موضوع: مهدويت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۹۳/۷/۱
شماره جلسه : ۵۶
-
یکی از آیات شریفهای که بر حسب برخی از روایات به قضیّه مهدویت و برخی از علائم ظهور تاويل شده، آیه شریفۀ 155 و 156 سورۀ مبارکۀ بقره است.
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَاْلأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرينَ*الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنّالِلهِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ*أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
یکی از آیات شریفهای که بر حسب برخی از روایات به قضیّه مهدویت و برخی از علائم ظهور تاويل شده، آیه شریفۀ 155 و 156 سورۀ مبارکۀ بقره است.
قبل از بررسي روايات تأويل، به نکاتي که در اين آيه وجود دارد اشاره ميشود.
خدای تبارک و تعالی در آیات قبل خطاب به مؤمنین فرموده: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»؛ و در آیه بعد فرموده است: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ».
سپس آيه «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ» را ميفرمايند.
آیا خطاب «لَنَبْلُوَنَّكُمْ»، فقط به اصحاب رسول خدا(صلوات الله علیه) است یا خطاب به همهي مؤمنین است تا روز قيامت؟
با توجه به مطلبي که روايت در تأویل آیه ميفرمايد: بايد خطاب را عام قرار دهیم، یعنی ما همهي شما را مورد ابتلاء و امتحان قرار میدهیم.
در مورد اينگونه خطابها یا باید گفت خطاب، شامل موجودین در زمان خطاب میشود، ولی غائبین و معدومین را به منزلهي افراد موجود و حاضر فرض ميکنیم، براساس مبناي قدمای از اصولیین که میگفتند خطاب، شامل غائبین و معدومین نمیشود. و استدلالشان این بود که خطاب به غائب و معدوم محال است.
یا بر اساس قاعده اشتراک بگوييم یکی از سنتهای خدای تبارک و تعالی إبتلاء و امتحان است و این اختصاص به مردم صدر اسلام و اصحاب رسول خدا اختصاص ندارد، بلکه در هر زمانی إلی یوم القیامة وجود دارد. توجه به اين نکته لازم است که در اينجا دايره قاعده اشتراک، وسيعتر از فقه است که اشتراک را منحصر در اشتراک تکليف ميداند.
اما در اصول متأخرین، مخصوصا بر مبنای خطابات قانونيه امام خميني(رضوان الله تعالی علیه)؛ اساساً خدای تبارک و تعالی در خطاب خود، افراد و مخاطبین را در نظر نمیگیرد.
درست است که به لفظ خطاب آورده شده، اما چون خدای تبارک و تعالی در مقام بیان یک سنت الهی است، افراد را در نظر نميگيرد. همانطور که در احکام اینچنین است. امام(رضوان الله تعالی علیه) خطاب را به دو خطاب شخصي و قانوني تقسيم فرموده و میفرماید تمام خطاباتی که در شریعت آمده به نحو قانونی است. بین خطاب شخصی و قانونی فرقهای زیادی وجود دارد.
مثلا در خطاب شخصی که انسان به یک شخص معین یا اشخاص معین خطاب میکند، اگر آن فرد، عاجز از انجام کار باشد این خطاب قبیح است. همينطور اگر دیوانه باشد یا خواب باشد یا بنا بر عصيان داشته باشد.
اما اگر خطاب به نحو قانون شد، یعنی شارع، مي خواهد قانون جعل کند، اینجا دیگر اشخاص و خصوصیات اشخاص در نظر گرفته نمیشود. لذا بر مبنای امام خميني(قدس سره)، اين خطاب شامل همه افراد میشود. یعنی حتی شامل دیوانه، صبی، نائم، عاصی، کافر و... میشود. البته این عاجز بودن و نائم بودن و.... براي افراد عاجز و نائم و... عذر است، نه آنکه تکلیف شامل او نشود.
مانند مجالس قانونگذاري که هنگام جعل قانون، خصوصیات افراد را لحاظ نمیکنند و قانون را برای همه وضع ميکنند حال اگر کسی نتوانست آن را انجام دهد معذور است.
البته بحث خطابات قانونیهي امام؛ بحثی است که از جهت فنی و اصولی نیاز به یکی دو ماه بحث دارد و ما در بحثهای اصولی خود آن را به طور مفصل مطرح کردهایم. یکی از فضلاي محترم هم آن را نوشته و چاپ شده است.
