موضوع: مهدويت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۲۲
شماره جلسه : ۱۶
چکیده درس
-
موضوع: بررسی آخرین نکته مهم در آیه 39 حج- بررسی
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تبیین آخرین نکتهی مهم پیرامون آیه 39 حج؛
نسبت به آیه شریفه 39 از سوره مبارکه حج که فرمود: (اُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ) یک نکته و دو موید را برای تکمیل بحث باید تذکر بدهیم که عبارتند از:
نکتهی مهم در رد نظریه اهل سنت:
بنابر دو موید روایی، چه بسا از حیث شان نزول، آیه خاص باشد، ولی الفاظ آیه عمومیت داشته باشد، لذا نباید بر مورد خاص اکتفا نمود؛راجع به شأن نزول این آیه شریفه بود که مطالبی را بیان کردیم و اساساً با قطع نظر از آن بحث اصولی که در اصول مطرح میشود که چه بسا سبب و شأن نزول یک آیهای مورد خاص است، اما اگر لفظ عام باشد و آیه شریفه، عمومیّت داشته باشد، اینجا دیگر اکتفای بر آن مورد خاص نمیکنیم. این بحثی است که علمای اصول، این را به عنوان یک امر مسلّم قرار دادند. باز برای اینکه این مطلب اصولی در مورد قرآن تحکیم شود، بعضی از روایات وارد شده که مؤیّد این نظریه است. و بعبارةٍ اُخری اگر کسی بگوید ممکن است بین قرآن و روایات این فرق وجود دارد که:
در قرآن:
اگر در قرآن یک آیه شریفهای، شأن نزول خاصی داشت لذا ما نمیتوانیم از آن شان نزول، به مورد دیگری تعدّی کنیم و آن آیه اختصاص به همان مورد داشته باشد؛اما:
در روایات:
در روایات یا در کلمات افراد دیگر، این چنین نباشد.به هر جهت این دو موید عبارتند از:
موید روایی اول:
طبق روایت امام باقر(عليه السلام) قرآن و آیات آن همواره زندهاند و همچنانکه بر گذشتگان جاری شدند بر آیندگان نیز جاری میگردند؛از امام باقر(عليه السلام) در مورد قرآن کریم، در کتاب کافی شریف در جلد دوم صفحه 156 و در تفسیر عیاشی، این روایت رسیده است که فرمودند: «إن القرآن حیٌ لا یموت و الآیة حیةٌ لا تموت فلو کانت الآیة إذا نزلت فی الأقوام ماتوا فمات القرآن ولکن هی جاریةٌ فی الباقی کما جرت فی الماضی».
این تصریح خیلی خوبی است، حالا اگر کسی در علم اصول هم، در آن بحث یک مقداری تردید کند، یا بگوید آنچه آنجا هست معلوم نیست در مورد قرآن ثابت باشد، شما اطلاع دارید که اخباریها، هر ظاهری را حجّت میدانند غیر از ظاهر قرآن، اخباری ها ظاهر روایات را حجّت میدانند، اما فقط ظاهر قرآن را حجّت نمیدانند.حال ممکن است یک کسی بگوید این قاعدهی اصولی هم شامل قرآن نمیشود، چون قرآن یک کتاب خاصی است، این روایت خیلی خوبی است که حضرت امام باقر(عليه السلام) میفرماید: «قرآن حیُ لا یموت والایة حیةٌ لا تموت» و اگر یک آیهای در مورد اقوامی نازل شود و آن اقوام بمیرند اما قرآن نمیمیرد زیرا «هی جاریة فی الباقی کما جرت فی الماضی».
