درس بعد

مهدويت در قرآن

درس قبل

مهدويت در قرآن

درس بعد

درس قبل

موضوع: مهدويت در قرآن


تاریخ جلسه : ۱۳۹۱/۹/۲۱


شماره جلسه : ۳۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • موضوع: بررسی آیه سی و پنج یونس

  • تبیین اجمالی آیه

  • بیان چند نکته ذیل آیه از منظر فخر رازی و علامه طباطبایی(ره)

  • بیان نظریه‌های مفسرین و مختار

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


یادآوری:
ادامه‌ی بررسی احتجاج الهی در آیه 35 مبارکه‌ی یونس؛
بحث در جلسه گذشته پیرامون آیه‌ی35  سوره مبارکۀ یونس بود که خداوند متعال فرموده است: (قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ) و نکاتی را در مورد این آیه شریفه عرض کردیم.

همانطور که بیان گردید، اجمال معنای آیه این بود که خدای تبارک و تعالی در مقام احتجاج در مقابل مشرکین است و به آن‌ها می‌فرماید: آیا شرکائی که به عنوان معبود قرار دادید، هدایت به حق می‌کنند؟ طبیعی است که این‌ها که اصنام و جماد هستند، قدرت این کار را ندارند و فقط خداست که هدایت به حق می‌کند و بعد خداوند منان در ادامه آیه می‌فرماید: (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى) آیا آن کسی که هدایت به حق می‌کند سزاوار است تبعیت شود، یا آن کسی که اهتداء و هدایت ندارد (إِلاَّ أَن يُهْدَى)

ادامه‌ی بررسی نکته‌ی پنجم آیه، ضمن سه مطلب، از منظر علامه طباطبایی(ره)؛
به هر جهت در این زمینه نکاتی را عرض کردیم؛ البته یکی از نکات مهم این آیه، این است که در جایی که هدایت وجود دارد، تبعیّت یک امر لازم است. در بحث گذشته عرض کردیم که مرحوم علامه طباطبایی(ره) فرمودند: کسی که خودش هدایت بالذات دارد، عقل و فطرت می‌گویند که باید از او تبعیّت کرد. لذا می‌خواهیم به این نکته ضمن سه مطلب بیشتر بپردازیم.

مطلب اول:
از این آیه، قاعده کلی وجوب اهتدا بنفسه، در هادی به حق استفاده می‌شود؛
باید توجه نمود که علامه(ره) می‌فرماید: فطرت انسان در جایی که هدایت وجود دارد، انسان را وادار به تبعیّت می‌کند. حالا این به نحو کلّی هم هست. این یک قاعده‌ی عامّ است.

مطلب دوم:
تبعیت در امور جزیی و کلی، از فطریات انسانی است؛
این‌که در ذهن بعضی از به اصطلاح روشن فکرها این مطلب هست که تبعیّت، امر مذمومی است! یا گاهی اوقات می‌گویند: تقلید یک امر مذمومی است، باید به ایشان گفت که این حرف، سخن درستی نیست؛ چه این‌که جایی که هدایت وجود دارد، چنین هدایتی باید، «إلی الرشد و الی الحق» باشد؛ از این رو، جایی که می‌دانیم کسی راه حق را می‌داند، این شخص باید تبعیّت بشود. شما در امور ضعیفه و جزئیّۀ زندگی بگیرید... تا امورات کلیه. 

مثلاً یک کسی نشانی خانه‌ی کسی را بلد است که کجاست. حال اگر او به ما بگوید: دنبال من بیایید تا من به شما بگویم خانه‌‌ی آن فرد کجاست، در اینجا قطعاً ما از چنین شخصی به راحتی تبعیّت می‌کنیم. زیرا این شخص، یک مرتبه‌ای از هدایت ضعیفه را دارد و فطرت انسان می‌گوید که کسی که هدایت دارد، باید تبعیّت شود.

