موضوع: مهدويت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۹۳/۷/۲۹
شماره جلسه : ۵۹
چکیده درس
-
يکي از آيات شريفهاي که به قضيهي مهدويت تأويل برده شده؛ آيات 73 تا 76 سورهي مبارکهي مريم خصوصاً آيه75 است.
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
يکي از آيات شريفهاي که به قضيهي مهدويت تأويل برده شده؛ آيات 73 تا 76 سورهي مبارکهي مريم خصوصاً آيه75 است.
«أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ* وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَريقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا»[1] هنگامي که آيات روشن ما بر کفّار خوانده ميشود، به مؤمنين گويند: بين خود مقايسه کنيم، «أَيُّ الْفَريقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا» کدام يک از نظر جايگاه و مکان بهتر هستيم؟ «نَدِيّ» به معاني مختلف آمده است، يکي از معاني «نَديّ» سخاوت و بخشش است، کفّار به مؤمنين ميگويند: ما ميتوانيم اهل بذل و بخشش باشيم، يا شما که فقير و عاجز هستيد و چيزي در بساط خود نداريد؟
معناي ديگر اين است که «نديّ» به معناي رطوبت است. چون هنگام تکلّم و سخن بايد دهان انسان مرطوب باشد و اگر رطوبت نباشد انسان نميتواند سخن بگويد. از اين جهت ندا از ماده ندي به معناي سخن گفتن، صدا کردن و مورد خطاب قرار دادن است. همچنين از اين لفظ براي مجلس انس و مشورت استفاده ميشود.
کفّار به مؤمنين ميگفتند شما وقتي کنار هم مينشينيد و ميخواهيد صحبت کنيد، حرفي براي گفتن نداريد؛ چون نه مال و ثروتي داريد، نه قدرتي و نه شوکتي، از چه چيز خود ميخواهيد حرف بزنيد؟ ولي ما وقتي کنار يکديگر مينشينيم گرمي مجلس ما به خاطر سخن گفتن از همين اموال و امکاناتي است که داريم. دار الندوه را هم از اين جهت دار الندوه گويند که محلّي براي مشورت و سخن گفتن افراد بوده است.
بنابر اين مراد از «أَحْسَنُ نَدِيًّا» يا «أَحْسَنُ جُودا» است يعني برتري از جهت جود و بخشش. يا احسن مجلساً و کلاماً. و آنچه که با مقام تناسب دارد معناي دوم است. يعني مجلس سخن و انس ما از شما خيلي بهتر است. چون در صدر اسلام مؤمنين اکثراً از قشر فقر و ضعف جامعه بودند لذا موضوع جود و بخشش منتفي بود.
در آيه73 خداوند ميفرمايد: کفار اينچنين تبختر و غرور را نسبت به مؤمنين مينمايند در حالي که غافل هستند از اينکه ما گروههاي بسياري را هلاک کردهايم که مال و ثروتشان به مراتب بيشتر از اينها بوده است «وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً».[2] آنجا که يک جمع و گروه با هم مجتمع بوده و همسويي و اقتران داشته باشند تعبير به قرن ميشود. البته به زمان طولاني هم معنا شده اما اينجا زمان طولاني مراد نيست. رِءْي هم از رؤيت است يعني خداوند به آن کفّار مغرور که ميگفتند: «أَيُّ الْفَريقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا»[3] ميفرمايد: ما کساني را که اثاث و امکاناتشان بيشتر و هيئت و ظاهرشان هم زيباتر از شما بود هلاک کرديم.
سپس خداوند به رسول خود ميفرمايد: بگو «قل مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً * وَ يَزيدُ اللهُ الَّذينَ اهْتَدَوْا هُدىً»[4] در اين دو آيه دو سنّت بزرگ الهي مطرح ميشود که از نظر تربيتي و اخلاقي بسيار مهم و از مسائل اصولي آن است. سنّت اوّل خداوند اين است که «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ»، «کانَ» دليل بر استمرار است يعني کسي که پيوسته در مسير گمراهي قدم ميگذارد نه فردي که يک بار مرتکب ضلالت شود. کسي که در راه ضلالت قرار گرفته و بر گمراهي خود اصرار دارد، کسي که در راه فسق و فجور گام نهاده و بر فسق و فجور اصرار دارد يا در راه شرک بر شرک خود اصرار دارد. «فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا» خدا به او مهلت ميدهد.
