درس بعد

تنبیهات استصحاب: اصل مثبت

درس قبل

تنبیهات استصحاب: اصل مثبت

درس بعد

درس قبل

موضوع: تنبیهات استصحاب (تنبيه پنجم تا دهم)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۴/۲/۲۲


شماره جلسه : ۱۱۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مروری بر جلسه گذشته

  • مطلب دوم در کلام مرحوم آخوند

  • کلام مرحوم اصفهانی در اثر بودن استحقاق

  • اشکال استاد معظم بر مرحوم اصفهانی

  • اشکال حضرت امام بر مرحوم آخوند

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


مروری بر جلسه گذشته

بحث در این است که آیا استصحاب عدم تکلیف، استصحاب برائت عنوان اصل مثبت را دارد یا خیر؟‌ مرحوم آخوند این استصحاب را جاری می‌دانند و می‌فرمایند این عدم استحقاق عقاب ترتب پیدا می‌کند و مرحوم شیخ جاری نمی‌داند. بعد مرحوم آخوند برای جریان این استصحاب دو تا مطلب را بیان فرمودند که ما مطلب اولش را گذشتیم و کلام ایشان و کلام مرحوم اصفهانی و دیگران را نقل کردیم و حالا نتیجه‌ی نهایی را هم خودمان عرض می‌کنیم.

مطلب دوم در کلام مرحوم آخوند

اما مطلب دوم که در تنبیه نهم همین مطلب دوم را پروراندند این است که در ترتیب آثار غیر شرعیّه، اینکه ما می‌گوئیم اصل مثبت حجّیت ندارد و استصحاب نمی‌تواند آثار غیر شرعیه را اثبات کند، مقصود آثار غیر شرعیه‌ای است که بر مستصحب واقعی بخواهد بار شود اما اگر یک آثار غیر شرعی بر مستصحب بار شود و فرق نکند که این مستصحب واقعی باشد یا ظاهری، می‌فرمایند این از دایره‌ی عدم حجّیت اصل مثبت خارج است و در چنین موردی حجّیت وجود دارد.

حالا با مثال این مطلب آخوند را روشن کنیم، مثالی که مطرح شده این است که شما اگر بخواهید با استصحاب مثلاً طهارت إجزاء را اثبات کنید که إجزاء یک اثر عقلی است اما این إجزاء بر طهارت واقعیه مترتب می‌شود نه بر طهارت ظاهریه، اجزاء در جایی است که ما بگوئیم معطی به، تمام جزئیات و شرایط مأمورٌ به را واقعاً دارد، اینجا مسئله‌ی إجزاء مطرح می‌شود. اما در جایی که معطی‌به ظاهراً دارد اینجا اگر بعداً کشف خلاف شد مسلّم عقل حکم به عدم إجزاء می‌کند و لذا در بحث إجزاء می‌گویند قاعده‌ی اولیه و اصل اولی عدم الإجزاء است، برای اینکه امتثال واقع نشده، برای اینکه این معطی به در عالم خارج مطابق با مأمورٌ به نبوده است.

پس اگر اثر اثر عقلی باشد که محتاج و متوقف بر موضوع واقعی است، اینجا مرحوم آخوند می‌گوید این اثر بار نمی‌شود. اما اگر ما یک اثر عقلی داریم موضوعش اعم از واقعی و ظاهری است، اینجا می‌فرمایند آثار بار می‌شود، می‌فرمایند وجوب الاطاعة، عقل که حکم به لزوم اطاعت می‌کند، عقل که حکم به حرمت مخالفت می‌کند، عقل که حکم به استحقاق عقاب می‌کند، اینها موضوعش اعم از واقعی و ظاهری است. اگر ما گفتیم این فعل قبلاً واجب بوده و الآن شک می‌کنیم واجب است یا نه؟ استصحاب وجوب می‌کنیم، اینجا اثر عقلی به نام وجوب الاطاعة بلا فاصله می‌آید.

