درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 2

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 2

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱۰/۲۹


شماره جلسه : ۴۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • چند مطلب از امام (ره) در حديث حل و نقد استاد

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


چکیده بحث گذشته

عرض كرديم كه محقق اصفهاني(اعلي الله مقامه الشريف) استدلال به «حديث حلّ» را براي اثبات لزوم در معاملات كافي ندانستند و فرمودند كه چون در اين حديث، حليت به عين خارجي اسناد داده شده است، «لا يحلّ مال امرء»، اسناد حليت به مال، ظهور در حكم تكليفي دارد. در نتيجه ما بايد آنچه را كه مناسب با حكم تكليفي است اينجا در تقدير بگيريم، و آنچه با حكم تكليفي مناسبت دارد؛ عبارت از «تصرف» است. «لا يحلّ مال امرء»؛ يعني «لا يحلّ التصرف في مال الغیر». در نتيجه اصلاً ديگر شامل تملك، نفوذ يا عدم نفوذ نمی‌شود. «لا يحلّ» نمي‌گويد اگر فسخ كردي، اين فسخ صحيح است يا باطل است. نه دلالت بر صحت و نفوذ فسخ دارد و نه دلالت بر عدم نفوذ فسخ دارد.


فرمایش محقق خوئی(ره)

محقق خوئي(قده) شاگرد محقق اصفهاني(ره) هم از ایشان تبعيت كرده‌اند و در كتاب مصباح الفقاهه (صفحه164) به اين بيان ذكر كرده‌اند و فرموده‌اند اگر لفظ حليت به امور اعتباري اسناد داده شود، معناي آن أعم از حكم تكليفي و حكم وضعي است. امور اعتباري، مثل بيع و هبه. اما اگر اين لفظ «حلّ» به أعيان خارجي مثل مال اسناد داده شد، ايشان هم مثل استادشان فرموده‌اند فقط ظهور در حكم تكليفي دارد. در اين روايت هم به «مال» نسبت داده شده است. لذا می‌فرمایند مناسبت حكم و موضوع اقتضا مي‌كند كه ما در اينجا لفظ «تصرف» را در تقدير بگيريم و بگوييم «لا يحل مال امرء»؛ يعني «لا يحل التصرف». و در آخر مي‌فرمايند «فالروايه اجنبية عمّا نحن فيه»؛ ما نحن فيه اين است كه براي لزوم، به اين روايت استدلال كنيم. مي‌فرمايند روايت، اجنبي است و دلالت ندارد. بنابراين محقق خوئي(ره) هم زايد بر آنچه كه محقق اصفهاني(ره) در حاشيه مكاسب دارند، چيز اضافه‌اي ندارند.


مطالبی از امام(رض)

اما امام(رض) اينجا نكاتي دارند كه در كلمات ديگران كمتر می‌بینیم. اگر بخواهيم مطالب ايشان را تقسيم بندي كنيم؛ بر چهار قسم و چهار مطلب تقسیم می‌شود. قبلاً در جواب محقق ايرواني(ره) كلامي را از امام(رض) ذكر كرديم؛ ایشان فرمودند كه أصلاً كلمه «حلّ» در معناي لغوي خودش استعمال می‌شود، و نه در حكم تكليفي استعمال می‌شود و نه در حكم وضعي. حتي در جايي كه شما حكم تكليفي را مي‌فهميد، يا در جايي كه حكم وضعي را مي‌فهميد، بوسیله قرينه مناسبت حكم و موضوع است. غير از این مطلب، اينجا در اين بخش، چهار مطلب دیگر را ذكر كرده‌اند كه باید اين چهار مطلب را ذكر و بررسي كنيم و بحث از حديث «حلّ» تمام شود.


مطلب اول

اولين مطلب اين است كه با توجّه به ظاهر حديث؛ در ظاهر حديث، عدم حلّيت را به مال نسبت داده است، «لا يحل مال»، در حالي كه در خارج خود «مال» قابل حلال و حرام بودن نيست. ما مي‌توانيم بگوييم اين مال سفيد است، اين مال سياه است، اين مال سنگين است، اين مال سبك است. اما نمی‌توانیم بگوییم خود مال حلال است. اسناد عدم حليت به مال، اسناد حقيقي نيست. لذا مي‌فرمايند اين اسناد يك اسناد مجازي يا به تعبير دقيقتر؛ «اسناد ادعايي» است، كه در اينگونه عبارات تعبير مي‌كنند كه «مبنيٌّ علي نوعٍ من الادّعاء»؛ يعني اين كه در ظاهر عدم حليت را به مال اسناد داده، مبنيٌ علي نوع من الادعاء.

