موضوع: مهدويت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۹۳/۷/۲۲
شماره جلسه : ۵۸
چکیده درس
-
بحث در مورد آیات 155 و 156 از سورهی مبارکهی بقره است
-
بحث اخلاقي
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بحث در مورد آیات 155 و 156 از سورهی مبارکهی بقره است.
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».
کلام در فرمايشات علامه طباطبايي(ره) پيرامون مسلکهاي اخلاقي براي تهذيب نفس بود و به دو مسلک اشاره شد و اينک به توضيح مسلک سوم ميپردازيم.
مرحوم علامه ميفرمايند: «هَاهُنَا مَسلَكٌ ثَالِث مَخصٌوصٌ بِالقُرآنِ الكَريم لَا يُوجَدُ فِي شَيءٍ مِمَّا نُقِلَ إلَينَا مِنَ الكُتُبِ السَّمَاويَّةِ» در اين باب مسلک سومي مختص به قرآن کریم است که در اديان و کتب آسماني دیگر بيان نشده است. در تعالیم انبياء گذشته (سلام الله علیهم أجمعین) و معارف حکما و فلاسفه مطرح نبوده است؛ یک روش اخلاقي است که فقط قرآن مبیّن آن است.
«وَ هُوَ تَربيَةُ الإنسَان وَصفاً وَ عِلماً بِاستِعمَالِ عُلُومٍ وَ مَعَارِف لَا يَبقَى مَعَهَا مَوضُوعُ الرَّذَائِل» و آن مسلک اين است که انسان با آن چنان علوم و معارف و اعتقاداتي خود را تربیت کند که دیگر موضوعی برای رذائل باقی نماند. کاری کنیم که اوصاف رذیله از اوّل دفع شود نه اینکه رذايل اخلاقي بهوجود آيد و بعد تلاش شود که رفع گردد. اگر انسان به این مرحله از علم و اعتقاد برسد که باور کند عزّت و قدرت فقط برای خدای تبارک و تعالی است. کسي غیر از خدا عزیز نیست، چیزی غیر از خدا قوّت و قدرت ندارد. دیگر دنبال عزّتهای دنیوی، عزّتهای ظاهری و کاذب نمیرود.
واقعاً اگر کسی بخواهد غیر از خدا را اراده کند دنبال چه خواهد بود؟ یا دنبال عزّت است یا قدرت. خدای تبارک و تعالی میفرماید هر جا بروی عزّت و قوّت فقط برای خدا است. اگر کسی چنین علمی پیدا کرد دیگر موضوعی برای ریا باقی نمیماند. ریا چیست؟ ریا این است که انسان میخواهد عملی را در معرض دید دیگران قرار دهد تا نزد آنها عزیز شود، بگویند او انسان عابد و زاهدی است، اهل نماز شب است، حال اگر انسان باور کند عزّت فقط برای خدا است اصلاً ریاکاری نمیکند، وقتی میداند تمام قوّت دست خدا است خوف از غير خدا و اميد به ديگري پيدا نميکند.
«فَهَاتَانِ القَضِيَّتَان إذَا صَارَتا مَعلُومَتَينِ لِلإنسَان تَغسِلَانِ كُلُّ ذَميمَةٍ وَصفاً أو فِعلاً عِن الإنسَان» این دو قضیه اگر در باور انسان در آيد هر صفت ناپاک و مذمومی را در وجود میشوید. «وَ تُحَلِّيَانِ نَفسَهُ بِحِليَةِ مَا يُقَابِلُهَا» و نفس او را متزیّن میکند به صفات زيبايي که مقابل این صفات ناپسند است؛ تقوای الهی، تعزّز به خدا، مناعت طبع، استغناء و کبریا از غير خدا.
مرحوم علامه می فرماید: در قرآن کریم آمده است: «أنّ المُلكُ لله، وَ أنَّ لَهُ مُلكُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض، و أنَّ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأرض» حقیقت این ملک چیست؟ حقیقت این ملک این است که هیچ موجودي استقلال و استغناء از خدا ندارد. تمام موجودات تحت قدرت و ملک خدا هستند.