به هر حال آنها که مبنای امام(ره) را در اینگونه خطابات پذيرفتهاند(ولو اینکه ايشان خطابات قانونیه را در مورد تشریع و احکام شرعی مطرح فرموده، ولی در اینگونه موارد هم جاري میشود) یعنی ضمير کم در «لَنَبْلُوَنَّكُمْ» را نباید به مخاطبین موجود در زمان خطاب در نظر گرفت. خدای تبارک و تعالی در این آیهي شریفه یکی از سنتهای خود را بیان میکند. اين سنتهای الهیه «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ» است و تنوین، تنوین تقلیل است؛ «أي بشيء قلیل من الجوع»؛ يعني شما را به مقدار کمی از گرسنگي ميآزمايد.
حالا این کم بودن نسبت به چیست؟ گرسنگي انسان در طول عمرش کمتر از سیری است، چون غالباً سیر است و غذا دارد، ولی گاهی اوقات گرسنه ميشود. این قلّت میتواند از جهات دیگر هم مطرح باشد که بیان خواهد شد.
«بشيء من الجوع و نقص من الأموال»؛ سنت الهی این است که انسان مؤمن را در برههای از زمان مبتلا به جوع و گرسنگی ميکند، ولی کمی از گرسنگی. «و نقص من الأموال»؛ نقص، عطف به شيء است؛ مالتان را کمی کم میکند. چون آیهي قبل مربوط به شهادت و جهاد است طبیعی است انسانی که میخواهد زندگی خود را رها کند و به جهاد برود اوّلاً کار و تجارت را رها ميکند، ثانياً مقداری از مالش را در این راه انفاق کرده و خرج ميکند.
سوم اینکه به مقتضای جنگ، دشمن تعدادي از خانهها را ویران کرده، شهرها را از بین میبرد و اموال را غارت میکند لذا نقص در اموال ايجاد میشود.
و همچنین است در مورد نفوس انسانها «نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ» که عدهای از شما در راه خدا کشته میشوند.
در مورد ثمرات آن را هم به ثمرات اشجار يعني میوههای درختان معنی کردهاند که احتمال بعیدی است. و هم ثمرات را به مقتضای سیاق آیه به اولاد معنی کردهاند. یعنی فرزندانتان کم میشوند و نقص در اولاد پیدا میکنید.
مرحوم علامه طباطبائی قدس سره همین احتمال را دادهاند که «نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ»، منظور ثمرات اولاد است. در مقابل آنان که ثمرات را به ثمرۀ درخت، آنهم مثلاً ثمرۀ نخیل معنا کردهاند.
برخي «نقص من الأنفس» را به مردنهای سریع و ناگهانی تطبیق کردهاند.
عبارت ایشان در المیزان این است: «و أمّا الثمرات، فالظاهر انها الاولاد. فإنَّ تأثیر الحرب في قلّة النسب بموت الرجال و الشبّاب أظهر من تأثیره من نقص ثمرات الأشجار»؛ ایشان میفرمایند تأثیر جنگ بر کم کردن اولاد و جوانان، بيشتر از کم شدن درختان است. «و ربما قیل أن المراد ثمرات النخیل و هی التمر».
این احتمالاتی است که در مورد ثمرات ذکر شده.
البته میشود يک معناي عام از ثمرات کرد. ثمرات یعنی «ثمرات الانفس و ثمرات الأشجار و ثمرات الأرض»؛ چه اشکالی دارد تمام اینها را مصداق ثمرات بدانيم تعینی در ثمرات نفس ندارد.
با این بیان با أنفس فرق نمیکند. اما بر اساس بیان مرحوم طباطبائی بین انفس و ثمرات به معناي اولاد فرق است و معنای آن خودتان و اولادتان ميشود.
اما بنابر معنای ما ثمرات معنای عام است. جنگ بر تمام ثمرات تأثیر ميگذارد. زمینها زراعتش کم میشود، درختان میوه هایش کم میشود و خود مردها نیز مشغول جنگ و جهاد هستند همين امر موجب قلت اولاد خواهد شد.
بیان دیگر در مورد نقص در انفس و ثمرات اين است که انفس یعنی انسانها در میدان جنگ شهید میشوند، اما نسبت به ثمرات، جنگ نمی گذارد از اول بوجود بیاید. این طبیعی جنگ است که مردها هنگام جنگ مدت زمانی از عمرشان را دور از خانه و کاشانه سپری میکنند. این فرق بین ثمرات و انفس میشود.
«لَنَبْلُوَنَّكُمْ» به عنوان یک «سنت الهی» در تمام زمانها جاري کرديم. روی کلمه «سنت» خیلی تکیه دارم، یعنی قبل از زمان ظهور و بعد از ظهور حضرت حجة(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، اين سنت خدای تبارک و تعالی است که گرسنگي و خوف و نقص اموال و انفس و ثمرات بوجود میآورد.
در ادامه ميفرمايد: «وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ». به آنان که با صبر و شکيبايي در اين امتحان الهي موفق میشوند بشارت ده. آنها که با وجود خوف و جوع و گرسنگی دست از آرمانهاي خود بر نداشتند و اعتقاداتشان را انکار نکردند و تا حدّ کشته شدن خود و اولادشان صبر و استقامت کردند.
از این امتحان الهي دو گروه خارج میشوند، یک گروه صابرین هستند که صبر بر جوع و خوف و نقص اموال و انفس کردند و اين بلاها نه تنها اثر منفی بر آنان نگذاشت بلکه آنها را در ايمانشان راسختر و محکمتر کرد.
گروه دوم کسانی هستند که در این امتحان جزع و فزع کرده و کفران نعمت الهي نمودند و چهبسا از مسیر دین خارج شدند.
نسبت به گروه اول میفرماید: «بشّر الصابرین». خود این بشارت، یک عنایت از خدای تبارک و تعالی است، همانطور که اصوليين ميگويند: «حذف المتعلق یدل علی العموم»؛ ذکر نشدن متعلق حکم، دلالت بر عام بودن حکم ميکند. در اینجا هم نفرموده بشارت به چه چيزي بده؛ به بهشت، به نعمتها، به آسایش، به حکومت آخر الزمان؟ بنابراين انواع و اقسام بشارتها در اين آيه وجود دارد و دایرهاش توسعه دارد.
مرحوم علامه طباطبائی نکاتی را در اين قسمت بيان میفرمایند: «اعاد ذکر الصابرین لیبشرهم اولا و یبین کیفیّة الصبر بتعلیم ما هو صبر الجمیل ثانیاً ويظهر به حق الامر الذي يقضي بوجوب الصبر». میفرماید چون در دو آيه قبل خداوند فرموده است «إِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرينَ»، حال وجه اعادهاش در اينجا این است که اولاً به صابرين بشارت دهد و ثانيا کيفيت صبر که صبر جميل باشد را تعلیم دهد.
لذا در ادامه ميفرمايد: «...وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» همچنين خدای تبارک و تعالی میخواهد به انسان دليل وجوب صبر را که مالکيت خداوند بر انسان است را بيان کند و بگويد به چه دلیل انسان باید صبر کند کیفیت صبر را همچنين تبیین میکند.
«إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» که راجع به این قالوا بحث داریم؛ کیفیت صبر، که صبري جميل باشد اين است که اگر بر انسان مصیبتی وارد شد، مالش کم شد، اولادش کم شد، فقدان یا نقصانی در زندگی او بوجود آمد، مریضی حاصل شد، بگوید انا لله و انا الیه راجعون. حتی ما در هنگام بروز گرفتاريها حتي بيماري هم باید این جمله شريفه استرجاع را بگوئیم. نه اینکه فقط هنگام شنيدن موت افراد که الان خیلی شایع است بگوئیم «إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». چون مصیبت یعنی «النازلة المکروهة». چیزی که انسان از آن بدش میآید و میلی به آن ندارد، مصیبت که فقط مرگ نیست بلکه مرگ یکی از مصادیق مصیبت است.
پس خداوند کیفیت صبر جمیل را تعلیم میدهد. چرا باید انسان صبر کند؟ از باب این که خدا مالک انسان است. جزای این صبر چیست؟ «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»؛ سه چیز پاداش این صبر است؛ صلوات، رحمت و اهتداء از جانب پروردگار.
مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند با اینکه هر سه مورد؛ رحمت است، یعنی هم صلوات و هم رحمت و هم اهتداء، رحمت است، اما میان اینها فرق وجود دارد. صلوات خدا؛ مقدمه رحمت است و رحمت، غایت و ذی المقدمه آن است.
عبارت ایشان این است: «فنسبة الصلاة إلی الرحمة، نسبة المقدّمة إلی ذیها کالنسبة التي بين الالتفات والنظر، والتي بين الالقاء في النار والاحراق»؛ نسبت صلاة به رحمت، نسبت مقدمه به ذی المقدمه است. مثل نسبت بين توجه و نظر که شما اول توجه میکنید بعد نگاه میکنید، يا نسبت بين افتادن در آتش و سوختن که اگر انسان بخواهد چیزی را بسوزاند باید اول آن را به آتش بیندازد تا سوخته شود.
سپس در بيان صلوة خدا و ملائکه و مؤمنين ميفرمايند: «و هذا یناسب ما قیل في معنی الصلاة، فالصلاة من الله سبحانه انعطاف الي العبد بالرحمة»؛ یکی از معانی که برای صلاة در لغت آمده. توجه و انعطاف و میل است. صلاة از ناحیه خدای سبحان، انعطاف به عبد است. خدا توجه به بندهاش نموده و سپس رحمت خود را شامل او میکند. یعنی صلوات خدا، توجه حق به انسان است. برای چه توجه میکند؟ برای اینکه رحمتاش را شامل حال او کند.
معناي صلاة ملائکة چیست؟ «و من الملائکة انعطاف من الإنسان بالتوسط في إیصال الرحمة»، این است که ملائکه انعطاف به انسان پیدا میکنند تا رحمت خدا را بر او نازل کنند. و صلاة مؤمنین هم رجوع به عبودیت است، «ومن المؤمنين رجوع و دعا بالعبودية» صلوات از جانب مؤمنین إظهار عبودیت و بندگی است. بعد میفرمایند «و هذا لا ینافی کون الصلاة بنفسها رحمة و من مصادیقها فإنَّ الرحمة في القرآن علی ما یعطیه التدبر هی العطیّة المطلقة الإلهیّة و الموهبة العامّة الربّانیَّة»، اينکه ما گفتيم صلوة مقدمه رحمت است منافاتي با اين ندارد که خود صلاة و توجه خداوند في نفسه رحمت هم باشد.
چون رحمت در قرآن کريم آن عطای مطلق الهی و آن موهبت عام ربانی است. شاهدش آن است که خداوند میفرماید «و رحمتی وسعت کل شيء»، یعنی مقتضای رحمت خدا این است که شامل هر چیزی هست. انسان و غیر انسان و انسان مؤمن و إنسان کافر يا در آيه ديگر ميفرمايد: «وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرّيَّةِ قَوْمٍ آخَرينَ». میفرماید «فالإذهاب لغناه»، این است که خدا غنی با رحمت است اگر بخواهد افرادی از شما را از بین ميبرد و گروهی دیگر را جانشین شما قرار ميدهد اینها همه عنوان رحمت را دارد.
میفرمایند: فرق بین صلاة و رحمت آن است که صلاة مقدمه است برای رحمت و رحمت عنوان ذی المقدمه را دارد. ولو صلاة هم به نوعی رحمت است.
اما این رحمت رحمت خاص است(این را تصریح نکردهاند). چون صلاة که نوعی از رحمت است وقتي مقدمهاي برای رحمت دیگر شود، یعنی یک رحمت خاص شامل صابرین میشود. خدا نسبت به این صابرین اولا توجه میکند، ثانیا رحمت خاص خود را شامل آنها مينمايد لذا «اولئک هم المهتدون». اینها دیگر هدایت پیدا ميکنند. اهتداء نتیجه صلاة و رحمت است.
اين بيان ترتیب خارجی و واقعی هم دارد. خدا اول به صابرين نظر میکند بعد رحمت خاص خود را شامل آنها ميکند که میتوانیم بگوئیم این رحمت خاص اهتداء خاص است. ولو علامه طباطبائی این را نفرمودهاند. و «اولئک هم المهتدون» یعنی جمیع أنواع هدایت را دارند. و هدایت را به تمام معنا پذیرفتهاند. إهتداء که باب افتعال است یعنی هر نوع هدایتی از جانب خدا شامل اینها شده است. و این مقام بسیار بالایی برای صابرین است.
پس خلاصه معناي آیه شریفه اين شد که سنت جاري الهی بر این است که مومنين را با خوف و جوع و نقص اموال و انفس و ثمرات، امتحان میکند و نتیجۀ امتحان این است که یک عدهای صبر پيشه میکنند و سربلند از اين آزمون ميگردند. اين گروه از که چهار خصوصیت بهرهمند ميشوند. یکی اینکه خدا به پیامبر میفرماید به اين افراد بشارت بده و چون متعلق بشارت حذف شده، این بشارت یک بشارت عام و من جمیع الجوانب است، بشارت به جنت، یا همنشینی با اولیای خدا، یا قرب به خدا فقط نيست.
ديگر آنکه کیفیت صبر جمیل آنها بیان میشود که قالوا «إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» و هم جزاء و پاداش صبر و استقامتشان صلواة و رحمت الهي است. اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة. عبارت اولئک علیهم، یعنی دائماً اینچنین است. ظهور در استمرار صلوات و رحمت و اهتداء الهي نسبت به آنها دارند.
مرحوم علامه طباطبائی قدس سره بيان زيبا و دقيقي در تبيين (إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) دارند. که چرا صبر جمیل این است. که انسان بههنگام گرفتاري در مصيبها بگوید (إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ).
شکي نيست که مقصود قول ظاهری و تلفظ به این آيه نیست، و اینطور نیست که یک نفر فقط با زبان (إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) بگويد و این صبر جمیل شود. نه. (إِنّا لِلهِ)، یعنی اقرار میکنیم که ما مملوک خدائیم، و (وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ)، اقرار به معاد است که بازگشت ما به خداست، حتي خطور اجمالی این معنا نیز فایده ندارد. بلکه باید حقیقت (إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) را به دست بیاوریم.
مرحوم علامه در مورد حقیقت (إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ). میفرمایند: همه چيز انسان، ذات، قوا و افعال او، قائم به ذات خدای تبارک و تعالی است. چون خدا فاطر و خالق انسان است. لذا انسان در جمیع حالات، در فعل، نگاه، گفتار، خواب، بیداری، قیام، قعود، مفتقر و محتاج خدای تبارک و تعالی است. آنچه مسلم است این است که انسان در افعالش استقلال ندارد. و چون استقلال ندارد، «فلربه التصرف فیه کیف یشاء»، خدا هر تصرفی بخواهد در انسان و افعال و قوای او دارد.
مطلب بعد اینکه: خدای تبارک و تعالی اذن داده آنچه مربوط به ذات و صفات خودش هست مجازاً به انسان داده بشود. وقتي میگوئیم الإنسان موجود، وجود حقیقی مال خدای تبارک و تعالی است. منتها خدا إذن به این انتساب داده است که گفته شود، الإنسان سمیع، الإنسان بصیر، الإنسان حي، میفرماید «ولو لا الإذن الإلهي لم یملک الإنسان و لا غیره من المخلوقات نسبة من هذه النسب الظاهرة». اگر خدا اجازه نداده بود هیچ یک از این نسبتهای ظاهری به هيچ مخلوقي صحیح نبود.
پس تمام این صفات در حقیقت مال خدا و مبدأ آن خدا است. و دوم آنکه، خدايي که اذن به انسان در انتساب این صفات داده خود ميفرمايد این انسان یک زمانی به همان حال قبل از اذن برميگردد: «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار» مرحوم علامه در مورد « لمن الملک الیوم» ميفرمايد: فیه رجوع الإنسان بجمیع ما له و معه إلی الله سبحانه. بازگشت انسان با همه آنچه که براي او و يا همراه اوست به سوي خداوند سبحان است و نتیجه میگیرند که ما یک ملکیت حقیقی داریم که مربوط به خداست و آن ملکیت حقیقی را غیر از خدا هیچ موجودي، هیچ انسانی و حتي هيچ پیغمبر و فرشتهاي هم ندارد.
تمام ملکیتها ظاهری و صوری است و اينکه گفته ميشود انسان مالک خودش است يا مالک اولادش و مالک اموالش است. همه در ظاهر و صورت است والاّ حقیقتاً مال خداست.
می فرماید: «فإذا تذکر الإنسان حقیقة ملکه تعالی ونسبه الي نفسه فوجد نفسه ملکاً طلقاً لربّه وتذکر ايضاً اين الملک ظاهري فيما بين الانسان. وقتی انسان به یاد آورد که همه چیز مال خداست و این ملکیت را به اذن او بخودش نسبت میدهد میيابد که نفس او هم ملک مطلق خداست. آنگاه متوجه این امر هم میشود که این ملکیتهای ظاهری روزی از بین میرود. روزی میرسد که هیچ کسی مالک هیچ چیز نیست. ما گروهي هستيم که در دنیا آمدهايم زندگی میکنیم و مالک خانه و اموال میشویم، وقتی هم از دنیا میرویم گروهی دیگر مالک آنها میشوند. اما انسان بصیر توجه دارد که اين مالکيتها ظاهري است و زمانی میرسد که هیچ کسی مالک هیچ چیز نیست. و حقيقت مالکيت منحصر به خداي تبارک تعالي است. لمن الملک الیوم؟ لله الواحد القهار.
خوب به این نکته توجه کنید. وقتی انسان میگوید ملکیت حقیقی مال خداست يعني اولاً ملکيت ما ظاهری و صوری است ثانياً این ملکیت روزی زايل از بين ميرود و زمانی میرسد که ما هيچ چيزي حتی این ملکیت ظاهری را هم نداریم. در قيامت سوال از لمن الملک نه اين است که لمن الملک حقیقتاً که در نتيجه ملکيت ظاهري براي ديگران ممکن باشد بعد پاسخ دهيم؟ لله الواحد القهار نه. ظرف ملکیت ظاهری و صوری برای انسان دنيا است اما وقتی قیامت برپا شود، لمن الملک میگوید دیگر هیچ نوع از ملکیت برای انسان وجود ندارد. لا واقعاً و لا ظاهراً و صورتاً.
اما زمان این یوم چه وقت است؟ در برخی از روایاتی که در ذیل این آیه آمده، اين زمان بین النفختین، بين نفخهي اول و دوم که مقدمه قیامت است، ذکر شده است البته ما از آیات قرآن استفاده کردیم سه نفخه خواهيم داشت. بر خلاف مشهور که قائل دو نفخه هستند. برمبناي مشهور که زمان اين سوال و جواب بین النفختین است، تمام موجودات، ملائکه و حتی عزرائیل هم از بین رفتهاند. و هيچ چيز ديگري غير از ذات حق نيست. آن زمان خطاب میآید لمن الملک.
مرحوم علامه طباطبائی در بيان حقیقت (إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) ميفرمايند: (إِنّا لِلهِ)، یعنی اقرار به اینکه ما ملک خدا و مملوک خدائیم، و (وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ)، یعنی عود ما نیز به سوی خداست. حال اگر انسانی این را باور داشته باشد و بداند در این دنیا ملکیت او ظاهری و صوری است و زمانی میآید که حتی این ملکیت ظاهری و صوری را هم ندارد، در پيشامدها چنین شخصی صبرش جميل ميشود چون مصیبتهاي دنيا او را متأثر نمی کند و خوشیها نيز او را مثل اهل دنيا خوشحال نمی کند.
عبارت ايشان این است: «و إذا کان کذلک لم یکن معنی للتأثر عن المصائب الموجبة للتأثر فإنَّ التأثر إنَّما یکون من جهة فقد الإنسان شیئاً مما یملکه حتی یفرح بوجدانه و یحزن بفقدانه. اما إذا أذعن و إعتقد، بانّه لا یملک شیئاً، لم یتأثر و لم یحزن. وکیف یتأثر من یؤمن بأنّ الله له الملک وحده، یتصرف في ملکه کیف یشاء. چه کسی جزع و فزع میکند؟ آن کسی که باور دارد این مال، مال او بوده و از او گرفته اند، جزع و فزع میکند.
مقتضای فیض این است که این مرحله یعنی قدرت تامه خدا نشان داده شود. مقتضای فیض فقط این نیست که خدا موجوداتی را که خلق کرده نگه دارد. بلکه این هم هست که آن قدرت تامه خداوند که کان الله و لم یکن معه شیي، دوباره تکرار گردد و نشان داده شود.
یعنی زماني فرا میرسد که دیگر این ملکیت ظاهری هم معنا ندارد.
اما بحث اصلي ما که این آیه چه ارتباطی با قضیه مهدویت دارد؟ اول بحث بيان شد روایاتی در ذیل این آیه شریفه وارد شده که مخاطب عبارت (وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ) و (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ) را مؤمنین قبل از زمان ظهور حضرت قرار دادهاند.
نظری ثبت نشده است .