موضوع: مفاهیم
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۹/۱۹
شماره جلسه : ۳۴
چکیده درس
-
ذکر نکته ای از بحث مفهوم غایت _ مفهوم استثناء
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نکته باقيمانده از بحث مفهوم غايت
مباحث مفهوم غايت تمام شد؛ فقط اين نکته را بايد تذکر دهيم که برخي از بزرگان مثل مرحوم خوئي قدس سره طبق آن چه در جلد پنجم کتاب «محاضرات» صفحه 138 آمده، فرمودهاند: بين موردي که جمله داراي غايت است و حکمي که بيان شده،مستفاد از هيئت باشد ـــ يعني وجوب را از صيغه إفعل استفاده کنيم؛ مثل: «أتمّوا الصيام الي الليل» و آيه شريفه «فاغسلوا وجوهکم وأيديکم الي المرافق» ــــ و موردي که حکم از مادّه استفاده شود ــــ يعني مولا بفرمايد «يجب»، ماده وجوب را در کلام خود ذکر کند؛ مانند: «يجب الصيام الي الليل» ـــ فرق وجود دارد.در جايي که حکم، مستفاد از هيئت است، نظر شريفشان اين است که غايت ابتدائاً قيد براي متعلق است و اگر بخواهد قيد موضوع يا حکم باشد، نياز به قرينه دارد. مانند همان مثالي که ذکر شد، آيه شريفه «فاغسلوا وجوهکم وأيديکم الي المرافق»، که وجوب را از هيئت استفاده ميکنيم؛ در اين آيه شريفه قرينه داريم بر اين که «الي المرافق» غايت براي موضوع و قيد موضوع است. آن قرينه اين است که «وجوه» اجمال ندارد؛ معنا و حدّ «وجه» روشن و مشخص است؛ اما «يد» اجمال دارد؛ بر اين چهار انگشت تا ساعد اطلاق مي شود؛ تا مرفق هم اطلاق مي شود و بر بالاتر از مرفق تا منکب نيز اطلاق ميشود.
اجمال در مفهوم يد قرينه است بر اين که خداوند تبارک وتعالي «الي المرافق» را قيد «أيدي» قرار داده، و اجمال آن را با آوردن قيد برطرف نموده است. آيه شريفه اساساً در مقام بيان حدّ مغسول است و براين اساس، ديگر نمي توانيم از خود آيه شريفه ترتيب را استفاده کنيم. به عبارت ديگر، نمي توانيم بگوييم آيه دلالت دارد که بايد دست را تا مرفق بشوييم؛ يعني آيه دلالت بر ترتيب دارد و اين که شستن را از اصابع شروع کنيد؛ کاري که امروزه عامه، عملاً انجام مي دهند؛ بسياري از فقهاي عامه از نظر فتوا با نظر فقهاي اماميه اتفاق نظر دارند و مي گويند «من المرفق الي الاصابع» اما عملاً الان عکس است.
در هر صورت، مي فرمايند چون کلمه «أيدي» اجمال دارد و «الي المرافق» اجمال آن را برطرف ميکند، ميگوييم در اين آيه شريفه، غايت قيد موضوع است. پس، در مواردي که وجوب را از هيئت استفاده مي کنيم، اگر هيچ قرينهاي نداشته باشيم، ظهور در اين دارد که قيد براي متعلق است؛ و اگر بخواهد قيد موضوع يا حکم باشد، نياز به قرينه دارد. اما در جملاتي که وجوب را از هيئت استفاده نمي کنيم، بلکه از ماده استفاده ميشود، دو صورت دارد: يا متکلم متعلق را ذکر مي کند و يا ذکر نمي کند؛ اگر متعلق را ذکر نکرد، غايت براي حکم است.
مثلاً اگر مولا يک حکم تحريمي دارد؛ به جاي وجوب گفت: «يحرم الخمر الي أن يضطر المکلّف» ، يا بگوييم: «يحرم الخمر الي ساعة کذا»، در مواردي که حرمت را از هيئت (لاتفعل) استفاده نکرديم، و بلکه حرمت را از ماده حرُمَ استفاده کرديم، متعلق هم ذکر نشده است؛ نگفته «يحرم شرب الخمر يا يحرم بيع الخمر» ، بلکه مستقيم روي موضوع رفته است، مي فرمايند: اينجا غايت، غايت براي حکم است؛ اما در موردي که حکم را از هيئت استفاده نميکنيم و متعلق هم ذکر شود، مانند: «يجبُ الصّيام الي الليل» اينجا مي فرمايند: به نظر ما اجمال دارد و نمي توانيم بگوييم غايت، قيد براي متعلق است؛ قيد براي حکم است؛ اجمال دارد و نياز به قرينه داريم.
نتيجه فرمايش مرحوم آقاي خوئي قدس سره اين است که به نظر ايشان بين «أتموا الصيام الي الليل» و «يجب الصيام الي الليل» فرق وجود دارد؛ در اولي حکم را از هيئت استفاده مي کنيم؛ و بايد بگوييم غايت ظهور در اين دارد که قيد براي متعلق است؛ اما در «يجب الصيام الي الليل» که حکم از ماده «يجب» استفاده ميشود، مي فرمايند: اجمال دارد و نمي توانيم بگوييم غايت، غايت براي متعلق است، يا غايت براي حکم ويا غايت براي موضوع.
