موضوع: مهدويت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۲/۱۹
شماره جلسه : ۲۵
-
بررسی آیه اول نحل
-
بررسی دو عنوان آیه
-
بررسی عنوان اول ضمن چهار احتمال
-
بررسی نظریهی شیخ طبرسی(ره) و علامه طباطبایی(ره)
-
بیان نظرات مختار
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
شش. بررسی آیه 1 نحل؛
یکی از آیات شریفهای که تطبیق شده یا یکی از مصادیق این آیه شریفه قیام حضرت حجّت(عج) هست آیه اول سوره مبارکه نحل است، که فرموده است: (أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ) لذا بر حسب روش بحثیمان اول مقداری پیرامون آیه بحث میکنیم که از خود آیه چه استفادهای میشود و بعد روایاتی که در مورد این آیه وارد شده و مربوط به این بحث است را متعرض میشویم.بررسی نکات تفسیری مهم آیه، ضمن دو عنوان؛
در این آیه شریفه دو تا عنوان وجود دارد که بین مفسرین محل بحث واقع شده است:عنوان اول: بررسی معنای فراز «امر الله»؛
کلمهی (أَمْرُ اللَّهِ )است که معنای آن چیست؟ خدای تبارک و تعالی که میفرماید: (أَتَى أَمْرُ اللَّهِ) امر خدا آمد و این (أتی) را در جایی استعمال میکنند که دیگران یا منتظر امر خدا هستند و یا از اینکه چنین امری محقق شود، مأیوسند؛ البته در عرف خود ما هم وقتی یک کسی از یک خبری مأیوس میشود، یعنی از آمدن کسی مأیوس است و یا صحبت از آمدنِ کسی هست اما وقتی مأیوس هستیم، دیگری میگوید «أتی؟» یا «جاءَ؟». بنابراین این تعبیر در جواب و مربوط به یک ذهنیّتی است که یک عدهای دارند. امر خدا آمد؟ محقق شد؟ که در پاسخ گفته شده است: (فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ) پس یک بحث در (أَمْرُ اللَّهِ )است؛عنوان دوم: بررسی مخاطبِ فراز «فلا تستعجلوه»؛
خطاب در (فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ) به چه کسی متوجه است و مخاطب کیست؟این دو عنوان را باید در این بحث روشن کنیم.
بررسی سه احتمال پیرامون عنوان اول، از منظر شیخ طبرسی(ره)؛
در مورد فراز (أَمْرُ اللَّهِ )چند احتمال اینجا وجود دارد، صاحب کتاب «مجمع البیان» میفرماید: «فیه أقوالٌ» و سه احتمال را ایشان بیان کرده است که عبارتند از:احتمال اول:
مراد از «امر الله» همان عذاب الهی در دنیا و آخرت است، در این صورت «فلا تستعجلوه» خطاب به مشرکین است؛«إنّ معناه قرب أمر الله تعالی بعقاب هؤلاء المشرکین المقیمین علی الکفر والتکذیب» معنای (أَتَى أَمْرُ اللَّهِ) که خود کلمهی (أتی) هم در نظر گرفته شده: «أی قرُبَ أمر الله» امر خدا همان عقاب و عذاب است، این احتمال اول که بگوئیم مراد از (أَمْرُ اللَّهِ) خودِ آن عذاب است، عذاب خدا در روز قیامت. البته اگر عذاب را گفتیم ولو اینجا صاحب «مجمع البیان» دارد که «عقاب هؤلاء المشرکین» که ظهور در عقاب در قیامت دارد، ولی اگر ما (أَمْرُ اللَّهِ) را به معنای عذاب گرفتیم، اعم از عذاب قیامت و عذاب دنیاست، نظیر اینکه خودِ کفار و مشرکین، به پیامبر(ص) عرض میکردند که «أمطر علینا» اگر کلام شما درست است و این وعدهای که میدهید درست است «أمطر علینا». در بعضی از آیات شریفه هست که یک چنین حرفی را آنها میزدند، این احتمال اول که بگوئیم مراد از (أَمْرُ اللَّهِ) خودِ «فأمطر علینا حجارةً من السماء» این مقصودمان بود که میگفتند اگر راست میگوئی بگو در همین دنیا یک عذابی بیاید، چرا موکول به قیامت کردی؟ بگو خدا یک عذابی در دنیا برای ما بیاورد، پس این احتمال اول که مراد از (أَمْرُ اللَّهِ) یعنی عذاب خدا، اعم از عذاب اخروی و دنیوی. آن وقت خدا میفرماید: (فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ) عذاب دنیوی میآید، عذاب اخروی هم میآید، شما عجله نکنید، به وقت خودش اینها خواهد آمد، این یک احتمال.