 آن وقت در امور اعتقادی و امور خیلی مهم، آنجا به طریق اولی این چنین مطلبی قابل استفاده است. چه این‌که خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: آیا کسی که خودش بالذات هدایت دارد و دیگری او را هدایت نکرده، این سزاوار است تبعیّت بشود یا موجودی که اهتداء ندارد، مگر اینکه هدایت شود؟

مطلب سوم:
هدایت به حق، ایصال الی المطلوب است، نه ارائه طریق؛
یکی دیگر از نکات مهم در این آیه این است که هدایت دو گونه است:

نوع اول هدایت: «ایصال إلی المطلوب»
نوع دوم هدایت: «ارائة الطریق»
و آن‌چه که در این آیه و نیز کثیری دیگر از آیات، مورد بحث است، همین «ایصال إلی المطلوب» است نه مسئله ارائۀ طریق. آری آنچه مهم است، همین «ایصال إلی المطلوب» است. زیرا (قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ)، یعنی خدا انسان را به حق می‌رساند، نه اینکه فقط آن را نشان دهد و ارائه کند. بلکه هم نشان می‌دهد و هم به واقع می‌رساند. مراد از هدایت، در آیه این است.

بررسی اشکال فخر رازی پیرامون استثناء در آیه: مراد از شرکا اصنام است و اصنام قابل هدایت نیستند لذا استثناء در آیه به چه معناست؟

سوال مهمی که در آیه شریفه هست، بحث استثناء وارد شده در این آیه است. (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى)؛ به تعبیری که در کلام فخر رازی آمده، بحث مهم حول استثناء در این آیۀ شریفه است. چه این‌که فخر رازی می‌گوید: «فی لفظ الآیة اشکالٌ و هو أنّ المراد من الشرکاء في هذه الآیة الأصنام»، مراد از شرکاء در این آیه، اصنام است «و أنّها جماداتٌ لا تقبل الهدایة» خوب صنم جماد است و جماد که قابلیّت هدایت را ندارد. در این صورت چطور خداوند متعال می‌فرماید: (إِلاَّ أَن يُهْدَى)؟ لذا بحث مهم در این آیۀ شریفه، حول فهم معنای استثناء مذکور است. که فرمود: (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى) که البته (لاَّ يَهِدِّيَ) را «لا یهتدی بنفسه» معنا کردیم.

بررسی چند جواب از اشکال فخر رازی از منظر فخر رازی و علامه طباطبایی(ره):
بنابراین در این صورت، درباره‌ی «لا یهتدی إلّا أن یهدی» اقوالی در این مقام ذکر شده است که حالا اینها را تک تک اشاره می‌کنیم تا ببینیم کدامیک صحیح است. فخر رازی صاحب کتاب «مفاتیح الغیب»، یا «تفسیر کبیر» در تفسیر خودش، پنج نظریه را ذکر کرده است. البته برخی از این انظار را مرحوم علامه طباطبایی(ره) بیان کرده‌اند و مورد مناقشه قرار داده‌اند.

جواب اول از منظر فخر رازی:
به شهادت آیه 31 توبه و طبق آیه قبل، مراد از شرکای اول، اصنام و مراد از شرکای دوم، روسای کفر است؛
فخر رازی می‌گوید: جواب اول این است که بگوییم چون آیه‌ی قبلی در سوره‌ی یونس این است که (قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ) یونس 34، لذا منظور آیه (قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ)، بگوییم مراد از شرکای اول، اصنام است و مراد از شرکای دوم، رؤسای کفر مراد است، «رؤساء الکفر و الضلالة و الدعاة إلیها» است. در این صورت گویا مثلا معنای آیه درست می‌شود. (أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ) یعنی «لا یهدی» از این رؤسا و اشخاص که قابلیت هدایت را هم دارند. پس معنای استثناء (إِلاَّ أَن يُهْدَى) درست در می‌آید.

شاهد این مدعا این است که «و الدلیل علیه قوله سبحانه اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله إلی قوله لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون» اینها احبار و رهبان را ارباب قرار می‌دهند و به عنوان رب قرار می‌دهند. بعد فخر رازی می‌گوید: «و المراد أنّ الله سبحانه و تعالی هدی الخلق إلی الدین الحق بواسطة ما اظهر من الدلائل العقلیّة و النقلیّة» خدای تبارک و تعالی عباد را با ادله عقلی و نقلی به حق هدایت کرد؛ «و اما هؤلاء الدعاة و الرؤساء، فإنّهم لا یقدرون علی أن یهدوا غیرهم إلا إذا هداهم الله» اینها خودشان که نمی‌توانند دیگران را هدایت بکنند، مگر اینکه خدا این‌ها را هدایت کند.

