موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۱/۲۲
شماره جلسه : ۸۰
-
عدم تحقق معاطات در نکاح بيان و بررسي روایات دالّ بر لزوم لفظ در نکاح بررسي استدلال مرحوم فیض بر جریان معاطات در نکاح.
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
عدم تحقق معاطات در نکاح
روایات دالّ بر لزوم لفظ در نکاح
مجموعا این نصوصی که صاحب جواهر(ره) و محقق خوئی(ره) به آن اشاره کردهاند در وسائل، ج21، کتاب النکاح، ابواب المتعه، باب 18 آمده است.روایت اول
اولین روایت این باب این است «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللَّهِ(ع) کَیْفَ أَقُولُ لَهَا إِذَا خَلَوْتُ بِهَا؟ قَالَ: تَقُولُ أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَةً عَلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ لَا وَارِثَةً وَ لَا مَوْرُوثَةً کَذَا وَ کَذَا یَوْماً وَ إِنْ شِئْتَ کَذَا وَ کَذَا سَنَةً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً وَ تُسَمِّی (مِنَ الْأَجْرِ) مَا تَرَاضَیْتُمَا عَلَیْهِ قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً فَإِذَا قَالَتْ نَعَمْ فَقَدْ رَضِیَتْ وَ هِیَ امْرَأَتُکَ وَ أَنْتَ أَوْلَى النَّاسِ بِهَا. الْحَدِیث» ؛ راوی از امام(ع) سؤال میکند وقتی با یک زنی خلوت کردم و خواستم عقد موقّت جاری کنم چه بگویم؟امام(ع) فرمود: بگو «أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَةً عَلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ لَا وَارِثَةً وَ لَا مَوْرُوثَةً» و مقدار زمان و مهر را هرچقدر خواستید قرار دهید. وقتی که زن گفت «نعم»، این بدین معناست که او زن تو شده است.بررسی سندی و دلالی روایت
این روایت که ظاهرا روایت معتبری است؛ دو سند دارد که هردوی آنها منتهی میشود به «ابراهیم بن فضل از ابان بن تغلب». محقق خوئی(ره) فرمودهاند که در این روایت سائل میگوید «کیف اقول»، امام(ع) میفرمایند «تقول». معنایش این است که در نزد سائل، اعتبار لفظ مسلّم است. امام(ع) هم میفرمایند «تقول». و نیز در روایت دارد «اذا قالت نعم فقد رضیت»، وقتی زن گفت «نعم»، معنایش این است که راضی شده است. پس معنای این «اذا قالت» این است که در عقد نکاح موقت؛ «قول» معتبر است و نکاح موقت با «فعل» واقع نمیشود.نقد استاد بر استدلال به روایت
روایت دوم
محقق خوئی(ره) در ادامه استدلال به روایات، یک روایت دیگر که در جلد 20 وسائل، کتاب النکاح، باب1 از ابواب عقد النکاح و اولیاء العقد، حدیث 4 است، که روایت در ذیل این آیه شریفه است «وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ میثاقاً غَلیظا»؛ در خصوص این میثاق؛ محقق خوئی(ره) فرمودهاند روایت وارد شده که «المیثاق هو الکلمة التی عقد بها النکاح»؛ آیه در مورد این است که مردها وقتی میخواهند زنشان را طلاق دهند، با اخلاق خوب طلاق دهند. راجع به مهریه چکار کنند و چکار نکنند. آنگاه در ذیل آیه اشاره دارد «و أخذن [یعنی این زنها] منکم میثاقا غیظا»، میثاق همان عقد نکاح است. بر طبق این روایتی که آمده عقد نکاح را امام(ع) تفسیر کرده «هو الکلمة التی عقد بها النکاح»؛ کلمهای که نکاح با آن بسته میشود، تعبیر «هو الکلمة» دارد، پس نکاح، «لفظ» است. این روایت هم روایت صحیح است، «صحیحه برید عجلی» از امام باقر(ع) است.نقد استدلال به روایت