احتمال دوم:
مراد از «امر الله» احکام و فرائض الهی است؛ در این صورت «فلا تستعجلوه» خطاب به مومنین است؛که «مجمع البیان» ذکر میکند و میگوید: «إنّ امر الله احکامه و فرائضه، أتی امر الله فلا تستعجلوه سبحانه وتعالی عما یشرکون» امر خدا همین است که ما میگوئیم. دستور و حکم خدا، فرامین خدا آمد در هر موردی، هر دستوری لازم باشد میآید، عجله هم نکنید، به وقتش هر چه لازم باشد لازم میشود، و هر چه نیز، لازم باشد حرام بشود، به وقتش بیان خواهد شد، که طبق این احتمال، دیگر (أَمْرُ اللَّهِ) اگر به معنای احکام و فرائض باشد (فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ) خطاب به مشرکین نیست! بلکه خطاب به مؤمنین است، یعنی شما مؤمنین که دنبال امر و نهی خدا هستید، این امر خواهد آمد و عجله نکنید!
احتمال سوم:
مراد از «امر الله»، روز قیامت است؛ در این صورت «فلا تستعجلوه» خطاب به مومنین و مشرکین است؛این است که (أَمْرُ اللَّهِ) فقط معنای «یوم القیامة» را دارد، آن وقت روی این احتمال سوم «أتی» ماضی است، برای مضارع محقّق الوقوع و مسلّم الوقوع، ماضی میآورند، «أتی» به معنای «یأتی» است، منتهی چون اینقدر آمدنش مسلّم است و در آن تردیدی نیست که خدای تبارک و تعالی با صیغهی ماضی استعمال فرموده پس «أتی امر الله أی یأتی یوم القیامة».
این سه احتمالی است که هر کدام از اینها را برخی از مفسران، قائلش هستند و صاحب کتاب «مجمع البیان» این سه احتمال را در اینجا ذکر کرده است.
تبیین احتمال چهارم از منظر علامه طباطبایی(ره) و مناقشه در سایر احتمالات، ضمن بیان سه قرینه در تایید مخاطب بودن مشرکین در آیه؛
اینجا مرحوم علامه طباطبائی(ره) یک فرمایشی دارد، ایشان به سه قرینه در تایید مخاطب بودن مشرکین در خطاب (فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ) اشاره میفرمایند. این سه قرینه عبارتند از:
«قرینهی اول»:
سیاق آیه مربوط به مشرکین بوده، لذا خطاب «لا تستعجلوه» مربوط به آنهاست؛علامه طباطبایی(ره) میفرمایند: سیاق آیات اولیهی سوره مبارکه نحل مربوط به مشرکین است و این سیاق را قرینه میگیرند که این (فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ) باید خطاب به مشرکین باشد. ایشان میفرمایند: آیات بعدی به عنوان احتجاج بر مشرکین آمده تا آیه 22، تمام اینها از اول اول سوره تا آیه 22 به عنوان تفریع بر (سبحانه و تعالی عما یشرکون) است، لذا خطاب به مشرکین است.مناقشه بر نکته اول از منظر مختار؛ هر چند در این آیه سیاق، قرینه است، ولی به دلیل روایت امام باقر(ع)، کلیت قرینیت سیاق مردود است؛
قبلاً ما عرض کردیم که:
اولاً:
سیاق اگر در میان کلمات افراد معمولی و نویسندگان عادی و متعارف قرینیّت داشته باشد، ولی در قرآن کریم قرینیّت ندارد. یعنی ما نمیتوانیم بگوئیم سیاق مطلقا در قرآن قرینه است، یعنی اگر آیات بعد، مربوط به مشرکین شد، بگوئیم اینجا هم مربوط به مشرکین است. ولی در بعضی از موارد، به نحو موجبهی جزئیه میشود این ادعا را قبول کرد؛ از این رو، ما به نحو کبرای کلّی نمیتوانیم بگوئیم سیاق قرینه است، حتّی در قرآن در همه آیات.اما میشود در بعضی از موارد، یک قرائنی باشد که اینجا سیاق را متکلّم و خدای تبارک و تعالی اراده فرموده. اینجا هم از همین موارد است، یعنی چون آیات بعد، آیات روشنی است که مربوط به خطاب مشرکین است، لذا برای انسان یک ظهوری ایجاد میکند، قرینه زمانی قرینیّت پیدا میکند که به مرحلهی ظهور برسد، حالا در اینجا هم یک چنین ظهوری را ما میتوانیم استظهار کنیم، لذا ایشان سیاق را قرینه قرار دادند برای این مطلب که آیه خطاب به مشرکین است. البته سیاق در محاورات عرفیّه قرینیت دارد، یعنی شما الآن یک کتابی که یک شخص عرفی، در محاورات عرفیه قرینیت دارد و تردیدی در آن نیست.
