درس بعد

مهدويت در قرآن

درس قبل

مهدويت در قرآن

درس بعد

درس قبل

موضوع: مهدويت در قرآن


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۷/۵


شماره جلسه : ۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • موضوع: بررسی تطبیقی آیه 41 حج ضمن سه نکته- تبیین سه مطلب در الفاظ آیه- بررسی هفت احتمال اهل سنت پیرامون فراز الذین إن مکناهم فی الارض-بررسی احتمال اول و دو مناقشه در آن.

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


بررسی تطبیقی آیات، پیرامون امام مهدی(عج)

یک. تحقیق پیرامون 

يكي از آياتي كه در مورد حضرت بقية الله الاعظم(عج) تطبيق شده، آيه 41 سوره حج است که آمده است (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَللَّهِِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ) اجمال آيه این است که خداوند متعال مي‌فرمايد: كساني هستند كه اگر ما آنها را در روي زمين متمكن قرار دهيم، آنها چهار كار انجام مي‌دهند که عبارتند از: الف: اقامه نماز؛ ب: ايتاء زكات؛ ج: امر به معروف؛ د: نهي از منكر.

پس در اين آيه شریفه اولاً يك شرط ذكر شده که عبارت است از: (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) و ثانیاً: چهار تالي نیز بر این شرط مترتب شده است که عبارتست از: (أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوْا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ).

تبیین سه نکته‌ی مهم مقدماتی پیرامون آیه 41 حج؛
حال قبل از ورود در جزئيات و الفاظ اين آيه، بیان سه نكته‌ی مهم، ضروری است؛

نكته‌ی اول:
اکثر اهل سنت، مصداق این آیه را منحصراً خلفای راشدین دانسته! و با اصرار بعضی از نظریات موهوم را به قدماء شیعه نسبت داده‌اند!؟

اكثر اهل‌سنت در تفاسيرشان مصداق اين آيه را منحصراً در خلفاء راشدين قرار داده‌اند و مدعي هستند كه اين چهار نفر بعد از رحلت پيامبر(ص) متمكن در روي زمين شدند و قدرت پيدا كردند و همه‌شان اين چهار كار مورد نظر آيه را انجام دادند. و بعد با اصرار زياد نسبت مي‌دهند كه  قدماء شيعه اين آيه را اختصاص به دوران حكومت اميرالمؤمنين علي(ع) داده‌اند و سپس به آن اعتراض مي‌كنند. که البته چنين قولي را ما در تفاسير شيعه پيدا نكرديم. لذا اهل سنت مثل فخر رازي، ابن كثير و آلوسي به دنبال اين هستند كه اين آيه را دليل بر حقانيت و امامت خلفاء راشدين و اربعه قرار دهند. مثلا فخر رازي تصريح مي‌كند: «فدلّت الآية علي امامة الأربعة».

نكته‌ی دوم:
چه بسا از این آیه، بحثی فقهی پیرامون وجوب امر به معروف و نهی از منکر برای ولات و حکام استفاده شود؛
يك بحث فقهي از اين آيه استفاده مي‌شود بدين صورت كه چه بسا كسي قائل شود كه اگر از اين آيه استفاده‌ي وجوب امر به معروف و نهي از منكر شود، اين وجوب براي حُكّام و وُلات است كه متمكن هستند، نه براي عموم مردم. چه بسا شخصي به اين نتيجه برسد كه اگر از آيه استفاده شود كه امر به معروف و نهي از منكر واجب است اين براي حكام واجب است نه براي عموم مردم، كه اين هم خود نكته‌ي بسيار مهمي است.

نكته‌ی سوم:
بررسی دو بحث پیرامون دلالت آیه از منظر مفسرین امامیه؛
اين است كه ببينيم از اين آيه شريفه بر اين مدعاي ما و آنچه كه بزرگان از محدّثين و مفسرين اماميه قائل شدند، آيه دلالت دارد يا خير؟ در دلالت آيه بر اين مدعاي مورد نظر دو بحث بايد بشود:

بحث اول:
اين‌كه خود آيه في نفسه بر امام زمان(عج) دلالت دارد يا نه؟

بحث دوم:
اين است كه آيا ما باید با تعبّد بر روايات بيائيم این آيه را بر امام زمان(عج) تطبيق كنيم و بدون تعبّد بر روايات مثلاً امكان نداشته باشد. به هر جهت اين فضاي اجمالي اين مباحث است كه مي‌خواهد در اين آيه شريفه مطرح شود.