«ايمان الانسان بأنّ المُلكُ لله... يُوجِبُ سُقُوطَ جَميعِ الأشيَاء ذَاتاً وَ وَصفاً وَ فِعلاً عِندَهُ عَن دَرَجَةِ الإستِقلَال فَهَذَا الإنسَان لَا يُمكِنُهُ أن يُريدَ غَيرَ وَجهِهِ تَعَالَى» امکان ندارد با وجود چنين ايمان و باور قلبي انسان وجه دیگری را غیر از وجه خدا اراده کند. «لَا أن يَخضَعَ لِشَيءٍ أو يَخَافُ أو يَرجُو شَيئاً» چنین انسانی برای غیر خدا خضوع نمیکند، از غیر خدا نمیترسد. «أو يَلتَذَّ أو يَبتَهِج بِشَيءٍ» آدم طوری میشود که از غیر خدا التذاذی پیدا نمیکند، لذّت او به خدای تبارک و تعالی منحصر میشود.
وقتی میگوییم «اللهُ لا إلهَ إلّا هُوَ لَهُ الأسْماءُ الحُسْنى» فقط اسماء حسنی برای خدا است یعنی اگر ما بخواهیم به گوشهای از اسماء حسنی دست پیدا کنیم باید به خدا متّصل شویم. «هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ»، «الّذِي أحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ»، «وَعَنَتِ الوُجُوهُ لِلْحَيِّ القَيُّومِ»، «ألا إنّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ»، «أنّ إلى رَبِّكَ المُنْتَهى» همه اين آیات از قسم سوم است همينطور اين آيه شريفه: «و بَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الّذينَ إذا أصابَتْهُم مُصيبَةٌ قالُوا إنّا للهِِ و إنّا إلَيهِ راجِعُونَ».
مسلک اخلاقی که فقط قرآن آنرا پایهگذاری کرده، نه در کتب فلاسفه آمده است، نه در کتب عرفا و نه در کتب آسمانی قبل از قرآن. همین که مصیبتی بر انسان وارد شود واقعاً بگوید «إنّا للهِ» ما مملوک خدا هستیم. اینکه در ترجمهی این آیه مینویسند ما از خدا هستیم و به سوی خدا برمیگردیم غلط است «إنّا للهِ» يعني ما مملوک خدا هستیم. خدا اگر بخواهد هر حادثه، هر فاجعه و هر مصیبتی را براي ما به وجود بیاورد اين اختیار را دارد، ما باید راضی باشیم چون مملوک خدا هستیم.
مرحوم علامه بعد از بيان فرق میان این سه مسلک نتیجهگیری کرده و میفرمایند: این سه مسلک هم در مبنا و هم در نتیجه مختلف هستند:
مبنای مسلک اوّل عقاید کلي اجتماعیه در حسن و قبح است. آنچه که عقل یا عقلا به عنوان یک امر پسندیده یا امر مذموم قبول دارند.
مسلک دوم «مَبنِيٌّ عَلَى العَقَائِد العَامَّة الدّينيَّةِ فِي التَّكَاليفِ العُبُودِيَّةِ وَ مُجَازَاتِهَا» مبني بر عقائد کلي دينيه در تکاليف ديني و ثواب و عقاب آنهاست این کار خوب است چون ثواب اخروی دارد. يا بد است چون عقاب دارد.
امّا مسلک سوم: «وَ هَذَا الْمَسْلَكَ الثَّالِثُ مَبْنَى عَلَی التَّوْحِيدُ الْخَالِصُ» مبتنی بر توحید خالص است. پس این سه مسلک از جهت مبنا اختلاف دارند؛ مسلک اوّل بر پايه حسن و قبح عقلی است، مسلک دوم بر اساس پاداش و عقاب اخروی و مسلک سوم بر مبناي توحید خالص است. یعنی قرآن اخلاقی را پایهگذاری کرده است که مبتنی بر توحید خالص است و تا زمانی که انسان به توحید خالص نرسد به آن سیر و سلوک اخلاقی که مدّ نظر قرآن است راه پیدا نمیکند. از فرقهاي اساسي بین این سه مبنا این است که مبنای اوّل و دوم عنوان رفعی دارد یعنی فرد صفت رذیلهای پیدا کرده است و با پيمودن اين دو مبنا آن صفت رذیله را رفع میکند.
اما مبنای سوم عنوان دفعی دارد یعنی اگر انسان خود را با این مبنای سوم زينت بخشد رذائل اصلاً در این نفس راه پیدا نمیکند، فکر گناه و وسوسههای شیطان در این نفس راه پیدا نمیکند، فرق دیگر این است که این سه در نتیجه هم اختلاف دارند. نتیجهی راه اوّل یک راه اجتماعی و یک عقل اجتماعی است، نتیجهی راه دوم یک حقّ واقعی و کمال واقعی است و نتیجهی راه سوم حقّ الله است.