چه اینکه یک روایتی از امام باقر(ع) هست که میفرماید: چه بسا یک آیه «اولها فی موضوعٍ وسطها فی موضوعٍ ثان و آخرها فی موضوع ثالث» این روایت معتبر است که حضرت(ع) فرمود: ممکن است یک آیه اولش در یک موضوعی باشد و وسطش در یک موضوع و آخرش هم در موضوع سوم باشد. یکی از چیزهایی که قرآن را از سایر کتب جدا میکند همین قضیه است و اینطور نیست که بگوئیم اگر آیات قبل مربوط به مشرکین است، لذا این آیه هم باید همینطور باشد و شاهد بر این معنا، آیه تطهیر است. شما ببینید آیه تطهیر جزئی از یک آیه است، تمام آیه نیست؛ که خدا فرموده است: (إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) این جزئی از یک آیه شریفه است و آیات قبل و اول همین آیه مربوط به زنهای پیغمبر است، آیات بعد هم مربوط به زنهای پیغمبر است و این آیه بر حسب ادلهی روشن، فقط مربوط به پنج تن آل عبا و اهلبیت(ع) است، یعنی مربوط به پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه(سلام الله علیها)، حسن و حسین(علیهماالسلام). و از این نمونهها در قرآن کریم، زیاد داریم و اگر هم نگوئیم زیاد داریم کم نداریم، موارد متعدد است.
لیکن مرحوم علامه طباطبایی(ره) سیاق را به عنوان یک اصل اولی در تفسیر قرآنشان گرفتند، در حالی که این مطلب درست نیست و بعضی از جاها هم خیلی دقت کردند و خیلی با لطافت و ظرافت موضوع را مطرح کردند، مثلاً فرض کنید پانزده آیه را به هم مرتبط کردند، ولی به نظر ما دلیلی نداریم که حتماً این آیات باید مرتبط با هم باشد. اساساً باید گفت که چه لزومی دارد که حتماً کلام حکیم این آیه با آن آیه مرتبط باشد،؟ کلام حکیم یعنی این مطلبی را که اراده میکند، کلام حکیم یعنی آن کلامی که میگوید و آن مطلبی که اراده میکند یک مطلب حکیمانهای باشد، اما اینکه بگوئیم این آیه، حتماً باید مرتبط به آن باشد، اصلاً دلیلی ندارد.