بررسی سه مطلب مقدماتی پیرامون الفاظ آیه‌ی شریفه 41 حج؛
اما پیرامون آیه شریفه 41 حج، ابتدا باید دو مطلب در مورد الفاظ وارده در آن، مورد دقت قرار گیرد که عبارتند از:

مطلب اول:
بررسی سه احتمال ادبی پیرامون فراز «الذین» در آیه شریفه و تبیین نظریه مختار؛
اولين مطلب اين است كه اين (الَّذِينَ) از جهت ادبي چه جایگاهی دارد و چيست؟ که در این زمینه سه احتمال وجود دارد؛ که عبارتند از:

احتمال اول:
«الذین» در موضع نصب و بدل از «من ینصره» است؛
آيا (الَّذِينَ) در این آیه، «في موضع نصب» است؟ يعني بدل از آن (مَنْ يَنصُرُهُ) در آيه‌ي قبل است؟ كه در آيه قبل مي‌فرمايد:(وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنصُرُهُ) خداوند آن كسي كه ناصر و یاری کننده دین خدا باشد، او را ياري مي‌كند، البته بعد مي‌فرمايد: اين (مَنْ يَنصُرُهُ) كساني هستند که (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) بدین صورت موصول و ما بعد (الذينَ) در موضع نصب است و بدل از (مَنْ يَنصُرُهُ) است.

احتمال دوم:
«الذین» وصف آیه‌ی قبل و بدل از «الذین اخرجوا من دیارهم» است؛
اين است كه اين (الَّذِينَ) بدل از همان (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ) و صفت آن است، وصف براي اول آيه‌ي قبل است. در آيه قبل خداي تبارك و تعالي راجع به مهاجرين مي‌فرمايد: (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بغير حق) اين‌ها به غير حق و به ناحق از ديارشان اخراج شدند، آن وقت مهاجرين كه به مدينه آمدند، خداوند مي‌فرمايد: (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ) پس بدین صورت این (الَّذِينَ) وصف براي (الَّذِينَ) در اول آيه‌ي قبل باشد، اين دو احتمال كه در خيلي از تفاسير ذكر شده.

احتمال سوم:
«الذین» صفت برای مقاتلین و مجاهدین در راه خداست.
اين است كه اين احتمال سوم با احتمال اول يك مقداري نزديك است؛ چه اینکه در آيه چهل سوره حج خداي تبارک و تعالي در مورد آنهايي كه در راه خدا جنگ مي‌كنند، مي‌فرمايد: (وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ) اگر نبود كه در راه خدا، عده‌اي جهاد كنند و از دين خدا دفاع كنند (لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ) چه اشكالي دارد که اين (مَنْ يَنصُرُهُ) يك عنوان عام دارد و مربوط به همان (وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ) است، ولي يك نصرت خاص است، يعني اين (الَّذِينَ) صفت براي مجاهدين براي خداست، براي آنهايي كه دفاع مي‌كنند و در راه خدا مقاتله مي‌كنند. که البته آيه 39 هم اين است كه (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ) بعد مي‌فرمايد: (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ) يعني بعد هم مي‌فرمايد: (الَّذِينَ) يعني همين مقاتلين و مدافعين، آنهايي كه دفاع مي‌كنند؛ حالا اگر پيروز شوند و تمكن در زمين پيدا كنند، افرادي نيستند كه از قدرت براي دنياي خودشان بخواهند استفاده كنند، از قدرت بخواهند براي مسائل شهواني خودشان و هوا و هوس خودشان استفاده كنند (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ) تا آخر.

بیان نظر مختار از میان احتمالات فوق؛
به نظر ما اين احتمال سوم، اقرب است از اين كه بدل از همان (مَنْ يَنصُرُهُ) باشد، یعنی اقرب معناً، در ميان اين سه احتمال، همين احتمال سومي است كه عرض كرديم.