نظیر این روایت هم از امام صادق(عليه السلام) در کتاب کافی شریف جلد دوم صفحه 156 نقل شده که فرمودند: «إن القرآن حیٌ لم یمت و إنّه یجری کما یجری اللیل و النهار و کما تجری الشمس و القمر و یجری علی آخرنا کما یجری علی أوّلنا» یعنی اینکه «قرآن حیٌ لم یمت»، اگر ما بودیم، همین تعبیر بس بود، ولی امام صادق(عليه السلام) برای روشن شدن مقصودشان باز توضیح دادند، یعنی آیه اختصاص به یک زمان خاص و یک افراد و اشخاص خاصی ندارد، «یجری کما یجری اللیل و النهار» همانطوری که شب و روز میآید و میرود و هر شب و روزی یک شب و روز جدیدی است این قرآن نسبت به هر زمانی این حکم را دارد، یک طلوع جدیدی دارد «و کما تجری الشمس و القمر و یجری علی آخرنا کما یجری علی أوّلنا» بر آخر ما، یعنی آخرین شخصی که در این دنیا میآید و بعد قیامت واقع میشود، این قرآن همان حجّیتی را برای او دارد که «علی اوّلنا» داشت. «فلو تکونن ممن یقول للشیء إنّه فی شیءٍ واحد» ظاهراً اصلاً این روایات این چنینی تعریض به اهلسنت دارد.
ملاحظه کردید مفسرین اهل سنت همین آیهی (اُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ) را گفتند در مورد آن گروهی است که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) را از مدینه خارج کردند، چه اینکه اینها همان قریش، بودند که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) را از مکه خارج کرد و به زعم اهل سنت آیه در مورد آنها نازل شده و اصلاً ربطی به دیگران ندارد، پس این روایات تعریض به اهل سنت دارد و معلوم میشود که ائمه اطهار(عليهم السلام) واقعاً از این جهت خیلی ناراحت بودند که اهل سنت در زمان آنها آیات قرآن را منحصر میکردند به یک افراد و مصادیق و همان سبب نزول خودش و در مورد دیگر جاری نمیکردند، این هم مؤیّد این مطلب است و بحث در این آیه تمام میشود.
خداوند متعال(سبحانه وتعالي) در این آیه شریفه، در مقام بیان مجازات قومی است که با خدا(سبحانه وتعالي) مخالفت میکردند و از این جهت با آیات قبل هم ارتباط دارد و شدّت مجازات را خداوند(سبحانه وتعالي) در این آیه بیان میکند (فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا) چه بسیار قریههایی بوده که خدای تبارک و تعالی(سبحانه وتعالي) آن قریه را میفرماید: هلاک کردیم؛ حال در مورد الفاظ روایت دو مطلب وجود دارد که عبارتند از:
موید روایی دوم:
طبق روایت امام صادق(عليه السلام) قرآن و آیات زندهاند و همانگونه که بر اولین فرد جاری شده بر آخرین فرد نیز جاری میشود؛نظیر این روایت هم از امام صادق(عليه السلام) در کتاب کافی شریف جلد دوم صفحه 156 نقل شده که فرمودند: «إن القرآن حیٌ لم یمت و إنّه یجری کما یجری اللیل و النهار و کما تجری الشمس و القمر و یجری علی آخرنا کما یجری علی أوّلنا» یعنی اینکه «قرآن حیٌ لم یمت»، اگر ما بودیم، همین تعبیر بس بود، ولی امام صادق(عليه السلام) برای روشن شدن مقصودشان باز توضیح دادند، یعنی آیه اختصاص به یک زمان خاص و یک افراد و اشخاص خاصی ندارد، «یجری کما یجری اللیل و النهار» همانطوری که شب و روز میآید و میرود و هر شب و روزی یک شب و روز جدیدی است این قرآن نسبت به هر زمانی این حکم را دارد، یک طلوع جدیدی دارد «و کما تجری الشمس و القمر و یجری علی آخرنا کما یجری علی أوّلنا» بر آخر ما، یعنی آخرین شخصی که در این دنیا میآید و بعد قیامت واقع میشود، این قرآن همان حجّیتی را برای او دارد که «علی اوّلنا» داشت. «فلو تکونن ممن یقول للشیء إنّه فی شیءٍ واحد» ظاهراً اصلاً این روایات این چنینی تعریض به اهلسنت دارد.
ملاحظه کردید مفسرین اهل سنت همین آیهی (اُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ) را گفتند در مورد آن گروهی است که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) را از مدینه خارج کردند، چه اینکه اینها همان قریش، بودند که پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) را از مکه خارج کرد و به زعم اهل سنت آیه در مورد آنها نازل شده و اصلاً ربطی به دیگران ندارد، پس این روایات تعریض به اهل سنت دارد و معلوم میشود که ائمه اطهار(عليهم السلام) واقعاً از این جهت خیلی ناراحت بودند که اهل سنت در زمان آنها آیات قرآن را منحصر میکردند به یک افراد و مصادیق و همان سبب نزول خودش و در مورد دیگر جاری نمیکردند، این هم مؤیّد این مطلب است و بحث در این آیه تمام میشود.
