موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 41)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۰/۱۰/۱۱
شماره جلسه : ۴۵
-
خلاصه بحث گذشته
-
ادله إجزاء در مقیسعلیه
-
دلیل علامه حلی(قدسسره) بر إجزاء
-
اشکالات صاحب جواهر(قدسسره)
-
اشکال اول
-
اشکال دوم
-
اشکال سوم
-
اشکال چهارم
-
جمعبندی ادله صاحب جواهر(قدسسره)
-
دلیل اول
-
دلیل دوم و ارزیابی آن
-
دلیل سوم
-
جمعبندی و نتیجه
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث جلسه گذشته در مقیس علیه بود، مقیس علیه یعنی اگر صبی در اول وقت نماز ظهر یک نماز ظهر مستحبی خواند، سپس در اثنای این وقت بالغ شد. مرحوم سید گویا این را به عنوان مسلم تلقی کردند که بعد که وقتی بالغ شد دیگر نیازی به اعاده ندارد و بعد ما نحن فیه را (یعنی کسی که سال قبل یک حج مستحبی من غیر استطاعةٍ انجام داده و امسال مستطیع شد، بگوئیم این هم نیازی به اعاده ندارد) به آن نماز صبی قیاس کردند.مطالبی را از جواهر نقل کردیم که ببینیم خود این نماز صبی چه حکمی دارد؟ اولاً از حیث فتاوا صاحب جواهر(قدسسره) میخواهد بفرماید در بین قدما همه قائل به عدم اجزاءند و این خیلی عجیب است یعنی ظاهر عبارت سیّد(قدسسره) چرا با اینکه به جواهر خیلی عنایت داشته، ولی چطور به این فرمایش صاحب جواهر توجهی نفرموده است! لذا از عبارات صاحب جواهر استفاده میشود که عدم الاجزاء در مورد مقیس علیه، تقریباً بین قدما اتفاقی بوده است؛ یعنی این بچه الآن که در اثناء وقت بالغ میشود اگرچه در اول وقت هم یک نماز ظهر مستحبی خوانده اما باز باید اعاده کند.
صاحب جواهر وقتی قول محقق حلی(قدسسره) را نقل کرد (که محقق هم قائل به عدم الاجزاء است و فرمود عدم الاجزاء اشبه و صاحب جواهر گفت اشهر)، فرمود این قول یعنی عدم اجزاء به شیخ طوسی(قدسسره) در خلاف نسبت داده شده است. بعضیها به اکثر الاصحاب نسبت دادهاند. تا اینجا اشهر هم نه، مشهور. مشهور قدما این قول را میگویند، بعد در اثناء کلامش فرمود: فقط شیخ طوسی در کتاب مبسوط «یحکی عنه» که ایشان گفته اگر در اثناء نماز بالغ شد «یجب علیه الاتمام»، ظهور در این دارد که بعد از آن استیناف لازم نیست؛ یعنی بعد از آن اعاده لازم ندارد.
اگر میگوئیم آن نماز قطعش جایز نیست و اتمامش واجب است؛ یعنی استیناف لازم نیست و فقط باقی میماند همین یک قول. این یک قول را هم صاحب جواهر میفرماید: اینکه اتمام واجب است اعم از این است که استیناف واجب باشد یا نه؟ یکوقت میگوئیم اتمام واجب است در فرضی که ضیق وقت باشد و در نتیجه موردی هم برای استیناف باقی نمیماند که این ظهور در اجزاء دارد، ولی فرض کلام شیخ طوسی(قدسسره) این نیست که بعد از این نماز دیگر وقت ضیق است و نمیتواند اعاده کند، بلکه میگوید اتمام واجب است و اتمام اعم از این است که بخواهد قائل به اجزا بشود یا نشود، پس قول شیخ طوسی(قدسسره) را هم اینگونه ردّ میکند.