مطلب دوم:
بررسی دو نکته پیرامون فراز «مکناهم»؛
كلمه‌ي بعد (مَكَّنَّاهُمْ) است كه نكاتي در اين كلمه وجود دارد؛ البته بعداً ممكن است ما از اين فراز (مَكَّنَّاهُمْ) و نكاتي كه در اين لفظ وجود دارد،  بعضي از شرايط را در مسئله وجوب نهي از منكر و امر به معروف استفاده كنيم. حال چرا خداي تبارك و تعالي به (مَكَّنَّاهُمْ) تعبير كرده است و اساسا «تمكين» يعني چه؟ آيا هر گونه قدرت را تمكين مي‌گويند يا اينكه تمكين خصوصيّاتي دارد؟

نکته اول: بررسی لغوی ماده مکن؛
از بعضي از كتب لغت شروع كنيم راجع به معنای تمكين تا به نتيجه‌ي مطلوبی برسيم.

الف. مباح اللغة:
تمکّن به معنای بودنِ به همراه قدرت و سلطنت است؛

فیومی در كتاب «مصباح اللغة» مي‌گويد: «مَكُنَ فُلَانٌ عِنْدَ السُّلْطَانِ مَكَانَةً وِزَانُ ضَخُمَ ضَخَامَةً عَظُمَ عِنْدَهُ وَارْتَفَعَ» یعنی وقتي مي‌گويند «مَكُنَ فُلَانٌ عِنْدَ السُّلْطَانِ» بدین معناست که در پيش او، آدمِ رفيع و با عظمتي است، «فَهُوَ مَكِينٌ» و به اين آدم، «مكين» مي‌گويند، یعنی اين آدمي كه در پيش سلطان، صاحب شأني است، به او مي‌گويند که وی مكين است. در ادامه می‌گوید: «وَمَكَّنْتُهُ مِنَ الشَّيْءِ تَمْكِينًا» یعنی من شخص را در اين شيء متمكّن كردم؛ «جَعَلْتُ لَهُ عَلَيْهِ سُلْطَانًا وَقُدْرَةً» يعني اين شخص را سلطان قرار دادم و برايش سلطنت قرار دادم. آرام آرام‌ در ماده‌ي تمكين يك سلطنت وجود دارد؛ پس هر نوع بودن را تمكّن نمي‌گويند، مجرّد اينكه انسان هست به معناي تمكّن نيست، بودني كه همراه با سلطنت است.

ب. صحاح اللغة:
تمکن به معنای بودنِ به همراه استقرار و ثبات است؛
جوهری در «صحاح اللغة» مي‌گويد «والمكنُ بيض الضب» سوسمار وقتي مي‌خواهد تخم‌گذاري كند يك حفره‌اي را خودش روي زمين ايجاد مي‌كند و تخمش را داخل آن قرار مي‌دهد و دو مرتبه آن را با خاك مي‌پوشاند و بر حسب آنچه كه در كتب لغت ذكر شده تا چهل روز از بيض خودش مراقبت مي‌كند، حالا چرا به اين «بيض الضب» مي‌گويند «مكن»؟ براي اينكه يك جايي استقرار پيدا كرده، يعني در ماده‌ي مكن استقرار و ثبات وجود دارد.

ج. لسان العرب:
تمکن به معنای بودنِ به همراه استقامت و استقرا است.
ابن منظور نیز در «لسان العرب» مي‌گويد: «الناس علي مكانتهم أي علي استقامتهم، علي استقرارهم».
 اين سه معنا، از منظر کتب لغت بود.

نکته‌ی دوم: بررسی استعمالات قرآنی ماده مکن؛
در آيات شريفه قرآن هم اگر اين ماده‌ي «مكن» را دنبال بفرماييد به معانی مشابهی در این زمینه برخورد می‌کنید، مثلاً:

يک. آیه 13 مومنون: مکان استقرار؛
(ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ) ما اين انسان را به عنوان يك نطفه‌اي (فِي قَرَارٍ مَكِينٍ) گذاشتيم «أي مستقر في قوة في حفظها» يعني يك جايي كه استقرار دارد و اين نطفه را حفظ مي‌كند، اين نطفه از بين نمي‌رود، (فِي قَرَارٍ مَكِينٍ) همان رحم است. رحم، جايي است كه (فِي قَرَارٍ مَكِينٍ) براي نطفه است، يعني قدرت دارد اين را حفظ كند.

دو. آیه 54 یوسف: سلطنت دارای قوت و ثبات؛
(إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ) آن پادشاه مصر به حضرت يوسف(ع) عرض كرد تو در نزد ما (مَكِينٌ أَمِينٌ) هستي، يعني يك مقام داراي قوّت ثابت. در تمكين ثبات هم وجود دارد، سلطنت استقرار و ثبات.