بنابراین معنای آیه این می‌شود که اینها اگر بخواهند مردم را هدایت کنند، قبلش باید خدا خود اینها را هدایت کند. یعنی شما اینها را که نیاز به هدایت الهی دارند را می‌روید و تبعیت می‌کنید! در حالی که آن موجودی که در هدایت، نیاز به کسی ندارد را رها می‌کنید.

پس این احتمالی است که به عنوان احتمال اول در اینجا ذکر شده است. و البته ظاهر کلام فخر رازی هم این است که این ادعا را به عنوان جواب اول ذکر کرده ولو در جوابهای دیگر مناقشه نکرده، ولی ظاهرش این است که این جواب را فخر رازی نیز، پذیرفته است.

جواب اول از منظر علامه طباطبایی(ره):
استثنا مفرغ، یک استثناء عام است و شامل اصنام و غیر اصنام و حتی اولیاء هدایت می‌شود؛
مرحوم علامه طباطبایی(ره)، همین جواب را به این صورت بیان می‌کند و می‌فرماید: «إنّه استثناء مفرّغ من أعمّ الأحوال»، خوب جایی که مستثنی منه، منفی باشد، از آن تعبیر به استثنای مفرغ می‌شود؛ اینجا هم دارد (أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى) آن وقت مستثنی منه چیست؟ «من نفی عنهم الهدایة» کسی که خدا آنها هدایت نکرده، «ممن اتخذوا شرکاء لله تعالی». آنوقت بگوییم این «من نفی عنهم الهدایة یشمل المسیح عیسی بن مریم و عزیر و الملائکة و هؤلاء کانوا یهدون إلی الحق بهدایة الله و وحیه» بگوییم به اعتبار همین مصادیق است. یعنی این مستثنی منه، یک عنوان عام است و این عنوان عام درست است که بخشی از آن، اصنام است. ولی بخش مهمی از آن، این است که اینها حضرت مسیح(ع) را به عنوان خدا قرار می‌دادند، یا حضرت عزیر(ع) را به عنوان خدا قرار می‌دادند. یا ملائکه را می‌پرستیدند. در نتیجه معنای آیه اینطور باشد. البته مرحوم علامه طباطبایی(ره) در این جواب، اصلاً آن صراحتی که فخر رازی دارد که می‌گوید باید بگوییم شرکاء یعنی همین رهبان و احبار که شامل مسیح(ع) و عزیر(ع) و بقیه هم بشود، را ندارد.

بررسی دو اشکال بر جواب اول علامه(ره) از منظر علامه طباطبایی(ره)؛
ولی مرحوم علامه طباطبایی(ره) خودشان دو اشکال به این بیان مطرح می‌کنند که:

اشکال اول: اختلال در معنای آیه؛
می‌فرمایند: «إنّ محصّله أنَّ المعنی لا یهِدّی إلّا أن یُهدیه الله تعالی فیُهدی غیره بعد إهتدائه بهدایة الله تعالی». معنای آیه این است که اینها خودشان هدایت نمی‌شوند، مگر اینکه خدا آنها را هدایت کند. بعد که هدایت شدند به هدایت الهی، غیر را هم هدایت می‌کنند. بعد می‌فرماید: «و قد اختلّ علیه معنی الآیة من أٌصلیه» معنای آیه اختلال پیدا می‌کند. «فإنّ من لا یهتدی إلی الحقّ بنفسه لا یُتَأتّی له أن یهدی إلی الحق» کسی که بالذات هدایت ندارد، نمی‌شود که هدایت به حق بکند. «فإنّه إنّما یماسّ الحق من وراء الحجاب فکیف یوصل إلیه» ایشان می‌فرمایند: کسی که با واسطه می‌خواهد هدایت کند این «من وراء الحجاب» هدایت می‌کند این «یُماسُّ الحقّ من وراء الحجاب فکیف یُوصِلُ إلیه». اگر آیه را این‌طور معنا کنیم، اختلال در معنای آیه پیش می‌آید. حالا ایشان یک معنایی را قبلا بیان کرده‌اند که من آن را گذاشته‌ام تا در پایان بحث عرض بکنم، به هر حال ایشان می‌فرمایند: باید به این جهت توجه بشود که (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى)، «لا یهدی» یعنی «بنفسه» هدایت ندارد.

