقل است؛ یا باید از لسانِ ادله تخییر، جعلِ ترخیص با این سعه استفاده شود، یا بنای عقلاییِ معتبر آن را تأمین کند. صرفِ فرضِ ثبوتیِ «تسهیل»، بدون احراز قوّت و رتبه آن در قیاس با ملاکاتِ ملزمه، برای اثبات جوازِ ترکِ بدل کفایت نمیکند.
تنزّل: بر فرضِ کفایتِ مصلحتِ تسهیل
سلّمنا که «تسهیل» در حدّ ترخیص است؛ در این صورت، همان مصلحت، أصلِ جعلِ وجوب برای جمیعِ اطراف را منع میکند؛ زیرا «مصلحةُ ما عدا واحدٍ منها مزاحمةٌ بتلک المصلحة»، و مصلحتِ مزاحَم، منشأ جعلِ حکم واقع نمیشود. نتیجه آنکه «إیجابُ الجمیع بلا مقتضٍ» و صدورش از حکیم محال است؛ پس «الواجبُ أحدُها لا الجمیع». ازاینرو، تفسیر نخستِ اصفهانی در برابرِ این اشکال، میان دو راهی قرار میگیرد: یا مصلحتِ تسهیل در حدّ ترخیص احراز نمیشود—پس اصلِ ترخیص ثابت نیست—و یا اگر احراز شد، مانع از أصلِ جعلِ وجوب برای همۀ اطراف است و تحلیلِ «تعیّناتِ مشروطه» به «وجوبِ أحدها» فرو میکاهد. آقای خوئی میفرماید:
بر فرضِ پذیرشِ دو تنزّل پیشین—یکم، کفایتِ «مصلحةِ التسهیل» برای ترخیص؛ دوم، عدمِ مانعیتِ آن از أصلِ جعلِ وجوب برای جمیعِ خصال و بالتبع التزام به وجوبِ همگانی—باز این ادعا که «با اتیانِ یکی، تکلیفِ دیگری ساقط میشود» تمام نیست؛ زیرا سقوطِ تکلیف عللِ مشخص و محدودی دارد و توسعه آن به «امتثالِ غیر» بلاوجه است.
مبانی سقوط تکلیف
1- علت نخست: امتثالِ همان تکلیف و اتیانِ مأموربه در خارج که موجبِ حصولِ غرض و سقوطِ الزام است.
2- علت دوم: عجز از امتثال و عدمُ القدرة علی الإتیان بالمأموربه، خواه عجز مستند به عصیانِ سابق باشد یا غیر آن؛ معیارْ عجز است نه نفسِ عنوانِ عصیان، هرچند برخی چون صاحب کفایه عصیان را بالاستقلال تقریر کردهاند.
3- علت سوم: نسخِ حکم از سوی مولی.
خارج از این سه، سبب معقولی برای سقوطِ وجوب ثابت نیست.
نقد «سقوط به امتثالِ بدل»
بر این مبنا، اینکه گفته شود «امتثالِ فعلِ دیگر از همان مکلف، موجبِ سقوطِ تکلیفِ تعیینیِ متعلق به فعلِ اول است»، فاقدِ مقتضی است. این نظیرِ التزام به سقوطِ وجوبِ نماز بهسببِ اتیانِ روزه است؛ حال آنکه هر دو تکلیفِ تعیینیِ مستقلاند و سقوطِ هر یک یا به امتثالِ خودش، یا به عجز از خودش، یا به نسخِ خودش متقوم است؛ «امتثالِ غیر» نسبت علّی با سقوطِ این واجب ندارد. محقق خوئی در این رابطه مینویسد:
نقد اثباتی محقق خوئی
با تنزّل و تسلیمِ امکانِ ثبوتیِ این ادعا، سید خوئی آن را اثباتاً مردود میداند:
1- فقدانِ دلیل: دلیلی معتبر بر چنین نحوهای از جعل در دست نیست.
2- مخالفت با ظهور: لسانِ نصوص—بهویژه در خصالِ کفاره—ظهور در «وجوبِ أحدها» دارد، نه در «وجوبِ الجمیع مشروطاً بعدمِ الآخر». اصرار بر حملِ هر سه بدل بر «واجب تعیینیِ مشروط» تکلّف زائد و بر خلاف متفاهم عرفیِ «أو» است.