سه. آیه 20 تکویر: مکان مستقر و ثابت
(انَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ، ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ) يعني جاي مستقر و ثابت.

همچنين در آيات ديگري هم در قرآن كريم اين كلمه‌ي «مكين» و اين ماده‌ي مَكن «م، ك، ن» استعمال شده. که البته تمام موارد استعمال، در اين مسئله مشترك است؛ مخصوصاً وقتي به باب تفعيل مي‌روند «مكّنته» يا «أمكنه» يعني يك استقراري كه همراه با قوت است، لازمه‌ي استقرار همراه با قوّت سلطنت است. اگر انسان استقرار دارد، اين استقرارش را هيچ موجودي نمي‌تواند بر هم بزند، قوّت دارد اين استقرار را حفظ كند، اين به معناي سلطنت است.

نظر مختار در مورد استعمالات قرآنی «مکن»: تمکین به معنای استقرار همراه با قوت است که لازمه‌ی آن سلطنت است؛

بنابراین شايد بگوئيم تفسير تمكين به سلطنت، تفسير به لازم است؛ یعنی معناي اصلي «تمكين» سلطنت نيست، ولي از لوازم تمكين، سلطنت است. آن وقت وقتي اين ماده معنايش روشن شد كه در اين ماده، اين خصوصيات هست كه استقرار همراه با قوّت كه لازمه‌اش سلطنت است، لازمه‌اش حتّي شدّت در بعضي از موارد است. حالا (مَكَّنَّاهُمْ) تا يك اندازه‌اي روشن شد،

مطلب سوم: بررسی نظرات پیرامون فراز «فی الارض»؛
پس خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد: ما گروهي را (فِي الْأَرْضِ) متمكّن می‌كنيم، البته در اینکه الف و لام در الارض چیست دو احتمال وجود دارد بدین بیان که آیا:

«احتمال اول»:
«الف و لام» در أرض، «الف و لام» عهد است، يعني در زمين معيّني متمکن می‌کنیم؛
يا اينكه:

«احتمال دوم»:
«الف و لام» در أرض، «الف و لام» جنس است، یعنی «في جنس الأرض» است.

که البته این مساله هم روشن است كه مراد الف و لام در اینجا «جنس الأرض» است که بر هر نقطه‌اي از زمین، قابل تطبيق است، البته نمي‌گوید: «جنس الأرض»، بلکه می‌فرماید: (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) يعني بر زمين و هر جا كه «يصدق عليه الارض»، حالا «جميع الارض» باشد يا «بعض الارض» باشد. اگر ما اين گروه را متمكّن و مستقر كنيم كه استقرار و قدرت پيدا كنند آن وقت اين آثار را دارد که: (أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ). البته در مورد اينكه آیا معروف، «مطلق معروف» است يا منكر هم، «مطلق منكر» است در ادامه مباحث، بحث خواهيم كرد، به هر جهت منظور از صلاة و زكات هم همين واجبات معيّنه است كه روشن است.

بررسی هفت احتمال پیرامون فراز (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) از منظر مفسرین اهل سنت؛
حالا كه اين الفاظ تا حدّي روشن شد مناسب است كه اول مطالبي كه اهل سنت اينجا مطرح كردند را بيائيم دنبال كنيم ببينيم اصلاً‌ آن مطالب از اينها استفاده مي‌شود يا نه؟ واقع مسئله اين است كه هر چه انسان با اين تفسير فخر رازي بيشتر ارتباط پيدا مي‌كند، بيشتر به ضعف او پي مي‌برد، حالا فخر رازي كه اين همه مشهور به علميّت و اين مسائل است، هر چه انسان مطالب و استدلالهاي او را مي‌بيند بيشتر به ضعف او پي مي‌برد. به هر روی، عرض كردم كه اينها اين (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) را خود سني‌ها مجموعاً هفت احتمال در آن دادند.

احتمال اول: مراد خلفای اربعه بودند و بس؛
در این زمینه برخی از مفسرین اهل سنت این احتمال را قائل شده‌اند که برخی از آنها عبارتند از:

قرطبي در جلد دوازدهم صفحه 72 مي‌گويد: «اربعةٌ من أصحاب رسول الله(ص) لم يكن في الأرض غيرهم» فقط همين چهار نفر يعني همان خلفاي راشدين هستند، يعني اين آيه را فقط منحصر به اين اربعه مي‌كنند و در نتيجه مدّت آن اربعه هم تمام شد پس اصلاً اين آيه مصداقي ندارد و مصداقش تمام شد و رفت.

