موضوع: مهدويت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۹/۲۱
شماره جلسه : ۵
-
معنای استخلاف فی الارض
-
خلافت ازلی و دائمی
-
نقد نظریه تفسیر نمونه
-
نظر مختار در مورد آیه
-
احتمالات در «الذین من قبلهم»
-
احتمال اول
-
احتمال دوم
-
اشکال به احتمال دوم
-
احتمال سوم
-
اشکال علامه به احتمال سوم
-
اشکال علامه به احتمال سوم
-
نقد کلام علامه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
مطلب اول گفتهاند که این آیه دلالت دارد که خداوند متکلم است، چون وعده از اقسام کلام است پس خدا متکلم است که اشاره دارد به همین بحثی که در علم کلام شروعشده. اینکه به علم کلام میگویند علم کلام، چون نزاع ازاینجا شروعشده که آیا خداوند تکلم دارد یا نه؟ میگوید این آیه دلالت بر این دارد، اینیک مطلب.
آیه دلالت دارد که خداوند قبل از اینکه حوادث وقوع پیدا کند علم به او دارد و لذا این حادثه که «لیستخلفنهم فی الأرض» یک قضیهای است که آینده میخواهد واقع شود، خداوند علم به وقوع این حوادث دارد. در میان اهل سنت بعضی از متکلمینشان قائلاند که قبل از اینکه حادثهای واقع شود خدا علم به آن حادثه ندارد.
سوم گفتهاند که از آیه استفاده میشود که خدا حیّ است، زنده و قادر است.
چهارم چون در آیه دارد «یعبدوننی»، این است که خداوند اراده کرده که همه مردم او را عبادت کنند و او فقط استحقاق عبادت دارد.
پنجم، «لا یشرکون بی شیئاً»؛ خدا منزه از شریک است.
ششم، خود این آیه معجزهای بر پیامبر است چون از آینده خبر میدهد و این دلیل بر صدق ادعای پیامبر است.
هفتم، چون خداوند بین ایمان و عمل صالح جدا کرده، معلوم میشود عمل صالح خارج از ایمان است.
هشتم، گفته است این آیه دلالت بر امامت و خلافت خلفا و ائمه اربعه دارد.
نقد به روش تفسیری فخر رازی
نکته این است که این روش تفسیر اصلاً غلط و غیر صحیح است، در تفسیر ما به این نکات و به این نحوه نکات بهعنوان تفسیر نمیتوانیم نگاه کنیم، بگوئیم خداوند فرموده «وعَدَ»، پس متکلم است. خدا فرموده این قضیه واقع میشود پس علم غیب دارد، گفته «یعبدوننی» پس خودش استحقاق عبادت دارد، اینها ولو اینکه نکات جمعی هست، بهعنوان یک نکات فردی و جنبی بشود از آیه استفاده کرد، اما تفسیر آیه این نیست.
اول خداوند در این آیه کجا میخواهد بگوید من علم غیب دارم، کجا خداوند میگوید من متکلم هستم، یعنی یک نکاتی را از بعضی الفاظ درآوردند که معلوم نیست که متکلم وقتی این الفاظ را میگوید هدف غاییاش این باشد، خداوند میگوید «وعد الله الذین آمنوا منکم» که در آینده اینطوری میشود، اینیک خبر و وعدهای است اما آیا خدا میخواهد با این بیان علم خودش و آینده، قبل از وقوع حوادث در آینده را بیان کند؟ بهعبارتدیگر یک تعبیری را اصولیین دارند و آن اینکه ما کلام متکلم را بخواهیم بر هر معنایی حمل کنیم ازآنجهت باید در مقام بیانش باشد، بخواهد علم خودش را ... درجایی که میگوید عالم الغیب، میفهمیم اینکه در مقام بیان علم غیب است، اما اینجور آیات در اینجور موارد ولو اینکه با چند واسطه به این نکات برمیگردد اما این را بهعنوان تفسیر آیه نمیشود بیان کرد.
تفسیر آیه یعنی اینکه بگوئیم مقصود اصلی خدا از این آیه چیست؟ اینکه بگوئیم در این آیه خدا میفرماید من فقط مستحق عبادتم، یا خدا بگوید عمل صالح از ایمان جداست، حالا بیائیم اگر اینطور باشد بهجای هفتتا نکته، هفتاد نکته اضافه کنیم و آن اینکه بگوئیم این وعده یک وعده به چه بوده، چون دارد «وعد الله»، خدا خودش وعده داده. به چه کسانی وعده داده؟ به «الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات»، بگوئیم بین اینجا و جایی که خدا وعده جهنم میدهد فرق وجود دارد، اینها چیزهایی نیست که بتوانیم بهعنوان تفسیر دنبال کنیم.
ما اگر مجموع آیات قرآن که در باب خلافت وارد شده را کنار هم قرار بدهیم میشود از قرآن کریم این نکته را به دست آورد و این آیه بهخوبی این معنا را دلالت میکند.
مراد از «لیستخلفنهم فی الأرض»
«لیستخلفنهم فی الأرض» برای چه زمانی است؟ احتمالاتی که در آن وجود دارد، یک: فقط مراد ابوبکر و عمر بوده، چون بعضی از مفسرین عامه همین را گفتند. دو: مراد خلفای اربعه بوده، مثل فخر رازی و جمع دیگری این را گفتهاند. سه: مراد تمام امت پیامبر است، چهار: این است که هنوز این خلافت محقق نشده که ادعای ما این است که این وعده خداوند برای این خلافت هنوز محقق نشده.
