موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱۰/۳۰
شماره جلسه : ۴۹
-
استدلال به روايات باب خيار مجلس بر اصالة اللزوم معاطات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
استدلال به روایات باب خیار مجلس بر لزوم معاطات
در این روایت، این دو را کنار هم قرار دادهاند «الْبَیِّعَانِ بِالْخِیَارِ حَتَّى یَفْتَرِقَا وَ صَاحِبُ الْحَیَوَانِ بِالْخِیَارِ ثَلَاثَةَ أَیَّام»، که بعداً یک نکتهای در کلام محقق اصفهانی(ره) هست که به این جمع بین این دو اشاره میکند. روایت دوم: حدیث سوم همان باب، «فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِی حَدِیثٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الشَّرْطُ فِی غَیْرِ الْحَیَوَانِ قَالَ الْبَیِّعَانِ بِالْخِیَارِ مَا لَمْ یَفْتَرِقَا فَإِذَا افْتَرَقَا فَلَا خِیَارَ بَعْدَ الرِّضَا مِنْهُمَا» از امام(ع) سؤال میکند در غیر حیوان، خیار چگونه است؟ فرمود: بایع و مشتری مادامی که از هم جدا نشدهاند خیار دارند، اما وقتی که جدا شدند، بعد از اینکه هر دو به اصل معامله راضی بودند، یا در همان قبل از افتراق رضایت داشتند، دیگر خیار ندارند.
روایت سوم: در حدیث چهارم از همان باب، حلبی از امام صادق(ع) نقل میکند «قَالَ أَیُّمَا رَجُلٍ اشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ بَیْعاً فَهُمَا بِالْخِیَارِ حَتَّى یَفْتَرِقَا فَإِذَا افْتَرَقَا وَجَبَ الْبَیْع»؛ هر مردی که یک مبیعی را از کسی بخرد، اینها خیار دارند تا اینکه از هم جدا شوند، وقتی جدا شدند بیع لازم است. مفاد این روایات این است که بایع و مشتری مادامی که از یکدیگر جدا نشدهاند خیار دارند و میتوانند معامله را بهم بزنند، اما بعد از اینکه از یکدیگر جدا شدند، معامله لازم میشود. مرحوم شیخ(ره) در کتاب مکاسب فقط به یک سطر در همین بحث معاطات اکتفا کردهاند، که مثلاً به این روایات هم میشود استدلال کرد. آنگاه در معاطات هم میگویند که «المعاطاة بیع»؛ معاطات هم عرفا از مصادیق بیع است، یعنی بر متعاطی صدق بیع میکند، متعاطیان، بیّعان هستند، پس بیعان هم مادامی که جدا نشدهاند خیاردارند وقتی جدا شدند لازم میشود. پس معلوم میشود معاطات هم بعد از اینکه از یکدیگر جدا شدند لازم است، به اطلاقی که در همین روایات خیار مجلس وجود دارد. این بیان اجمالی استدلال است.
فرمایش مرحوم امام(رض) در استدلال به این روایات
محشّین مکاسب در اینجا نکاتی را متعرّض شدهاند که مناسب است آنها را بیان کنیم. امام(رض) در کتاب البیع فرمودهاند به این روایات باب خیار مجلس با سه بیان بر لزوم بیع و معاطات استدلال میشود. یک بیان همین است که میگویند «البیعان بالخیار» یعنی کاری به بعد نداشته باشیم، یا در این روایت حلبی «فهما بالخیار». بیان دوم در مورد «حتی یفترقا» است، یعنی به «غایت» استدلال کنیم. بیان سوم به ذیل روایت؛ «اذا افترقا وجب البیع» استدلال کنیم. یعنی به سه قسمت این روایات استدلال کنیم. مخصوصا در این نقلی که از حلبی داشتیم. در برخی از روایات مثل روایت اول؛ «اذا افترقا وجب البیع» ندارد. حال باید اینها را توضیح دهیم. اولین استدلال به «البیعان بالخیار» است. عرض کردم که این تفکیک در کلام خود شیخ(ره) نیامده است، اما در روایات محشّین مکاسب هست، امام(ره) هم عمدةً از همین حواشی ذکر فرمودهاند. آیا از خود «البیعان بالخیار» میتوانیم بفهمیم که بیع از عقود لازمه است؟ بگوییم خیار در جایی است که یک معاملهای لازم باشد. اگر یک معاملهای از اساس جایز است، مثل هبه، در آن خیار معنا ندارد. اثر خیار در جایی ظاهر میشود که معامله با قطع نظر از خیار، خودش لازم باشد. پس این کشف از این میکند که وقتی میگوید «البیعان بالخیار»؛ یعنی بایع و مشتری در معامله بیعی خیار دارند. پس با قطع نظر از این خیار، خود بیع فی حد نفسه یک عقد لازم است، چون اگر لازم نبود خیار معنا نداشت. آن وقت میگوییم اطلاق این دلیل، شامل معاطات هم میشود، چون معاطات هم بیع است، پس در معاطات هم حکم به لزوم کنیم.نقد محقق اصفهانی(قده) بر استدلال اول
نقد استاد بر محقق اصفهانی(قده)
نظری ثبت نشده است .