در سوره مباركه نور آيه 55 مي‌فرمايد (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً) اين بحث تفسيري‌اش را گذرانديد، آنجا علي القاعده آقايان براي شما فرمودند كه اهل سنت از جمله فخر رازي اصرار عجيبي دارد كه اين (الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) همين اربعه هستند!!! يعني اين آيه‌ي به اين مهمي كه خداي تبارك و تعالي يك وعده‌اي مي‌دهد، يعني خدا به اين چهار نفر وعده داد كه بيايند مدتي حكومت كنند، اشكالش اين است كه عمر را كشتند و عثمان را هم كشتند و اميرالمؤمنين(ع) را هم كشتند؟! پس (وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً) چي شد؟ هيچ كدامشان كه امنيّت نداشتند، همه‌شان به قتل از دنيا رفتند، اميرالمؤمنين(ع) شهيد شد و دو نفر ديگر را هم كشتند. و عجيب اين است که عين همان اصراري را كه در آن آيه دارند، در همين آيه هم اين اصرار را دارند!!! مثل قرطبي كه اين را مي‌گويد.

بيضاوي در جلد سوم صفحه 146 مي‌گويد: «فيه دليلٌ علي صحة أمر الخلفاء الراشدين إذ لم يستجمع ذلك غيرهم من المهاجرين» غير از اين چهار نفر از مهاجرين، كسي اين چهار كار را انجام نداده! چون اینها در خلفاي اموي و بني العباس و کسانی كه در رأس كار بودند، این چهار کار را نديدند، یعنی نديدند هيچ كدام از اينها (أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ) را انجام دهند، لذا گفتند اين آيه مربوط به آن چهار نفر است!

اين يك احتمال كه عرض كردم كثيري از اينها اين را قائل‌اند.

احتمال دوم:
مراد مهاجرین، انصار و تابعینند؛
اين است كه مي‌گويند مراد مهاجرين، انصار و تابعين هستند؛

احتمال سوم: مراد تمام اصحاب پیامبر(ص) است؛
از ابن عباس است که گفته مراد تمام اصحاب پيامبرند، نه امت پيامبر(ص) و قتاده نیز گفته مراد اصحاب پيامبر(ص) هستند،

احتمال چهارم:
مراد اهل نمازهای پنجگانه است؛
عكرمه گفته است که مراد، «اهل صلوات الخمس» هستند.

احتمال پنجم:
مراد امت رسول الله(ص) در زمان قدرت یافتن است؛
از ابو العاليه نقل كردند كه گفته «هم هذه الامة» اما يك قيد دارد «إذا فتح الله عليهم» اگر در يك جايي به پيروزي برسند، حالا آن امّتي كه به پيروزي نرسيدند حكومتي هم ندارند «اذا فتح الله عليهم» كنايه از حكومتي است كه اينها دارند.

احتمال ششم:
مراد فقط مطلق حکام مسلمین است؛
ابن ابي نجيح مي‌گويد مراد «الولاة» است یعنی او فقط، منحصر در حكام از مسلمین می‌داند.

احتمال هفتم: مراد فقط حکام مشروع مسلمین است؛
ضحاك گفته است: «هو شرطٌ شرطه الله عزوجل علي من أتاه الملك» يعني (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ)
پس این احتمال يك مقدار خصوصي‌تر از احتمال ششم است. یعنی در این احتمال می‌گوید اگر خداوند به كسي مُلك يا سلطنتي را داد، یعنی ضحاک مي‌گويد: «شرطٌ شرطه الله عزوجل علي من اتاه الملك»، خدا اين سلطنت و حكومت را به او داده باشد، ولی طبق آنچه كه ابن نجيح مي‌گويد، مي‌گويد: وُلات، چه خدا آنها را به عنوان حاكم قرار داده باشد و چه خودشان به زور آمده باشند،

به تعبیر دیگر، فرق بين احتمال ششم و هفتم در اين است كه احتمال ششم يك مقدار عمومي‌تر است و هر كسي كه والي است، حالا چه به زور آمده باشد و چه بر حق آمده باشد، ولی در احتمال هفتم، ضحاك فقط ولايت به حقّ را مي‌گويد، يعني آن حكومتي كه به حق و مشروع باشد. اين احتمالاتي است كه در كلمات مفسرين اهل سنت وجود دارد.