در نتیجه، حتی با پذیرشِ دو تنزّل مزبور، «سقوط به امتثالِ بدل» نه در عدادِ موجباتِ معقولِ سقوط میگنجد و نه با صناعتِ جعلِ تکلیف سازگار است. بلکه اگر صورتِ ثبوتیِ «وجوبِ مشروط» مفروضالقبول باشد، بهسبب فقدانِ حجتِ اثباتی و مخالفت با ظهور ادله، التزام به آن موجه نیست. ازاینرو، محقق خوئی میفرماید:
ودعوى: إنّه إذا فُرض أنّ وجوبَ كلٍّ منها مشروطٌ بعدمِ الإتيانِ بالآخر فلا محالة يكونُ إتيانُه مُسقطاً له—مدفوعةٌ بأنّ الأمر وإن كان كذلك على فرض ثبوتِ تلك الدعوى، إلّا أنّها غير ثابتة، فإنّه مضافاً إلى عدمِ الدليلِ عليها أنّها مخالفةٌ لظواهرِ الأدلّة… حيث إنّ الظاهرَ منها وجوبُ أحدِ الأطراف… لا وجوبُ الجميع بنحوِ الاشتراط.[3]
جمعبندی اجمالیِ اشکال سوم محقق خوئی
اشکال سوم آقای خوئی سه بخش دارد. در اینجا ارزیابی اجمالیِ دو بخش نخست چنین است:
بخش نخست: کفایتِ مصلحتِ تسهیل برای ترخیص. مبنای ایراد آن است که «مصلحتِ تسهیل» به مرتبهای نرسیده که جوازِ ترکِ بدلِ دیگر را اثبات کند. لکن خودِ ناقد در ادامه تنزّل کرده و این بخش را مفروض میگیرد؛ بدینسان، کفایتِ تسهیل برای اصلِ ترخیص از مدار نزاع فعلاً خارج میشود.
بخش دوم: مانعیتِ مصلحتِ تسهیل از أصلِ جعلِ وجوب للجمیع. بر فرضِ کفایتِ تسهیل، همین مصلحت با ملاکاتِ لزومیِ متعدد مزاحم است و از «اصلِ جعلِ وجوب برای همۀ خصال» جلوگیری میکند؛ نتیجه ثبوتی آنکه «الواجب أحدُها لا الجمیع». به تعبیر دیگر، اگر تسهیل مقتضیِ ترخیص باشد، جعلِ وجوبِ تعیینی برای دو یا سه عدل—به نحو جمع—صورتِ معقول ندارد: ثبوتاً «دو تا واجب نمیشوند، به طریق أولى سه تا هم نه».
بحث در این است که ارجاعِ تخییر در خصالِ کفاره به «تعیّناتِ مشروطه» از حیثِ ملاک و خطاب چگونه ارزیابی میشود، و این ارزیابی چه نسبتی با اشکال سومِ محقق خوئی—در بابِ مانعیتِ مصلحتِ تسهیل از جعلِ وجوبِ للجمیع—دارد.
تفکیک دو سنخ تزاحم نزد نائینی
تزاحمِ بعدالخطاب (مرتبه متأخره از خطاب): ملاک در هر دو طرف تام است و شارع نسبت به هر دو خطاب جعل کرده، اما مکلف در مقام امتثال قدرت بر جمع ندارد؛ مثلِ «أنقذ هذا الغریق و ذاک». در این سنخ، میتوان اشتراطِ امتثالِ هر خطاب را به «عدمِ اتیانِ الآخر» یا «عدمِ القدرة على الجمع» تصویر کرد؛ نتیجه عملی، تخییر در امتثال است.
تزاحمِ ملاکی (مرتبه سابقه بر خطاب): منشأ، تمانعِ بینالملاکات است. محقق نائینی تصریح میکند اجتماعِ «ملاکاتِ تامّه» در اطراف متعدد ممکن نیست؛ اگر کسر و انکسار باشد، سرانجام یک ملاکِ تام میماند و دیگر اطراف بهجهت مزاحمت از تمامیت میافتند. در این ساحت، اشتراطِ وجوبِ هر یک به «عدمِ الآخر» بیوجه است.