لذا امام باقر(ع) به قتاده فرمود: تو به چه فتوا میدهی؟ گفت به کتاب الله، حضرت(ره) فرمود: «والله ما ورّثک من کتاب الله من حرف» قتاده یک آدم عربزبان بود، سخن قتاده به این معناست که کتاب خدا، بیان است؛ ولی به نظر صحیح این کتاب به خودیِ خود بیان نیست، بلکه باید کسانی باشند که متشابه را از محکم تشخیص بدهند، متشابه را به محکمات ارجاع بدهند، باید ائمه طاهرین(ع) باشند و سرّ اینکه ثقلین نه در دنیا و نه در آخرت از هم جدا نمیشوند، همین است؛ چون جوهرشان به هم مرتبط است، هم قرآن باید باشد تا امامت بتواند پیش برود، امام هویّت پیدا کند، امامت بدون قرآن، هویّتی ندارد، امام(ع) میخواهد چه چیز را اجرا کند؟ امام(ع) میخواهد قانونی که خودش میفهمد را بگوید؟ که این ارزش ندارد، بلکه ائمه ما همهی مزایا و ویژگیشان این است که کتاب خدا را میخواهند برای مردم بیان کنند و آن آیات شریفهای که داریم که ما قرآن را بر تو نازل کردیم «لتبیّن للناس» نه اینکه «لتقرأه علی الناس»، بلکه پیامبر(ص) آمده خصوصیات هر آیهای را ذکر فرموده، امیرالمؤمنین(ع) هم آنها را نوشته که به اعتقاد ما در همان مصحف امیرالمؤمنین وجود دارد.
بنابراین مراد از تبین، غیر از قرائت است، یک عرب زبان، قرآن را قرائت میکند، ولی چیزی از آن نمیفهمد! یعنی قرآن را نمیفهمد، حالا اگر چه بعضی معنای تحت اللفظی از کلمات را بفهد، ولی وقتی میگوئیم بیان، بیان یعنی این کتاب، به اضافهی «مفسّر این کتاب»، بیان است، اما قرآن به تنهایی که بیان نیست! این مقدار را که نمیخواهیم بگوئیم هیچ کلمهای از آن را کسی نمیفهمد! ولی قرآن را اگر انسان بخواهد بفهمد، یعنی مراد خدا در یک آیه کاملاً روشن باشد، بدون ائمه طاهرین(ع) به هیچ وجهی نمیشود، این مطلبی است که در جای خودش مسلّم است.
ثانیاً:
سیاق به این معناست که بگوئیم چون آیه بعد درباره منافقین است، لذا این آیه هم باید درباره منافقین باشد، لکن ما میگوییم دلیلی بر این مطلب نداریم؛ و عرض کردم که بهترین دلیل برای اینکه سیاق در قرآن قرینیت ندارد همین روایت امام باقر(ع) است که حضرت(ع) میفرماید: چه بسا یک آیهای در اولش یک موضوعی و وسطش یک موضوع و آخرش نیز در یک موضوع دیگری باشد. البته ما به نحو موجبهی جزئیه قبول داریم از جمله همین جا، یعنی به نحو موجبهی جزئیه قبول داریم که سیاق در برخی از موارد، قرینیّت دارد، آری این مطلب را قبول داریم؛ اما اینکه خود «سیاق بما أنّه سیاقٌ» تا یک جایی بگوئیم چون آیات بعد در این موضوع است؛ پس این آیه باید اینطور باشد، یا چون این آیه در این موضوع است، لذا آیات بعد هم باید در این موضوع باشد، که میگوئیم خیر دلیلی بر این نداریم.البته اهل سنت تلاش میکنند سیاق را قرینه قرار بدهند و مثلا در مورد آیه تطهیر بگویند آیات قبل و بعد درباره زنهای پیغمبر است، پس این اهلالبیت(ع) در این آیه هم، باید زنهای پیغمبر باشد، ولی وقتی ما آمدیم ریشه را زدیم و گفتیم چیزی به نام قرینیّت سیاق را در قرآن نداریم دیگر این مطلب نیز مردود میشود؛ چه اینکه اساساً شاید روایت امام باقر(ع) در مقابل همین فکر باطل اهل سنت بوده، ما قبلاً هم در بعضی از آیات دیگر داشتیم که همین جا در بحث آیات مهدویّت، ائمه(ع) تعابیری درباره آیات دارند و این حاکی از این است که اینها از تفسیر و تحلیلی که آنها نسبت به قرآن در زمان خودشان داشتند، رنج میبردند.