تبیین نظرات مفسرین اهل سنت در احتمال اول، نسبت به فراز «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ» و مناقشه در آنها؛
حال مناسب است اول اين حرف معروف اينها كه ببينيم اين آيه شريفه اصلاً دلالت بر اين خلفای اربعه دارد يا نه؟‌ و ببينيم استدلال اينها چيست؟ عرض كردم گاهي اوقات، ترتيب مباحث اقتضا مي‌كند تا اول انسان مطالب مفسرين شيعه را بگويد و بعد در آخر بيايد اباطيل اينها را ذكر كند، ولي اينجا چون اينها مطالبي دارند كه بايد به او توجه شود؛ يعني خيلي هم بر آن اصرار دارند و واقعاً عرض كردم انسان وقتي به تفاسير اهل سنت مراجعه مي‌كند، مي‌بيند كه چقدر اينها به قرآن جفا كردند؟! آيه 55 سوره نور (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) را منحصر كردند، به چند دهه‌ي اول اسلام!!! بعد هم زمان این آیه به زعم اینها تمام شد و رفت!!! و از منظر اینها تاريخ مصرف اين آيه تمام شده است! واقعاً به قرآن جفاي زيادي كردند.
الف. تبیین نظریه‌ی فخر رازی:
خدا خلفای اربعه را متمکن کرد، پس واجب بود که اینها چهار کار انجام داده باشند، لذا حمل آیه فقط بر امام علی(ع) درست نیست؛

حالا ما در اينجا ابتدا كلام را از فخر رازي شروع مي‌كنيم؛ عبارت فخر رازي در جلد 23 از چاپ اولي كه ما در اختیار داريم، صفحه 41 اين است که می‌گوید: «ان الله تعالي وصف المهاجرين بأنّه إن مكنّهم من الأرض و أعطاهم السلطنة فإنّهم اتوا بالامور الاربعة» خدا مهاجرين را توصيف مي‌كند كه البته ما قبول نكرديم و گفتيم اين (الَّذِينَ) وصف براي مقاتلين و مدافعين از اسلام است.

فخر رازي مي‌گويد: در اين آيه، خدا مي‌گويد اگر مهاجرين را متمكّن كنيم چهار امر بايد بياوريم، «وهي إقامة الصلاة وإيتاء الزكاة والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر، لكن قد ثبت أنّ الله تعالي مكّن الائمة الأربعة من الأرض و أعطاهم السلطنة عليها» یعنی در جاي خودش ثابت است كه خدا خلفاي راشدين و ائمه‌ي اربعه را در زمين متمكّن كرد و سلطنت را به آنها داد. «فوجب كونهم آتين بهذه الامور الاربعة» چون خدا اينها را متمكّن كرده مي‌گويد: از آيه اينطور استفاده مي‌شود، خدا مي‌گويد هر كسي را كه ما در روي زمين متمكّن كنيم اين چهار كار را انجام مي‌دهد و چون خدا اين ائمه‌ي اربعه را متمكّن كرده پس «وجبَ» كه اينها اين امور اربعه را انجام داده باشند، و «إذا كانوا آمرين بكل معروفٍ و ناهين عن كل منكرٍ وجب أن يكونوا علي الحق» اگر امر به هر معروفي كردند و نهي از منكر بايد به حق باشد «فمن هذا الوجه دلّت هذه الآية علي امامة الاربعة» اين آيه دلالت بر امامت اربعه دارد. «و لا يجوز حمل الآية علي عليٍ(ع) وحده» چرا؟ «لأن الآية دالةٌ علي الجمع» چون آيه مي‌گويد «الذين إن مكناهم» اين استدلال فخر رازي است؛ البته اينكه عرض كردم فخر رازي، حالا يا در يك جايي در تفاسير شيعه يا از كلمات شيعه شنيده بوده، باید گفت که در تفاسير ما چنين مطلبي نيست، از کتاب «التبيان فی تفسیر القرآن» شيخ طوسی(ره) به بعد چنین مطلبی نيست!

ب. تبیین نظریه‌ی ابن کثیر:
این آیه، دلیل بر صحت امر خلفای اربعه است؛
ابن كثير که قبل از فخر رازي است و مربوط به قرن هشتم است از زمان وی اين مطلب معروف بوده كه در اين قول خداي تبارك و تعالي «دليلٌ علي صحة أمر الخلفاء الراشدين».

