موضوع: مهدويت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۶/۲۸
شماره جلسه : ۲۷
-
موضوع: بررسی آیه 7 و 8 انفال-بررسی اجمالی معانی مفردات آیات 7 و 8 انفال- بررسی تطبیقی آیه 7 و 8 بر مساله مهدویت فارغ از روایات- بیان نظرات مختار
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه بررسی تطبیقی آیات و روایات پیرامون مهدویت؛
إن شاء الله خداوند متعال در سال جاری توفیق دهد، تا برخی دیگر از آیات را درباره مهدویت مطرح نمائیم. همانطور که در سال گذشته توفیق پیدا کردیم، برخی از آیاتی را که در قرآن کریم، ظاهراً یا تأویلاً میتوان در رابطه با مهدویت از آن استفاده کرد، اشاره کنیم.یادآوری درختوارهی بحث در سلسه مباحث حاضر؛
سیر بحث، در سه مرحله است که عبارتند از:«مرحلهی اول»: ابتدا معنای اجمالی از آیه مورد بررسی قرار میگیرد؛
«مرحلهی دوم»: در مرحله بعد بررسی می کنیم تا ببینیم خود آیه و بدون مراجعه به روایت، میتوان دلالت یا إشعاری را بر قضیه مهدویت إثبات کنیم.
«مرحلهی سوم»: بعد در مرحله آخر، از روایات استمداد میکنیم؛
البته شیوهی بحث در آیات قرآن باید همین گونه باشد که اول خود آیه -من حیث هی هی- بررسی شود تا ببینیم خود آیه چه دلالتی دارد، سپس باید دید از آیه با استمداد از روایات چه استنباط میشود.
هفت. بررسی آیات 7 و 8 مبارکه انفال؛
هفتمین آیه از آیات شریفهای که به عنوان تأویل در مورد ظهور حضرت حجت(عج) و قضیه مهدویت مطرح میشود، آیات 7 و 8 سوره مبارکه انفال است. که خداوند تبارک و تعالی میفرمایند: (وَ إِذْ يَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرينَ * لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ) انفال 7-8بررسی اجمالی شان نزول آیه:
این آیه، قبل از جنگ بدر و رویارویی مسلمانان با سپاه مشرکان است؛این آیه، همانطور که مفسرین بیان کرده اند، مربوط به قضیه جنگ بدر است و ظاهرش آن است که قبل از جنگ بدر نازل شده نه بعد از آن. چه اینکه در قضیه جنگ بدر همانطور که در تاریخ ذکر شده، ماجرا این چنین بوده که به پیامبر(ص) خبر دادند که کاروان ابوسفیان از شام عازم مکه است و در این کاروان، چهل نفر هستند و اموال بسیار زیادی به همراه دارند. شاید اجناسی را از مکه برده بودند و فروخته بودند. حدود 50 هزار دینار در دست اینها بود که رقم بسیار بالایی بوده است.
وقتی به پیامبر(ص) خبر دادند ایشان فرمودند: مسلمانان آماده مقابله با اینها شوند، این مقابله از باب این بود که اینها اموال زیادی از مسلمانان را گرفته بودند و این کار میتوانست عنوان تقاص پیدا کند. تقاص نیز امری عقلائی است. مشرکین مکه سالهای متمادی تقریباً 13 سال به آزار و غارت اموال مسلمانان پرداخته و آنچه در این کاروان بود، شاید یک صدم آن اموال غصب شده از مسلمین نبود.
پس مسلمانان به این قصد به طرف آن کاروان حرکت کردند. از طرف دیگر برخی از جاسوسهای ابو سفیان که در مدینه بودند، به ابو سفیان خبر عزم مسلمانان برای این مقابله را دادند. لذا ابو سفیان نیز شخصی را مامور کرد تا با وضع عجیب و غریب و با شتر گوش بریده و وارونه نشسته بر شتر و... وارد مکه شود و مردم مکه را خبر دار کند تا مردم بفهمند که خبر، خبر مهمی است. او نیز چنین کرد و مردم را از حمله لشکر رسول خدا(ص) و اصحابش به کاروان ابوسفیان برای گرفتن آن اموال خبر دار کرد. در تاریخ دارد که پس از این موضوع، ابوجهل با 950 نفر و 700 شتر و 100 اسب برای مقابله با رسول خدا(ص) حرکت کردند.
ابوسفیان نیز از راه دیگری به سوی مکه رفت. در آن هنگام به رسول خدا(ص) خبر دادند که از قریش، لشکری آماده شده و برای مقابله با شما آمدهاند. در این وضعیت رسول خدا(ص) با اصحابشان مشورت کردند که آیا سراغ ابو سفیان برویم؟ یا به سراغ لشکری برویم که از جانب قریش برای جنگ آمده؟ از این رو، پیامبر(ص) به اصحابش فرمود: «العیر أحبّ إلیکم أم النفیر؟» عیر؛ به معنای کاروان است و نفیر؛ به معنای لشکر و دشمن است.