دو. تحقیق پیرامون آیهی 45 سوره مبارکه حج، در ضمن چند نکته مقدماتی؛
از دیگر آیاتی که در همین سوره مبارکه حج مطرح شده و از آن مسئلهی وجود مبارک امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) استفاده شده آیه 45 این سوره است (فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ) ابتدا این آیه را یک مقداری معنا کنیم و بعد ببینیم این مدعایی که شده از این آیه شریفه استفاده میشود یا خیر؟ لذا چند نکته مقدماتی در این زمینه وجود دارد:نکته اول: پیرامون فراز «فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ»؛
خداوند متعال(سبحانه وتعالي) در این آیه شریفه، در مقام بیان مجازات قومی است که با خدا(سبحانه وتعالي) مخالفت میکردند و از این جهت با آیات قبل هم ارتباط دارد و شدّت مجازات را خداوند(سبحانه وتعالي) در این آیه بیان میکند (فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا) چه بسیار قریههایی بوده که خدای تبارک و تعالی(سبحانه وتعالي) آن قریه را میفرماید: هلاک کردیم؛ حال در مورد الفاظ روایت دو مطلب وجود دارد که عبارتند از:
مطلب اول: پیرامون فراز «
قَرْيَة»؛بعضیها کلمهی «اهل» را در آیه در تقدیر میگیرند که این خلاف ظاهر است، زیرا وقتی خود (قَرْيَة) هلاک بشود تبعاً مردمش هم هلاک میشوند، یعنی نمیشود قریه از بین برود ولی مردمش از بین نروند؟! خود قریه را خدا(سبحانه وتعالي) میفرماید اساساً طوری شد که باید تمام این قریه خراب میشد.
اگر (خاویة) را به معنای ساقط معنا کردیم پس (خاویةٌ علی عروشها) یعنی «ساقطةٌ علی سقوفها»، که این (علی) هم احتمال قوی دارد به معنای «مَعَ» باشد یعنی این سقفش ساقط شد. بعد این قریه «ساقطةٌ مع سقوفها و عروشها».
احتمال دوم: خاویة به معنای خالیة؛
باز احتمال دارد که (خاویة) از «خوی المنزل» باشد «إذا خلاء من أهله»، منزلی که خالی است را (خاویة) میگویند. آن وقت (فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا) یعنی این قریه از مردم خالی شد، (عَلَى عُرُوشِهَا) یعنی «معَ بقاء عروشها»، عروش آن باقی است.
حالا باز در این (فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا) یک احتمال ادبی دیگری هم وجود دارد که (فَهِىَ خَاوِيَةٌ) که در اینجا (خاویة) خبر اول باشد و (عَلَى عُرُوشِهَا) خبر دوم باشد، یا خبر بعد الخبر بگیریم که باز یک معنای دیگری پیدا میکند. عمده این ذیل آیه شریفه است، تا اینجا نحوهی مجازات است.
بعد خداوند(سبحانه وتعالي) میفرماید: (وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) این عطف به قریه است، یعنی چه بسیار قُرایی که ما این عذاب را برایشان فرستادیم و بعد میفرماید چه بسیار (وَقَصْرٍ مَشِيدٍ) بئر معطلی که هست و قصر مشیدی که بعد معنا میکنیم. برای کلمه (مُعَطَّلَةٍ) چند معنا ذکر کردهاند:
معنای اول: «مُعَطَّلَة» به معنای چاه پر آب معطل مانده؛
اگر (مُعَطَّلَةٍ) به تشدید از باب تفعیل باشد یعنی چاهی که معطّل میماند، یعنی چاهی که آب دارد، جوشش دارد، اما معطل است و هیچ زمینی از او سیراب نمیشود و هیچ انسانی از او نمی خورد، چاه پر آبی که معطل میماند.