ثالثاً:
اگر یادتان باشد در یکی از آیات راجع به شأن نزول آیه، ائمه(ع) فرمودند: این سنیها آیه را منحصر کردند به همان مورد شأن نزول، دیگر آیه اصلاً برای همیشه از اعتبار افتاده، این آیه فقط در مورد زید و عمرو و بکر بوده، و همان جا ائمه(ع) حمله کردند به اهل سنت، در همین بحثهای خودمان این را داشتیم، شاید اینکه امام باقر(ع) هم فرموده چه بسا یک آیهای اولش در یک موضوع، وسطش در یک موضوع و آخرش در یک موضوع باشد؛ در مقابل این روش اهل سنت بوده که آنها برای آیات یک سیاقی را قائل میشدند و ائمه(ع) آمدند نفی کردند.«قرینهی دوم»:
عدم ذکر استعجال مومنین در آیات قرآن، دلیل بر این است که خطاب «لا تستعجلوه» خطاب به مشرکین است؛دومین قرینهای را که علامه طباطبایی(ره) فرموده، این است که میفرمایند: «لم تقع فی کلامه تعالی حکایة استعجال المؤمنین فی أمرٍ» قرینهی دوم بر اینکه این (لا تستعجلوه) خطاب به مشرکین است، این است که در هیچ جای قرآن، جایی نیامده خدای تبارک و تعالی استعجال مؤمنین را حکایت کند به این که مومنین در یک امری دارند عجله میکنند، خود این «بل المذکور استعجال المشرکین» فقط مشرکین به پیامبر(ص) میگفتند: پس آن قیامت و عذابی که گفتی کو؟ در قضیهی قیامت و عذاب خدا عجله میکردند!« قرینهی سوم»: تطهیر ذات ربوبی اقتضاء میکند که «لا تستعجلوه» خطاب به مشرکین باشد؛
دومین قرینهای را که علامه طباطبایی(ره) فرمودند این است که در آیه (أتی امر الله فلا تستعجلوه سبحانه و تعالی عما یشرکون) فراز (أَمْرُ اللَّهِ) باید یک امری باشد که ساحت خدای تبارک و تعالی و ساحت ربوبیّت را از شرک منزّه و تطهیر کند، یعنی باید یک چیزی باشد که شما بعداً بفهمید که این شرکی که داشتید باطل بوده، بالأخره بین صدر و ذیل آیه چه ارتباطی است؟
احتمال چهارم از منظر علامه(ره):
مراد از امر الله به معنای وعده و وعید مشرکین است، لذا «فلا تستعجلوه» خطاب به مشرکین است؛بعد از اینکه علامه(ره) این سه نکته را فرمودند بیان میکنند «فالمراد بالأمر ما وعد الله النبی و الذین آمنوا و اوعد المشرکین مرّةً بعد مرّة فی کلامه»، یعنی (أَمْرُ اللَّهِ)، یعنی آن وعدههایی که خدا به پیامبر(ص) و مؤمنین درباره بهشت داد و آن وعیدهایی که به کفار و مشرکین در مورد جهنّم داد، «ما وعد الله النبی»، أتی امر الله یعنی همان وعدههایی که خدا در دنیا داده بود، آن وعدهها که اگر مسلمان باشید، (ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب فی جنات نعیم)، و آنچه که به مشرکین فرموده بود که اینها (إنا انذرناکم عذاباً قریبا) این وعده و وعیدها مراد از (امر الله) این است، حتی میفرمایند: (أَمْرُ اللَّهِ)، یوم قیامت نیست! خدا میفرماید: (أتی)، این وعده و وعیدهایی که در دنیا به شما دادیم، میفرماید: «ما وعد الله النبی و الذین آمنوا و اوعد المشرکین مرةً بعد مرة فی کلامه أنّه سینصر المؤمنین و یاخذ الکافرین و یعذّبهم و یظهر دینه»، دینش را اظهار میکند، این فرمایشی است که مرحوم علامه طباطبایی(ره) دارد.به دیگر کلام، بعد علامه(ره) میفرمایند: اگر کسی بگوید مراد از (أَمْرُ اللَّهِ)، «یوم القیامة» است، این با سیاق آیات سازگاری ندارد، که بگوئیم خود (أَمْرُ اللَّهِ) یعنی «یوم القیامة»، پس اینگونه نیست که (أتی أَمْرُ اللَّهِ)، به معنای «أتی یوم القیامة»، باشد نه چنین نیست! چون آیات بعد هم مربوط به وعده و وعید است اینها با اینکه ما (أَمْرُ اللَّهِ) را به «یوم القیامة» معنا کنیم سازگاری ندارد!
نظری ثبت نشده است .