پس از مشورت، حضرت(ص) با اصحابش، مقداد فرمود: «امْضِ لِمَا أَمَرَكَ اللَّهُ بِهِ»؛ هر چه خدا فرموده انجام بده و ما تابع هستیم. ایشان به پیامبر(ص) عرض کرد اگر ما را در آتش بیاندازی «فَوَ اللَّهِ لَوْ دَخَلْتَ بِنَا الْجَمْرَ لَاتَّبَعْنَاك» صحابی دیگری گفت: اگر ما را به وسط دریا ببری «لاتّبعناک». کثیری از مردم گفتند: به سراغ کاروان برویم و اموال را تصاحب کنیم. خود رسول الله(ص) نظرشان رفتن به سوی قریش و جنگ با آنان بود. ولو آن کاروان خیلی برای مسلمانان مهم بود.
چون مسلمانانِ هجرت کرده، اموالشان به غارت رفته بود و فقیر و تهی دست شده بودند، این فرصت برای تقاص بسیار مناسب بود، ولی بالاخره رسول خدا(ص) جنگ با قریش را اختیار کرد و این اولین جنگ تاریخ اسلام بود. خدای تبارک و تعالی با اینکه عدهی مسلمانان کم بود و آنان میگفتند: ما اصولا برای جنگ نیامدهایم، بلکه برای حمله به کاروان آمدهایم؛ زیرا 313 نفر در برابر 950 نفر ابو جهل نمیتوانیم قرار بگیریم؛ لکن خداوند منان به لطف خود، مسلمانان را پیروز نمود.
بررسی اجمالی معانی برخی از مفردات و عبارات آیه 7 و8 انفال؛
در این آیه خداوند میفرماید: (وَ إِذْ يَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَکُمْ) حال باید مفردات آیه را معنا کرد که عبارتند از:یک. تبیین معنای «اذ»:
(اذ) یعنی: «و اذکر» به این معنا که ای رسول ما یاد بیاور و یا ای مسلمین یاد بیاورید، زمانی را که خدا وعده داد به شما (احدی الطائفتین). فرمود: مخیرید یا سراغ کاروان بروید و یا سراغ لشکر قریش بروید و جنگ کنید.دو. تبیین معنای عبارت «انها لکم»:
(انها لکم) یعنی یکی از این دو طایفه مال شماست و شما هر کاری میخواهید بکنید. (وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ) شما هم دوست داشتید جنگ را انتخاب نکنید و سراغ کاروان بروید. چون افراد کاروان خیلی کم بود و مسلمانان می توانستند حتی بدون جنگ کاروان را بگیرند. و (غَيْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ) یعنی «غیر القتال»؛سه. تبیین معنای «الشوکة»:
البته شوک به سه معنا آمده است که عبارتند از:اول: به معنای «خار» میآید
دوم: بعدا در هر چیزی که «تیز و تند» است به کار برده شده است.
سوم: البته به معنای «قدرت» نیز به کار رفته است که معنایی نزدیک به آن دو معناست.
چهار. تبیین معنای فراز «و یرید الله ان یحق الحق بکلماته»:
فراز (وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ) یعنی خداوند اراده میکند که:اوّلاً: خدا حق را به سبب کلمات خودش اظهار کند. یعنی خدا اظهار حق را اراده میکند. لذا (یحقّ) یعنی «یثبت و یظهر»، یعنی خدا حق را اثبات کند.
ثانیاً: (وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرينَ)
پنج. تبیین معنای فراز «دابر»:
البته (دابر) به کسی گفته میشود که پشت انسان میآید و چنین شخصی را «دابر» میگوید. «الدابر ما یأتی بعد الشیء مما یتعلق به و یتصل به» هر چند معنای این واژه در آیه انعام 45 که آمده است: (فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) کنایه از استیصال و از بین رفتن قوم ظالمین است؛ همانند کسی که پشت بند ندارد که کنایه از فناء و از بین رفتن آنهاست. از این رو، (وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرينَ) کنایه از افناء و از بین بردن و استیصال کافرین است. بنابراین در این آیه خداوند متعال اراده میکند که (يُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرينَ).البته در اینکه نسبت این قسمت از آیه، با قبلش چیست؟ چهار احتمال است به دیگر سخن، در قسمت قبل، خدا میفرماید: (يَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ)ْ خدا وعده داد یا کاروان یا لشکر و جنگ را به شما تا خودتان انتخاب کنید. اینکه خدا وعده میدهد که (انها لکم) و مسلمانان اگر میخواهند جنگ را رد کنند و کاروان را اختیار کنند و اگر می خواهند کاروان را رد کنند و جنگ را اختیار کنند.