بعضیها هم بدون تشدید «معطِلَة» خواندند یعنی به معنای «آمِرَه»، چاه آمِره یعنی چاهی که به درد استفاده میخورد، ولی کسی نیست از آن استفاده کند، خدا(سبحانه وتعالي) میفرماید: قُرایی که ما خودش و اهلش را هلاک کردیم و بِئری که معطّل است، چه بسیار بئرهایی که معطل است، چاههای آبی که در عالم هست و الآن هم داریم، چاههای آبی که در نقاط مختلف وجود دارد و کسی از آن استفاده نمیکند.
در کتب اهل لغت «شید» به دو معنا آمده،
یکی به معنای گچ، اهل مدینه به گَچ میگویند شید، قصر مشید یعنی قصوری که از گچ ساخته شده، در زمان قدیم و زمانی که سیمان نبود، قبلاً گل بود و بعد که خواستند خانهها را محکمتر درست کنند از گچ درست میکردند.
معنای دیگر شید هم ارتفاع است؛ یعنی قصری که خیلی ارتفاع زیادی دارد، پس خدا(سبحانه وتعالي) میفرماید چه بسیار چاههای معطلی که هست و چه بسیار قصوری مشیدی که وجود دارد.
در این آیه شریفه، دو شاهد روایی وجود دارد و آن این است که:
یک روایتی در «تفسیر علی بن ابراهیم قمی(رحمة الله)» در ذیل این آیه آمده، البته علی بن ابراهیم نمیگوید این روایت است یا نه؟ بلکه وی همان آیه شریفه (اذن للذین یقاتلون) را که مطرح میکند، آنجا میگوید: «عن ابن ابی عمیر عن ابن مسکان عن ابی عبدالله(عليه السلام)» آیه (اذن للذین) را بیان میکند و بعد که در آن آیه بحثش تمام میشود میگوید: «و أما قوله و بئر معطّله قال» حال آیا این «قالَ» یعنی «قال امام صادق(عليه السلام)» یا «قال علی بن ابراهیم»؟ به هر جهت گویندهی این «قال» روشن نیست. البته درباره تفسیر علی بن ابراهیم بحثهای مفصلی وجود دارد، ولی دو مساله از آنها عبارتند از:
این بحث نیز، در جای خودش ثابت است که درست است که ما میگوئیم تفسیر علی بن ابراهیم، تفسیری روایی است، اما مواردی در آن وجود دارد که علی بن ابراهیم(رحمة الله) خودش تفسیر کرده! حال آیا در مورد این روایت نیز، این «قال» یعنی «قال علی بن ابراهیم» یا اینکه آن را از امام صادق(عليه السلام) نقل میکند که:
اگر جناب علی بن ابراهیم(رحمة الله) این کلام را از امام صادق(عليه السلام) نقل کند در این صورت سند این روایت، بسیار سند خوبی است و بر این مبنا که حضرت امام صادق(عليه السلام) این روایت را فرموده باشند، آن حضرت(عليه السلام) میفرماید: «هو مثلٌ لآل محمد(صلي الله عليه وآله وسلم) قوله بئر معطّله هی التی لا یستسقی منها» آن چاهی که از آن استسقا نمیشود «و هو الامام الذی قد غاب» امامی که غیبت کرده و پنهان است «فلا یقتبس منه العلم» علم از او اقتباس نمیشود «والقصر المشید هو المرتفع» یعنی آن خانهی بلند «و هو مثلٌ لأمیرالمؤمنین و الائمة و فضائلهم المشرقة علی الدنیا» فضائل مشرقهی آنها بر دنیا «و هو قوله لیظهره علی الدین کلّه» یعنی روزی میآید که امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین(عليهم السلام) تمام فضائلشان بر دنیا اشراق پیدا میکند.