سپس میفرمایند: «عَلَى أنَّ هَذَا المَسلَك رُبَّمَا يَفتَرِقُ عَنِ المَسلَكَينِ الآخَرَين بِحَسَبِ النَّتَائِج فَإنَّ بَنَاءَهُ عَلَى الحُبِّ العُبُوديّ، وَ إيثَارِ جَانِبِ الرَّبِّ عَلَى جَانِبِ العَبدِ» در مسلک سوم ما جانب رب را بر جانب عبد ترجیح دهیم.
این بحث بسيار خوبی است که علّامه مطرح کرده لذا مناسب بود که این مطلب را در ذیل این آیهی شریفه مطرح کنیم. ولو اصل بحث ما در مورد مهدويت است.
اما در رابطه با اصل بحث، ظاهر آیه هیچ دلالت یا اشعاری بر قضیهی مهدویت ندارد اما در تفسیر نور الثّقلین دو روایت ذکر شده که یک مقدار مسئله را مرتبط میکند. در نور الثّقلین میگوید: «فِي كِتَابِ كَمَالِ الدِّينِ وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ»[1] دو نفر در طریق صدوق به محمّد بن مسلم هستند. که نامشان در کتب رجالی ذکر نشده لذا طریق صدوق به محمّد بن مسلم طریق قابل قبولی نیست.
محمّد بن مسلم میگوید: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السّلام) يَقُولُ إِنَّ لِقِيَامِ الْقَائِمِ (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) عَلَامَاتٍ يَكُونُ مِنْ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمُؤْمِنِينَ» براي قيام حضرت علاماتی از طرف خدا برای مؤمنین پيش خواهد آمد. «قُلْتُ وَ مَا هِيَ جَعَلَنِيَ اللهُ فِدَاكَ» عرض کردم این علائم چیست؟ «قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بشي من الخوف... وبشر الصابرين». این «لَنَبْلُوَنَّكُمْ يُعْنَى الْمُؤْمِنِينَ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ» یعنی خدای تبارک و تعالی قبل از خروج حضرت حجّت مؤمنين را در اين موارد مورد ابتلا قرار میدهد.
1ـ خوف از ملوک «نَبلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ مِنْ مُلُوكِ بَنَى فُلَانٍ فِي آخِرِ سُلْطَانِهِمْ» حضرت اسم نیاورده است که این گروه بنی فلان چه کسانی هستند، آیا مراد بنی العبّاس هستند یا مراد قومی هستند که در آخر الزّمان میآیند، نتیجه این است که حکومتی در آخر الزّمان قبل از خروج حضرت حجّت حاکم خواهد بود که موجب خوف مؤمنین و شیعیان هستند. و این یکی از علائم ظهور است که حکومتی بوجود ميآيد که با شیعه مقابله کرده و موجب خوف آنها در سراسر دنیا ميشود. این نکتهی مهمّی است.
2ـ گرسنگي به جهت گراني قيمت اجناس. «وَ الْجُوعِ بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ» قیمتها بالا میرود به حدّی که خیلی افراد قدرت خرید ارزاق را پیدا نمیکنند. یعنی هر افرايش قیمتی علامت ظهور نیست. بلکه گراني که موجب جوع و گرسنگي شود. 3ـ «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوََالِ» نقص اموال «قَالَ كَسَادُ التِّجَارَاتِ وَ قِلَّةُ الْفَضْلِ» تجارتها راکد میشود، سودها کم میشود. 4ـ «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَنْفُسِ قَالَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ» ذریع یعنی موت ناگهانی و فجیع، ذریع به معنای فظیع است. حضرت ميفرمايد مراد از نقص من الانفس همین مرگهای سرطانی، مرگ در اثر امراض مختلفی است که به وجود ميآيد.
5ـ «وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَرََاتِ» ثمرات هم کم میشود. کم شدن ثمرات يعني اولاد در جنگ از بین میروند. يا «لِقِلَّةِ رَيْعِ مَا يَزْرَعُ» زراعت میکنند امّا ریعان آن کم است نمو ندارد.