وقتی قول شیخ خراب شد پس دیگر مخالفی در میان قدما نداریم، باید بگوئیم گویا صاحب جواهر میخواهد ادعای اجماع کند که فتوای همهی قدما عدم الاجزاست. پس اولاً این نکته خودش خیلی برای ما مهم بود گویا از عبارت سید در عروه استفاده میشود که این مورد بین القدما اتفاقی است که قائل به اجزاء بشوند، بعد گفتیم ما هو الفرق بین آنجا و اینجا؟ این از حیث تتبع در فتاوا که این دقت خوب را هم صاحب جواهر کرد و این نتیجه را گرفتیم.
ادله إجزاء در مقیسعلیه
دلیل علامه حلی(قدسسره) بر إجزاء
اشکالات صاحب جواهر(قدسسره)
اشکال اول
ایشان در ادامه مطلبی را از محقق ثانی(قدسسره) نقل میکند که مطلب دقیقی هست که ما در آن جلسهای که خدمت بعضی از آقایان هستیم همه مطلب را گفته و توضیح هم دادیم، این قسمت را خودتان به کتاب جواهر صفحه 262 مراجعه کنید که نکات دقیقی هم دارد.[2] من فقط اشکالات صاحب جواهر را بر این دلیل اول ذکر کرده و از عبارات آقای خوئی و مرحوم حکیم و مرحوم والد ما و جمع زیادی استفاده میشود که بیشتر روی همین دلیل تکیه دارند؛ یعنی میگویند چون این عبادت مشروعةٌ پس الآن که بالغ شد تا حالا که این عبادت مشروعةٌ مستحبةٌ، وقتی مشروعةٌ این میتواند مصداق برای «اقیموا الصلاة» قرار بگیرد و لذا اتمامش هم واجب است، وقتی اتمامش واجب شد آن مأمورٌ به را اتیان و امتثال کرده و تکلیف از ذمهی او ساقط است.
آیا این اشکال اول صاحب جواهر که مشروعیّت وقتی بلوغ میآید انقطعَ، این اشکال وارد است؟ به نظر میرسد این اشکال وارد نیست؛ زیرا این نماز مشروعةٌ حالا که بلوغ آمد چرا «انقطعَ؟ حالا یک عامل قویتر برای مشروعیت آمده، چرا بگوئیم مشروعیّتش از بین رفت؟! قیاس یا تنظیری که صاحب جواهر(قدسسره) کرده مشروعیت را به تمرینیت، میگوئیم وقتی بالغ شد تمرینیّت چطور از بین میرود؟ الآن هم وقتی بالغ شد استحباب از بین میرود اما مشروعیت از بین نمیرود.
اشکال دوم
اشکال سوم
اشکال چهارم
بنابراین صاحب جواهر بر این دلیل مرحوم علامه چهار اشکال وارد کرده و عرض کردم چون اصل دلیل علامه تقریباً در کلمات متأخرین آمده، اینکه بگوئیم با بلوغ مشروعیت از بین میرود حرف درستی نیست، اما از کجا از اولش هم به عنوان نماز بالغ و نماز واجب شارع تلقی کرده؟ در مسئلهی حج میگوئیم اگر صبی قبل احد الموقفین بالغ شد، اینجا شارع گفته من گویا میگویم این از اول بالغاً انجام داده و صحیح بوده و قبول میکند و حجة الاسلام است، ولی اینجا روایت و دلیلی نداریم بر اینکه این صبی وقتی در اثناء نماز بالغ شد شارع بگوید: من از اول نماز را به منزلة البلوغ قرار میدهم ولو مشروع هم باشد! چنین تنزیلی را در ما نحن فیه نداریم، لذا این دلیل یعنی مسئله مشروعیت نمیتواند برای ما دلیل باشد.