مطلب دوم: پیرامون فراز «وَهِيَ ظَالِمَةٌ»؛
پیرامون قریهای که (وَهِيَ ظَالِمَةٌ) اهل این قریه همه ظالم و کافر بودند و یا کافر شدند، ما اینها را هلاک کردیم، مثلاً راجع به قوم حضرت صالح(عليه السلام) دارد که چهارهزار نفر به حضرت صالح(عليه السلام) ایمان آوردند و اینها با حضرت صالح آمدند در یک جایی به نام حضرموت. البته علّت اینکه به آنجا حضرموت میگویند این است که چون حضرت صالح «حَضَرَ» و «ماتَ» یعنی در آنجا حاضر شد و وقتی به آنجا رسید رحلت فرمود، حضرت صالح(عليه السلام) که مُرد قوم ایشان آنجا ماندند و تکثیر نسل کردند و زیاد شدند و بعد همهشان کافر شدند و خدای تبارک و تعالی(سبحانه وتعالي) یک نبی دیگری را به نام «حنظلة(عليه السلام)» فرستاد که اینها آن نبی بزرگوار(عليه السلام) را به قتل رساندند و خدا(سبحانه وتعالي) می فرماید: لذا ما همهی این قریه و اهلش را هلاک کردیم.نکته دوم: پیرامون فراز «فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ»؛
بعد میفرماید: (فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا) حال چند احتمال در الفاظ این آیه وجود دارد:مطلب اول:
پیرامون چند احتمال در فراز «فَهِىَ خاویة»؛احتمال اول:
خاویة به معنای ساقطة؛اگر (خاویة) را به معنای ساقط معنا کردیم پس (خاویةٌ علی عروشها) یعنی «ساقطةٌ علی سقوفها»، که این (علی) هم احتمال قوی دارد به معنای «مَعَ» باشد یعنی این سقفش ساقط شد. بعد این قریه «ساقطةٌ مع سقوفها و عروشها».
احتمال دوم: خاویة به معنای خالیة؛
باز احتمال دارد که (خاویة) از «خوی المنزل» باشد «إذا خلاء من أهله»، منزلی که خالی است را (خاویة) میگویند. آن وقت (فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا) یعنی این قریه از مردم خالی شد، (عَلَى عُرُوشِهَا) یعنی «معَ بقاء عروشها»، عروش آن باقی است.
پس:
اگر به معنای «ساقطةٌ» باشد عروش آن هم نابود شده و ریخته و اگر به معنای «خالیةٌ» باشد یعنی عروش آن باقی است.احتمال سوم:
جایگاه ادبی خاویة و علی عروشها؛حالا باز در این (فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا) یک احتمال ادبی دیگری هم وجود دارد که (فَهِىَ خَاوِيَةٌ) که در اینجا (خاویة) خبر اول باشد و (عَلَى عُرُوشِهَا) خبر دوم باشد، یا خبر بعد الخبر بگیریم که باز یک معنای دیگری پیدا میکند. عمده این ذیل آیه شریفه است، تا اینجا نحوهی مجازات است.
مطلب دوم:
پیرامون دو احتمال در معنای «وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ»؛بعد خداوند(سبحانه وتعالي) میفرماید: (وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) این عطف به قریه است، یعنی چه بسیار قُرایی که ما این عذاب را برایشان فرستادیم و بعد میفرماید چه بسیار (وَقَصْرٍ مَشِيدٍ) بئر معطلی که هست و قصر مشیدی که بعد معنا میکنیم. برای کلمه (مُعَطَّلَةٍ) چند معنا ذکر کردهاند:
معنای اول: «مُعَطَّلَة» به معنای چاه پر آب معطل مانده؛
اگر (مُعَطَّلَةٍ) به تشدید از باب تفعیل باشد یعنی چاهی که معطّل میماند، یعنی چاهی که آب دارد، جوشش دارد، اما معطل است و هیچ زمینی از او سیراب نمیشود و هیچ انسانی از او نمی خورد، چاه پر آبی که معطل میماند.
معنای دوم:
معطِلَة به معنای چاه قابل استفادهی معطل مانده؛بعضیها هم بدون تشدید «معطِلَة» خواندند یعنی به معنای «آمِرَه»، چاه آمِره یعنی چاهی که به درد استفاده میخورد، ولی کسی نیست از آن استفاده کند، خدا(سبحانه وتعالي) میفرماید: قُرایی که ما خودش و اهلش را هلاک کردیم و بِئری که معطّل است، چه بسیار بئرهایی که معطل است، چاههای آبی که در عالم هست و الآن هم داریم، چاههای آبی که در نقاط مختلف وجود دارد و کسی از آن استفاده نمیکند.
مطلب سوم:
پیرامون دو احتمال در معنای «مَشِيدٍ»؛در کتب اهل لغت «شید» به دو معنا آمده،
معنای اول:
شید به معنای گچ؛یکی به معنای گچ، اهل مدینه به گَچ میگویند شید، قصر مشید یعنی قصوری که از گچ ساخته شده، در زمان قدیم و زمانی که سیمان نبود، قبلاً گل بود و بعد که خواستند خانهها را محکمتر درست کنند از گچ درست میکردند.