در جلسه گذشته همعرض کردیم این خلافت معنایش این نیست که یک گروهی میروند و گروه دیگر بهجایشان روی زمین میآید، نه! این خلافتی است که خداوند آنها را بهعنوان خلیفه قرار میدهد.
همه حرفها در این بحث است که این «لیستخلفنهم فی الأرض» مراد چیست؟ قول فخر رازی و قول به اینکه بگوئیم مراد فقط زمان حکومت ابوبکر و عمر است، این بطلانش خیلی روشن است و اشکالات فخر رازی را در آن جلسه گفتیم.
ما میخواهیم خود آیه را معنا کنیم. باید یکزمانی بیاید که مؤمنین خلیفه خدا بشوند، دین آنها دین بانفوذ شود و امنیت باشد، فقط خدا عبادت شود، شرک هم نباشد. میگوییم طبق این آیه شریفه باید در این عالم یک چنین زمانی فرابرسد، حالا ما بعداً روایات را میآوریم که این در زمان حضرت حجت (عج) است و این خصوصیات با آن زمان فقط تطبیق میکند؛ اما اگر کسی شیعه هم نباشد و بخواهد آیه را معنا کند، معنای آیه این است که این سه خصوصیت باید در یکزمان باهم جمع شود. لذا نمیتوانیم بگوئیم مراد امت پیامبر از اول تا آخر است، یک گروه خاصی و زمان خاصی است و شامل همه نمیشود.
اینجا در کلمات فخر رازی این نکته بود که چون دارد «وعد الله الذین آمنوا منکم»، فخر رازی میگفت چون کلمه «منکم» دارد، اول از همان مردم زمان پیامبر باشد، جواب این است که «من جنسکم»، جنس شما آدمهای مؤمن است، نه «من افرادکم».
اگر بعد از نزول آیه، فردایش برخی از اصحاب پیامبر و مؤمنین و مسلمین از دنیا رفتند، بگوئیم آنها از دنیا رفتند و وعده خدا را ندیدند؟ ولو ضمیر «کم» ازنظر ادبی مربوط به اشخاص است «اما وعد الله الذین آمنوا منکم» یعنی «من جنس المؤمنین»، نه خصوص شما مؤمنین در زمان پیامبر، مراد این نیست. این هم راجع به «لیستخلفنهم فی الأرض» تا حدی روشن کردیم که مراد چیست.
یک احتمال این است که بگوئیم این اشاره دارد به انبیاء گذشته، «کما استخلف الذین من قبلهم» یعنی انبیاء گذشته را که خداوند خلیفه قرارداد، خدا در آیه 30 بقره نسبت به حضرت آدم فرمود «إنی جاعل فی الارض خلیفه». در آیه 26 سوره ص به داود فرمود «یا داود إنا جعلناک خلیفة فی الأرض». بگوئیم همان طور که انبیای گذشته خلیفه خدا بودند یکزمانی میآید که از خود همین مؤمنین هم خلیفه خدا میشوند.
احتمال دوم این است که بگوئیم مراد از این «الذین من قبلهم، المؤمنون من امم الانبیاء الماضین، الذین اهلک الله الکافرین و الفاسقین منهم و نجّی الخلص من مؤمنینهم کقوم نوح و هود و صالح و شعیب»، الذین را به انبیاء برنگردانید بلکه به مؤمنین برگردانید، منتهی مؤمنینی که از امم انبیاء گذشته هستند. انبیاء گذشته امتهایی داشتند که خداوند کفار را هلاک کرد و مؤمنین را نجات داد.
آیه 13 و 14 سوره مبارکه ابراهیم «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا کفار»؛ در زمان نوح میگفتند یا شما را خارج میکنیم و یا باید برگردی به آئین ما «فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ منبعدهِمْ ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ»، اینجا هم تعبیر «لنسکننکم الارض منبعدهم» دارد که خداوند کفار را هلاک کرد و مؤمنین را ساکن زمین قرارداد.
به نظر میرسد که این مطلب درستی نیست. در تشبیه اینطور نیست که اگر بگوئیم یکچیزی را به چیزی تشبیه کردند قابل تشبیه به دیگری نباشد. درهرحال در اینجا این سه احتمال وجود دارد «کما استخلف الذین من قبلهم» مراد انبیای گذشته، امتهای انبیای گذشته، خصوص قوم بنیاسرائیل باشد.
ما لازم نیست که حتماً معین کنیم مراد کیست؟ بگوئیم یک مؤمنینی قبلاً بودهاند که خلیفه خدا بودهاند، یا خود انبیاء، یا امتهای آنها، یا قوم بنیاسرائیل، اینها مانعة الجمع نیست و اینطور نیست که بگوئیم اگر معنای اول شد معنای دوم نباید باشد، هر سه معنا قابلجمع است، انبیای گذشته یک نوع خلیفة اللهی داشتند، مؤمنین یک نوع داشتند، قوم بنیاسرائیل هم یک نوعی داشتند، آیه هم در مقام تشبیه در اصل خلافت است.
نظری ثبت نشده است .