سنّت خدا اين است که به چنين فردي مهلت ميدهد تا ضلالت او بيشتر شود. نظير آياتي که ميفرمايد: «أَنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»[5] ما به کساني که گناه ميکنند مهلت ميدهيم تا گناه آنها اضافه شود. يا آيهاي که ميفرمايد: «أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»[6] وزان اين آيات شبيه هم است. در اين آيه «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا»[7] فعل «فَلْيَمْدُدْ» امر غائب است. امري است که در مقام بيان خبر است.
به تعبير مرحوم علامه طباطبايي (قدّس سرّه) در الميزان و ساير تفاسير شيعي و اهل سنّت «صيغَةُ أَمرٍ غَائِب وَ يَئُولُ مَعنَاهُ إلى أَنَّ مِنَ الوَاجِب عَلَى الرَّحمنُ أَن يَمُدُهُ مَدَّا»[8] اشاره به اين است که نه تنها خدا اين کار را انجام ميدهد بلکه به عنوان کاري لازم بر خدا است. يک امر ثابت و مسلّم در ميان افعال الهي است که ديگر در آن بداء راه نداشته و از امور محتومه است. ميفرمايد: «فَإنَّ أَمرَ المُتِكَلٍّم مُخَاطَبَهُ أَن يَأمُرَهُ بِشِيءٍ» هنگامي که گوينده کلام امر کند به مخاطب خود که به چيزي امر نمايد مثل همين آيه «قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ»، « فَلْيَمْدُدْ» معناي آن اين است که متکلّم اين کار را بر خود واجب کرده است.
مسئلهي مهلت دادن دو بُعد دارد. يک بُعد آن اين است که فرد فرصتي پيدا کند، توبه کند و برگردد اين يک راه است که در بعضي از روايات هم بدان اشاره شده است. جهت ديگر که در اين آيه هم مدّ نظر خداي تبارک و تعالي است، اين است کسي که ضلالت را برگزيده و آن را يک امر درست ميداند، خداي تبارک و تعالي زمينهي ظهور و بروز اين فعل و مختار او را آماده ميکند. در بعضي از تعابير و تفاسير گفتهاند «فَلْيَمْدُدْ» يعني بِطولِ العُمر يا باعطاء الامکانات، کسي که دنيا طلب است خداي تبارک و تعالي دنيا طلبي او را به فعليت بالا ميرساند و همانطور که گفته شد اين دو صورت دارد؛
يک صورت اين که او ممکن است تنبّه پيدا کند و از خطاي خود برگردد.
صورت دوم اين است؛ چون اين به اختيار خود گمراهي را اختيار کرده و فکر ميکند همهي ارزشها در اين مقام يا در اين البسه و امتعه است و اصرار بر اين هم دارد، نه اينکه مجرّد غفلت باشد مقتضاي حکمت اين است که باز بيشتر به او بدهند، چون نفس او جوياي اين امر دنيوي است در عالم قيامت که وارد بهشت نخواهد شد لذا در دنيا خواستهاش را به او ميدهند. «فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا» در مفردات راغب آمده است که مد و امداد هر دو به يک معنا است، امّا امداد را در مورد کار پسنديده و مد را در مورد فعل ناپسند بهکار ميبرند.
يک بيان ديگر از «فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا» اين است که همين افزايش امکانات خود يک عذاب و عقاب دنيوي است. يعني اوّلين عقاب پروردگار اين است که از همين دنيا به او بيشتر ميدهد، اين بيان غير از مورد اوّل است. در مورد اوّل ميگوييم خدا با طول عمر و افزايش امکانات به او مهلت ميدهد.
اما طبق اين بيان خدا براي اينکه او را همينجا گرفتار عذاب کند از امکانات بيشتر برخوردار مينمايد. «فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ» بيان يک نوعي از عذاب است. البتّه اين بيان با عبارت «حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ» سازگاري ندارد لذا عمدتاً مفسّرين همان معناي اوّل را بيان کردهاند.