در اینجا ادعا چيست؟ و ادعایي كه در اينجاست در چه فرضي صحيح است؟ فرموده‌اند ادعا در اينجا بايد به يك نحوي باشد كه مال به جميع شئونش غير حلال باشد. بطوري كه اگر گفتيم اين مال از اين جهت حلال است و از اين جهت حرام است، باز اين ادعا درست نيست. وقتي متكلم مي‌گويد «لا يحل مال»، حالا كه نمی‌توان به خود مال اسناد حقيقي داد، اسناد ادعايي می‌دهیم. در اسناد ادعايي هم بايد جميع شئون مال و جميع آنچه كه مرتبط به مال است غير حلال باشد، بطوري كه اگر بگوييم از يك ناحيه حلال است و از يك ناحيه ديگر حلال نيست، مي‌گويند پس اين ادعا در اینجا بيخود است، چرا گفتيد «لا يحل مال»؟ آن وقت مي‌فرمايند «و من جملة الشئون؛ التصرفات المعاملية»؛ يكي از شئون مال، فروختن مال است، فسخ معامله‌ای است كه به مال تعلق پيدا كرده است.

اينها از شئون تصرفات است. تصرّفات معاملي از قبیل بيع و هبه و فسخ همه از شئون مال می‌شود. آنگاه مي‌فرمايد اگر ما اينجا بگوييم كه خوردن مال حرام است، اما معامله كردنش جايز است، مي‌فرمايند در چنين مواردي تعبير به «لا يحلّ» مستهجن است. وقتي مي‌گويد «لا يحل مال امرء»؛ يعني اين مال از جميع شئونش بايد حلال نباشد، يكي از شئونش هم تصرفات معاملي است. هدف امام از اين مطلب چيست؟ وقتي مي‌خواهند بفرمايند اگر به مال اسناد داده شد، بايد بگوييم جميع شئون مرتبط به مال غير حلال است و از جمله شئون هم تصرفات معاملي است، اولين نتيجه‌اي كه مي‌خواهند بگيرند اين است كه مي‌فرمايند ديگران ادعا كردند ما اينجا چيزي در تقدير بگيريم، يكي گفته «تصرف» را در تقدير بگيريم، يكي گفته يك معناي وسيعتري را در تقدير بگيريم، اما اينجا اصلا نيازي به تقدير ندارد. اينجا با اين بياني كه ما كرديم، أصلاً نيازي به اين كه چيزي را در تقدير بگيريم و بعد بگوييم به لحاظ اين مقدر آيا اين مقدر با حكم تكليفي مناسبت دارد يا اين مقدر با حكم وضعي مناسبت دارد، با اين بياني كه ما كرديم، «لا يحل مال»، اين اطلاق عدم حليت، مقتضی عدم حليت جميع ما يرتبط بالمال است. جميع ما يرتبط بالمال؛ خواه تصرف باشد، خواه تملك باشد، خواه فسخ باشد، یا هرچیز دیگری که باشد. پس ما در اینجا نيازي به اینکه چيزي را در تقدير بگيريم نداریم.


مطلب دوم

مي‌فرمايند سلّمنا كه ما در اينجا نياز به تقدير داشته باشيم، به چه دلیل لفظ «تصرف» را تقدير بگيريم؟ مي‌فرمايد فقهایي كه كلمه «تصرف» را در اينجا در تقدير گرفتند مي‌فرمايند «خيال في خيال»؛ دو خيال باطل دارند. خيال باطل اول اين است كه بايد چيزي در تقدير گرفته شود. خيال باطل دوم ایشان هم اين است آنچه كه بايد در تقدير گرفته شود «تصرف» است. مي‌فرمايند خير. به فرض که ما بپذیریم چيزي در اينجا در تقدير گرفته شود، مي‌گوييم مقدّر؛ يك «عنوان عام» است نه خصوص «تصرف». يعني مي‌گوييم «لا يحل جميع ما يرتبط بالمال»، يك معناي عامي را در تقدير مي‌گيريم.