نقد کلام مرحوم آقاي خويي
در بحث گذشته عرض کرديم که براي هر کدام از اين موارد، به قرينه نياز است. در مقام اثبات، نمي توانيم بگوييم اصل اولي اين است که قيد، قيد براي متعلق است، يا قيد براي حکم و يا قيد براي موضوع. همچنين بيان شد که غايت ظهور عرفي خيلي روشني در مفهوم دارد؛ و اگر مولا در جايي اراده مفهوم نکند، بايد قرينه ذکر کند. اينجا نکتهاي که متوجه فرمايش مرحوم آقاي خوئي است ـــ هر چند بحث، بحث استدلالي نيست؛ يعني بحث اين که بگوييم ايشان براي مدعاي خودشان برهان نياوردند؛ چون بحث استظهار است.ــــ اين است که بين موردي که حکم از هيئت استفاده مي شود و موردي که از ماده استفاده مي شود، وجه فرق چيست؟ اگر بفرماييد در موردي که از هيئت استفاده ميشود، قيد نمي تواند قيد خود هيئت باشد. اما مبناي شما اين است که هيئات هم مي توانند مقيد شوند. اگر کسي مبناي مشهور را داشته باشد که هيئت قابليت تقييد ندارد، مي تواند در اينجا فرق بگذارد؛ اما شما که مبنايتان اين است که هيئت ميتواند و قابليت تقييد دارد، چه فرقي وجود دارد. ما هر چه دقت کرديم، عرف بين اين دو هيچ فرقي نميگذارد. بنابراين، اولاً عرض ما اين است که ايشان فقط مجرد استظهاري فرمودند و با مبناي خودشان سازگاري ندارد و ثانياً عرف بين اين دو هيچ فرقي نمي گذارد. اين تتمه بحث است که لازم بود متعرض آن نيز شويم.
مفهوم استثناء
بحث بعدي طبق آن چه که در «کفايه» مطرح شده، بحث مفهوم استثناء است. در دو تا از ادات استثناء بحث واقع شده که آيا دلالت بر مفهوم دارند يا نه؟ يکي در کلمه «إلاّ» است و ديگري کلمه «إنّما». در «إلاّ» بر حسب آن چه اهل ادب مي گويند، استثناي از نفي، اثبات است و استثناي از اثبات، نفي است. «جاء القوم الاّ زيداً» استثناي از اثبات است؛ قوم آمد مگر زيد.بحث آن است که «جاء القوم الّا زيداً» سه مطلب را ميخواهد برساند؛ يک مطلب اين است که قوم آمدند؛ دوم اينکه زيد نيامد؛ و سوم اينکه استثناء مفهوم داشته باشد، ازميان قوم فقط زيد نيامده است. بعضي مي گويند: مطلب سوم وجود دارد؛ اما اين که مفهوم نيست، بلکه عين منطوق است؛ يعني «إلّا» براي حصر وضع شده است. ــــ(خوب دقت بفرماييد)ــــ در اين که «الا» دلالت بر استثناء دارد، بحثي نيست؛ اما مي خواهيم ببينيم علاوه بر استثناء، حصر را هم مي فهميم يا نه؟ اگر حصر را فهميديم، اسمش را مي گذاريم مفهوم؛ بعضي گفتهاند چه بسا همين، عنوان منطوق را دارد. لکن اگر حصر را نفهميديم، ديگر دلالت ندارد که غير از زيد نيز کسي آمده است يا نيامده است.
نظر مشهور
قريب به اتفاق بين علماي خاصه و عامه قائلند که «الا» دلالت بر حصر دارد؛ حال، اسمش را دلالت مفهومي بگذاريم يا دلالت منطوقي. از ميان علماي عامه فقط أبو حنيفه مخالفت کرده است؛ أبو حنيفه مي گويد «إلا» دلالت بر حصر ندارد و به روايت باب صلاة استشهاد کرده و گفته است: در «لاصلاة الا بطهورٍ» ، اگر بگوييم «الا» دلالت بر حصر دارد، معنايش اين است که اگر هيچ کدام از اجزاي نماز نيايد و فقط طهارت بيايد، صلاة درست و تمام است؛ در حالي که هيچ فقيهي اين حرف را نمي زند.پاسخ مرحوم آخوند از کلام ابوحنيفه
مرحوم آخوند در کفايه از اين ادعاي ابو حنيفه سه جواب دادهاند: جواب اول اين است که مقصود از اين روايت آن است که اگر يک صلاتي واجد تمام اجزاء و شرائط بود اما طهارت نداشت، به درد نمي خورد. «لاصلاة» يعني لا صلاتي که مجتمع جميع اجزاء و شرائط است، اما فقط طهارت ندارد. اشکال اين جواب: اشکالش اين است که در «لاصلاة إلا بفاتحة الکتاب» به چه صورتي معنا ميکنيد؟ در «لاصلاة في وبر ما لايؤکل لحم» چه طور معنا ميکنيد؟شما نميتوانيد که در هر موردي صلاة را به يک معناي خاصي بيان کنيد؛ عرف چنين چيزي را نمي پذيرد که بگوييم در اين استعمالات، لفظ صلاة در هر کدام، در يک معنائي غير از ديگري استعمال شده باشد. پس، جواب اولي که مرحوم آخوند دادهاند، جواب درستي نيست. مرحوم آخوند دو جواب ديگر هم دارند؛ انشاءالله حتماً پيش مطالعه بفرماييد؛ فردا. والسلام.
نظری ثبت نشده است .