اين سنّت الهي علاوه بر طرف ضلالت در طرف هدايت هم جاري است. «وَ يَزيدُ اللهُ الَّذينَ اهْتَدَوْا هُدىً»[9] کساني که در مسير هدايت قرار گيرند خداوند هدايتشان را زياد خواهد کرد. جريان اين سنت در هر دو طرف کاشف از اين است که يک برهاني دارد. اين دو قانون و دو سنّت الهي است و اين دو سنّت مخصوص يک زمان هم نيست، بلکه مخصوص همهي ازمنه است. قبل از نزول آيات بوده است، بعد هم إلي يوم القيامة هست.
حالا مطلب عمده اين است که در آيه75 ميفرمايد: «قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرُّ مَكانًا وَ أَضْعَفُ جُنْدًا» کساني که در ضلالت هستند تا چه هنگام از نعمتهاي افزون خدا بهرهمند خواهند شد؟ ميفرمايد «حَتّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ» تا زماني که وعدههايي را که به آنان داده شده ببينند. چه چيزي به اينها وعده داده شده است؟ «إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ» عذاب يا ساعت. چون عذاب قبل از ساعت آمده است، مراد از آن نميتواند عذاب اخروي باشد. پيرامون عذاب در کلمات مفسّرين احتمالاتي بيان شده است. مجمع البيان چهار احتمال ذکر ميکند[10]: 1- عذاب استيصال که عذاب من جميع الجوانب است. 2- «عَذابُ وَقتِ البَأس». 3- «عَذابُ القَبر». 4- «عَذابُ السيف» عذاب جنگ.
در کنز الدقائق احتمال پنجم ذکر ميشود که مراد از عذاب «وَ هُوَ غَلَبَةُ المُسلمين عَليهِم»[11] در تفاسير اهل سنّت هم آلوسي در روح المعاني اين معناي پنجم را ذکر کرده است. عذاب اين است که مسلمانان بر اين گمراهان غلبه کنند. همانطور که در سوره قصص ميفرمايد: ما مسلمانها و مؤمنين را غلبه خواهيم داد «نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ»[12] ممکن است اين غلبه متعدّد هم باشد يعني اينطور نيست که فقط يک مصداق داشته باشد.
فخر رازي در تفسير کبير خود ميگويد «ساعت»؛ روز قيامت است و نسبت به «عذاب قبل از قيامت» پنج احتمال داده است: 1- عذاب قبر. 2- عذاب حين الموت. 3- رويگرداني دنيا از آنها: «تَغَيُّرَ أَحوالِهِم فِي الدُّنيا مِنَ العِزِّ إِلَى الذُّل وَ مِنَ الغِنَى إِلَى الفَقر وَ مِنَ الصِّحَة إِلَى المَرَض وَ مِنَ الأَمن إِلَى الخُوف»[13] 4- تسلط مؤمنين بر آنها: «وَ يُمكِنَ أَن يَكُونَ المُراد تَسليطُ المُؤمِنين عَلَيهِم». 5- آنچه در جنگ بدر به آن گرفتار شدند.
قصد ما بيشتر تقويت احتمال چهارم است، با توجّه به روايتي که در تأويل آيه آمده است. از آيه اينطور استفاده ميکنيم که ميفرمايد: «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ»[14] مصداق اتّم «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ» چه کساني هستند؟ افرادي که در آخر الزّمان هنوز بر کفر و شرک و عدم پذيرش اسلام اصرار دارند. اين آيه را نبايد در مورد يک شخص، در يک زمان خاص بياوريم گرچه بر او هم تطبيق ميکند. ممکن است يک نفر در طول عمر خود در ضلالت باشد. امّا مصداق بارز اين آيه کفّار و مشرکين آخر الزّمان هستند.
در هرصورت چه آن يک نفر، چه آن جمع موجود در زمان رسول خدا (صلوات الله عليه)، چه آن گروهي که در آخر الزّمان هستند همه مصداق «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ» هستند که سنّت مهلت خدا بر آنها جاري است. اينکه گاهي گروههاي ستمگري را مشاهده ميکنيم که فاجعه ميآفرينند و قتل و غارت ميکنند، ميپرسيم خدا چرا اينها را از بين نميبرد؟ جواب اين است که سنّت الهي همين است که به آنها مهلت ميدهد تا اوج ضلالتشان را آشکار نمايند.