اگر قبلاً حرام بوده الآن استصحاب به حرام کنیم باز همین کلام می آید. اگر گفتیم در یک شیئی واقعاً تکلیفی نباشد اثرش عدم استحقاق عقاب است، اگر ظاهراً هم تکلیف نباشد اثرش عدم استحقاق عقاب است، یعنی عدم استحقاق عقاب یک اثر عقلی است که بر مستصحبی بار می‌شود، یعنی بر موضوعی بار می‌شود که اعم از این است که این موضوع از طریق استصحاب که ظاهری است ثابت شده باشد یا واقعی باشد. فرقی نمی‌کند عدم استحقاق عقاب یعنی همانطوری که اگر شارع واقعاً تکلیفی ندارد اینجا استحقاق عقاب نیست، اگر شارع ظاهراً هم تکلیف ندارد، این عدم تکلیف ظاهری را از کجا بیاوریم؟ با استصحاب. می‌گوئیم قبلاً تکلیف نبوده و الآن هم استصحاب می‌کنیم عدم تکلیف را، بر این استصحاب عدم تکلیف، باز این اثر عقلی عدم استحقاق عقاب بار می‌شود.

پس مرحوم آخوند برای جریان استصحاب برائت یا استصحاب عدم تکلیف راه دیگری که طی می‌کند این است که می‌فرماید این عدم استحقاق عقاب یک اثری است که موضوعش اعم از واقعی و ظاهری است و در آنچه که در تنبیه نهم دارند می‌فرمایند ما وقتی گفتیم این وجوب هست، این تکلیف نیست، موضوع این حکم عقلی واقعاً الآن موجود است.

الآن موضوعش وجداناً موجود است لکن موضوعی است که برای این حکم عقلی عنوان بالوجدان را دارد ولو از طریق استصحاب آمدیم اثبات کردیم، اما موضوعش وجداناً موجود است، بعبارةٌ اُخری عقل حکم می‌کند به لزوم اطاعة المولی، منتهی می‌گوید این دستورات مولا از هر راهی می‌خواهد ثابت باشد، خواه از راه علم ثابت باشد یا از راه استصحاب ثابت باشد، از هر راهی ثابت شد اطاعة المولا واجبٌ. پس وقتی می‌گوئیم موضوعش عمومیت دارد به این معناست که از هر راهی وارد شد نسبت به این حکم عقلی موضوع بالوجدان فعلیت دارد و لو اینکه این وجدان راهش تعبّد باشد.

نسبت به حکم عقلی موضوع بالوجدان می‌شود اما راه تحقق این موضوع از راه استصحاب بوده،‌ باشد. عقل می‌گوید من می‌گویم اطاعة المولا واجبٌ مطلقا، این دستورات مولا از هر راهی می‌خواهد برسد، حالا اگر از راه استصحاب هم رسید باز نسبت به تحقق این موضوع عنوان وجدانی را دارد یعنی بالوجدان موضوع موجود است، بعبارةٍ اُخری گاهی بالوجدان موضوع تعبّدی موجود است، اشکالی ندارد اما همین موضوع تعبدی بالوجدان موجود است، لذا می‌فرمایند ما باید بین آثار عقلیه فرق بگذاریم به همین بیانی که گفتیم و این راه را ذکر می‌کنند به اینکه استصحاب عدم تکلیف موجب مثبتّیت نشود، ما با استصحاب عدم تکلیف بخواهیم اثبات کنیم عدم استحقاق عقاب را و عدم استحقاق عقاب چون از آثاری است که لازم نیست که موضوعش حتماً واقعی باشد، موضوعش اهم است لذا در اینجا بار می‌شود، این فرمایش مرحوم آخوند.