بعد میفرماید: «وَ بَشِّرِ الصََّابِرِينَ عِنْدَ ذَلِكَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ» به صابرین، آن کسانی که صبر کردند و این خوف و گرسنگي و کاستي از اموال و انفس و ثمرات آنها را متزلزل نکرد، و پای اعتقادات خود محکم ایستادند به تعجیل فرج بشارت ده. سپس امام صادق (علیه السّلام) به محمّد بن مسلم فرمود: «يَا مُحَمَّدُ هَذَا تَأْوِيلُهُ» این روايت تأویل اين آیه شريفه است. «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ مََا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللهُ وَ الرََّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» که خداوند ميفرمايد: تأویل قرآن را غیر از خدا و راسخون در علم شخص دیگری نمیتواند بفهمد. یعنی اين حديث یکی از بطون این آیه است.
روایت دوم هم روایتی مرسله است که در تفسیر عیّاشی از ابو حمزه ثَمالی یا ثُمالی نقل شده است. «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السّلام) عَنْ قَوْلِ اللهِ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعَ قَالَ: ذَلِكَ جُوعٌ خَاصٌّ وَ جُوعٌ عَامٌّ فَأَمَّا بِالشَّامِ فَإِنَّهُ عَامٌّ»[2] در مورد جوع و گرسنگي فرمودند دو نوع است یک جوع عام که در شام خواهد بود. یک جوع خاص که در کوفه است و اختصاص به دشمنان اهلبيت عليهم السلام دارد. «وَ لَكِنَّهُ يَخُصُّ بِالْكُوفَةِ أَعْدَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِم الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ) فَيُهْلِكُهُمُ اللهُ بِالْجُوعِ» خداوند اعداء و دشمنان اهل بیت را در کوفه با گرسنگي هلاک خواهد کرد.
امّا خوف عام است و در شام خواهد بود. « بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ عَامٌّ بِالشَّامِ» بین این خوف و جوع فرق دیگری هم وجود دارد «وَ ذَاكَ الْخَوْفِ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ» این خوف هنگام قيام حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) در شام بوجود خواهد آمد. «وَ أَمَّا الْجُوعُ فَقَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ» امّا جوع قبل از قیام حضرت است. بنابراين طبق روایتی که در تفسیر عیّاشی آمده بین خوف و جوع دو فرق وجود دارد: 1-خوف در زمان ظهور است امّا جوع قبل از ظهور است. 2- خوف عموميت دارد و همه افراد را دربر ميگيرد اما جوع در شام عموميت دارد و در کوفه خاص دشمنان اهلبيت است.
ذیل این آیه روایات زیادی آمده است مخصوصاً در مورد عبارت: «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[3] در تفسیر درّ المنثور روایات بسیار خوبی نقل شده است. ما مقصود ما اين است از آیاتی که با دو روایت به قضیهی مهدویت تأویل برده شده است آيات 156 و 157 از سورهی مبارکهی بقره است.
بحث اخلاقي:
در مورد «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» رواياتي وجود دارد مثلاً یک روایت در کتاب خصال آمده که عبدالله بن سنان است میگوید: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السّلام) يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قَالَ اللهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِنِّي أَعْطَيْتُ الدُّنْيَا بَيْنَ عِبَادِي فَيْضاً فَمَنْ أَقْرَضَنِي مِنْهَا قَرْضاً أَعْطَيْتُهُ بِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ عَشْراً إِلَى سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ وَ مَا شِئْتُ مِنْ ذَلِكَ»[4]
از امام صادق عليه السلام شنيدم که وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) نقل فرمود که خدا ميفرمايد: من دنیا را در بین بندگان به عنوان فیض خود عطا کردم، حال اگر کسی از جان یا مال خود به من قرض دهد در مقابل هر يکي از آنها ده تا هفتصد برابر به او عطا میکنم «وَ مَنْ لَمْ يُقْرِضْنِي مِنْهَا قَرْضاً فَأَخَذْتُ مِنْهُ قَسْراً أَعْطَيْتُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ» اما اگر کسی به من قرض ندهد و من قسراً و به اجبار از او مالی را بگیرم، اولاد او، سلامتی او يا آبروی او و مواردی که میتوان به عنوان مصادیق آن ذکر کرد- را بگيرم من در مقابل سه چیز به او میدهم «لَوْ أَعْطَيْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ مَلَائِكَتِي لَرَضُوا» که اگر یکی از اینها را به ملائکه بدهم آنها راضی میشوند. آن سه نعمت چیست؟ همان چیزی که در آيه شريفه: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ ... وَ رَحْمَةٌ ... وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» آمده و عبارتند از: «الصَّلَاةَ وَ الْهِدَايَةَ وَ الرَّحْمَةَ».
