موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۲/۳۰
شماره جلسه : ۱۰۵
-
بيان اشکال دوم استاد بر نظر محقق اصفهاني و عدم صحت تفکیک بین إنشاء و اعتبار به نظر استاد .
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اشکالات استاد بر کلام محقق اصفهانی(ره)
بحث در فرمایشات محقّق اصفهانی(أعلیاللهمقامهالشریف) است. اوّلین اشکالی که بر کلام ایشان عرض کردیم این بود که این کلام ایشان مبتنی بر پذیرفتن «وجود انشایی» است، در حالی که خود ایشان و تقریباً همهی أصولیین، منکر «وجود إنشایی» هستند.اشکال دوم بر محقق اصفهانی(قده)
اشکال دوّم این است که در باب معاملات، ایشان یک «وجود انشایی» و یک ایجاد و وجود اعتباری را تصویر کردهاند، و روی این تأکید دارند که در هر معاملهای، یک وجود انشایی توسط معامله کننده (یعنی آن کسی که بعت و اشتریت را جاری میکند) موجود میشود. بعد از این «وجود انشایی»، شارع و عقلا یک اعتباری را دارند، که ایشان از آن اعتبار به وجود اعتباری تعبیر میکند. ایشان تأکید کردهاند که ما نباید ایندو را یکی قلمداد کنیم و گویا میخواهند بفرمایند عدهای گفتهاند همین «لفظ»، وجود اعتباری است، و خلط کردهاند و متوجه نشدهاند که وجود این، با وجود اعتباری دو تاست. بعد از تأکید فرق میان «وجود انشایی» و «وجود اعتباری»، این نتیجه را گرفتهاند که اگر به حسب ظاهر، «إنشاء» معلّق است، اما بحسب واقع، «اعتبار» معلق است. یعنی بایع میگوید «بعتُک هذا بهذا إذا جاء یوم الجمعة»؛ بحسب ظاهر، إنشاء معلق است، أما واقعا معلق نیست. إنشاء که آمد، مُنشأ هم آمده است، وجود انشایی آمده است، امّا شارع و عقلا هنوز اعتبار نکردهاند. وقتی روز جمعه بیاید، تازه آنها اعتبار میکنند. قبل از آمدن روز جمعه، هیچ اعتباری وجود ندارد. دقت کنید تا معلوم شود اشکال به کجای کلام ایشان وارد است؟ ایشان میفرماید تعلیق، مربوط به خود إنشا است، مادامی که معلقٌعلیه نیاید، اصلا هیچ اعتباری وجود ندارد، هیچ ملکیتی وجود ندارد، وقتی معلقٌعلیه آمد، این اعتبار محقق میشود. بحسب ظاهر، «إنشا» معلق است، اما لبّا و واقعا، «اعتبار» معلق است. ما در این اشکال دوّم چند مطلب داریم. مطلب اوّل این است که آیا واقعا در یک معامله، دو چیز وجود دارد؛ یک «انشا» داریم و یک «اعتبار» داریم؟این معاملاتی که عقلا انجام میدهند، واقعا دو چیز است؟ یکی إنشا است، بعد که انشا میشود، قد یترتب بر این انشا؛ اعتبار عقلاء، و قد لا یترتب؟! یا اینکه ما دو چیز نداریم؟ این بحث را یک مقدار دقت کنید، چون آثار خوب و بسیار مهمّی هم دارد. ما وقتی معامله را تحلیل میکنیم؛ در معامله یک لفظ صادر میشود، من میگویم فروختم، او هم میگوید خریدم. حقیقت این لفظ؛ «التزام» است. یعنی من ملتزم میشوم به اینکه مال خودم را به شما تملیک کنم. اینجا چون نقل یک مالی از کسی به دیگری هست، و این نقل چون عنوان تکوینی را ندارد و عنوان اعتباری به آن میدهند، میگویند «نقل اعتباری»، یعنی تا حالا اعتبار میکردم که این مال، مال من بوده، امّا از حالا به بعد اعتبار میکنم این مال، مال شماست. وقتی اعتبار آمد، بحث معتبِر هم مطرح میشود، میگوییم چه کسی اعتبار میکند؟ میگوییم قوام حقیقت اعتبار، به اعتبار کننده است. حالا اگر اینطور گفتیم، میگوییم یک معاملهای که واقع میشود، این یک التزامی دارد، التزام به اینکه این مال، مال دیگری است، در التزام أصلا لازم نیست که بگوییم این التزام، اعتبار است، تملیک است. او ملکیت را برای دیگری اعتبار میکند. وقتی که عقلا معاملهای را انجام میدهند، چه وجهی دارد که بگوییم اینها دارند چیزی را اعتبار میکنند؟ بگوییم خودش دارد اعتبار میکند، یا شارع و عقلا دارند اعتبار میکنند. نه، این یک التزامی است، ما در تحلیل معاملات میگوییم معاملات، عقد یا ایقاع است. جامع بین عقد و ایقاع؛ «التزام» است.