مطلب سوم

مي‌فرمايند باز هم ما تنزّل مي‌كنيم و مي‌گوييم بپذیریم که چیزی در تقدير بگيريم، و بپذیریم که همين عنوان «تصرف» را در تقدير بگيريم، اما به شما مي‌گوييم «تصرف» را براي ما معنا كنيد. اينجا مي‌فرمايند وقتي ما به عرف و كلمات لغويين مراجعه مي‌كنيم، «تصرف» يك معناي عامي دارد. ديگران تصرف را خصوص «تصرف حسي» گرفته‌اند، مي‌گويند وقتي مي‌گوييم «تصرف در مال»؛ يعني خوردن مال، بردن مال، نوشيدن مال. اما ايشان مي‌فرمايند خیر، تصرف؛ مطلق تحوّل و تقلّب است، چه حسي باشد و چه غير حسي. مي‌فرمايند اگر در عرف، كسي به ديگري گفت «لك تصرف في هذا الملك، تصرف الملاك»؛ شما اين تصرف را اينجا چه معنا مي‌كنيد؟ تصرف ملاك اين است كه مي‌توانند استفاده كنند، بخورند، بياشامند، بفروشند، هبه كنند، صلح كنند. تصرف ملاك، يك دائره وسيعي دارد. نتيجه‌ای كه مي‌گيرند اين است که در اين قسمت مي‌فرمايند لفظ «تصرف» اين است كه در روايت هم آمده بود و لذا در همان «لا يجوز لاحد أن يتصرف في مال الغير الا باذن الغير» كه در توقيع شريف آمده است، مي‌فرمايند ما تصرف را اينطور معنا مي‌كنيم؛ تصرف إن نسب الي الاموال، ظاهر في الاعم ؛ يعني أعم از تصرّف حسّي و غير حسّي. اين از جهت عرف. بعد رفته‌اند سراغ لغت، مي‌فرمايند در المنجد (ايشان فقط از المنجد نقل كرده‌اند) مي‌فرمايند «صرف الدنانير اي بدلها بالدراهم»؛ دينار را صرف كرد؛ يعني آنها را گرفت يا داد بجايش درهم گرفت. «صرف المال يعني انفقه»، «صرف الشيء يعني باعه»، «باعه» كه تصرف حسي نيست. «الصراف يعني بياع النقود»؛ صراف كار حسي نمي‌كند. بيع، انشاء البيع، قصد تمليك و تملك که يك امر حسي نيست. پس در مطلب سوم فرمودند اگر بپذيريم نياز به تقدير است، آن تقدير هم بايد تصرف باشد، اما به شما مي‌گوييم تصرف؛ هم در لغت و هم در عرف، منحصر به تصرف حسي نيست، تصرفات معاملي را هم شامل می‌شود.


مطلب چهارم

در مطلب چهارم مي‌فرمايند ما اگر از تمام مطالبي كه گفتيم دست برداريم و بگوييم در روايت يك چيزي مقدر باشد، مقدر هم تصرف است، مراد از تصرف هم فقط تصرف حسي است؛ مي‌فرمايد ما الغاء خصوصيت مي‌كنيم و مي‌گوييم فرقی بين تصرف حسي و معاملي (غير حسي) نيست. پس الغاء خصوصيت مي‌كنيم و تعميم مي‌دهيم. پس در مطلب چهارم مي‌فرمايد ما تمام آن مطالب قبلي را كنار بگذاريم، اصلا اگر از اول خود امام(ع) در توقيع شريف فرموده بودند «لا يجوز لاحد ان يتصرف في مال غيره الا باذنه»؛ مي‌گوييم اگر اين «تصرف»، تصرف حسي هم باشد، الغاء خصوصيت مي‌كنيم و مي‌گوييم شامل تصرفات معاملي هم می‌شود. اين چهار مطلبي كه اينجا بيان فرموده‌اند. عرض كردم اين مطالب را فقط در كتاب ايشان ديديم، در كتابهاي معاملي ديگر در بحث معاملات اين دقتي كه ايشان اين مقدار در اين حديث «لا يحل» معطوف داشتند نديديم. در كتاب مصباح الفقاهه، محقق خوئي(ره) چیزی زايد بر كلام محقق اصفهاني(ره) نفرموده‌اند.