سؤال:...؟
پاسخ استاد:
یک نکته‌ای را عرض کنم؛ ما اول که اصل مثبت را خواستیم شروع کنیم برخي دوستان گفتند اصل مثبت فقط در باب موضوعات است. آقایانی که می‌گویند استصحاب تا زمانی حجّیت دارد که دچار اصل مثبت بودن نشود می‌گویند فرقی بین اینکه این استصحاب حکمی باشد یا موضوعی نمی‌کند، آقایان در ذهنشان بود که اصل مثبت فقط در استصحابات موضوعیه است. آخوند در ذهنش این است که بعضی می‌گویند این عنوان اصل مثبت را دارد چون عدم استحقاق عقاب از آثار غیر شرعی است، این را شیخ بگوید یا غیر شیخ بحث در اصل مثبت اینجا مطرح می‌شود.

کلام مرحوم اصفهانی در اثر بودن استحقاق

اینجا دو تا مطلب هست که باید عرض کنیم و خودمان بین این تنبیهات هفتم، هشتم و نهم جمع‌بندی کنیم. یک مطلب را مرحوم محقق اصفهانی دارد و آن این است که مرحوم اصفهانی می‌فرمایند اصلاً اینکه ما استحقاق یا عدم استحقاق را از آثار تکلیف بدانیم درست نیست یعنی بگوئیم «إذا کان التکلیف موجوداً فیستحقّ العقاب و إذ انتفی التکلیف انتفی الإستحقاق»، می‌فرمایند این غلط است (البته این بیان من است)، اینجا یک نکته‌ای می‌گویند که من یادم نمی‌آید در این نهایة الدرایه تا حالا راجع به قاعده‌ی قبح عقاب بلا بیان این نکته را فرموده باشند. می‌فرمایند قاعده‌ی قبح عِقاب بلا بیان فقط مربوط به وصول تکلیف است و می‌گویند مکلّف استحقاق عقاب از حیث عدم اصول تکلیف ندارد اما دیگر ربطی به عدم استحقاق عقاب از حیث عدم تکلیف یا از حیث مخالفت ندارد.

باز توضیح می‌دهند می‌فرمایند استحقاق عقاب در جایی است که سه تا جزء باشد، تکلیف باشد، وصول باشد، این تکلیف واصلِ به مکلف شده باشد و مکلّف هم مخالفت کرده باشد اگر یکی از این اجزاء منتفی شود این منتفی است اما وقتی ما می‌گوئیم قبح عقاب بلا بیان این فقط نسبت به جنبه‌ی وصولش نظر دارد می‌گوید اگر یک تکلیفی باشد و شما هم مخالفت کرده باشید اما واصلِ به شما نشده باشد قوی است، عدم استحقاق عقاب را من ناحیة عدم الوصول برای شما می‌آورد اما شما مرحوم آخوند یا مثلاً مرحوم شیخ دنبال چی هستید؟ دنبال این هستید که عدم استحقاق عقاب را من ناحیة عدم التکلیف می‌آورید و این ربطی به قاعده‌ی قبح عقاب بلا بیان ندارد، این دقّتی است که مرحوم اصفهانی اینجا فرموده اند.

اشکال استاد معظم بر مرحوم اصفهانی

جوابش این است که:
اولاً: در بحث استحقاق ما روی قاعده‌ی قبح عقاب نمی‌آئیم، عقل یک قاعده‌ای به نام قبح عقاب بلا بیان دارد ولی اینکه مخالفة التکلیف الواصل موجبةٌ لاستحقاق العقاب این یک حکم عقلی است، عقل می‌گوید یک تکلیفی اگر واصل به شما شد، شما مخالفت کردید این عقاب دارد.