ولی خداوند متعال بعد میفرماید که در این گونه موارد حق این است که جنگ را اختیار کنید (یرید الله أن یحق الحق). به دیگر کلام، در این گونه امور، حق آن است که به سراغ جنگ بروید، نه اینکه به فکر کاروان باشید و به فکر مسائل دنیوی باشید. بلکه به دنبال حق باشید و به دنبال اثبات دین خدا باشید؛ البته در تفاسیر، حق در این آیه را، بر دو چیز تطبیق دادند:
تطبیق اول: «حق» در برخی از تفاسیر به قرآن تطبیق داده شده است؛
تطبیق دوم: و در برخی دیگر از تفاسیر به «اسلام» تطبیق داده شده است.
بنابراین به نظر مختار، شاید این تعبیر دوم با بعضی آیات دیگر، تناسب بیشتری داشته باشد.، یعنی خداوند اراده میکند که کفار، مسلمان شوند. (یحق الحق) یعنی خدا اراده کرده است تا حق برای این کفار، إظهار شود.
شش. تبیین معنای فراز «بکلماته»:
فراز (بکلماته): یعنی با کلمات خودش؛ لیکن در اینکه مراد از (بکلماته) چیست چهار احتمال وجود دارد:احتمال اول: کلمات یعنی معجزات؛
«قیل: بآیاته المنزلة فی محاربتهم». کفار دیدند که عده آنها سه برابر مسلمانان بوده 950 به 313 اما خدا باز مسلمانان را بر آنان غلبه داد. پس کلمات یعنی معجزات خدا. و ظاهر این است که کلمات به معنای معجزات و آیات الهی است.احتمال دوم: کلمات یعنی امر الهی؛
کلمات به معنای امر خدا تطبیق شده است.احتمال سوم از منظر علامه طباطبایی(قده): کلمات یعنی سنت الهی؛
مرحوم علامه طباطبایی(ره) میفرماید کلمات همان است که در سوره صافات آمده است چه اینکه خدای منان در آن سوره میفرماید: (وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلين (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُون (172) وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُون(173)) حال منظور از (کلمتنا) در سوره صافات، این است که انَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُون) این سنت قطعی خداست که عباد ما بر کفار پیروز میشوند (وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُون). پس علامه(قده) (يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِه) را فرمودهاند مراد از کلمات همان کلمه ای است که در سوره صافات آمده است.احتمال چهارم: کلمات یعنی ذوات معصومین(ع)؛
چهارمین احتمال هم هست که تطبیق کلمات بر ذوات معصومین(ع) است. که در تأویل آیات خواهد آمد. (وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ).هفت. تبیین معنای فراز «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون»:
بعد خداوند در آیه هشتم همین سوره میفرماید: (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون) از این رو، «لام» در (لِيُحِقَّ)، لام غایت است. یعنی خدا میخواهد که: (لِيُحِقَّ الْحَقَّ) یعنی یثبت الحق (وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون).بررسی یک سؤال مهم و بیان سه احتمال در جواب؛
حال آیا فراز «لِيُحِقَّ الْحَقَّ» در آیه هشتم، تکرار و تأکید فراز «أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ» در آیه هفتم است؟ یا اینکه اساساً تاکیدی در میان نیست؛ که سه احتمال در این زمینه هست:احتمال اول:
با توجه به اهمیت اظهار حق و ابطال باطل، آیه هشتم تاکید آیه هفتم است؛برای تاکید باشد این یک احتمال است. زیرا مسئله ی اظهار حق خیلی مهم است و خدا دنبال اظهار حق است. (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه) غایت ارسال رسل این است که دین برای همه افراد بشر در تمام ابعادش اظهار شود. (لِيُحِقَّ الْحَقَّ) خدا حق را اظهار کند. و (يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ) باز تأکید میکند که این هدفِ خداست و غیر از این، هدفی نیست. مثلاً کشته شدن عدهای کافر و اسیر شدن آنها یا غنیمت گرفتن مسلمانان، مطلوبیت اصلی ندارد. و آنچه مطلوبیت اصلی دارد اظهار حق و ابطال باطل است. حق دین خدا و باطل شرک و کفر و... است. پس احتمال اول آن است که (لِيُحِقَّ الْحَقَّ) تأکید باشد و وجه تأکید اهمیت آن مطلب است.
احتمال دوم از منظر فخر رازی:
فراز اول مختص پیروزی مسلمانان در جنگ بدر و فراز دوم برای پیروزی اسلام بر تمام ادیان است، لذا تاکید نیست؛آن است که (لِيُحِقَّ الْحَقَّ) تأکید نباشد. فخر رازی میگوید: در آیه (وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرينَ) اشاره به پیروزی مسلمانان در خصوص جنگ بدر است. اما (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ) دوم در مورد پیروزی اسلام و قرآن بر همه ادیان است.