بنابراین بحث مشروعیت عبادات صبی اصلاً نمیتواند اینجا دلیل برای اجزاء باشد. محقق خوئی(قدسسره) فرمودند در باب امر تکلیف به صرف الوجود تعلق پیدا کرده، در باب حج به مطلق الوجوب، ما این را قبلاً جواب دادیم. از باب تعلق امر بین صلاة و حج فرقی وجود ندارد. از عبارات صاحب جواهر استفاده میشود که بین اینها تفکیک کرده، از عبارت مرحوم سید استفاده میشود که مشروعیت را باید یک مقدمه قرار داد، وحدت حقیقیه بین الواجب و المستحب هم یک مقدمه قرار داد، یعنی بین واجب و مستحب تغایر نیست، تا اجزا را نتیجه بگیریم.
صاحب جواهر(قدسسره) در جواب میگوید: وقتی بالغ شد دیگر نفلیت معنا ندارد، ما میگوئیم انقطع ولی مشروعیت لم تنقطع، و علامه هم میخواهد روی مشروعیت استدلال کند نه روی نفلیت.[6]
استدلال به استصحاب کلی قسم ثالث بر إجزاء مقیسعلیه
بعضی از راه استصحاب کلی قسم ثالث وارد شده و گفتهاند یک مشروعیت کلی داریم و این مشروعیت کلی تا حال در ضمن یک فرد به نام مستحب بود، الآن یقین داریم به زوال این فرد، میگوئیم شاید آن کلی در ضمن فرد دیگر باشد. مثلاً میگوییم قبلاً بدانیم در ضمن فردی به نام انسان بوده یقین به زوال او داریم ولی میگوییم شاید آن کلی حیوان در ضمن فرد دیگر در این خانه باقی باشد، استصحاب کلی قسم ثالث را درست میکنند. در اینجا هم شبیه همین است که میگویند یک کلی مشروعیت داریم، یقین تا حالا در ضمن استحباب موجود بوده، الآن یقین به زوال این فرد داریم اما احتمال میدهیم آن کلی در ضمن فرد دیگر به نام وجوب باقی مانده باشد.
سؤال این است که آیا قاعده مشروعیت عبادات صبی در ما نحن فیه مفید است یا خیر؟ ما میگوئیم مفید نیست، قاعده مشروعیت عبادات صبی نمیگوید حالا این نمازی که اتمامش واجب است و خود نماز هم تا حالا مشروع بوده و تا آخرش هم مشروع است بگوئیم مجزی است از نماز واجب، بگوئیم مشروعیتش هم باشد و اتمامش هم بگوئید واجب است، شبیه اینکه آدم یک حج مستحبی شروع شد اتمامش واجب است اما مثبت اجزاء و دال بر اجزاء نیست، قاعدهی مشروعیت عبادات صبی اینجا توانایی اثبات اجزاء ندارد.
جمعبندی ادله صاحب جواهر(قدسسره)
1. مجموعاً سه دلیل برای اجزا آورده و رد کرده که آن دو دلیل دیگرش را اشاره میکنم.
2. بعد اجماع بر عدم اجزاء را تثبیت کرده و قول شیخ طوسی در مبسوط را توجیه کرده است.
دلیل اول
دلیل دوم و ارزیابی آن
پس مبنای صاحب جواهر هم تغایر بین واجب و مستحب است، این دلیل رد میشود. خود ما هم همین مبنا را داریم ولو اینکه یک حرف دیگری داریم، گفتیم اصلاً این نزاع که آیا در اعتباریات بین واجب، مستحب، قضا، اداء، تمام، قصر، اختلاف ماهوی وجود دارد و اصلاً طرح این نزاع اینجا غلط است و اینها امور اعتباریه هستند، امور اعتباریه هم بینشان به اعتباری که معتبِر میکند فرق میکند، معتبِر میگوید: من این نماز را صحیح و این نماز را فاسد میدانم، این نماز را قصر و این را اتمام میدانم. به اعتبار معتبر این را واجب و آن را مستحب میدانم؛ یعنی همین قصد الوجه سبب میشود که آن معتبر به آنچه اعتبار شده تغییر پیدا کند. لذا تغایر فقط اعتباری است چیزی به نام تغایر ماهوی نداریم، اما اینجا ماهیتش غیر از اعتبار چیزی نیست، «لا حقیقة للصلاة إلا الاعتبار».