 حالا که «بنفسه» هدایت ندارد، چطور از او تبعیّت می‌کنید. شما می‌خواهید بیایید بگویید بعد از این که «بالغیر» هدایت پیدا کرد؛ حالا هدایت هم می‌کند. این خلاف مقصود آیۀ مبارکه است. مقصود آیه این است که این فرد خودش چیزی ندارد. خودش به تعبیر این معنای اول، هدایتش را «بالعرض» پیدا کرده و خودش به نفسه نمی‌تواند هدایت بکند. این اشکال اول

اشکال دوم: عمومیت معنای آیه، شامل اصنام نمی‌شود؛
بعد می‌فرمایند: «علی أنّ ما ذکره لا ینطبق علی الأصنام». اگر ما معنا را عام بگیریم، نسبت به احبار و رهبان و مسیح و عزیر و ملائکه درست است و (إِلاَّ أَن يُهْدَى) در آنها معنا دارد. اما در اصنام، (إِلاَّ أَن يُهْدَى) معنی ندارد.

البته عرض کردیم که در بیان فخر رازی، شرکاء را اصنام نگرفته‌اند و شرکاء را خصوص احبار و رهبان گرفته‌اند که اشکال اول فقط بر آنها وارد است. اگر شرکاء را معنای عام بگیریم و استثناء را مفرغ بگیریم و معنای مستثنی منه عام بشود یعنی هم اصنام و هم مسیح و هم عزیر آنوقت این دو اشکالی که مرحوم علامه(ره) فرمودند، مطرح می‌شود.

جواب دوم از منظر فخر رازی:
مراد از شرکاء اصنام است و خداوند با آنها معامله ذوی العقول، کرده است؛
جواب دومی که فخر رازی داده، این است که می‌گوید: «إنّ القوم لما اتّخذوها آلة، لاجَرَم عبّر عنها کما یعبَّر عمّن یعلم و یعقِل» چون بالاخره قوم، این چوب‌ها و سنگ‌ها را آلهه‌ی خودشان قرار دادند، لذا با اینها باید معامله‌ی ذوی العقول بشود و همان تعبیراتی که راجع به ذوی العقول می‌شود باید در اینجا بیاید. بعد می‌گوید: «ألا تری أنّه تعالی قال إنَّ الذین تدعون من دون الله عبادٌ أمثالکم» یک جایی خدا در مورد اینها تعبیر به «عباد» می‌کند، در حالی که اینها عباد نیستند، بلکه جمادات هستند؛ یا در جایی که می‌فرماید: (إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءكُمْ) فاطر 14، این‌جا ضمیر «هم» آورده که برای ذوی العقول می‌آورند. «فأجری اللفظ علی الأوثان علی حسب ما یجری علی من یعقل و یعلم فکذا ههنا وصفهم الله تعالی بصفة من یعقل» پس (إلّا أن یُهدی) صفت عاقل و ذوی العقول است. یعنی به این اعتبار که با اینها معاملۀ ذوی العقول می‌شود به این اعتبار خدا فرموده (إلّا أن یُهدی).

مناقشه بر جواب دوم:
این جواب خلاف ظاهر است؛

خوب این هم خیلی خلاف ظاهر است و حالا اگر در آیۀ دیگری از اینها تعبیر به «عباد» شده و یا ضمیر ذوی العقول آمده، ما نمی‌توانیم استثناء در این آیه را هم در وزان آنها قرار بدهیم. این هم جواب دوم بود.
جواب سوم از منظر فخر رازی:
متأسفانه ادامه درس ضبط نشده است.

و صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.



برچسب ها :

تفسیر آیه سی و پنج سوره یونس أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى تبعیت در امور جزیی تبعیت در امور کلی فلسفه تقلید فطری بودن تبعیت هدایت به حق ایصال الی المطلوب اشکال فخر رازی پیرامون استثناء در آیه سی و پنج سوره یونس نظر علامه طباطبایی پیرامون استثناء در آیه سی و پنج سوره یونس نظر علامه طباطبایی در تفسیر آیه سی و پنج سوره یونس

نظری ثبت نشده است .