ثمرات در تحلیل تخییر: ارجاع تخییر به «تعیّناتِ مشروطه» فقط در سنخِ تزاحمِ بعدالخطاب قابلتصویر است؛ در اینجا اشتراط، مولودِ اشتراطِ تکلیف به قدرت و عدمِ جمع است. در سنخِ تزاحمِ ملاکی، یا اصلِ تخییر بر ملاک واحدی که به جامع تعلق گرفته استوار میشود، یا با فرض تعددِ ملاک، بهجهت مزاحمت، وحدتِ ملاک تام حاصل میگردد. نتیجه قهری «وجوبُ أحدِ الأبدال» است نه «وجوبُ الجمیعِ مشروطاً بعدمِ الآخر». افزون بر این، اگر «اشتراطِ وجوبِ کلٍّ بعدمِ الآخر» در ساحتِ ملاک پذیرفته شود، در فرض ترکِ جمیع، شروطِ وجوب در همه اطراف محقق و مستلزمِ تعددِ عقاب خواهد شد که منافات با ماهیتِ تخییر دارد. نیز ارجاع به «واجبِ مشروط» خلاف ظاهر ادله است؛ زیرا ظهور در وجوبِ أحدهاست نه در مشروطاتِ مقیّده به ادوات شرط.
نسبت با اشکال سوم محقق خوئی: وجه محوریِ اشکال سومِ آقای خوئی—«مصلحةُ التسهیل تمنع عن أصل جعل الوجوب للجمیع»—همان منطقِ تزاحمِ ملاکیِ نائینی است: با لحاظ مصلحتِ تسهیل در عرضِ دیگر مصالح، تمامیتِ ملاک در لااقلّ دو بدل ساقط میشود؛ لذا جعلِ وجوب بر همگان بلا داعی و خلافِ حکمت است و ساختار ثبوتی به «وجوبِ أحدها» بازمیگردد، نه به «تعیّناتِ مشروطه»، همانطور که محقق نائینی میفرماید:
… لا يتوقّف الواجب التّخييري على أن يكون لكلّ من الأفراد ملاك يخصّه، بل يمكن أن يكون هناك ملاك واحد قائم بكلّ من الأفراد… وثانياً: لو فُرض أنّ هناك ملاكات متعدّدة، ولكن بعد فرض وقوع التزاحم والتمانع بينها في المرتبة السابقة على الخطاب لا يمكن أن يكون كلّ واحدٍ منها تامّاً في الملاكيّة… فبالأخرة يرجع إلى أنّ الملاك التامّ واحد… ومع وحدة الملاك لا تكون الأفراد من الواجب المشروط… نعم: لو وقع التزاحم في المرتبة المتأخّرة عن الخطاب… كان الخطاب في كلّ واحد مشروطاً بعدم فعل الآخر… والحاصل: أنّه فرقٌ بين عروض التزاحم في المرتبة المتأخّرة عن الخطاب… وبين وقوع التزاحم في المرتبة السابقة على الخطاب… ومع وحدة الملاك… يلزم فعليّة جميع التكاليف عند ترك فعل الكلّ… ولازم ذلك تعدّد العقاب وهو ضروريّ البطلان… مع أنّ إرجاع الواجب التخييري إلى الواجب المشروط خلاف ظاهر الأدلّة…[4]
برای ترسیم دقیقِ محلّ بحث، میتوان به قیاس قرآنیِ «إثمهما أكبر من نفعهما» تمسک کرد: شارع در مقامِ ثبوت، میان ملاکات موازنه میکند و اهمّ را معیارِ جعل قرار میدهد. در ما نحن فیه نیز اگر سخن بر مدارِ «تزاحمِ ملاکی» بگردد، نتیجه آن است که از میانِ سه بدلِ خصالِ کفّاره، لااقلّ دو بدل «تامّالملاک» نخواهند بود؛ نه آنکه هر سه دارای ملاکِ تام باشند و سپس «مصلحتِ تسهیل» مانعِ جعلِ وجوب بر آنها گردد.
