موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱۱/۸
شماره جلسه : ۵۵
-
استدلال به سيره عقلاء بر لزوم معاطات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تذکر چند نکته
ملاحظه فرمودید که أدلهی أصالة اللّزوم را بصورت مستوفی بحث کردیم. قبل از آغاز بحث اقاله، چند نکته را باید متعرض شویم. یک نکته این است که در میان أدلهای که فقها برای أصالة اللزوم اقامه کردهاند، هیچ صحبتی از سیره عقلا وجود ندارد. از ابتدا بحث را بردند روی «استصحاب»، «آیات» و «روایات»، در حالی که چه بسا اگر بر اساس سیره عقلائیه بحث میکردیم، خیلی منقح تر و روشنتر میشد. آیا اگر یک معامله عقلائی واقع شود، بنای اولی عقلا در معاملات بر لزوم است که این معامله باقی بماند، یا اینکه سیره عقلائیه بر لزوم نیست؟استدلال به سیره عقلا بر «لزوم»
سه احتمال دیگر میماند؛ احتمال اول اینکه عقلا معاملات را لازم میدانند، احتمال دوم بگوییم عقلا معاملات را جایز میدانند، احتمال سوم این است که عقلا در بعضی موارد جایز میدانند و در بعضی از موارد لازم میدانند. ما وقتی بعنوان أحد من العقلاء به ارتکاز خودمان مراجعه میکنیم، میبینیم عقلا معامله را لازم میدانند. أصلا وقتی یک معاملهای تمام شد، دیگر میگویند لازم شد، این که بگویند شاید یک روز برگردد و بخواهد پولش را پس بگیرد، من پولش را نگهدارم، خیر، بلکه بلافاصله تصرفات دیگر انجام میدهند. اصل اولی در نزد عقلا؛ لزوم است. به نظر ما مسأله همینطور است؛ یعنی سیره عقلائیه بر لزوم است. حال حرف اینجاست که آیا شارع مقدس که فرموده بیع لازم است، اجاره لازم است، ودیعه جایز است، آن عقد از یکطرف جایز و از طرف دیگر لازم است. یا در باب معاطات عرض کردیم مثل محقق نائینی(ره) قائل شد که معاطات جایز است، اما نه به جواز شرعی در باب هبه، بلکه به این معنا که «عدم وجود ملزم»، مادامی که ملزم نیامده جایز است و طرفین میتوانند ترادّ کنند. آیا میتوانیم بگوییم وقتی مجموع کار شارع را در باب معاملات بررسی میکنیم، مجموع کار شارع، تخطئه سیره عقلائیه است، شارع میگوید من کاری به عقلا در این مسأله ندارم، خودم یک قانون دارم، قانون این است که من اصل اولی در معاملات را لزوم میدانم، مواردی را که شک کردید، لزوم جاری است، در مواردی هم که من تعیین کردم، به همان عمل کنید. مثلاً در هبه، اگر سراغ عقلا برویم، عقلا میگویند این که بخشیدی تمام شد، عقلا أصلاً فرقی بین هبه به ذی رحم و هبه به غیر ذی رحم نمیگذارند، میگویند هبه، هبه است، مال را که بخشیدی تمام شد. ما شارع، عقلا را تخطئه کرده است. بنابراین بگوییم سرّ اینکه در این بحث، سیره عقلائیه مطرح نیست، چنین چیزی است.
ادله قائلین به عدم لزوم معاطات
نظری ثبت نشده است .