معنای دوم:
شید به معنای ارتفاع؛معنای دیگر شید هم ارتفاع است؛ یعنی قصری که خیلی ارتفاع زیادی دارد، پس خدا(سبحانه وتعالي) میفرماید چه بسیار چاههای معطلی که هست و چه بسیار قصوری مشیدی که وجود دارد.
نکته سوم:
تبیین دو شاهد مثال روایی، ذیل آیه شریفه؛در این آیه شریفه، دو شاهد روایی وجود دارد و آن این است که:
شاهد روایی اول:
امام صادق(عليه السلام) بئر معطله را امام غائب از آل محمد(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دانسته و قصر مشیده را نیز بر فضائل امیر مومنان و اولاد معصوم ایشان(عليهم السلام) تطبیق داده است؛یک روایتی در «تفسیر علی بن ابراهیم قمی(رحمة الله)» در ذیل این آیه آمده، البته علی بن ابراهیم نمیگوید این روایت است یا نه؟ بلکه وی همان آیه شریفه (اذن للذین یقاتلون) را که مطرح میکند، آنجا میگوید: «عن ابن ابی عمیر عن ابن مسکان عن ابی عبدالله(عليه السلام)» آیه (اذن للذین) را بیان میکند و بعد که در آن آیه بحثش تمام میشود میگوید: «و أما قوله و بئر معطّله قال» حال آیا این «قالَ» یعنی «قال امام صادق(عليه السلام)» یا «قال علی بن ابراهیم»؟ به هر جهت گویندهی این «قال» روشن نیست. البته درباره تفسیر علی بن ابراهیم بحثهای مفصلی وجود دارد، ولی دو مساله از آنها عبارتند از:
مسالهی اول:
در کنگرهی که اخیرا برای علی بن ابراهیم قمی(رحمة الله) برگزار شد، یک بحثی از ما منتشر شد که آیا همه این تفسیر، مربوط به علی بن ابراهیم است؟ یا اینکه یک مقداری از آن مربوط به ابی الجارود است و یا اینکه اساساً سه قسمت است و بخشی از آن را شاگردِ شاگرد علی بن ابراهیم نگاشته است؟ احتمالات زیادی است.
مسالهی دوم:
این بحث نیز، در جای خودش ثابت است که درست است که ما میگوئیم تفسیر علی بن ابراهیم، تفسیری روایی است، اما مواردی در آن وجود دارد که علی بن ابراهیم(رحمة الله) خودش تفسیر کرده! حال آیا در مورد این روایت نیز، این «قال» یعنی «قال علی بن ابراهیم» یا اینکه آن را از امام صادق(عليه السلام) نقل میکند که:اگر جناب علی بن ابراهیم(رحمة الله) این کلام را از امام صادق(عليه السلام) نقل کند در این صورت سند این روایت، بسیار سند خوبی است و بر این مبنا که حضرت امام صادق(عليه السلام) این روایت را فرموده باشند، آن حضرت(عليه السلام) میفرماید: «هو مثلٌ لآل محمد(صلي الله عليه وآله وسلم) قوله بئر معطّله هی التی لا یستسقی منها» آن چاهی که از آن استسقا نمیشود «و هو الامام الذی قد غاب» امامی که غیبت کرده و پنهان است «فلا یقتبس منه العلم» علم از او اقتباس نمیشود «والقصر المشید هو المرتفع» یعنی آن خانهی بلند «و هو مثلٌ لأمیرالمؤمنین و الائمة و فضائلهم المشرقة علی الدنیا» فضائل مشرقهی آنها بر دنیا «و هو قوله لیظهره علی الدین کلّه» یعنی روزی میآید که امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین(عليهم السلام) تمام فضائلشان بر دنیا اشراق پیدا میکند.
به عبارت دیگر، اگر گفتیم این کلام، کلام امام صادق(عليه السلام) است لذا میتوان گفت آیه دلالت بر امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دارد و از این منظر، دنبالهی روایت هم یک قرینهای میشود بر این مطلب؛ چون در ادامه میگوید «و قال» یعنی امام صادق(عليه السلام) «هی التی لا یستسقی منها و هو الامام الذی قد غاب فلا یقتبس منه العلم» از او، علم اقتباس نمیشود.