ج. تبیین نظریه‌ی آلوسی:
اگر آیه مخصوص مهاجرین است، لذا ممکن در ارض نیز مخصوص اینهاست و تمکین هم در زمان خلفای اربعه واقع شده است.

به تفسير «روح المعاني» شهاب الدین آلوسي جلد نهم صفحه 164 مراجعه كنيد: آلوسي مي‌گويد «قالوا و فيه دليلٌ علي صحة أمر الخلفاء الراشدين... لأن الآية مخصوصةٌ بالمهاجرين لأنّهم المخرجون بغير حق و الممكّنون في الأرض منهم الخلفاء دون غيرهم» اول مي‌گويد آيه مختص به مهاجرين است و ممكّنين از اين مهاجرين فقط خلفاي اربعه هستند، يعني اضافه‌اي كه آلوسي دارد مي‌گويد اگر ما گفتيم آيه منحصر به مهاجرين است، ممكّنين در ارض هم بايد منحصر به همين‌ها باشد، فقط خلفاي اربعه هستند و غير از اينها كس ديگري نيست. «فلو لم تثبت الاوصاف الباقية لزم الخلف في المقال» اگر اين اوصاف باقية، يعني اين (اقاموا الصلاة....) تا آخر نشود، خلف در مقال و كلام خدا لازم مي‌آيد، «تعالي الله سبحانه عنه ذلك». باز مي‌گويد «لدلالته علي أنّ كل ممكنٍ منهم يلزمه التوالي» آيه دلالت دارد هر ممكّني از مهاجرين بايد اين توالي را انجام بدهد، بعد مي‌گويد «و لما كان التمكين واقعاً» تمكين هم واقع شده چون همه ديدند كه اين چهار نفر به حكومت رسيدند «تم الاستدلال دون نظرٍ إلي الاستدعاء الشرطيّة الوقوع» اين بحث‌ها كه بيائيم بگوئيم در ادبيات مي‌گويند جمله‌ي شرطيه «في موضع التقدير» است و اينطور نيست كه حتماً واقع شده باشد، در معرض وقوع است، مي‌گويد اين بحث‌ها را ديگر نبايد مطرح كنيم و «لمّا وقع المقدّم لزم وقوعه» مقدم واقع شده يعني تمكّن اين اربعه «لزم وقوعه» وقوع تالي، يعني پس تمام اين چهار نفر اقامه ی صلاة‌ كردند، ايتاء زكات كردند و امر به معروف و نهي از منكر هم كردند. بعد مي‌گويد «و في ثبوت التالي ثبوت حقّية الخلافة» در ثبوت تالي این است كه اين خلافت حق است «و هي واردةٌ علي صيغة الجمع المنافية للتخصيص بعليٍ(ع) وحده».

اين حرف اينهاست و استدلالي است كه اينها دارند.

بیان دو اشکال و قرینه در رد استدلال فخر رازی و آلوسی؛
اين استدلال چند اشکال دارد که به عنوان قرینه بر رد ادعای اهل سنت می‌تواند مطرح باشد که عبارتند از:

اشکال و قرینه‌ی اول:
تمکن خلفای اربعه در روی زمین از جانب خدا اول الکلام است، بلکه برخی از اینها با حیله و تزویر حاکم شدند!!!

اولين اشكال اين است كه اينكه مي‌گوئيد «ثبت أنّ الله مكن ائمة الاربعة من الأرض» اين اول الكلام است، ما قبول نداريم كه تمام اين چهار نفر را خدا متمكّن در ارض كرد، به اعتقاد خودتان مي‌گوئيد كه اين چهار نفر متمكّن در ارض شدند، لسان آيه این است كه وقتي خداي تبارك و تعالي مي‌فرمايد (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ) طوري باشد كه همه‌ي مسلمان‌ها بگويند كه اين گروه را خدا متمكن در روي زمين كرد، اين اولاً كه شما از اول مصادر به مطلوب كرديد، اينها معلوم نيست كه همه‌شان آن هم از طرف خداي تبارك و تعالي، متمكن در ارض باشند! بلکه به اعتقاد ما با اجماع مسلمين هم واقع نشد، با زور و حيله و تزوير واقع شد، شما هم مي‌گوئيد اينها حكومت صحيحي داشتند، اين اولاً.