بیان نظر مختار نسبت به دو احتمال فوق؛ اقوی بودن احتمال دوم از اول؛
به نظر میرسد که احتمال دوم، اقوی از احتمال اول است. یعنی اینطور نیست که خدا فقط تأکید کرده باشد. بلکه نکتهی بالاتری هست. یعنی خداوند میفرماید: علاوه بر پیروزی مسلمانان در اینجا (يُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرينَ) اما جمله دوم، به نحو اطلاق، آن غایت را دارد. البته تعبیر اطلاق در کلام فخر رازی نیست و توضیح ماست و از کلام ایشان چنین مطلبی بر میآید.احتمال سوم:
فراز اول اراده ی بالقوهی نرسیده الهی و فراز دوم اراده ی به فعلیت رسیده خداوند متعال؛احتمال دیگری نیز در فرق این دو آیه داده شده است و آن اینکه (وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرينَ) ممکن است به معنای ارادهی به فعلیت نرسیده باشد و دومی که (لِيُحِقَّ الْحَقَّ) است به معنای ارادهی به فعلیت رسیدهی خداوند است.
بیان نظر مختار پیرامون سه احتمال فوق؛ احتمال سوم اقرب است؛
به نظر مختار، از بین سه احتمال فوق، احتمال سوم اقرب به ظاهر آیه شریفه است. به هر حال این مطالب اجمال آیه بود. اگر کلام فخر رازی را بگیرید، میگوییم جنگهای صدر اسلام همگی مقدمه برای احقاق حق نهایی بوده؛ یعنی آن زمان مسلمانان باید میجنگیدند و کشته میدادند و میکشتند و پیروز میشدند و شکست میخوردند و این شکستها و مخصوصاً پیروزیها مقدمه بوده برای یک «یحق الحق و یبطل الباطل علی نحو الاطلاق»؛ ولی ما میخواهیم بگوییم: آیه میفرماید: اراده خدا بر این است که زمانی (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ)، (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ) اسراء 81 رخ خواهد داد. (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ) صف 9، یعنی آیه میفرماید زمانی هست که حق به نحو مطلق، احقاق میشود و دین دیگری نخواهد بود و کفر و شرک نخواهد بود. باطل که یکی از مصادیق مهمش، ظالم و ظلم است، ابطال میشود.شرک و کفر ابطال میشود و دین حق میآید و کاملا جای باطل مینشیند. قرآن میگوید: در برنامه خداوند تبارک و تعالی همچنین زمانی باید باشد و هست؛ یعنی اینگونه نیست که خداوند دینی را فرستاده باشد و انبیای زیادی را برای این دین، فرستاده باشد و آنها آزار دیده باشند و شکنجه شده باشند و در نهایت روز قیامت بیاید و برخی باشند که دین خدا برایشان اظهار نشده باشد! این که روشن است که نقض غرض میشود. لذا باید در همین دنیا زمانی بیاید که (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ).
بررسی تطبیق آیه بر مساله مهدویت فارغ از روایات؛ ذیل قرینه است بر اینکه این آیه مربوط به احقاق مطلق حق و ابطال مطلق باطل در دنیاست؛
از مجموع مطالب پیش بر میآید که اگر ما باشیم و خود آیه شریفه، از این آیه فارغ از روایات به خوبی استفاده میکنیم که باید زمانی مصلحی بیاید و قدرت بر إحقاق حق را به صورت مطلق داشته باشد و قدرت بر ابطال کامل باطل را نیز، داشته باشد. لذا کسی نمیتواند بگوید این آیه و عبارت (لِيُحِقَّ الْحَقَّ) مربوط به قیامت است. خیر قطعاً چنین نیست و اختصاص به قیامت ندارد بلکه نه در همین دنیاست و لذا این تعبیر را در ذیل آورده است که (وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون) یا در آیه 9 صفّ دارد که (وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ) و روشن است که کراهت مشرکین و مجرمین، مربوط به همین عالم دنیاست نه عالم قیامت. پس (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ) هم باید در همین دنیا باشد. و این احقاق حق و ابطال باطل در هیچ زمانی معنا ندارد، مگر در قضیهی مهدویت که ما به آن اعتقاد داریم. این بخشی از مطالب آیه بود که کها ز خود آیه استنباط کردیم.
جلسهی آتی: ادامه بررسی نمات مهم آیات 7 و 8 انفال؛
بحثها و نکاتی دیگر با روایاتی که در ذیل آیه شریفه در تفسیر عیاشی جلد دوم صفحه 54 آمده در جلسه بعد ان شاء الله ذکر خواهد شد.
نظری ثبت نشده است .