موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۸/۷
شماره جلسه : ۱۴
-
قول اول در قصد تمليك طرفين در معاطات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
فرض دوم: مقصود از معاطات، تملیک باشد
عرض کردیم که در این مسأله که آیا شرایط معتبر در بیع، در معاطات هم معتبر است یا خیر، باید در دو فرض بحث کنیم؛ فرض اول جایی که متعاطیین قصد اباحه دارند، که ما در این فرض به این نتیجه رسیدیم که شرایط معتبر در بیع، از قبیل معلومیّت عوضین و سائر شرایط، معتبر نیست. فرض دوم این است که طرفین در معاطات، قصد تمیلک کنند. هم بایع و هم مشتری هر کدام مالی را به دیگری اعطا میکند و قصد تملیک میکنند. آیا در اینجا که طرفین قصد تملیک دارند نیز شرایط معتبر است یا معتبر نیست؟ مرحوم شیخ(ره) در مکاسب تقریباً چهار قول عنوان کردهاند و از کلام محقق اصفهانی(اعلی الله مقامه) قول پنجم هم استفاده میشود.اقوال در مسأله
قول چهارم: (که مرحوم شیخ"ره" بعنوان یک احتمال در کلماتشان ذکر کردهاند) باید دلیلی را که آن شرط را معتبر میکند ملاحظه کرد. اگر آن دلیل، یک نص و دلیل لفظی باشد، باید بگوییم که شرایط معتبر است، مثلا اگر دلیلی گفت «نهی النبی عن الغرر»؛ که دلیل لفظی است، این عدم وجود جهالت که یکی از شرایط عوضین است در این معاطات هم معتبر است. اما اگر دلیل اعتبار شرط برای بیع، مثل اجماع است، -مثلا یکی از شرایطی که در بیع ذکر شده؛ منجز بودن و معلق نبودن است، و مهمترین دلیل بر این شرط، اجماع است- گفتهاند بیع در کلمات مجمعین، انصراف به بیع لفظی عقدی دارد، در نتیجه این شرطی که با اجماع بیان شده، شامل معاطات نمیشود. پس قول چهارم فرق بین شرایط است، که دلیل آن شرط، ادله نقلیه باشد، که در این صورت در معاطات هم معتبر است، مثل غرر. اما اگر دلیل لبی مثل اجماع بود، آن شرط فقط در عقد لفظی لازم است و در معاطات جریان ندارد.
فرمایش مرحوم شیخ(ره) در استدلال برای قول اول
فرمایش محقق نائینی(ره) در استدلال برای قول اول
استدلال بر قول دوم
قائلین به قول دوم میگویند که شرایط بیع در اینجا اعتبار ندارد مطلقا، چه مفید ملک باشد و چه مفید اباحه باشد، زیرا لفظ بیع در نصوص و در فتاوا، انصراف و ظهور در بیع لفظی دارد. میفرمایند این عبارت که در کلمات آمده که «البیع لازم»؛ یعنی بیع لفظی. یا میگویند در «ثبت فیه الخیار» یا «البیعان بالخیار» یا «الاصل فی البیع اللزوم» یا «البیع هو العقد الدال»؛ وقتی بررسی کنیم در تمام اینها لفظ بیع، ظهور در بیع لازم دارد. وقتی ظهور در بیع لازم داشت یعنی «بیع عقدی لازم»، «بیع لفظی». -البته تحقیق در کلمه «عقد» را سال گذشته بیان کردیم، و گفتیم تا کلمه «عقد» در ذهن میآید برخی فکر میکنند مراد از عقد، «لفظ» است. در استعمالات هم شاید همینطور باشد که «عقدی» را به «لفظی» تعبیر میکند. «عقد» در اصطلاح فقهی، خصوص «لفظ» نیست، بلکه «عقد» یعنی «ربط بین الشیئینن إمّا بالفظ و إمّا بالفعل و إمّا بالکتابة» -. حال که میگوییم این لفظ بیع، ظهور در بیع عقدی لفظی دارد، در نتیجه شرایطش هم برای همین است، اگر یک بیعی، بیع معاطاتی شد، دیگر این شرایط در آن معتبر نیست. اشکال این مطلب خیلی روشن است. اگر شما منشا ظهور را انصراف قرار دهید، ما انصراف را در اینجا قبول نداریم. در اصول میگوییم اگر منشأ «انصراف»، «کثرة الاستعمال» باشد، بدرد میخورد، اما اگر منشاش، «کثرة الوجود» باشد بدرد نمیخورد.مثلا کسی به کسی گفت «جئنی بانسان»؛ یک انسان بیاور. مثلاً ما در خارج دیدیم بیشتر افراد انسان، مرد است. اینجا نمیتوانیم بگوییم چون غالب افراد انسان مرد است، این لفظ انسان انصراف به مرد دارد. اگر یک میلیون مرد باشد و یک نفر زن هم وجود داشته باشد، اگر این مأمور برود این یک زن را بیاورد امتثال محقق شده است. در باب انصراف، «کثرت وجود» منشا انصراف نمیشود. اما کثرت استعمال منشأ میشود. مثلاً اگر متکلمی در هر صد بار که انسان میگوید، 99 بار اراده رجل کند، اکنون یک بار گفت انسان و ما شک کردیم، میگوییم این هم انصراف به مرد دارد. اما نکتهای که وجود دارد این است که در اینجا ما در بیع لفظی کثرت الاستعمال نداریم. دقت کنید؛ کثرت الاستعمال زمانی است که به حدی میشود که اصلا صدق آن عنوان کلی بر آن عنوان نادر خیلی ضعیف میشود. مثلاً اگر آن متکلم صد بار کلمه انسان را بگوید و 99 بار اراده رجل کرده، حالا اگر یک بار هم انسان بگوید و زن را اراده کند، صدق این عنوان از نظر عرفی ضعیف میشود. امّا اگر به این مرحله نرسد، این انصراف بدرد نمیخورد.
اشکال محقق نائینی(ره)
اشکال محقق نائینی(ره) این است که میفرمایند آیا استعمال لفظ بیع در این معاطات، بحدی از ضعف است که میخواهد معاطات را از دائره بیع خارج کند؟ خیر، استعمال لفظ بیع در معاطات ضعیف نیست. اصلا چه بسا غالب بیعهایی که در زمان نزول آیه و روایات بوده، همین بیع معاطاتی بوده است. پس در نتیجه مستند این قول دوم مستند صحیحی نیست.فرمایش محقق اصفهانی(قده)
نظری ثبت نشده است .