البته سنّت الهي منحصر به اين نيست که اين افراد زمان طولاني عمر کرده و به کارهاي کفرآميز و شرکآلود خود مشغول باشند «حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ» خير اين گروه به عذاب دنيا و هم به عذاب قيامت وعده داده شدهاند. اين عذاب دنيا چيست؟ يک عذاب دنيا؛ عذاب المعاينه و يکي هم عذاب قبر است، که شامل همهي افراد ميشود. مسلمان و غير مسلمان فرقي نميکند، ديگر عذاب استيصال است که قبل از اسلام بوده و معلوم نيست بعد از اسلام اين عذاب واقع شود. اگر هم واقع شود باز براي يک قوم محدودي است و فراگير نخواهد بود.
اما اين عذابي که خداي تبارک و تعالي در مورد کلّ «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ» بيان ميکند. هيچ احتمالي اظهر و اقواي از اين نيست که بگوييم عذابشان اين است که مسلمانها بر آنها غلبه پيدا ميکنند. «إِمَّا الْعَذابَ» يعني «غَلَبَةِ المُسلمين عَليهِم».
در کافي شريف روايتي هست که هرچند سند آن ضعيف است. ولي با استفاده از همين توجيه آيهي شريفه ميتوان وثوق به صدور روايت پيدا نمود. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى» که مراد محمّد بن يحيي العطار است که موثق است. «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ خَطَّابٍ» که نجاشي وي را تضعيف کرده است، «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ» وي نه ممدوح است، نه تضعيف شده. «عن علي بن ابي حمزه بطائني» که واقفي است و اصحاب روايات قبل از واقفي شدن او را مورد قبول ميدانند.
از ابي بصير «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ (عليه السّلام) قُلْتُ: قَوْلُهُ: «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا» ابوبصير از امام صادق عليه السلام ميپرسد مراد از اين آيه چيست؟ فرمود: «كُلُّهُمْ كَانُوا فِي الضَّلَالَةِ لَا يُؤْمِنُونَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السّلام) وَ لَا بِوَلَايَتِنَا» کساني که به ولايت امير المؤمنين و به ولايت ما معتقد نيستند اين از اشدّ مراتب ضلالت است.
«فَكَانُوا ضَالِّينَ مُضِلِّينَ فَيَمُدُّ لَهُمْ فِي ضَلَالَتِهِمْ وَ طُغْيَانِهِمْ حَتَّى يَمُوتُوا فَيُصَيِّرُهُمُ اللهُ شَرّاً مَكَاناً وَ أَضْعَفَ جُنْداً» تا به اين عبارت ميرسد «أَمَّا قَوْلُهُ حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُون فَهُوَ خُرُوجُ الْقَائِمِ» مصداق عذاب آنها را قيام و ظهور حضرت حجّت (عجّل الله تعالي فرجّه الشّريف) بيان ميکند، بعد در ادامه آمده است که مراد از «وَ يَزِيدُ اللهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً» اين است که «وَ يَزِيدُهُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ هُدًى عَلَى هُدًى بِاتِّبَاعِهِمُ الْقَائِم (عليه السّلام)»[15].
اين نکته را عرض کردم که اصلاً عذاب اين افراد قطع نظر از اين روايت به چه معنايي است؟ عذاب استيصال، عذاب قبر، رويگرداني دنيا احتمالاتي که مجمع البيان هم ذکر کرد. ولي تعجّب است که چطور مجمع البيان اصلاً اشارهاي به عذاب «غَلَبَةُ المُسلِمينَ عَلَيهِم» نکرده در حالي که هم فخر رازي و هم آلوسي در روح المعاني آنرا ذکر کردهاند علي الظاهر مرحوم آقاي طباطبايي هم اين جهت را ذکر نفرمودهاند. حال اگر ما باشيم و همين آيه که سنّت خدا را بيان ميفرمايد پس بايد در آخر الزّمان «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ» باشند و هم «فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ» آنگاه مراد از «ما يُوعَدُونَ» چيست؟ همين «غَلَبَةُ المُسلِمين عَلَيهِم» است که چيزي جز حکومت حضرت حجّت (عجّل الله تعالي فرجّه الشّريف) نيست.