اشکال و قرینه دوم:
فراز «ان مکناهم» وصف گروه است، نه اشخاص؛
اين است كه خداي تبارك و تعالي وصف براي گروه را ذكر مي‌كند، اشكال دوم كه به نظر مي‌رسد مهم‌تر از اشكال اول است اينكه يك وقت خدا مي‌خواهد بفرمايد اشخاص كه هر شخصي اين كار را انجام مي‌دهد اما می‌فرماید: (إِنْ مَكَّنَّاهُمْ) يعني گروهي هستند، روي اين خيلي دقّت كنيد كه بعداً براي آن مدعاي اصلي مي‌خواهيم از آن استفاده كنيم، خداوند گروه را متمكّن در زمين كرده نه شخص را، شما مي‌گوئيد در زمان خلافت خليفه‌ي اول، ابوبكر متمكّن شده، آنجا نمي‌توانيد بگوئيد (مَكَّنَّاهُمْ). آيه وقتي صفت براي ـ يا مهاجرين ـ كه حرف درستي هم نيست، آيه مي‌فرمايد (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) يعني نه به نحو يكي، يعني اين مجموعه، مجموعه‌اي است كه (أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ) است. 

بعد از پيامبر اكرم(ص) با چند حديث جعلي و اخافه و... بالاخره ابوبكر را سر كار آوردند! با آن سقيفه‌ي بني‌ساعده، باز شخص متمكّن شده، اگر هم بپذيريم تمكّن از ناحيه‌ي خداست، اما شخص است!!! به نظر صحیح و مختار، آيه اصلاً نظر به شخص و افراد كلّ واحدٍ واحدٍ ندارد. البته در آنجايي كه مربوط به اميرالمؤمنين(ع) است كه (وهم راكعون) مصداقش معيّن است، عنوان مفهومي‌اش باز كلّي است، آنجا عنوان مفهومي‌اش را نمي‌توانيم براي يك فرد بياوريم، زیرا تطبيقش به حسب تاريخ، منحصر بر يك كسي بوده، ولي مفهومش كلي است. 

اما من مي‌خواهم اين را عرض كنم كه در اين آيه‌ي محل بحث (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) شما ببينيد (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بغير حق) اگر يك نفر را از مكه بيرون كرده بودند آیا درست بود بگويند (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ)؟ پاسخ این است که نه، چون (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ) جمع است، لذا گروه هستند، اين گروه اين چنين هستند؛ البته عین همين اشكالی که در آیه (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ) تقریر شد در آيه‌ي (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)، به امثال فخر رازي داريم؛ اينها در هر زماني هر كدامشان يك نفر بودند! و اين خلاف ظاهر است، البته نمي‌خواهم بگويم استعمال جمع در فرد غلط است! زیرا که در همين آيه‌ي صدقه (و هم راكعون) مفهوم استعمال شده، جمع آمده و تطبيق بر يك فرد شده ولي باز در آنجا قرينه مي‌خواهد و بايد هم قرينه داشته باشد، اگر قرينه نداشته باشد مي‌شود جمع، بايد در همان معناي جمعي‌اش استعمال كنيم، يعني خدا در زمان واحد يكي را متمكّن نكرده، عرض من بيشتر اين است. پس ما باشيم و آيه، آيه مي‌گويد زماني هست که گروهي هستند كه خدا اينها را بر روي زمين متمكن كرده است.

اين دو اشكالي است كه بر كلام فخر رازي و آلوسي است، البته مغالطات ديگري نیز در اين استدلال هست كه آنها را خودتان ببينيد تا هفته آينده.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.


برچسب ها :

آیه‌ی 41 سوره حج تفسیر اهل سنت ازآیه‌ی 41 سوره حج تفسیر شیعه از آیه‌ی 41 سوره حج استفاده وجوب امر به معروف ازآیه‌ی 41 سوره حج استفاده از آیه‌ی 41 سوره حج برای امام زمان مفردات آیه 41 سوره حج احتمالات در واژه الذین در آیه‌ی 41 سوره حج معنای مَكَّنَّاهُمْ بررسی لغوی ماده مکن معنای تمکن در لغت بررسی استعمالات قرآنی ماده مکن معنای تمکین نظر فخر رازی در آیه‌ی 41 سوره حج نظر قرطبی در آیه‌ی 41 سوره حج نقد نظر اهل سنت در مورد آیه ان مکناهم فی الارض

نظری ثبت نشده است .