به هر روی، برخی از کتابهای روایی هم وجود دارند که این روایت را از «تفسیر علی بن ابراهیم(رحمة الله)» نقل کردند. همچون جناب محمد بن العباس(رحمة الله) در کتاب «تأویل الآیات الظاهرة» و یا مرحوم فیض کاشانی(رحمة الله) در کتاب «تفسیر صافی» و یا مرحوم بحرانی(رحمة الله) صاحب کتاب «البرهان فی تفسیر القرآن» و یا مرحوم علامه مجلسی(رحمة الله) در کتاب «بحار الانوار» و یا مرحوم عروسی حویزی(رحمة الله) در کتاب «تفسیر نور الثقلین»، تماماً از همین «تفسیر علی بن ابراهیم(رحمة الله)» نقل کردند.
به هر روی، برخی از کتابهای روایی هم وجود دارند که این روایت را از «تفسیر علی بن ابراهیم(رحمة الله)» نقل کردند. همچون جناب محمد بن العباس(رحمة الله) در کتاب «تأویل الآیات الظاهرة» و یا مرحوم فیض کاشانی(رحمة الله) در کتاب «تفسیر صافی» و یا مرحوم بحرانی(رحمة الله) صاحب کتاب «البرهان فی تفسیر القرآن» و یا مرحوم علامه مجلسی(رحمة الله) در کتاب «بحار الانوار» و یا مرحوم عروسی حویزی(رحمة الله) در کتاب «تفسیر نور الثقلین»، تماماً از همین «تفسیر علی بن ابراهیم(رحمة الله)» نقل کردند.
امّا: اگر گفتیم این کلام خودِ جناب علی بن ابراهیم(رحمة الله) است؛ در این صورت دیگر این کلام به درد ما نمیخورد، زیرا در این صورت ایشان یک مصداقی از آیه را ذکر کرده و ما هم میتوانیم ادعا کنیم و بگوئیم که واقعاً در زمان ما مصداق (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) وجود مقدس امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است، وجود شریفی که از علم او، استفاده نمیشود، از وجود او هیچ استفاده نمیشود! فقط تنها استفادهی از وجود ایشان، این است که اساس شیعه و دیانت را آن حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) عنایت دارد که محفوظ بماند، اما اینکه مردم بتوانند از او استفاده کنند، امکان ندارد. در نتیجه در این صورت ما میتوانیم بگوئیم حضرت امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) یکی از مصادیق آیه است، ولی دیگر نمیشود گفت آیه، دلالت بر آن حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دارد.
باز مرحوم بحرانی(رحمة الله) در همین تفسیر «البرهان فی تفسیر القرآن» جلد سوم صفحه 30 از امام موسی بن جعفر(عليهما السلام) روایتی آورده که «البئر المعطّلة الامام الصامت و القصر المشید الامام الناطق» یعنی آن حضرت بئر معطّله را امام صامت دانسته و قصر مشید هم امام ناطق اعلام فرموده است.
اما ظاهراً روایت امام کاظم(عليه السلام) دو احتمال وجود دارد و تنها در یک صورت میتوان آیه را مختص امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دانست؛ به دیگر سخن: اگر ما روایت امام موسی بن جعفر(عليهما السلام) را بخواهیم بگوئیم این (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) به هر امامی اطلاق میشود که در زمان خودش صامت بوده و کسی از او استفاده نکرده، مثلاً فرض کنید آن دوران 25 سالهای که امیرالمؤمنین(عليه السلام) خانه نشین بود، آنجا (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) صدق میکند، ولی باز اختصاص به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) پیدا نمیکند، یعنی ما باشیم و این روایت امام موسی بن جعفر(عليهما السلام) این عنوان (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) اثبات امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نمیکند و ما هم دنبال آیاتی هستیم که دلالت بر خصوص امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) داشته باشد؛ لکن در روایت قبلی، اگر آن را از امام صادق(عليه السلام) بدانیم، نه از علی بن ابراهیم، در این صورت فراز (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) منحصر به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میشود و میگوئیم در میان ائمه اطهار(عليهم السلام)، بالأخره از هر امامی یک استفادهای شد، مثلاً امیرالمؤمنین(عليه السلام) بالأخره پنج سال حکومت کرد و یا بالأخره از امام حسن(عليه السلام) و امام حسین(عليه السلام) و یا سایر ائمه(عليهم السلام) به غیر از امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نحوی استفاده شد، چه اینکه این همه روایت از امام صادق و امام باقر و ائمه دیگر(عليهم السلام) داریم ولی از امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) چنین استفادهای را نداریم، لذا بگوئیم بئر معطّل فقط امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است!