بنا بر مبنای محقق نائینی، دو سنخ تزاحم از هم تفکیک میشوند که هر کدام ثمراتی دارد. در تزاحمِ ملاکی (قبل از خطاب)، تمانع در ساحت ملاک است و اجتماعِ ملاکاتِ تامّه ممتنع؛ نهایتاً «ملاکِ تام» یکی است. در تزاحمِ امتثالی (بعد از خطاب)، هر دو/چند خطاب بر ملاکِ تام ابتناء یافتهاند، اما تزاحم در مقام امتثال رخ میدهد؛ در این سنخ، اشتراطِ امتثالِ هر خطاب به «عدمِ إتیانِ الآخر» معقول است. نکته دومِ اشکالِ سومِ آقای خوئی امتدادِ همین مبنای میرزای نائینی است: اگر «مصلحتِ تسهیل» در ساحتِ ملاک بنشیند، خودبهخود مانع از جعلِ وجوب برای جمیعِ اطراف میشود؛ زیرا ملاکِ مزاحَم تامّالملاک نیست و نتیجه قهری «وجوبُ أحدِها» است.
صورت دفاع از محقق اصفهانی
میتوان قرائتِ محقق اصفهانی را بر این اساس بازسازی کرد که «مصلحتِ تسهیل» در تزاحمِ امتثالی قرار دارد، نه در تزاحمِ ملاکی. شواهدِ مراتبِ ارفاق—تخییرِ محض، ارفاقِ ترتیبی، و وجوبِ جمع—همگی بر سیاستگذاریِ شارع در مقام امتثال دلالت دارد. بهعلاوه، توسعه مفهومیِ تزاحمِ امتثالی از «عدمِ القدرة على الجمع» به «مشقّتِ جمع»—بهنحوِ ثبوتی—ممکن است: شارع، هرچند بر فرض، هر سه تکلیف را بر ملاکِ تام جعل کرده باشد، میتواند به ملاکِ ارفاق بفرماید «واحدٌ منها کفایت میکند»، تا مکلف به جمعِ مشقّتزا ملزم نشود، هرچند عقلاً و عرفاً قدرت بر جمع موجود باشد. در این صورت، «تعیینیّتِ ثبوتیِ هر بدل» با «ترخیصِ امتثالیِ بدلی» جمع میشود و تفسیرِ محقق اصفهانی محفوظ میماند. البته این بازسازی—با آنکه ثبوتاً معقول است—در مقام اثبات متوقف بر احرازِ دلالتِ ادلّه یا بنای عقلاییِ معتبر بر این سعه از ارفاق است.
مراد آن است که در مقام ثبوت، «وجوبِ تعیینیِ مشروط» بهاعتبارِ تسهیلِ امتثالی جعل میشود: هر بدل تعیّناً واجب است، ولی مشروط به «عدمِ اتیانِ الآخر»—شرطی که ریشه در مدیریتِ صحنهٔ امتثال دارد، نه در نقصِ ملاک. این صورتبندی—هرچند اثباتاً محتاجِ پشتوانه در لسانِ ادله یا بنای عقلایی معتبر است—ثبوتاً معقول و صناعی است و با قرائنِ ارفاقیِ شارع سازگار مینماید. به ظنّ قوی، محقق اصفهانی نیز تسهیل را در همین افقِ امتثالی اراده کرده است.
جمعبندی: نشاندنِ تسهیل در عالمِ ملاک، نتیجه محقق نائینی و محقق خوئی را تثبیت میکند: «ملاک تام» واحد است و ثمره «وجوبُ أحدِها». نشاندنِ تسهیل در عالمِ امتثال، امکانِ جمعِ «تعیینیّتِ ثبوتیِ هر بدل» با «ترخیصِ امتثالیِ بدلی» را فراهم میسازد؛ مشروط به احرازِ حجتِ اثباتی بر این سطح از ارفاق.
[2]- همان، 29-30.
[3]- همان، 30.
- خویی، ابوالقاسم. محاضرات فی أصول الفقه. با محمد اسحاق فیاض. ۵ ج. قم: دارالهادی، 1417.
- نائینی، محمدحسین. فوائد الاُصول. با محمد علی کاظمی خراسانی. ۴ ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376.
نظری ثبت نشده است .