نقد استاد بر فرمایش امام(قده)

آيا اين چهار مطلب امام(ره) قابل قبول است، يا مي‌توانيم در آنها مناقشه‌اي ذكر كنيم. اينجا با تمام دقتي كه امام(رض) فرمودند، سؤالي كه وجود دارد اين است با قرينه مناسبت حكم و موضوع چه كنيم؟ قرينه مناسبت حكم و موضوع، كه هم محقق اصفهاني(ره) بر آن تكيه کرده‌اند و هم بعضي ديگر. قرينه اين است كه شما يك چيزي را در تقدير بگيريد و يك چيز خاصي هم باشد.

مثلاً در «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ» چه مي‌فرماييد؟ آيا می‌فرماييد جميع شئون مربوط به ميته حرام شده است؟ حتي دست گذاشتن روي ميته حرام است؟!!! نگاه كردن حرام است؟!! نگهداری در مغازه حرام است؟!! عجيب هم اين است كه خود امام(رض) در مباحث مكاسب محرمه -كه ما دو سال هم بحث محرمه را داشتيم متاسفانه ناقص ماند- به اين قرينه مناسبت حكم و موضوع زياد تمسك كرده‌اند. ما الان مي‌گوييم در اينجا قرينه مناسبت حكم و موضوع است. اگر گفت مراد؛ تصرف است، تصرف هم تصرف حسي است، تصرف حسي هم فقط با حكم تكليفي مناسبت دارد، ديگر هیچ مجالی برای اين فرمايش آخر ایشان وجود ندارد. أصلاً با قرينه مناسبت حكم و موضوع ما جلوي تعميم را مي‌گيريم. چطور مي‌توانيم در اينجا الغاء خصوصيت كنيم؟ الغاء خصوصيت در جايي است كه براي ما محرز باشد كه اين خصوصيتي ندارد. قرينه مناسبت حكم و موضوع مي‌آيد و می‌گوید اين خصوصيت دارد! مثلاً مي‌گويد در اين «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ» أكل مراد است. در «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ» ؛ تزويج مراد است.

قرينه مناسبت حكم و موضوع، جلوي تعميم را مي‌گيرد. قرينه بر الغاء خصوصيت در جايي است كه ما قرينه بر خصوصيّت نداشته باشيم، مي‌گوييم امام(ع) فرموده «رجل شكّ بين الثلاث و الاربع» آيا رجل خصوصيت دارد يا ندارد؟ اينجا دليلی بر خصوصيت نداريم، پس الغاء خصوصيت مي‌كنيم و مي‌گوييم اگر زن هم بين ثلاث و اربع شك كرد همينطور است. پس ما نمي‌توانيم اين فرمايش امام(ره) را بپذيريم، براي اينكه قرينه مناسبت حكم و موضوع جلوي ما را مي‌گيرد. قرينه مناسبت حكم و موضوع جلوي تعميم و جلوي الغاء خصوصيت را با همين بياني كه عرض كرديم مي‌گيرد. علي أيّ حال؛ عرض من اين است که قرينه مناسبت حكم و موضوع اينجا خصوصيت دارد؛ «تصرف حسي» است. با اين ديگر نمی‌توان الغاء خصوصيت كرد، نمی‌شود تعميم داد. ديگر ما روايت را اينطور فهميديم «لا يحل مال امرء» در حكم تكليفي ظهور دارد و قابليت استدلال در ما نحن فيه را ندارد.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.



برچسب ها :

استدلال به حديث حلّ براي اثبات لزوم اسناد حليت به مال در حدیث حل نظر محقق خوئ در رابطه با حدیث حل نکاتی از امام خمینی در مورد حدیث حل اسناد عدم حليت به مال تصرف حسی و غیر حسی نقد استاد فاضل لنکرانی بر فرمایش امام در خصوص حدیث حل قرينه مناسبت حكم و موضوع در حدیث حل

نظری ثبت نشده است .