موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۲/۹
شماره جلسه : ۹۴
-
ادله اصالت جواز وکالت
-
نظر استاد
-
تولّی طرفی العقد لشخص واحد
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
دلیل سوم بر اصالت جواز وکالت
نقد دلیل سوم
دلیل چهارم
تحقیق مطلب و نظر استاد
تولّی طرفی العقد لشخص واحد
بررسی کلمات علما
وقتی عبارات فقها را نگاه میکنیم، أولا بین مسأله نکاح و غیر نکاح فرق گذاشتهاند. مثلا برخی گفتهاند که اگر یک زنی به مردی وکالت داد که عقد من را برای خودت بخوان، این نمیتواند بخواند، چون باید خودش عهدهدار دو طرف شود؛ هم بعنوان زن، موجب شود، و هم بعنوان خودش، قابل شود. بین نکاح و بیع برخی اینطور فرق گذاشتهاند. اما مشهور فقها قدیماً و حدیثاً، از قدما و متأخرین میگویند مانعی ندارد که یک نفر هم متولی ایجاب شود و هم قبول. این کلام را مرحوم علامه(ره) در تحریر، تذکره و قواعد دارد. فخر المحققین(ره) در ایضاح الفواید دارد. مرحوم شهید(ره) در روضه دارد. شهید ثانی(ره) در مسالک دارد. صاحب حدائق الناظرة، در ج18، ص416 تا 418 عبارت مفصلی دارند، ایشان میفرمایند «إذا أذن الموکل لوکیله فی بیع ماله من نفسه»؛ حالا یک کسی وکیل بوده رفته مالی را برای موکل خریده است، حالا موکّل به وکیلش میگوید اجازه میدهم همین مالی را که برای من خریدی، به خودت بفروشی. «أو وکلته المرأة علی أن یعقد بها علی نفسه فهل یجوز له تولی طرفی العقد أم لا؟»؛ آیا این میتواند متولی دو طرف عقد شود یا خیر؟ «المشهور بین أصحابنا هو الاول و إلیه مال فی المسالک»؛ مشهور فقها میگویند جایز است، و شهید ثانی در مسالک هم به همین قول متمایل است. در وجه آن فرموده است «لوجود المقتضی و هو الإذن»؛ دلیلش این است که مقتضی موجود است که موکل اجازه داده است، «و انتفاء المانع اذ لیس إلا کونه وکیلا و ذلک لا یصلح للمانعیة و عن الشیخ و جماعة المنع لتهمة»؛ شیخ طوسی(ره) و جماعتی گفتهاند این درست نیست، چون این در معرض تهمت قرار میگیرد «و أنّه یصیر موجبا قابلا»؛ این شخص هم موجب میشود و هم قابل میشود. بعد صاحب حدائق(ره) میگوید «و ردّ بأن التهمة مع الإذن ممنوعة، و منع جواز تولى الطرفین على إطلاقه ممنوع. فإنه جائز عندنا فی الأب و الجد، کما قرر فی محله»؛ اینکه بگوییم تولّی طرفین عقد، بصورت مطلق ممنوع است، ما این را قبول نداریم. در پدر و جدّ جایز است، یعنی اگر جدّ دو نوه دارد، خودش بیاید عقد این دو نوه را ایجابا و قبولا بخواند، ایشان میگوید مانعی ندارد. حالا بحث در این است که بالاخره ببینیم آیا این تولّی طرفین عقد درست است یا نه؟ اینجا باز صاحب حدائق(ره) یک روایتی را نقل میکند، این روایت را ببینید، این کتابها را هم ببینید؛ ایضاح الفوائد، ج2، ص338 و نیز مسالک، ج3، ص251 و نیز قواعد، ج3، ص15. و یک مسألهای است که امروز خیلی مورد ابتلاست و من در ذهنم هست که بعضی از مراجع گذشته مثل مرحوم آیةاللهاراکی(قده) احتیاط میکردند؛ مثلاً الان عاقد در عقد نکاح، وکیل دو طرف میشود و عقد را میخواند، هم از طرف مرد و هم از طرف زن، شنیدهام و در ذهنم اینطور است که ایشان احتیاط میکردند و میفرمودند خلاف احتیاط است. اما اکثر بزرگان قایل به جواز هستند.بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
دلیل سوم بر اصالت جواز وکالت
نقد دلیل سوم
دلیل چهارم
تحقیق مطلب و نظر استاد
هم میگویند ما به تو سلام کردیم، این برای چه جواب بدهد. نمیتوند بگوید این وکیل من است. رد سلام از اموری است که وکالت بردار نیست. مثل مسأله نظر و قتل میماند. یا مسأله جهاد فی سبیل الله؛ وقت جهاد است، من بمانم، دو نفر را وکیل کنم بگویم شما از طرف من بروید جهاد کنید. امکان ندارد، چون وقتی اینها رفتند، جهاد بعنوان خودشان انجام میشود. نمیشود عمل آنها، به عنوان عمل موکل واقع شود. تحقیق در مطلب -که ما بعد از تأمل فراوان به آن رسیدیم- این است که از نظر عقلایی، مقتضی موجود است، به استناد سیره عقلا هر جا شک کردیم، اصل اولی این است که وکالت در آن جریان پیدا میکند. چون عقلا وکالت را در تمام امور ثابت میدانند، إلا لمانعٍ عقلا؛ تعبیر «مقتضی» را که عرض کردم، خیلی با عنایت است؛ یعنی یک وقت شما در موارد شک سؤال میکنید، أصلا به چه دلیل میگوییم وکالت جریان دارد؟ میگوییم اقتضا دارد. اقتضایش از کجا آمد؟ از راه عقلا و سیره عقلا. چون عقلا قایل هستند به اینکه وکالت در تمام امور هست مگر بخاطر وجود مانع. این تمام الکلام در قسمت اول مسأله. و اما قسمت دوم.
نظری ثبت نشده است .