اینجا هم به نظر ما این استدلال باطل است. زیرا اولاً: ممکن است امام(ع) با بیان «هو الکلمة»، یکی از مصادیق نکاح را بیان کرده است، یکی از مصادیق نکاح، نکاح لفظی است. ثانیاً: عجیب این است که ایشان چطور این روایت دیگر را ندیدهاند؟ در ذیل همین آیه، از امام باقر(ع) روایت دیگری آمده است که میگوید «المیثاق الغلیظ هو العهد المأخوذ على الزوج حالة العقد من إمساک بمعروف أو تسریح بإحسان»؛ میثاق غلیظ، عهد است، عهد هم أعم از این است که لفظ باشد یا لفظ نباشد. علی أیّ حال اینکه ما بگوییم از «الکلمه» استفاده کنیم خصوصیت دارد و موضوعیت دارد، از این روایت صحیحه برید عجلی چنین چیزی استفاده نمیشود. تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که قاعده اولیه؛ جریان معاطات در تمام عقود و ایقاعات است، إلا ما خرج بالدلیل. در نکاح تنها دلیلی که ما پیدا کردیم برای اینکه معاطات جریان ندارد؛ «اجماع و ارتکاز متشرعه» است. اما اینکه محقق خوئی(ره) و صاحب جواهر(ره) و عدهای دیگر به بعضی از نصوص استدلال کردهاند، به نظر ما این استدلال ناتمام است.استدلال مرحوم فیض بر جریان معاطات در نکاح
برخی مثل مرحوم فیض کاشانی(ره) در کتاب وافی گفتهاند ما روایت داریم که معاطات در نکاح جریان دارد. ببینیم آیا این استدلال مرحوم فیض(ره) درست است یا خیر؟ مرحوم صاحب جواهر(ره) هم در همین ج30، ص 153 این کلام فیض(ره) را آورده است. فتوای فیض(رض) این است که در نکاح، رضایت طرفین کافی است، منتها مشروط به اینکه یک لفظی که دالّ بر نکاح باشد در بینشان بر قرار باشد. یعنی صِرف رضایت قلبی و مجرد از هر لفظی را کافی نمیداند. رضایت قلبی أما به ضمیمه یک لفظ، حالا هر لفظی که باشد، اما دالّ بر این عقد نکاح باشد. یعنی ظاهرا مرحوم فیض(ره) الفاظ «زوجتک»، «متعتک» و «انکحتک» را معتبر نمیداند. روایتی که بر این کلام استدلال شده است، روایت نوح بن شعیب است. این روایت در وسائل، ج21، کتاب النکاح، ابواب المتعة، باب 21، حدیث 8 آمده است. «و [محمد بن یعقوب] عَنْهُ[علی بن إبراهیم] عَنْ أَبِیهِ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى عُمَرَ فَقَالَتْ إِنِّی زَنَیْتُ فَطَهِّرْنِی فَأَمَرَ بِهَا أَنْ تُرْجَمَ فَأُخْبِرَ بِذَلِکَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع). فَقَالَ: کَیْفَ زَنَیْتِ قَالَتْ مَرَرْتُ بِالْبَادِیَةِ فَأَصَابَنِی عَطَشٌ شَدِیدٌ فَاسْتَسْقَیْتُ أَعْرَابِیّاً فَأَبَى أَنْ یَسْقِیَنِی إِلَّا أَنْ أُمَکِّنَهُ مِنْ نَفْسِی فَلَمَّا أَجْهَدَنِیَ الْعَطَشُ وَ خِفْتُ عَلَى نَفْسِی سَقَانِی فَأَمْکَنْتُهُ مِنْ نَفْسِی. فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع) تَزْوِیجٌ وَ رَبِّ الْکَعْبَة»؛بررسی سندی و دلالی روایت
این سه روایت شبیه به هم هستند. مضمون این سه روایت این است که زنی نزد عمر آمد و به او گفت «إِنِّی زَنَیْتُ فَطَهِّرْنِی فَأَمَرَ بِهَا أَنْ تُرْجَم»؛ عمر هم بلافاصله دستور داد که او را رجم کنند. در برخی از نقلها دارد که أمیرالمؤمنین(ع) آنجا تشریف داشتند، نشسته بودند، در بعضی از نقلها دارد خبر به حضرت رسید، زن را هم برده بودند رجم کنند، حضرت(ع) فرمود او را برگردانید. به عمر فرمود تو پرسیدی که به چه کیفیتی فجور و زنا کرده؟ گفت نه. حضرت(ع) سؤال کردند قضیه چیست؟ گفت قضیه این است که من در بیابانی تشنه بودم و از تشنگی در شُرُف هلاکت بودم. یک خیمهای آنجا بود. به آن خیمه رفتم. در آن خیمه مردی بود. از او مطالبه آب کردم. او در مقابل گفت باید تمکین کنی. نپذیرفتیم و در بعضی روایات دارد که گفت من فرار کردم. اما داشتم جانم را از دست میدادم، که مرد متوجه شد. آمد به من آب داد. بعد از اینکه من را سیراب کرد، من هم تمکین کردم. در یک نقل دارد: امیرالمؤمنین(ع) فرمود «تزویج و رب الکعبة»، در یک نقل دارد که خود زن میگوید من کُرهاً این کار را کردم. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند «فمن اضطر غیر باغ و لا عاد» شامل این میشود. حالا من استدلال به روایت را کاری ندارم. این سه روایت، مسلّماً سه قضیه نبوده، یعنی سه قضیه این چنین اتفاق بیفتد بسیار بعید است. یک قضیه است که سه نقل دارد. آن وقت نقل سومش را که صاحب وسائل از شیخ مفید(ره) در ارشاد نقل میکند. در این نقل اول، «علی بن حسان» هست، «عبدالرحمن بن کثیر» هم هست.
نظری ثبت نشده است .