اين آيه علاوه بر اشاره به بحث مهدويت جهت تربيتي و اخلاقي هم دارد. يعني خود ما که إنشاءالله در مسير اهتداء و هدايت هستيم، بدانيم که خدا دست انسان را ميگيرد و به درجات بالاتر ميبرد.
سوال: اگر مراد از آيه غلبه مسلمين باشد، فقط در زمان ظهور مصداق پيدا ميکند نه بقيهي زمانها. در اين صورت آيه که آن زمان قديم در قرآن آمده است شايد هزاران سال طول بکشد تا مصداق آن تحقق پيدا کند.
جواب: شما دقَّت نفرموديد، بيان شد آيه به نحو قضيهي حقيقيه است، نه قضيهي خارجيه. ميفرمايد: «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ»[16] نميگويد شما کفّاري که الآن در زمان رسول خدا در ضلالت هستيد نه، و لذا بعضي مصداق آن را در قضيهي جنگ بدر قرار دادند، اين درست نيست. آيه به نحو قضيهي حقيقيه است. بيش از 10 فرق بين قضاياي حقيقيه و خارجيه وجود دارد.
تفاوت عمده هم اين است که قضاياي خارجيه مخصوص موجودين در زمان نطق است. امّا قضاياي حقيقيه عنوان کلّي است و قابل تطبيق بر تمام مصاديق. مصداق آن قبل از اسلام بوده، در صدر اسلام هم است، در آخر الزّمان هم خواهد بود. خدا نسبت به همهي اين افراد ميفرمايد: «مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ...» منتها مصداق بارز و اتم آن در آخر الزّمان است که قابل مقايسهي با مصاديق قبل نيست. پس اينطور نيست که بگوييم آيه براي 1500 سال ديگر آمده است.
سوال: صفت رحمان صفتي است که رحمت عام خداوند را بيان ميکند و شامل آدمهاي خوب و بد هر دو ميشود.
جواب: در اين آيه جلوه رحماني خداوند نسبت به اهل ضلالت بيان ميشود و آن اين است که مختار او را به فعليت تام ميرساند. حال که اين افراد اصرار در ضلالت خود مينمايند خدا ميفرمايد: من تمام مصدايق ضلالت را در مقابل تو قرار ميدهم.
به يک تعبير اين عنايت خدا است بر اينکه مختار او را به فعليتي رساند که خود ميخواهد، و بر آن اصرار دارد. اينطور نيست که از اوّل خدا او را مصرّ بر اين کار کرده باشد نه؛ خود او اصرار دارد ولي خدا راه را باز ميکند. هم چنانکه معناي «فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ» اين نيست که خدا دست او را ميگيرد، ميگويد به گمراهي خود ادامه بده. بلکه به او مهلت ميدهد يعني به او طول عمر ميدهد.
يک جهت طول عمر اين است که توفيق توبه پيدا کند و برگردد، امّا جهت ديگر آن هم اين است که ميخواهد خواسته او را به فعليت تام برساند. اين اتّفاقاً با رحمانيت خدا هم سازگاري دارد.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[1] ـ سورهی مریم، آیه 73.
[2] ـ همان، آیه 74.
[3] ـ همان، آیه 73.
[4] ـ همان، آیات 75 و 76.
[5] ـ سورهی آل عمران، آیه 178.
[6] ـ سورهی فاطر، آیه 37.
[7] ـ سورهی مریم، آیه 75.
[8] ـ الميزان في تفسير القرآن، ج 14، ص 101.
[9] ـ سورهی مریم، آیه 76.
[10] ـ مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 6، ص 813.
[11] ـ تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 8، ص261.
[12] ـ سورهی قصص، آیه 5.
[13] ـ تفسیر الکبیر (مفاتيح الغيب)، ج 21، ص 561.
[14] ـ سورهی مریم، آیه 75.
[15] ـ کافي ج1 ص431.
[16] ـ سورهی مریم، آیه 75.
نظری ثبت نشده است .