دلیل سوم
صاحب جواهر سه فرق ذکر میکند:
1. «من الاجماع»؛ در باب حج اجماع داریم که اگر کسی قبل احد الموقفین بالغ شد «یکفی عن الحجة الاسلام»،
2. ثانیاً حج غیر از نماز است، نماز دو سه دقیقه میخواند و اگر نشد بعداً میخواند حج گاهی اوقات زمان قدیم باید شش ماه قبل راه میافتادند تا به حج برسند، اگر بگوئیم باید اعاده کند حرج در آن لازم میآید.
3. وجه سوم برای مع الفارق بودن: «و إنفراد کلٍ من الافعال بالحج و لذا یجب انفراده بنیّةٍ»؛ در حج شما برای احرامش یک نیت میکنید و برای طواف یک نیت، برای سعی یک نیت، برای معشر یک نیت، اما در صلاة برای هر قسمت یک نیت نمی کنید، افعالش منفرد در نیت نیست.[7] لذا این سه فرق را ذکر میکند و حق هم با ایشان است اصلاً این قیاس مع الفارق است و وجهی ندارد ما نحن فیه را به مسئله حج قیاس کنیم.
جمعبندی و نتیجه
[1]. «احتج الشيخ بأنّها صلاة شرعية فلا يجوز ابطالها لقوله تعالى «وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ»، و إذا وجب إتمامها سقط الفرض بها، لأنّ الأمر يقتضي الاجزاء. و الجواب: أنّ الإبطال لم يصدر منه، بل من حكم الشرع، و قد بيّنا دليله.» مختلف الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج2، ص: 56.
[2]. «و أضعف منه احتجاجه له في المختلف بأنها صلاة شرعية يجب إتمامها للآية، و إذا وجب سقط الفرض بها، لاقتضاء الأمر الاجزاء، و فيه أولا إمكان منع شرعيتها باعتبار كون المصحح لها سابقا أنها نافلة و قد انقطع ذلك هنا، ضرورة دوران نفليتها على الصبا، فشرعيتها حينئذ بالنسبة إلى ذلك كتمرينيتها تنقطع بالبلوغ، و إن احتمل المحقق الثاني و تبعه غيره إتمامها على التمرينية أيضا عند عدم معارضة الصلاة لها، نظرا إلى أن صورة الصلاة كاف في صيانتها عن الابطال، و إلى أنها افتتحت على حالة لم يتحقق الناقل عنها كما هو الفرض، فيستصحب ما كان، و افتتاحها غير مندوبة لا ينافي إتمامها مندوبة بعد أن كان المانع من ندبيتها قبل عدم التكليف، و قد زال ببلوغه، و صار التمرين ممتنعا، فإتمامها لا يكون إلا مستحبا، و هو كما ترى.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج7، ص: 262.
[3]. «و ثانيا إمكان منع عموم الآية للنافلة لما ستعرفه من النزاع فيه في محله.» همان.
[4]. «و ثالثا إمكان منع إنه إبطال، بل أقصاه كونه بطلاناً.» همان.
[5]. «و رابعا أن امتثال الأمر يقتضي الاجزاء عن خصوص الأمر بالإتمام لا أمر الصلاة، و هما متغايران قطعا.» همان.
[6]. «فالأولى الاستدلال له بما أومأنا إليه سابقا من إمكان دعوى اتحاد المكلف به و ان اختلفت صفته في الوجوب و الندب في الحالين، و إن كان هو ممنوعا عليه كما عرفت، و بالحمل على من بلغ في الحج قبل الموقف و إن كان هو قياسا على المنصوص، مع الفارق من الإجماع و الحرج و انفراد كل من الأفعال بالحج، و لذا يجب انفراده بنية، و عليه لا فرق حينئذ بين الأثناء و ما بعد الفراغ، بخلاف ما ذكره العلامة دليلا و ما ذكرناه نحن ثانيا، فإنه خاص بالأول.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج7، ص: 262-263.
[7]. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 263-262.
نظری ثبت نشده است .