شاهد روایی دوم:
امام کاظم(عليه السلام): بئر معطله امام صامت و قصر مشید امام ناطق است؛باز مرحوم بحرانی(رحمة الله) در همین تفسیر «البرهان فی تفسیر القرآن» جلد سوم صفحه 30 از امام موسی بن جعفر(عليهما السلام) روایتی آورده که «البئر المعطّلة الامام الصامت و القصر المشید الامام الناطق» یعنی آن حضرت بئر معطّله را امام صامت دانسته و قصر مشید هم امام ناطق اعلام فرموده است.
نظر مختار در مورد شاهد روایی دوم:
در صورتی که بئر معطله را در این روایت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) یا همان امام صامت بدانیم در این صورت آیه اختصاص بر آن حضرت دارد؛اما ظاهراً روایت امام کاظم(عليه السلام) دو احتمال وجود دارد و تنها در یک صورت میتوان آیه را مختص امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دانست؛ به دیگر سخن: اگر ما روایت امام موسی بن جعفر(عليهما السلام) را بخواهیم بگوئیم این (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) به هر امامی اطلاق میشود که در زمان خودش صامت بوده و کسی از او استفاده نکرده، مثلاً فرض کنید آن دوران 25 سالهای که امیرالمؤمنین(عليه السلام) خانه نشین بود، آنجا (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) صدق میکند، ولی باز اختصاص به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) پیدا نمیکند، یعنی ما باشیم و این روایت امام موسی بن جعفر(عليهما السلام) این عنوان (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) اثبات امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نمیکند و ما هم دنبال آیاتی هستیم که دلالت بر خصوص امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) داشته باشد؛ لکن در روایت قبلی، اگر آن را از امام صادق(عليه السلام) بدانیم، نه از علی بن ابراهیم، در این صورت فراز (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) منحصر به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میشود و میگوئیم در میان ائمه اطهار(عليهم السلام)، بالأخره از هر امامی یک استفادهای شد، مثلاً امیرالمؤمنین(عليه السلام) بالأخره پنج سال حکومت کرد و یا بالأخره از امام حسن(عليه السلام) و امام حسین(عليه السلام) و یا سایر ائمه(عليهم السلام) به غیر از امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نحوی استفاده شد، چه اینکه این همه روایت از امام صادق و امام باقر و ائمه دیگر(عليهم السلام) داریم ولی از امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) چنین استفادهای را نداریم، لذا بگوئیم بئر معطّل فقط امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است!
او امامی است که هیچ نحوه از او استفاده نشده و معطل است، چشمهی پرآبی است که هیچ کسی از او آن طوری که باید و شاید سیراب نشده، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است؛ ولی: اگر ما روایت امام موسی بن جعفر(عليهما السلام) را بخواهیم بگوئیم امام صامت فقط امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است و امام ناطق سائر ائمه(عليهم السلام) هستند یعنی اینکه میفرماید: «البئر المعطّلة الامام الصامت و القصر المشید الامام الناطق» بدین معناست که امام ناطق همهی ائمه(عليهم السلام) را میگیرد، و امام صامت فقط امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشد. در این صورت آیه دلالت بر خصوص امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خواهد داشت.
بیان نظر مختار در مورد آیه 45 حج؛
علی ایّ حال به نظر مختار، آیه شریفه 45 حج که فرمود: (فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ) نیز، یکی از آیاتی است که میتواند تا یک حدّی به عنوان یکی از مویّدات باشد. مخصوصاً یک نکتهای در مورد خود امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از آیات قرآن استفاده شد که روایات آب جاری را بر امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) منطبق میکنند، یعنی باز بگوئیم این (بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) هم اشاره به آن حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) میتواند داشته باشد.وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .