موضوع: مهدويت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۸/۱۷
شماره جلسه : ۱۵
چکیده درس
-
موضوع: ادامه بررسی آیه 39 حج- بررسی چند روایت ذیل آیه شریفه- بررسی سه سند روایت اول- بیان نظرات مختار
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
یادآوری:
بررسی اولین آیه پیرامون اذن در جهاد؛در جلسات گذشته بیان کردیم که:
اوّلاً:
برخی از مفسرین گفتهاند: آیه شریفه، (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ) 39 حج، اولین آیهای است که در او، اذن در جهاد داده شده؛ یعنی ایشان قائلند بعد از اینکه حدود بیش از هفتاد آیه، مسلمین را در آن زمانی که در مکه بودند، از مساله جهاد و مقاتله منع کرد، این اولین آیهای است که اذن در جهاد داده شده؛ثانیاً:
برخی هم آیه شریفه 190 از سوره مبارکه بقره یعنی (وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ)، را اولین آیهای دانستند که درباره جهاد نازل شده یعنی ایشان قائلند که جهاد قبل از هجرت ممنوع بوده و بعد به وسیله این آیه، منع برداشته شده که قبلاً به اینها اشاره کردیم.بررسی روایات ذیل آیه شریفه 39 حج؛
البته این آیه شریفه هم باز بر حسب روایاتی که در ذیل این آیه شریفه رسیده از جمله آیاتی است که مربوط به حضرت حجّت(عجل الله تعالي فرج الشريف) است. حال ما ابتداء روایات را در مورد این آیه شریفه بخوانیم؛ زیرا نکاتی در روایات هست که باید آن را ذکر کنیم؛روایت اول؛
اولین روایت، حدیثی است که از امام صادق(عليه السلام) نقل شده و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی(رحمة الله) این روایت آمده است. البته در مورد تفسیر علی بن ابراهیم(رحمة الله) ما یک بحث مفصلی کردیم که در کنگرهی اخیری که مربوط به جناب «علی بن ابراهیم(رحمة الله)» تشکیل شد این بحث را چاپ کردند و منتشر شد، که به آنجا مراجعه بفرمایید و نظر ما را راجع به تفسیر علی بن ابراهیم(رحمة الله) ببینید.بررسی سند اول روایت؛
سند روایت، سند بسیار خوبی است؛ «علی بن ابراهیم عن ابراهیم بن هاشم عن ابن ابی عمیر عن ابن مسکان» که «عبدالله بن مسکان» است، «عن ابی عبدالله(عليه السلام)» پس این سند، بسیار سند خوبی است و هیچ مشکلی ندارد؛بررسی دلالی سند اول روایت، بیان دو شان نزول برای آیه؛
شان نزول از منظر اهل بیت(عليهم السلام):
امام صادق(عليه السلام) «فی قوله(سبحانه وتعالي) اذن للذین قال» فرمود: «إن العامة یقولون نزلت فی رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم)، لما أخرجته قریش من مکّة» حضرت(عليه السلام) فرمود: عامه معتقدند که این آیه، در مورد پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) نازل شد هنگامی که قریش، پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) را از مکه بیرون کردند! «و إنّما هی للقائم(عليه السلام) إذا خرج یطلب بدم الحسین(عليه السلام)» یعنی آن حضرت(عليه السلام) فرمودند: این برای آخرین حجّت خدای تبارک و تعالی است که «إذا خرج یطلب بدم الحسین(عليه السلام) و هو قوله نحن اولیاء الدم و طلابٌ للدیة» حضرت(عليه السلام) میفرماید: ما اولیاء دم و طالبین دیه هستیم.شان نزول از منظر اهل سنت:
اما اهل سنت، شأن نزول آیه را اینطور میگویند که: «کان المشرکون یؤذون المسلمین و لا یزال یجی مشجوج و مضروبٌ» مشرکین، مسلمانها را زیاد اذیت و آزار میکردند و همینطور مسلمانها پیش پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) میآمدند، یکی سرش شکسته بود! یکی کتک خورده بود! «و یشکون ذلک إلی رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم)» شکایت میکردند «فیقول لهم» پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) به آنها میفرمود: «إصبروا فإنی لم أمر بالقتال» صبر کنید من هنوز امر به قتال نشدم «حتّی هاجر» تا اینکه پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) هجرت فرمود «فأنزل الله علیه هذه الآیة بالمدینة» و خدای تبارک و تعالی، این آیه را نازل فرمود «و هی أوّل آیةٍ نزلت فی القتال بعد ما نهی عنه فی نیّفٍ و سبعین آیة» در هفتاد و خُردهای آیه خدای تبارک و تعالی از قتال نهی کرد و این اولین آیهای است که در مورد قتال نازل شده، این کلامی است که اهل سنت دارند.حال معنای روایت چیست؟ اینجا حضرت(عليه السلام) میفرماید: «العامة یقولون» که این آیه در مورد پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) نازل شده، وقتی که قریش او را از مکه بیرون کردند «و إنما هی» بعد حضرت(عليه السلام) میفرماید: نه این آیه مربوط به حضرت حجت(عجل الله تعالي فرج الشريف) است. به هر جهت ظاهر روایت این است که حضرت امام صادق(عليه السلام) میخواهند این شأن نزولی که اهل سنت برای این آیه بیان کردند را نفی کنند.
نکته: بررسی اقسام آیات قرآن از حیث وجود و عدم شان نزول؛
در اینجا لازم است توصیه کنم که مباحث علوم قرآنی بحث اسباب النزول را حتماً ملاحظه بفرمایید، که بحث از «سبب نزول» یا «شأن نزول» که اینها عبارةٌ اُخرای یکدیگر هستند. در آن بحث آمده است که آیات قرآن «تنقسم إلی قسمین»:قسم اول. آیات فاقد شان نزول؛
برخی از آیات قرآن اصلاً شأن نزول ندارند، مثل: «إذا وقعت الواقعة لیس لوقعتها کاذبه» یا آیات مربوط به قیامت، بهشت، هدایت، قرآن «هدیً للمتقین» اینها شأن نزول ندارد بلکه آیات کلّیهای که مربوط به توحید و اعتقادات و قرآن و این گونه امور است هیچ مفسری دنبال این نیست که بگوید شأن نزول این آیه چیست؟ اما:قسم دوم. آیات واجد شان نزول؛
آیاتی است که شأن نزول دارد، آن وقت در این آیاتی که شأن نزول دارد این را صاحبان علوم قرآن بیان کردند که:گاهی اوقات آیه خاص است و شأن نزول هم خاص است؛
گاهی اوقات شأن نزول متعدّد است و آیه واحد است،
گاهی عکس است، یعنی شأن نزول واحد است و آیه متعدّد است، اینها را در باب اسباب النزول مطرح میکنند، مثلاً ام سلمه به پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) عرض میکند که خدای تبارک و تعالی(سبحانه وتعالي) راجع به زنهای مهاجرین چیزی نفرموده! بعد از این آیاتی که مربوط به زنها میآید (إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللَّهَ كَثيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيماً) 35 احزاب؛
یا آیات دیگری که مربوط به زنهای مهاجرین نازل شده، که ذکر آن برای این است که اینطور نیست که همیشه آنجایی هم که یک آیهای شأن نزول دارد بگوئیم باید شأن نزولش واحد باشد، بلکه شما گاهی اوقات میبینید در مورد یک آیه دو الی چهار شأن نزول ذکر میشود، و اشکالی هم ندارد. گاهی اوقات مثلاً در مورد یک قضیهای سائل از پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) سؤال کرده که اگر مردی دید یک اجنبی با زن او اجتماع پیدا کرده اینجا تکلیف چیست؟ یک نفر آمده سؤال کرده بعد از یک مدّتی نفر دوم آمده سؤال کرده و بعد از یک مدّتی نفر سوم سؤال کرده، افرادش هم مختلف هستند، بعد از اینها آیه (الذین یرمون ازواجهم) نازل میشود، که اینها منافاتی هم ندارد یعنی نباید بگوئیم که اگر در یک جا شأن نزول متعدّد شد یکی از اینها درست است، نه.
آن وقت یک بحث مهم این است که در باب شأن نزول آیات، اگر در یک جا یک سبب خاص باشد اما آیه با الفاظ عام مطرح بشود، اینجا آیا خصوصیّت در شأن نزول آیه را ولو با لفظ عام هست محدود میکند؟ در این باره انظار مختلفی طرح است:
حال آیا در ما نحن فیه مسئله همین است؟ در مورد این مساله، چند بیان وجود دارد:
یعنی آیا این گونه است که بگوئیم حالا هر چند شأن نزول آیه در مورد اخراج پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و مسلمانها از مکه توسط قریش بوده، اما آیه عام است و میفرماید (اذن للذین)، یعنی چون آیه عام است و دارد که (اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا)، لذا این آیه عمومیّت دارد و یک مصداقش نیز، همان قضیهی پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) است، ولی مصداق مهمّش بگوئیم ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) و مطالبهی دمِ جدّ مبارکش حضرت ابا عبدالله الحسین(عليه السلام) است.
ولی این مطلب، با ظاهر روایت صحیح السند فوق سازگاری ندارد؛ زیرا ظاهر روایت این است که امام صادق(عليه السلام) وقتی میفرماید: «إنما هی» این آیه فقط با «إنما» میآید، فقط این آیه مربوط به حضرت حجّت و ولی عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) است؛ یعنی حضرت امام صادق(عليه السلام) این موضوع را تخطئه میکنند.
در نتیجه ما نکتهای را که میخواهیم استفاده کنیم و در باب علوم قرآن، به درد همین بحث اسباب النزول میخورد این است که ممکن است در آن زمان، این آیه نازل شده، یعنی در زمانی که مسلمانها را از مکه بیرون کردند، به ایشان ظلم و ستم شد، عدهای را کشتند و مضروب و مجروح کردند، اما وقتی آیه نازل میشود، اصلاً شامل این مورد نمیباشد. چه در فرض قبلی میگفتیم شأن نزول خاص است «و الآیة عامٌ» آیه عام است.
بررسی یک سئوال:
اگر سبب نزول خاص باشد ولی آیه با الفاظ عام باشد، آیا خصوصیت، معنای آیه را محدود میکند؟آن وقت یک بحث مهم این است که در باب شأن نزول آیات، اگر در یک جا یک سبب خاص باشد اما آیه با الفاظ عام مطرح بشود، اینجا آیا خصوصیّت در شأن نزول آیه را ولو با لفظ عام هست محدود میکند؟ در این باره انظار مختلفی طرح است:
نظریه صاحب مناهل العرفان فی علوم القرآن؛
کما اینکه بعضی از اهل نظر در علوم قرآن این نظر را دارد؛ زرقانی صاحب کتاب «مناهل العرفان فی علوم القرآن» میگوید: ولو سبب خاص است، یعنی در جایی که سبب خاص است آن لفظی که در آیه آمده یک لفظ عام است، مثلاً با (الذینَ) آمده، اما ما نمیتوانیم آیه را عام معنا کنیم، باید آیه را در همان محدودهی خاص معنا کرد. ما میتوانیم حکم این آیه را به مشابهاتش از راه قیاس سرایت بدهیم، این یک نظر است.نظریه مشهور و بررسی آن؛
اما کثیری از صاحبان فن میگویند: اگر سبب خاص بود، اما لفظی که وارد شده، عام است، اینجا سبب را در برمیگیرد، این لفظ عام هم موارد دیگر و مصادیق دیگر را در برمیگیرد.حال آیا در ما نحن فیه مسئله همین است؟ در مورد این مساله، چند بیان وجود دارد:
بیان اول:
هر چند شان نزول خاص است، ولی آیه عام است، یعنی یک مصداق قضیه پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) ولی مصداق اهم آن ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) است؛یعنی آیا این گونه است که بگوئیم حالا هر چند شأن نزول آیه در مورد اخراج پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و مسلمانها از مکه توسط قریش بوده، اما آیه عام است و میفرماید (اذن للذین)، یعنی چون آیه عام است و دارد که (اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا)، لذا این آیه عمومیّت دارد و یک مصداقش نیز، همان قضیهی پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) است، ولی مصداق مهمّش بگوئیم ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) و مطالبهی دمِ جدّ مبارکش حضرت ابا عبدالله الحسین(عليه السلام) است.
مناقشه بر بیان اول:
این تقریب، با ظاهر روایت صحیح السند که فرمود: «انما هی» ناسازگار است!ولی این مطلب، با ظاهر روایت صحیح السند فوق سازگاری ندارد؛ زیرا ظاهر روایت این است که امام صادق(عليه السلام) وقتی میفرماید: «إنما هی» این آیه فقط با «إنما» میآید، فقط این آیه مربوط به حضرت حجّت و ولی عصر(عجل الله تعالي فرج الشريف) است؛ یعنی حضرت امام صادق(عليه السلام) این موضوع را تخطئه میکنند.
بیان دوم:
هر چند آیه در زمان خاصی نازل شده، ولی شامل مورد نمیشود؛در نتیجه ما نکتهای را که میخواهیم استفاده کنیم و در باب علوم قرآن، به درد همین بحث اسباب النزول میخورد این است که ممکن است در آن زمان، این آیه نازل شده، یعنی در زمانی که مسلمانها را از مکه بیرون کردند، به ایشان ظلم و ستم شد، عدهای را کشتند و مضروب و مجروح کردند، اما وقتی آیه نازل میشود، اصلاً شامل این مورد نمیباشد. چه در فرض قبلی میگفتیم شأن نزول خاص است «و الآیة عامٌ» آیه عام است.
مناقشه بر بیان دوم از منظر مختار:
مضاف بر اینکه اخراج مورد قبیح است، این بیان نیز، با ظاهر روایت سازگار نیست!اولاً:
لذا میآئیم یک بحث اصولی هم اینجا به آن ضمیمه میکنیم و میگوئیم: «اخراج مورد قبیح است»، یعنی نمیشود مورد را از خودِ آیه خارج کرد، ولی آیه را تعمیم میدهیم و میگوییم آیه شریفه هم این مورد را شامل میشود و هم سایر موارد را شامل میشود، یعنی طبق (اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا) هر کسی که مورد ظلم واقع شده میتواند قتال کند! این یک بیان است.ثانیًاً:
ما میخواهیم عرض کنیم این بیان با ظاهر روایت سازگاری ندارد، زیرا ظاهر روایت این است که عامه میگویند شأن نزول آیه این است، لکن حضرت امام صادق(عليه السلام) آن را نفی میکند و میفرماید: نخیر شأن نزول آیه این نیست و این آیه اصلاً مربوط به ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) است و مصداق دیگری ندارد یعنی (أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا) یک مصداق دارد و آن هم در آخر الزمان است. شبیه بعضی از آیات دیگری که در قرآن کریم است که آنها هم اصلاً هنوز مصداقش محقّق نشده و در زمان حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) مصداقش محقّق میشود، بگوئیم این آیه هم شبیه همان آیات باشد، آن وقت در مورد شأن نزول هم این را بگوئیم که ممکن است یک چیزی ظرف برای یک آیه باشد اما این شأن نزول آیه نیست. اگر بخواهیم بگوئیم یک چیزی سبب نزول باشد باید حتماً داخل در آیه هم باشد، اساساً چه اشکال دارد بگوئیم در مورد قرآن کریم، خدای تبارک و تعالی اگر یک مناسبتی اقتضا میکرد یک مطلب خیلی مهمی را به خاطر آن مناسبت بگوید. مثلاً حالا از باب مثال و برای تقریب به ذهن عرض میکنم، فرض کنید اگر انسان در جمع طلاب صحبت از اهمیّت جنگ کرد، یا در جمعی از مسلمین صحبت از اهمیّت جنگ کرد، این یک شرایط و ظرفی است که واقع میشود، این مناسبت دارد که انسان آن مطلب مهم را بگوید، اما به این معنا نیست که این گروه هم داخل در همین مطلبی است که الآن گوینده بیان میکند! نخیر ملازمهای ندارد.
پس از امثال این روایت این مطلب را خوب میتوانیم استفاده کنیم که بعضی از امور ظرف بوده، وقتی پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) از مکه هجرت فرمودند و به مدینه آمدند این آیه نازل شده، سنیها هم همین ظاهر را دیدند ولی این را به عنوان سبب نزول قرار دادند! و بعد میگویند اگر سبب نزول است آیه باید حتماً شامل همین مورد هم بشود. بگوئیم این ظرف بوده و در آن ظرف این آیه نازل شده، یعنی این آیه (اذن للذین یقاتلون) در مکه نبوده، بلکه در مدینه بوده، اوایلی هم بوده که پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) به مدینه هجرت کردند، ولی در این ظرف واقع شده، نه اینکه این خصوصیات و این حادثه، سبب برای نزول باشد و چه بسا این مطلبی که الآن عرض میکنم نظایر دیگری هم داشته باشد.
البته علماء وقتی آیه (علی الدین کلّه)، را معنا میکنند میگویند این اظهار کلّ دین، هنوز واقع نشده، نه در زمان پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) واقع شده، نه در زمان خلفای راشدین واقع شده و بعد «إلی یومنا هذا هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه» هنوز واقع نشده، میگویم اول شما این را بپذیرید که اصلاً بعضی از علماء، این را بهترین قرینه قرار میدهند که بعضی از آیات قرآن (این را به صورت سؤالی مطرح کنیم) آیا ممکن است در آیات قرآن آیاتی باشد که هنوز مصداق خارجی پیدا نکرده باشد؟ بله. همین آیهی (هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله)، یعنی کل دین هنوز بیان نشده، بلکه به اعتقاد ما فقط در یک زمان است آن هم در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) است که کلّ دین بیان میشود.
پس این بیان را قبول میکنیم، حال لازم نیست که الآن بگوئیم یک مصداقی داشته باشد؛ حالا عیبی ندارد بگوئیم خودِ رسالت پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) ظرف برای بیان این آیه کلی است، ولی شأن نزولش نیست! میخواهم عرض کنم بین «سبب نزول» و «ظرف نزول» فرق است، آنچه که اهل سنت پنداشتهاند سبب نزول است.
و اساساً عرض کنم یکی از نقاط افتراق بین تفسیر شیعه و سنی همین است که سنیها به «سبب نزول» خیلی بها میدهند، شیعه به خود آیه بیشتر بها میدهد، آنها سبب نزول را تماماً قرینه میگیرند برای معنای آیه، اما ما این چنین نیستیم؛ چه اینکه گاهی اوقات آیه را طوری معنا میکنیم که یک مقداری با سبب نزول هم سازگاری نداشته باشد، مانعی ندارد. کتاب الهیِ قرآن این خصوصیّت را دارد، خدا(سبحانه وتعالي) یا دنبال این بوده که یک مناسبتی باشد بر طبق آن مناسبت و آن حادثه، آیهای را نازل کند، گاهی اوقات مناسبتی هم نبوده، حالا هم که مناسبتی هست دو جور است، یا این مناسبت «سببٌ و داخلٌ فی مدلول الآیة»، یا این مناسبت «ظرفٌ و خارجٌ عن مدلول الآیة».
بنابراین میشود بگوئیم آنچه اهل سنت اینجا مطرح کردند همین است و این ظرف بوده، نه اینکه اینها داخل در آیه بوده. مثلاً گویندهای در یک مجلسی مناسب میبیند یک قانونی را بگوید، یک مسئول کشوری در یک مجلسی مناسب میبیند یک قانونی را بگوید، اما ممکن است افرادی که آنجا نشسته باشند هیچ کدامشان داخل در این قانون نباشد، ولی اینجا مناسب بوده که گفته شود! این در قرآن زیاد اتفاق افتاده، یکیش همین آیه است و عرض کردم چون روایت صحیح السند است و حضرت امام صادق(عليه السلام) دارد نفی میکند و میفرماید «إنّما هی»، این آیه فقط برای وجود مبارک امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) است.
«محمد بن العباس» است که گفتم یک کسی است که رجالیین درباره او میگویند: «له کتابٌ فی التفسیر»، کتاب تفسیری داشته. «محمد بن عباس بن مروان» که معروف به ابن حجام است، نام کتاب ایشان هم «ما نزل من القرآن فی اهلالبیت(عليهم السلام)»است یعنی آیاتی که مربوط به اهلبیت(عليهم السلام) است و خودش هم از اعیان ثقات است، میگوید: «حدّثنا الحسین بن احمد الماکی»،
«حسین بن احمد مالکی» هم از مشایخ شیخ صدوق(رحمة الله) است،
«محمد بن عیسی» «عن محمد بن عیسی»، ما دو تا محمد بن عیسی داریم، اول: «محمد بن عیسی بن سعد» و دوم: «محمد بن عیسی بن عبید یقطینی» که هر دو موثقاند،
«یونس بن عبدالراحمن»: «عن یونس» چه وقتی یونس مطلق میآید مراد «یونس بن عبدالرحمن» است که «کان وجهاً من اصحاب الامامیّة و عظیم المنزلة» بوده. فقط یک نکتهای را شیخ صدوق(رحمة الله) دارد که از مرحوم ابن ولید(رحمة الله) نقل میکند که ابن ولید هم از مشایخ صدوق(رحمة الله) بوده، صدوق(رحمة الله) میگوید: ابن ولید (شیخ ما) گفته است هر آنچه را که در کتب یونس از روایات آمده مورد عمل ماست و صحیح است مگر آنهایی که «محمد بن عیسی» متفرّد به اوست. محمد بن عیسی هم الآن از یونس نقل میکند. الآن بگوئیم آیا این روایت هم از همان روایاتی است که «محمد بن عیسی» متفرد به آن است؟ اساساً این حرف ابن ولید را در فقه بحث کردیم و این حرف درستی نیست که بخواهیم به خاطر ابن ولید این حرف را بپذیریم!
مثنی الحناط «عن المثنی الحناط» که «مثنی بن الولید» یا «مثنی بن عبدالسلام» است که هر دویشان از افرادی هستند که مورد اعتمادند و اجلّا از ایشان روایت نقل میکند،.
لذا این سند دوم هم صحیح و هم معتبر است.
«أخبرنا علی بن الحسین المسعودی» که پدر شیخ صدوق(رحمة الله) است؛
«قال حدّثنا محمد بن یحیی العطار القمی» که این موثق است؛
«قال حدثنا محمد بن حسّان الرازی» که نجاشی(رحمة الله) میگوید این محمد بن حسّان رازی مکنّای به ابو عبدالله زینبی یا زبیبی است، زبیب مثل کشمش! «یُعرف و یُنکر، یروی عن الضعفا کثیرا» ابن غضائری هم تضعیفش کرده. ولی مرحوم وحید بهبهانی(رحمة الله) قائل به وثاقت او هست و گفته این راوی موثق است، چون اجلا از او روایت نقل میکنند! خود نقل اجلا هم در جای خودش قبول داریم یکی از آثار وثاقت است.
«حدثنا عبدالرحمن بن ابی نجران» که این هم «ثقةٌ ثقةٌ معتمدٌ».
«قال حدثنا محمد بن علی الکوفی» که «محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی» است که نجاشی(رحمة الله) درباره وی میگوید: «کان یلقّب ابا ثمینه ضعیفٌ جداً، فاسد الاعتقاد، لا یعتمد فی شیءٍ»، و مرحوم شیخ کشی(رحمة الله) هم از جناب فضل بن شاذان نقل کرده که «أنّه أشهر الکاذبین» لذا «محمد بن علی الکوفی» معتبر نیست.
«قال حدثنا عبدالرحمن بن ابی نجران» که این هم ثقه است.
«عن القاسم عن ابی بصیر» قاسم مجهول است و ما کسی ملقّب به قاسم در روایات پیدا نکردیم.
«عن ابی بصیر عن ابی عبدالله علیه السلام؛
بیان سوم:
به قرینه روایت اول، مانعی نیست رسالت پیامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) ظرف آیه باشد، ولی ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) سبب نزول است؛پس از امثال این روایت این مطلب را خوب میتوانیم استفاده کنیم که بعضی از امور ظرف بوده، وقتی پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) از مکه هجرت فرمودند و به مدینه آمدند این آیه نازل شده، سنیها هم همین ظاهر را دیدند ولی این را به عنوان سبب نزول قرار دادند! و بعد میگویند اگر سبب نزول است آیه باید حتماً شامل همین مورد هم بشود. بگوئیم این ظرف بوده و در آن ظرف این آیه نازل شده، یعنی این آیه (اذن للذین یقاتلون) در مکه نبوده، بلکه در مدینه بوده، اوایلی هم بوده که پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) به مدینه هجرت کردند، ولی در این ظرف واقع شده، نه اینکه این خصوصیات و این حادثه، سبب برای نزول باشد و چه بسا این مطلبی که الآن عرض میکنم نظایر دیگری هم داشته باشد.
البته علماء وقتی آیه (علی الدین کلّه)، را معنا میکنند میگویند این اظهار کلّ دین، هنوز واقع نشده، نه در زمان پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) واقع شده، نه در زمان خلفای راشدین واقع شده و بعد «إلی یومنا هذا هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه» هنوز واقع نشده، میگویم اول شما این را بپذیرید که اصلاً بعضی از علماء، این را بهترین قرینه قرار میدهند که بعضی از آیات قرآن (این را به صورت سؤالی مطرح کنیم) آیا ممکن است در آیات قرآن آیاتی باشد که هنوز مصداق خارجی پیدا نکرده باشد؟ بله. همین آیهی (هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله)، یعنی کل دین هنوز بیان نشده، بلکه به اعتقاد ما فقط در یک زمان است آن هم در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) است که کلّ دین بیان میشود.
نظر مختار پیرامون بیان سوم:
این بیان قابل قبول است، زیرا بین سبب و ظرف نزول فرق است.پس این بیان را قبول میکنیم، حال لازم نیست که الآن بگوئیم یک مصداقی داشته باشد؛ حالا عیبی ندارد بگوئیم خودِ رسالت پیامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) ظرف برای بیان این آیه کلی است، ولی شأن نزولش نیست! میخواهم عرض کنم بین «سبب نزول» و «ظرف نزول» فرق است، آنچه که اهل سنت پنداشتهاند سبب نزول است.
و اساساً عرض کنم یکی از نقاط افتراق بین تفسیر شیعه و سنی همین است که سنیها به «سبب نزول» خیلی بها میدهند، شیعه به خود آیه بیشتر بها میدهد، آنها سبب نزول را تماماً قرینه میگیرند برای معنای آیه، اما ما این چنین نیستیم؛ چه اینکه گاهی اوقات آیه را طوری معنا میکنیم که یک مقداری با سبب نزول هم سازگاری نداشته باشد، مانعی ندارد. کتاب الهیِ قرآن این خصوصیّت را دارد، خدا(سبحانه وتعالي) یا دنبال این بوده که یک مناسبتی باشد بر طبق آن مناسبت و آن حادثه، آیهای را نازل کند، گاهی اوقات مناسبتی هم نبوده، حالا هم که مناسبتی هست دو جور است، یا این مناسبت «سببٌ و داخلٌ فی مدلول الآیة»، یا این مناسبت «ظرفٌ و خارجٌ عن مدلول الآیة».
بنابراین میشود بگوئیم آنچه اهل سنت اینجا مطرح کردند همین است و این ظرف بوده، نه اینکه اینها داخل در آیه بوده. مثلاً گویندهای در یک مجلسی مناسب میبیند یک قانونی را بگوید، یک مسئول کشوری در یک مجلسی مناسب میبیند یک قانونی را بگوید، اما ممکن است افرادی که آنجا نشسته باشند هیچ کدامشان داخل در این قانون نباشد، ولی اینجا مناسب بوده که گفته شود! این در قرآن زیاد اتفاق افتاده، یکیش همین آیه است و عرض کردم چون روایت صحیح السند است و حضرت امام صادق(عليه السلام) دارد نفی میکند و میفرماید «إنّما هی»، این آیه فقط برای وجود مبارک امام زمان(عجل الله تعالي فرج الشريف) است.
بررسی سند دوم روایت؛
سند دوم را هم عرض کنیم، در سند دوم این روات وجود دارند: «محمد بن العباس حدّثنا الحسین بن احمد الماکی«محمد بن العباس» است که گفتم یک کسی است که رجالیین درباره او میگویند: «له کتابٌ فی التفسیر»، کتاب تفسیری داشته. «محمد بن عباس بن مروان» که معروف به ابن حجام است، نام کتاب ایشان هم «ما نزل من القرآن فی اهلالبیت(عليهم السلام)»است یعنی آیاتی که مربوط به اهلبیت(عليهم السلام) است و خودش هم از اعیان ثقات است، میگوید: «حدّثنا الحسین بن احمد الماکی»،
«حسین بن احمد مالکی» هم از مشایخ شیخ صدوق(رحمة الله) است،
«محمد بن عیسی» «عن محمد بن عیسی»، ما دو تا محمد بن عیسی داریم، اول: «محمد بن عیسی بن سعد» و دوم: «محمد بن عیسی بن عبید یقطینی» که هر دو موثقاند،
«یونس بن عبدالراحمن»: «عن یونس» چه وقتی یونس مطلق میآید مراد «یونس بن عبدالرحمن» است که «کان وجهاً من اصحاب الامامیّة و عظیم المنزلة» بوده. فقط یک نکتهای را شیخ صدوق(رحمة الله) دارد که از مرحوم ابن ولید(رحمة الله) نقل میکند که ابن ولید هم از مشایخ صدوق(رحمة الله) بوده، صدوق(رحمة الله) میگوید: ابن ولید (شیخ ما) گفته است هر آنچه را که در کتب یونس از روایات آمده مورد عمل ماست و صحیح است مگر آنهایی که «محمد بن عیسی» متفرّد به اوست. محمد بن عیسی هم الآن از یونس نقل میکند. الآن بگوئیم آیا این روایت هم از همان روایاتی است که «محمد بن عیسی» متفرد به آن است؟ اساساً این حرف ابن ولید را در فقه بحث کردیم و این حرف درستی نیست که بخواهیم به خاطر ابن ولید این حرف را بپذیریم!
مثنی الحناط «عن المثنی الحناط» که «مثنی بن الولید» یا «مثنی بن عبدالسلام» است که هر دویشان از افرادی هستند که مورد اعتمادند و اجلّا از ایشان روایت نقل میکند،.
«عبدالله عجلان»:
«عن عبدالله بن عجلان» که همان «سکونی(رحمة الله)» است و معتبر است.لذا این سند دوم هم صحیح و هم معتبر است.
بررسی متن روایت:
«فی قول الله عزوجل اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا» حضرت امام باقر(عليه السلام) هم فرموده «هی فی الـقائم(عليه السلام) و اصحابه» درباره حضرت حجّت(عجل الله تعالي فرج الشريف). است ولی در روایت امام صادق(عليه السلام) «إنما» دارد.بررسی سند سوم روایت؛
یک سند سومی هم هست که یک مقداری اشکال دارد؛ در سند سوم این روات وجود دارند:«أخبرنا علی بن الحسین المسعودی» که پدر شیخ صدوق(رحمة الله) است؛
«قال حدّثنا محمد بن یحیی العطار القمی» که این موثق است؛
«قال حدثنا محمد بن حسّان الرازی» که نجاشی(رحمة الله) میگوید این محمد بن حسّان رازی مکنّای به ابو عبدالله زینبی یا زبیبی است، زبیب مثل کشمش! «یُعرف و یُنکر، یروی عن الضعفا کثیرا» ابن غضائری هم تضعیفش کرده. ولی مرحوم وحید بهبهانی(رحمة الله) قائل به وثاقت او هست و گفته این راوی موثق است، چون اجلا از او روایت نقل میکنند! خود نقل اجلا هم در جای خودش قبول داریم یکی از آثار وثاقت است.
«حدثنا عبدالرحمن بن ابی نجران» که این هم «ثقةٌ ثقةٌ معتمدٌ».
«قال حدثنا محمد بن علی الکوفی» که «محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی» است که نجاشی(رحمة الله) درباره وی میگوید: «کان یلقّب ابا ثمینه ضعیفٌ جداً، فاسد الاعتقاد، لا یعتمد فی شیءٍ»، و مرحوم شیخ کشی(رحمة الله) هم از جناب فضل بن شاذان نقل کرده که «أنّه أشهر الکاذبین» لذا «محمد بن علی الکوفی» معتبر نیست.
«قال حدثنا عبدالرحمن بن ابی نجران» که این هم ثقه است.
«عن القاسم عن ابی بصیر» قاسم مجهول است و ما کسی ملقّب به قاسم در روایات پیدا نکردیم.
«عن ابی بصیر عن ابی عبدالله علیه السلام؛
بررسی متن روایت:
«فی قول الله اُذِنَ» آنجا دارد «هی فی الـقائم(عجل الله تعالي فرج الشريف)» و لقب حضرت حجت (عجل الله تعالي فرج الشريف)را ذکر میکند «و اصحابه» این مربوط به حضرت حجت(عجل الله تعالي فرج الشريف) و اصحابش است.نظر نهایی پیرامون اولین روایت وارده درباره آیه؛
پس سه سند در اینجا وجود دارد که دو تای آنها معتبر است و در کمال اعتبار هم هست، ولی در یکی از آنها، یکی دو نفر ضعیف و مجهول در سلسله سندش وجود دارند. در نتیجه از این روایات:اولاً:
ما این نکتهی مربوط به شأن نزول را استفاده کردیم که به نظر من نکتهی خوبی است که اصلاً در اسباب النزول ما میتوانیم بین سبب نزول و ظرف نزول فرق قائل شویم، به قرینهی همین روایتی که در این بحث ذکر شده.ثانیاً:
نکتهی بعد این است که در این روایت دارد که «إذا خرج یطلب بدم الحسین(عليه السلام)» یعنی خودش یکی از علل قیام حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) است، بالأخره حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرج الشريف) که قیام میفرمایند یکی از عللش این است که بالأخره هیچ زمانی هنوز کسی که مطالبهی دم ابا عبدالله الحسین(عليه السلام) را بکند فرا نرسیده، باید یک کسی از اولاد آن حضرت(عليه السلام) باشد که ولی دم باشد و مطالبه کند. یعنی خود نفس مطالبهی دم حضرت ابا عبدالله الحسین(عليه السلام) یکی از علل و اسباب قیام حضرت حجّت(عجل الله تعالي فرج الشريف) است که این روایت به خوبی دلالت بر آن دارد.وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .