موضوع: مهدويت در قرآن
تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۱۰/۵
شماره جلسه : ۳۷
-
موضوع: ادامه بررسی آیه سی و پنج یونس- ادامه مناقشات بر فراز الا ان یهدی و تبیین نظریهی مختار در مقام- تبیین هفت روایت در تاویل آیه- بیان نظرات مختار
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه بررسی نکات تفسیری آیه 35 یونس در فراز «الا ان یهدی»؛
بحث در آیه شریفه 35 از سورۀ مبارکۀ یونس است که فرمود: (قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ) در چند جلسه قبل، نکات و احتمالاتی را در مورد این آیه به عرض رساندیم و در نهایت بیان کردیم که قسمت مهم آیه، استثناء (إِلاَّ أَن يُهْدَى) است. در این باره فرمایش مرحوم علامه طباطبایی(ره) را ملاحظه فرمودید. بعضی از مناقشات و ملاحظات بر فرمایش مرحوم علامه(ره) را در بحث گذشته عرض کردیم.مناقشه بر نظریهی علامه طباطبایی(ره) از منظر مختار:
ظاهر فراز یهدی الی الحق، اعم است از هدایت بالذات و بالغیر؛یکی دیگر از ملاحظات این است که (یهدی الی الحق) را آن طوری که ایشان معنا می کنند، ما باید مصداقش را منحصر در خدای تبارک و تعالی بگیریم ولو اینکه با تکلف میفرمایند که انبیاء و ائمه(عليهم السلام) هم «بنفسهم یهدی الی الحق» هستند. که ما توضیح دادیم از باب اینکه بالاخره «غیر خدا» یعنی انسان، اینها را هدایت نمیکند و هدایت اینها هدایت اکتسابی نیست. حالا تعبیر بکنیم که چون هدایتشان مثل علمشان لدنّی هست و ذاتی هست. لذا هدایت اینها هم بنفسه است. ولی خوب این توجیه است. ما باشیم و ظاهر لفظ (یهدی الی الحق)، این اعم است. از اینکه کسی «یهدی الی الحق» یا «بالذات» باشد یا «بالغیر» باشد.
نظریه پنجم از منظر مختار:
بررسی معنای «الا» در فراز «الا ان یهدی» از منظر مختار: بر خلاف جمهور، به دو شاهد قرآنی، «الا» در آیه، استثناء نیست، بلکه عاطفه است؛حالا غیر از احتمالاتی که در کلام فخر رازی و در کلام مرحوم علامه طباطبایی(ره)، پیرامون فراز (إِلاَّ أَن يُهْدَى) بود به نظر مختار اگر مراجعهای بفرمایید به کتاب «مغنی اللبیب»، خواهید دید که یکی از معانی «الا» را «الای عاطفه» قرار داده است. از این روبه نظر مختار چه اشکالی دارد که در این آیهی مورد مناقشه نیز، بیاییم «الا» را «الای استثنائیه» قرار ندهیم تا بعد برخی اشکال کنند و عدهای بگویند آیا معنای «الا» استثنای متصل است؟ یا استثنای مفرَّغ است؟ یا استثنای منفصل است؟ بلکه اساساً «الا» را در این آیه به معنای حرف عطف بگیریم. البته در برخی از آیات شریفه قرآن، «الاّ» به معنای «الای عاطفه» داریم. مثلاً
«شاهد اول»:
در آیه شریفه 150 بقره که فرمود: (لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ) اینجا جمعی مثل اخفش، فراء و ابو عبیده گفتهاند اینجا «الا» به معنای واو است. در این صورت معنای آیه این میشود که: (لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ)، مردم بر شما حجّتی نداشته باشند، (الا الذین ظلموا منهم) یعنی «و لا الذین ظلموا منهم»، آنهایی که به مردم ظلم کردند نیز، بر شما حجتی نداشته باشند. این یک مورد.«شاهد دوم»:
باز در آیهی 10 و 11 نمل که فرمود: (إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ * إِلَّا مَن ظَلَمَ)، که بر فراز (إِلَّا مَن ظَلَمَ) همان «لا» در عبارت (لَا يَخَافُ) بر سرش در میآید. یعنی معنای آن چنین است که «لا یخاف لدی المرسلون و لا من ظلم» است. به دیگر سخن ترجمهی آیه چنین است که، مرسلون خوف ندارند و کسی که ظلم میکند هم خوف ندارد. پس (إِلَّا مَن ظَلَمَ) را به معنای «الای عاطفه» بگیریم.البته جمهور ادبا و مفسران، در این دو آیهای که خواندیم، «الا» را منقطع گرفتهاند و گفتهاند «الا» منقطع است. لیک بر خلاف نظر ایشان، به نظر میرسد، احتمال عطف در همین آیۀ مورد بحث نیز، قابل پیاده شدن باشد. یعنی (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ)، یعنی ایا کسی که هدایت به حق میکند، سزاوار است تا تبیعت شود، (أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ)، یا کسی که خودش هدایت ندارد؛ پس طبق این معنا (إِلاَّ أَن يُهْدَى) هم یعنای «و لا ان یهدی» است که نه خودش هدایت دارد و نه هدایت میشود. یعنی خودش بنفسه هدایت ندارد و هدایت هم نمیشود. در نتیجه طبق نظریهی پنجم که نظر مختار است، دو نکته حائز اهمیت است که عبارتند از:
نکتهی اول:
عطف گرفتن معنای «الا» رافع تمامی اشکالات مطرح شده در مقام است؛در این صورت، معنای آیه چقدر روان میشود یعنی اگر «الا» را عاطفه بگیریم، بر اینکه آیا کسی که خودش هدایت به حق میکند سزاوار است، تبعیت شود، یا کسی که خودش هدایت ندارد و هدایت هم نمیشود. یعنی طبق عاطفه بودن «الا» دیگر نمیگوییم که فراز (إِلاَّ أَن يُهْدَى) استثناء است، تا بگویند این اصنام و اوثان چگونه هدایت میشوند. چه اینکه طبق جمیع تفاسیر گذشته، (إِلاَّ أَن يُهْدَى) اشکالش این بود که آیه مربوط به اجسام، اوثان و بتهاست.
نکتهی دوم:
عطف گرفتن الا، مفهم این است که این آیه از باب ملاک، بر مشروعیت تقلید دلالت دارد؛نکته دیگر به نظر مختار یکی از آیاتی که میتواند در بحث تقلید از باب «ملاک»، نه از باب «دلالت مطابقی»، بیاییم از آن برای مشروعیت تقلید استفاده کنیم، همین آیه شریفه است. ولو فقها، در بحث اجتهاد و تقلید، به این آیه تمسک نکردهاند. چه اینکه مجتهد، چون به حق میرسد، حالا «حق واقعی» یا «حق ظاهری»، لذا او هدایت به حق میکند، پس باید تبعیت بشود؛ بدین رو، کسی که احکام را نمیداند نباید تبعیت شود. البته در این مجال، اصلاً نمیخواهیم در بحث اجتهاد و تقلید به تبیین ملاک یا دلالت مطابقی، وارد شویم.
بررسی هفت روایت در تاویل آیه 71 اسراء در تبیین موضوع مهدویت؛
ما وقتی به روایات مراجعه می کنیم، متوجه میشویم که روایات این فراز (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ)، را بر انبیاء و ائمۀ طاهرین(عليهم السلام) تطبیق کردهاند، یا در بعضی روایات، ائمه(عليهم السلام) فرمودهاند: «فینا نزلت» لذا شایسته است که این روایات را بخوانیم، بعد آن روایتی که بالخصوص در مورد قضیّۀ مهدویت است را بررسی کنیم تا ببینیم در چه حدی دلالت دارد و آیا میتوان از آن چنین استفادهای را کرد یا خیر. لذا باید اول این روایات را ملاحظه فرمایید.روایت اول: روایت ابو بصیر از امام صادق(ع)؛
در تفسیر «البرهان» جلد سوم صفحه 28 تا 30 ، ده روایت در ذیل این آیه شریفه آورده است. البته تفسیر «البرهان» از کتاب «الکافی» مرحوم کلینی(ره) این روایات را نقل میکند.الف. بررسی سند:
«محمد بن یعقوب»: کلینی(ره)؛«عن عدّة من اصحابنا»: که عدهی کافی در جای خودش روشن است که چه کسانی هستند؛
«عن احمد بن ابی عبد الله»: که احمد بن ابی عبد الله، همان احمد بن محمد بن خالد برقی است که موثق است ولو ایشان از ضعفا هم روایت نقل میکند و مراسیل را هم روایت میکند، ولی توثیق شده است.
«عن عمرو بن عثمان»: البته ما سه عمرو بن عثمان، در کتب رجالی داریم، اول: «عمرو بن عثمان ثقفی»، «عمرو بن عثمان جُحنی»، «عمرو بن عثمان عضدی». که از میان اینها «عمرو بن عثمان ثقفی» توثیق شده است. «عمرو بن عثمان عضدی» در اسناد کتاب «کامل الزیارات» توثیق عام دارد، ولی عمرو بن عثمان جُحنی توثیق ندارد.
«عن علی بن أبي حمزه»: که این راوی اگر «علی بن حمزه ثمالی» باشد، روشن است که موثق است و اگر «علی بن حمزه بطائنی» باشد، اقوال درباره او مختلف است. چه اینکه متقدمین از رجالیین در مورد ایشان، توثیقی ندارند و بعد افرادی مثل ابن غضائری و علامه حلی(ره) ایشان را تضعیف کردهاند، ولی شیخ طوسی(ره) در کتاب «عده الاصول» میگوید: طایفه امامیه به روایات علی بن ابی حمزه بطائنی عمل میکند.
«عن ابی بصیر»:
ب. بررسی دلالت:
« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ لَقَدْ قَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) بِقَضِيَّةٍ مَا قَضَى بِهَا أَحَدٌ كَانَ قَبْلَهُ وَ كَانَتْ أَوَّلَ قَضِيَّةٍ قَضَى بِهَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)» اولین قضاوتی که امیرالمؤمنین(ع) بعد از رحلت پیامبر(ص) کرد و قبل از امیر المؤمنین(ع) چنین قضاوتی نبوده، این بوده که «وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَفْضَى الْأَمْرُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ » وقتی حکومت به دست ابو بکر رسید، کسی را آوردند پیش ابوبکر گفتند: این شرب خمر کرده، ابوبکر از او پرسید « أَ شَرِبْتَ الْخَمْرَ؟ فَقَالَ الرَّجُلُ نَعَمْ» گفت: بله. گفت: « فَقَالَ وَ لِمَ شَرِبْتَهَا وَ هِيَ مُحَرَّمَةٌ»، گفت: «فَقَالَ إِنَّنِي لَمَّا أَسْلَمْتُ وَ مَنْزِلِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْ قَوْمٍ يَشْرَبُونَ الْخَمْرَ وَ يَسْتَحِلُّونَهَا» .من وقتی مسلمان شدم در میان قومی بودم که همه خمر میخوردند و آن را حلال میشمردند و گفت: «وَ لَوْ أَعْلَمُ أَنَّهَا حَرَامٌ فَأَجْتَنِبُهَا»، اگر علم داشتم این حرام است نمی خوردم. گفت: من نمیدانستم که خمر حرام است.شاهد ما این فراز است که امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ میفرماید: «إِنَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أُجَدِّدَ تَأْكِيدَ هَذِهِ الْآيَةِ فِيَّ وَ فِيهِمْ» من میخواستم این آیه را تأکید کنم که در مورد من و در مورد اینهاست. بعد آیه را میخوانند که: (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ) خوب این روایت، دلالت خیلی خوبی دارد که این (مَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) در مورد امیر المؤمنین(ع) است. در مورد کسانی است که وصل به منبع هدایت هم باشند.
نقض و ابرام نظریه علامه طباطبایی(ره) از منظر مختار؛
حالا ببینید باز من نکتهای عرض کنم اینجا که ممکن است از جهتی مؤید فرمایش مرحوم علامه(ره) باشد ولو باز همان اشکال ظهوری که عرض کردیم باقی میماند. ببینید ما اگر هدایت را مصداقی بررسی کنیم، این یک نوع بررسی است و نوع دیگر آن است که بگوییم این آدم، تمام فعلهایش و قولهایش و اعمالش و فکرش، هدایت الی الحق است.روایت دوم: مرفوعهی عبد العزیز بن مسلم از امام رضا(ع)؛
روایت دیگر را باز مرحوم کلینی(ره) نقل میکند.الف. بررسی سند:
«عن ابی محمد قاسم بن علاء»: قاسم بن علا را در کتب رجالی میگویند اهل آذربایجان بوده است؛ درباره وی نوشتهاند که خدمت حضرت ولی عصر(عج) رسیده و معجزهای از آن حضرت دیده است، «وقف علی معجزته». علی ای حال، وی فردی بسیار مورد احترام و وثوق است. و مانند کلینی(ره) و دیگران، وقتی اسم ایشان را نقل میکنند، ترحم هم میکنند و «رحمه الله» ذکر میکنند که در کتب رجال یکی از چیزهایی که دلالت بر وثوق دارد، همین ترحم است.«رفعه عن عبد العزیز بن مسلم»: این شخص توثیق ندارد.
ب. بررسی دلالت:
«قَالَ كُنَّا مَعَ الرِّضَا(ع)... إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَئِمَّةَ -صلوات الله علیهم- يُوَفِّقُهُمُ اللَّهُ وَ يُؤْتِيهِمْ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ وَ حِكَمِهِ»، خدا از آن گنج علمش و حکمتهایش به اینها اعطا میکند، «مَا لَا يُؤْتِيهِ غَيْرَهُمْ»، چیزی را که به غیر اینها نمیدهد. خدا به ائمه(عليهم السلام) علم و حکمتی را داده که به غیرشان نداده. «فَيَكُونُ عِلْمُهُمْ فَوْقَ عِلْمِ أَهْلِ الزَّمَانِ» علم اینها فوق علم اهل زمانشان است.بعد امام هشتم(ع) اشاره به این آیه میکنند که: «فِي قَوْلِهِ تَعَالَى أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون» یعنی طبق این روایت معنای فراز «من یهدی الی الحق»، این است که «من یهدی ببرکة علم من الله» و ائمه(عليهم السلام) به این طریق هدایت به حق میکنند و در هر موردی حق برایشان روشن است.
همانطور که طبق اعتقاد امامیه میگوییم که ائمه طاهرین(عليهم السلام) خطا نمیکنند و مصون از خطا و معصوم از خطا هستند. حالا بعضی افراد نادان و جاهل که در زمان ما هم متأُسفانه هستند که میگویند: ما عصمت ائمه طاهرین(عليهم السلام) را از کجا اثبات کنیم. اینها روی ضعف علمی که دارند، میگویند ائمه(عليهم السلام) مانند بزرگان از علما بودهاند ولی یک مقدار بالاتر! ولی اگر ایشان روایات را ببینند و یا در قرآن کریم به این آیات دقت بکنند، که عنوان «من یهدی الی الحق»، فقط بر معصومین(عليهم السلام) اطلاق میشود و بر غیر معصوم اطلاق نمیشود، اشکالشان برطرف میشود به اینکه اینها علمشان فوق علم اهل زمانشان هست، و اینها صاحب عصمت مطلق هستند و اینها در هیچ چیز خطا نمیکنند.
البته در ابتدای این روایت مفصل و مهم، که در کافی ج1 ص 201 خوانده شد و در مورد امامت است، میفرماید: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاء». که واقعاً هم ما و هم مردم ما باید این تعابیری که مربوط به امامت است و در کتاب الحجّة کافی آمده ببینیم اینها را و در کلمه کلمهاش دقت کنیم.
روایت سوم: روایت عبدالرحمن بن مسلمة از امام صادق(ع)؛
باز روایت سومی که صاحب کتاب «البرهان» به نقل از کلینی(ره) آورده استالف. بررسی سند:
«عنه عن ابی علی الاشعری»: که همان احمد بن ادریس شیخ کلینی(ره) است که موثق است.«عن محمد بن عبد الجبار»: این هم موثق است.
«عن ابن فضال و الحجال جمیعا» یعنی محمد بن عبد الجبار از ابن فضال و حجال هر دو نقل کرده.
«عن ثعلبة بن میمون»: که موثق است.
«عن عبد الرحمان بن مسلمة الجریری» یا حریری، که ایشان توثیق ندارد.
ب. بررسی دلالت:
«قال قلت لأبی عبد الله(ع)» به امام صادق(ع) عرض کردم: «يُوَبِّخُونَّا وَ يُكَذِّبُونَّا». این عامه و اهل سنت به ما بخّ بخّ میگویند و گفتند در روز غدیر گفتند ولی حالا ما را تکذیب میکنند. «أَنَّا نَقُولُ إِنَّ صَيْحَتَيْنِ تَكُونَانِ» ما میگوییم آن دو صیحهای که در آخر الزمان است، که یکی شان نداء آسمانی است از جبرئیل(ع) و مربوط به وجود مبارک حضرت حجت(عج) است و در برخی آیات قرآن هم به آن اشاره شده و در روایات هم آمده است. این صیحۀ آسمانی واقع میشود، چه اینکه یکی از علائم ظهور، صیحۀ آسمانی است.البته در جمله «یصدق بها من یؤمن بها من قبل» این «من یؤمن بها من قبل» دو احتمال وجود دارد که عبارتند از:
«احتمال اول»:
آیا فقط خود حضرت(ع) هست، که خود حضرت(ع) صد در صد ایمان به این صیحه دارد.«احتمال دوم»:
یا نه دائرهاش یک مقدار وسیعتر است و شامل کسی که به برکت معصومین(عليهم السلام) ایمان آورده نیز، میشود. یعنی بگوییم شیعه که الان به برکت ائمهی معصومین(عليهم السلام) به وجود همچنین صیحهای و تصدیق آن ایمان آوردهاند.حال کدام احتمال مد نظر است، به نظر میرسد که علی الظاهر همین احتمال دوم مراد است.
روایت چهارم: روایت زراره از امام صادق(ع)؛
صاحب کتاب «البرهان» در حدیث ششم باز نقل میکند:الف. بررسی سند:
«ابن بابویه»: شیخ صدوق(ره)«قال حدثنا أبی»: یعنی پدر شیخ صدوق(ره)
«قال حدثنا محمد بن الحسین بن ابی الخطاب»:
«عن جعفر بن بشیر»:
«عن هشام بن سالم»:
«عن زرارة»:
ب. بررسی دلالت:
«عن أبي عبد الله(ع)»، امام صادق(ع) این را فرمود: «ینادی مناد بإسم القائم(ع)» امام(ع) فرمود منادی إسم حضرت(ع) را میبرد، «قلت خاصّ أم عام؟»، این نداء خاص است یا عام است؟ «قال عامٌّ یسمع کل قوم بلسانهم» حالا گاهی اوقات میگویند این نداء اگر عربی باشد، که در روایت داریم عربی است، هر قومی چطور میتوانند بفهمند؟ این روایت میگوید هر قومی آن نداء را به لسان خودشان میفهمند. نداء عربی هست و به زبان عربی اعلام ظهور میشود، ولی هر قومی با لسان خودشان میفهمند. «قلت: فمن یخالف القائم و قد نودی بإسمه» آیا وقتی اسم حضرت(عج) آورده میشود از آسمان باز کسی مخالفت میکند و کیست که مخالفت کند؟ «قال لا یدعهم ابلیس حتی ینادی، فی آخر اللیل فیشکک الناس». ابلیس ندا میدهد و مردم را و عدهای را به شک میاندازد.روایت پنجم: روایت معلی بن خنیس از امام صادق(ع)
الف. بررسی سند:
«مَاجِيلَوَيْهِ»:«عَنْ عَمِّهِ»:
«عَنِ الْكُوفِيِّ»:
«عَنْ أَبِيهِ»:
«عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ»:
«عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ»:
ب. بررسی دلالت:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)» در حدیث بعدی از امام صادق(ع): «قال صوت جبرئیل من السماء» این صیحتین که در دو سه روایت قبلی خوانیدم، میفرماید: «صوت جبرئیل من السماء و صوت ابلیس من الارض فاتبعوا الصوت الاول و ایّاکم الاخیر»، بپرهیزید از آن صوت أخیر که «أن تُفتنوا به»، که مفتون به او بشوید.روایت ششم: روایت عمرو بن ابی القاسم از امام صادق(ع)؛
یکی از روایاتی که هست در تفسیر عیاشی آنجا آمده است.الف. بررسی سند:
«عن عمرو بن ابی القاسم»:ب. بررسی دلالت:
«قال سمعت ابا عبد الله(ع) و ذکر اصحاب النبي(ص)» امام صادق(ع) اصحاب پیامبر(ص) را نقل میکرد. «ثم قرأ أفمن یهدی الی الحق احق ان یتبع، فقلنا من هو أصلحک الله؟» به امام صادق(ع) عرض کردم این (من یهدی الی الحق) در میان اصحاب رسول خدا(ص) چه کسی بوده؟ ببینید این خودش نکتهای است. امام(ع) در جواب فرمودند: «بَلَغَنا أنّ ذلک علي(ع)». در میان آنها فقط امیرالمؤمنین(ع) بوده. یعنی آن کسی که این عنوان (من یهدی الی الحق) بر او کاملا تطبیق میکند، امیر المؤمنین(ع) بوده و حتی اصحاب أمیر المؤمنین(ع) را هم شامل نمیشود.روایت هفتم: روایت ابی جارود از امام باقر(ع)؛
الف. بررسی سند:
«علی ابن ابراهیم»:«قال فی روایة أبی الجارود»:
ب. بررسی دلالت:
«عن ابی جعفر(ع) فی قوله: افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی»، فرمود: «فأما من یهدی إلی الحق فهم محمد(ص) و آل محمد(عليهم السلام) من بعده». اینها فقط منحصر در رسول خدا(ص) و اهل بیت(عليهم السلام) رسول خدا هستند. «و اما من لا یهدی الا ان یهدی، فهو من خالف من قریش و غیرهم اهل بیته من بعده». آن «من لا یهدی» کسانی بودند که با علی ابن ابی طالب(ع) و با عترت رسول خدا(عليهم السلام) و با اهل بیت رسول خدا(عليهم السلام) مخالفت کردند.بیان نظر نهایی پیرامون آیه و ارتباط آن با مسالهی مهدویت؛
به هر حال مجموعا از این روایات، ما خودمان عنوان (من یهدی الی الحق) را میگوییم، فقط در کسانی ظهور دارد که «فی جمیع الامور یهدی الی الحق» هستند و این فقط انطباق بر انبیاء و ائمه طاهرین(عليهم السلام) پیدا میکند. پس با قطع نظر از روایات هم، آیه مربوط به همین معناست.البته این آیه دیگر بیش از این مطالب، دلالتی بر بحث ندارد. تا آیات دیگر را ان شاء الله بررسی نماییم.
نظری ثبت نشده است .