شما یک التزامی پیدا کردید، شارع هم یک «أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ» گفته است. شما یک التزامی پیدا کردید، شارع هم یک «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ و التزاماتکم» گفته است. یعنی گفته این صحیح است. شما به این صحّت، یک تعابیر اصطلاحی علمی میدهید؛ یعنی شارع اعتبار کرده است، عقلا اعتبار کردهاند، شارع اعتبار نکرده است؛ عقلا اعتبار نکردهاند. خودت هم اعتبار نکردی؟ خودت هم ملتزم شدی، شارع میگوید این التزام درست است. اگر ما گفتیم معامله همین است، یک التزام است، منتها اگر این التزام در دل باشد، فایدهای ندارد، باید به یک نحوی بیان شود، وقتی بیان شد، شارع هم میگوید صحیح است. این نکته را دقّت کنید؛ وقتی شارع میگوید صحیح است، شارع نمیتواند در موضوع تصرّف کند. ما چطور میتوانیم بگوییم، إنشاء واقعا معلق نیست، اعتبار شارع یا اعتبار عقلا معلق است؟ مگر شارع میتواند در موضوع تصرف کند؟ شارع میگوید تو یک التزامی پیدا کردی، من میگویم التزام تو درست است. بگوید من که میگویم درست است، این اعتبار من معلق بر این است که معلّقٌعلیه بیاید. أصلا معنای این کلام، تصرف در موضوع است. شارع در باب معاملات یک حکم دارد فقط؛ «أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ»، «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»، پس ما اگر تعلیق داریم، کاری به شارع نداریم. حالا اسم عمل شارع را اعتبار شرعی بگذارید، یا تصحیح، یا حلّیّت، یا حکم، هرچه که هست، تعلیق مربوط به این منشئ است، مربوط به این ملتزم است، این کسی که التزام پیدا کرده است. پس ما میخواهیم با این بیان بگوییم، أصلا اعتبار نداریم. اینکه میگوییم اعتبار نداریم، در باب معاملات بگوییم شارع ملکیت را اعتبار میکند، این از کجا؟
این شخص، مال خودش را فروخته، ملتزم شده این مال دیگری باشد، أصلا چه لزومی دارد بگوییم این اعتبار کرده است؛ نه لزومیدارد بگوییم خودش اعتبار کرده و نه شارع اعتبار کرده و ملتزم شده است. به این معنا که یک چیزی را پذیرفته است. شما خیلی موارد التزام دارید، اما اسمی از اعتبار نمیآورید. شما ملتزم هستید که ساعت ده به کلاس درس بروید، اینجا چه اعتباری وجود داشت؟ شما ملتزم هستید دروغ نگویید، چه اعتباری وجود دارد؟ این که ما بگوییم در باب معاملات، من اعتبار میکنم نقل ملکیت مال خودم را به دیگری، اعتبار از کجا آمد؟ بله، میگویند در عالم خارج تملیک کجاست؟ میگوییم پس اعتباری است. بله، خود حقیقت تملیک، یک امر اعتباری است، یعنی عقلا حتی جایی که معاملهای هم وجود ندارد، مالی به ارث به من رسیده، الان من میشوم مالک این مال، قبول داریم عقلا ملکیّت را اعتبار میکنند، امّا این اعتبار چه ربطی به معامله دارد؟ چرا ما بگوییم این اعتبار در حقیقت معاملات دخالت دارد؟ بگوییم هر معامله انشاء و اعتبار دارد، انشائش معلق است و اعتبارش معلق است. این یک نکتهای است که از قدیم الایام در بحث معاملات در ذهن ما بوده، حالا اینجا عرض کردیم. ما در معاملات یک التزام داریم، شارع گفته اگر این التزامت بروز پیدا کرد، به لفظ، یا فعل یا کتابت، هرچه که باشد، من میگویم صحیح است. شما ممکن است بگویید شارع کِی اعتبار میکند؟ معنا ندارد که شارع اعتبار کند. وقتی مسأله میرود روی اعتبار شارع، باید توجیه کنیم که شارع روی تک تک هر معاملهای که اعتبار خاص نمیکند، یک اعتبار کلی کرده است، شارع حکم به صحت این التزامات کرده است.
نظری ثبت نشده است .