در روایت دیگری که سند آن تقریباً خوب است داود بن رزین از امام صادق نقل میکند: «مَنْ ذَكَرَ مُصِيبَتَهُ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ»[5] کسي که مصيبت ديده است مثلا فرزند او شهید شده یا در جوانی مرده است هر وقت این مصیبت را به یاد آورد و بگوید «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِينَ اللهُمَّ آجِرْنِي عَلَى مُصِيبَتِي وَ أَخْلِفْ عَلَيَّ أَفْضَلَ مِنْهَا كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ مَا كَانَ عِنْدَ أَوَّلِ صَدْمَةٍ» مثل همان روزی که مصيبت بر او وارد شده به او اجر داده میشود.
در روایت دیگری نیز بیان شده است که خاري در دست رسول خدا (صلوات الله علیه) فرو رفته بود حضرت آیهی استرجاع «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را ميخواندند و این خار را از انگشت مبارک خود درآوردند. عایشه به رسول خدا عرض کرد این همه استرجاع خواندی برای اینکه یک خار را از انگشت خود بیرون بیاوری؟ پیامبر دستی بر کتف عایشه زدند به این معنی که تو چیزی نمیدانی. بعد فرمودند: «إِذَا أَرَادَ اللهُ أَنْ يَجْعَلَ الکَبيرَ صَغِيرًا جَعَلَهُ وَ اذا أَرَادَ أَنْ يَجْعَلَ صَغِيراً کَبيراً جَعَلَهُ» این کلام چقدر مهم است. فرمود: اگر خدا اراده کند چیز بزرگي را کوچک قرار بدهد و چیز کوچکی را بزرگ کند میتواند. اصحاب رسول خدا هم اینطور عادت داشتند که اگر نماز اوّل وقت آنها از دست میرفت «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» میخواندند. اگر کسي به اين حقايق ايمان و باور قلبي پيدا کند مسلّما قلب او به خداوند متعال توکل پيدا کرده و رذائل نفساني از وجودش رخت ميبندد.
در روایت دیگری که سند آن تقریباً خوب است داود بن رزین از امام صادق نقل میکند: «مَنْ ذَكَرَ مُصِيبَتَهُ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ»[5] کسي که مصيبت ديده است مثلا فرزند او شهید شده یا در جوانی مرده است هر وقت این مصیبت را به یاد آورد و بگوید «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِينَ اللهُمَّ آجِرْنِي عَلَى مُصِيبَتِي وَ أَخْلِفْ عَلَيَّ أَفْضَلَ مِنْهَا كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ مَا كَانَ عِنْدَ أَوَّلِ صَدْمَةٍ» مثل همان روزی که مصيبت بر او وارد شده به او اجر داده میشود.
در روایت دیگری نیز بیان شده است که خاري در دست رسول خدا (صلوات الله علیه) فرو رفته بود حضرت آیهی استرجاع «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را ميخواندند و این خار را از انگشت مبارک خود درآوردند. عایشه به رسول خدا عرض کرد این همه استرجاع خواندی برای اینکه یک خار را از انگشت خود بیرون بیاوری؟ پیامبر دستی بر کتف عایشه زدند به این معنی که تو چیزی نمیدانی. بعد فرمودند: «إِذَا أَرَادَ اللهُ أَنْ يَجْعَلَ الکَبيرَ صَغِيرًا جَعَلَهُ وَ اذا أَرَادَ أَنْ يَجْعَلَ صَغِيراً کَبيراً جَعَلَهُ» این کلام چقدر مهم است. فرمود: اگر خدا اراده کند چیز بزرگي را کوچک قرار بدهد و چیز کوچکی را بزرگ کند میتواند. اصحاب رسول خدا هم اینطور عادت داشتند که اگر نماز اوّل وقت آنها از دست میرفت «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» میخواندند. اگر کسي به اين حقايق ايمان و باور قلبي پيدا کند مسلّما قلب او به خداوند متعال توکل پيدا کرده و رذائل نفساني از وجودش رخت ميبندد.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[1] ـ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 142.
[2] ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 68.
[3] ـ سورهی بقره، آیه 156.
[4] ـ الخصال، ج 1، ص 130.
[5] ـ الکافی، ج 3، ص 224.
نظری ثبت نشده است .