موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۸/۱
شماره جلسه : ۱۱
-
اعتبار شرائط بيع در معاطات ـ بحث اخلاقي
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
مسأله هفتم: اعتبار شرائط بیع در معاطات
مرحوم امام(قده) در مسأله هفتم از کتاب بیع تحریر الوسیلة میفرماید «یعتبر فی المعاطاة جمیع ما یعتبر فی البیع بالصیغة من الشروط الآتیة ما عدا اللّفظ، فلا تصحّ مع فقد واحد منها؛ سواء کان ممّا اعتبر فی المتبایعین، أو فی العوضین. کما أنّ الأقوى ثبوت الخیارات الآتیة فیها»؛ بعد از اینکه اثبات کردیم که معاطات یکی از مصادیق معاملات صحیح و بیع است، روشن است که صیغه معتبر در بیع لفظی، در معاطات موجود نیست، اما آیا سائر شرایط باید در معاطات موجود باشد یا خیر؟ شرایط در باب بیع، بر سه قسم است؛ برخی از آنها مربوط به عقد است، مثل عربی بودن، ماضی بودن، غلط نداشتن. برخی شرایط مربوط به متعاقدین است، مثل بلوغ، عقل، قصد، اختیار. و برخی شرایط عوضین است، مثل اینکه مشهور گفتهاند مبیع باید عینی از اعیان خارجی باشد، منفعت نباشد، مبیع باید مالیت داشته باشد و متمول باشد. در جایی که مقدّر است، بالکیل و الوزن مقدر و معین باشد. حالا بحث این است که آیا آن شرایطی که مربوط به عقد است، که اصلا در اینجا موضوع برخی شرائط منتفی است، چون در اینجا لفظ نداریم تا بگوییم حتما باید عربی باشد، اما آیا شرایط متبایعین و شرایط عوضین در معاطات معتبر است یا خیر؟اقوال درمسأله
مرحوم شیخ(ره) در این مسأله سه قول بیان میکنند. قول اوّل: جمیع شرایط مطلقا معتبر است مطلقا. قول دوّم: شرایط مطلقا اعتبار ندارد. قول سوم: اگر معاطات مفید ملک باشد این شرایط معتبر است اما اگر مفید اباحه باشد این شرایط معتبر نیست.تنقیح محل نزاع
شک در شرطیت امری
از مرحوم شیخ(قده) سوال کنیم اگر متعاطیین قصد اباحه کردند شما میفرمایید شرعاً، عرفاً و لغتاً بیع نیست. اگر شک کنیم که در همین اباحهی در مقابل اباحه، آیا معلومیّت أحد الطّرفین معتبر است یا معتبر نیست؟ برای نفی شرطیت این شرط، به چه دلیلی باید استدلال کرد؟ این اباحه، اباحه مطلقه نیست بلکه اباحه عوضیه است. اباحه مطلقه مثل اینکه به منزل کسی رفتید، برای شما غذا و میوه میآورند، از آنها استفاده میکنید. این اباحه مطلقه است. اما اباحه عوضیه؛ اباحه در مقابل اباحه است. اگر در این اباحه عوضیه، شک کردیم که آیا معلومیّت أحد الطّرفین معتبر است یا نه، چه کنیم؟ شیخ(ره) میفرماید در اینگونه موارد، اگر در اباحه عوضیه شک کردیم که شرطی معتبر است یا نه، به حدیث سلطنت (النّاس مسلطون علی اموالهم) تمسّک میکنیم، این حدیث میگوید شما سلطنت دارید و میتوانید اباحه کنید، اگر چه برای دیگری مجهول باشد. لازم نیست معین باشد. بعد میفرمایند اگر دلیل اعتبار اباحه در مقابل اباحه، «الناس مسلطون علی اموالهم» نباشد، بلکه سیره متشرعه یا سیره عقلائیه دلیل بر اعتبار آن است، میفرماید چون سیره عقلا یا متشرعه، دلیل لبّی است و در ادلّه لبّی باید به قدر متیقن اکتفا شود، اگر دلیل ما سیره باشد، اینجا شرطیت شرط را استفاده میکنیم. زیرا وقتی میگوییم این دلیل لبّی است، در دلیل لبّی باید قدر متیقن گیری شود، قدر متیقنش جایی است که عوضین برای طرفین معلوم باشد. پس اگر در باب اباحه عوضیه، دلیل را حدیث سلطنت قرار دادیم، از اطلاقش نفی شرطیت ما شک فی شرطیته استفاده میشود. اما اگر دلیل را سیره قرار دادیم نتیجه عکس میشود، میگوییم سیره، دلیل لبی است در ادله لبی باید بر قدر متیقن اکتفا کرد و قدر متیقنش جایی است که باید این شرط رعایت شود. اینجا یک اشکالی را محقق نائینی(قده) در منیۀ الطالب (ج1، ص163) و محقق خوئی(قده) در مصباح الفقاهة (ج2، ص188) از ایشان تبعیت کرده است.بحث اخلاقی
مقدمةً عرض کنم که ما نسبت به امام صادق(ع) -که این ایام مصادف با شهادت آن حضرت است- باید اهتمام بیشتری داشته باشیم. باید در منزل، در خانواده و فامیل و در شهر خودمان نسبت به امام صادق(ع) احترام خاصی قائل باشیم. بنا بر قول مشهور مورخّین و اهل رجال، اصول اربعمائه در زمان امام صادق(ع) بوده و این مطلب زیاد گفته شده که کسی از علما نقل کرد که در همان زمان یا بعد آن زمان، نهصد نفر در مسجد کوفه دیدم که همه آنها میگفتند «قال جعفر بن محمد». بنابراین، این روایاتی که امروز از آن حضرت(ع) به ما رسیده، که فقه ما مبتنی بر همین روایات است و اینها به برکت وجود مبارک امام صادق(ع) بوده، و نیز حیات فقهی و علمی ما، حوزه ما، تمام اینها مربوط به آن حضرت است. پس اولاً باید به روز شهادت امام صادق(ع) توجه خاصی داشته باشیم، تا میتوانیم مجلس بر قرار کنیم و ابعاد آن حضرت را به خوبی متوجه شویم. من همیشه به دوستان گفتهام یکی از کارهایی که باید انجام شود این است که ببینیم برخورد امام صادق(ع) و امام باقر(ع) با علمای اهل سنت؛ ابوحنیفه، قتاده، ابن ابی لیلا، ابن مالک و سایرین چگونه بوده است؟ با این که مردم را به رعایت وحدت با آنها، شرکت در مجالس آنها، حضور در تشیع جنازه آنها، مدارات با اینها، حضور در نمازهای اینها تشویق میکردند، در عین حال کوچکترین ارزشی برای افراد درجه اول آنها از نظر علمی قائل نبودند و این را مطرح هم میکردند. گاهی اوقات در یک مجلس برخورد میکردند، امام صادق(ع) گاهی اوقات سوالی از اینها مطرح میفرمود.دقت کنید؛ در روایات دارد که سؤال باید برای فهمیدن باشد نه برای غرض دیگر، اما چون اینها خودشان را در منصب إفتاء قرار داده بودند، حضرت میخواست به آنها بفهماند که شما صلاحیت برای افتا را ندارید و مواردی را مطرح میکردند که این در روایات ما فراوان هست. امام باقر(ع) به قتاده فرمود تو بر حسب چه اجتهاد میکنی و فتوا میدهی؟ گفت بر حسب قرآن. حضرت(ع) به او فرمود: «مَا وَرَّثَکَ اللَّهُ مِنْ کِتَابِهِ حَرْفا»؛ تو یک حرف از حقیقت قرآن خبر نداری. قبلاً توضیح دادم که مراد حضرت(ع) این نیست که تو از ظاهر قرآن هیچی نمیفهمی، ظواهر قرآن برای همه مردم هم قابل فهم است، اما آنچه که انسان بخواهد از حقایق آیات استفاده کند و آن نکات بسیار عمیقیش را درک کند، تو یک حرفش را هم نفهمیدی. یا در موارد متعدد، حضرت(ع) از خود ابوحنیفه سؤالهایی را میپرسیدند. آن قضیهای که در کتاب مکاسب در صحیحه ابیولّاد ذکرکرده، که شخصی استری را کرایه کرد که تا فلان جا برود و برگردد، اما از آنجا هم رفت جای دیگر، و بجای اینکه نصف روز برود و بیاید، پانزده روز طول کشید. صاحب استر سنّی بود، آن کسی که کرایه کرده بود شیعی بود. سراغ ابوحنیفه رفتند. ابوحنیفه گفت همان پولی را که برای اجاره معین کرده، باید همان را بدهد و چیز دیگر لازم نیست. خود این سنّی از این فتوای ظالمانه تعجب کرد. ولی دیگر ابوحنیفه گفته بود و قضیه را تمام کرد. اما آن شیعی در ایام حج خدمت امام صادق(ع) رسید و قضیه را عرض کرد. حضرت(ع) فرمود به سبب این فتاواست که آسمان نمیبارد و زمین نمیروید.
گاهی اوقات کسی از ما سؤال میکند، پیش خودمان ببینیم آیا تذلّل در مقابل خدا داریم یا نه؟ ببینیم قلب ما میلرزد از اینکه نکند من جواب را صد در صد به این بنده خدا ندادم و روز قیامت مسئول باشم. یا اینکه نه اصلاً دنبال خودنمایی هستم، خوشم می آید از اینکه نمیداند و آمده از من میپرسد. این گرفتاری است. متن روایت چنین است «طَلَبَةُ الْعِلْمِ ثَلَاثَةٌ فَاعْرِفْهُمْ بِأَعْیَانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ وَ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ وَ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَةِ الرِّجَالِ بِتَذَاکُرِ الْعِلْمِ وَ صِفَةِ الْحِلْمِ قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ حَیْزُومَهُ وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ ذُو خِبٍّ وَ مَلَقٍ یَسْتَطِیلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ وَ یَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیَاءِ مِنْ دُونِهِ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ حَاطِمٌ فَأَعْمَى اللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ وَ صَاحِبُ الْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ ذُو کَآبَةٍ وَ حَزَنٍ وَ سَهَرٍ قَدْ تَحَنَّکَ فِی بُرْنُسِهِ وَ قَامَ اللَّیْلَ فِی حِنْدِسِهِ یَعْمَلُ وَ یَخْشَى وَجِلًا دَاعِیاً مُشْفِقاً مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکَانَهُ وَ أَعْطَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَمَانَهُ» (کافی،ج1، کتاب فضل العلم، باب النوادر،حدیث 5) . از انسان یک مسأله فقهی ساده میپرسند، چرا وقتی نمیداند جواب دهد؟ برای اینکه میخواهد کم نیاورد، میگوید حالا یک چیزی میگویم، اگرگفت اشتباه گفتی میگوید تو اشتباه سوال کردی، من یک چیز دیگر فهمیدم. این قضیه چقدر برای ما اتفاق افتاده؟!!! چرا این کار را بکنیم؟ چرا وقتی سؤال میکنند انسان اول توجه کند ببیند بلد است جواب دهد، اگر بلد نیست خیلی روشن عذرخواهی کند.
نظری ثبت نشده است .