ثانیا: عقل یک جایی که اصلاً تکلیف نیست و موضوع عقاب منتفی است این هم یکی از احکام عقلی است، حالا مفهوم آن قاعده است. آیا در باب عقاب می‌توانیم بگوئیم عقل بگوید جایی که تکلیفی نیست اصلاً عقابی نیست، جایی که تکلیف هست مخالفتی نیست و باز عقاب معنا ندارد، جایی که تکلیف هست مخالفت هست و این تکلیف به شما واصل نشده عقاب معنا ندارد، آیا در باب عقاب عقل یک قاعده بیشتر ندارد و آن هم قاعده‌ی قبح عقاب بلا بیان است که ظاهر فرمایش مرحوم اصفهانی همین است که می‌خواهد بفرماید ما در باب استحقاق عقاب یک قاعده‌ی عقلی بیشتر نداریم عقل یدرک قبح العقاب بلا بیان، اما ظاهر فرمایش مرحوم آخوند ولو به این تعرّضی نداشتند، ما به عنوان یک احتمال در مسئله بگوئیم عقل یک قاعده‌اش است و جای دیگر می‌فرماید عقل ادراک می‌کند «انتفاع الاستحقاق بانتفاء التکلیف» جایی که تکلیفی نیست استحقاق وجود ندارد.

ثالثا: حالا اگر شما فرمودید عقل یک قاعده بیشتر ندارد همین جا به مرحوم اصفهان می‌گوئیم، اگر بگوئید دو تا قاعده دارد یکی قبح عقاب بلا بیان و یکی هم عدم الاستحقاق عند عدم التکلیف. بعید نیست که اینجا بگوئیم دو تا قاعده داریم، اگر دو تا قاعده داشته باشیم این اشکال مرحوم اصفهانی اشکال واردی نیست.

اشکال حضرت امام بر مرحوم آخوند

مرحوم امام(رضوان الله علیه) یک مطلب دیگری در اینجا دارند که می‌فرمایند این تنبیه مرحوم آخوند یک حرف مسامحی است برای اینکه موضوعات ظاهریه که آثار ندارند، می‌فرمایند ما در باب استحقاق و عدم استحقاق، اینها همه‌اش مربوط به موضوعات واقعیه است، امر ظاهری یا احکام ظاهری هیچ اثری ندارند، غیر از طریقیّت اثر دیگری برایشان مترتب نیست، عین عبارت ایشان این است که می‌فرماید:[1] «و لا یخفی ما فیه من التسامح لأنّ حرمة المخالفة و وجوب الموافقة» تا اینجا می‌رسد «کلها من آثار الحکم الواقعی عقلاً اما الاحکام الظاهری فلیست فی موافقتها و لا مخالفتها من حیث هی الشیء»، احکام ظاهری خودش یک موافقت و مخالفت علی حدّه ندارد «لأنّها احکامٌ طریقیة للتحفّظ علی الواقع، فخطاب لا تنقض مثل صدّق العادل» یعنی مثل بعضی ادله‌ی حجّیت خبر واحد، «لیس من الخطابات النفسیة التی یحکم العقل بوجوب موافقتها و حرمة مخالفتها من حیث هی»، می‌فرماید خودِ لا تنقض،‌ خود خبر واحد من حیث هی هی وجوب موافقت و حرمت مخالفت ندارد «و لا یکون فی موافقتها ثوابٌ و لا فی مخالفتها عقاب إلا إنقیاداً و تجریاً»، اگر شما خبر واحد را عمل کردید نمی‌آید یک ثوابی برای خودِ عمل به خبر واحد به شما بدهند! اگر مخالفت کردید نمی‌آیند یک عقاب برای حرمت مخالفت با خبر واحد به شما بدهند، استصحاب هم همینطور است «و إنّما یحکم العقل بلزوم الاتیان بمؤدیّاتها لکونها حجةً علی الواقع، فیحکم العقل من باب الاحتیاط بلزوم موافقتها»، می‌فرمایند درست است که ما باید خبر واحد را عمل کنیم ولی از باب این است که احتیاط می‌کنیم چون احتمال می‌دهیم موافقت با واقع داشته باشد، «لا لکونها احکاماً ظاهریة بل لاحتمال انطباقها علی الواقع»، این هم یک مطلبی است که مرحوم امام دارند که اصلاً ما یک اثر عقلی که موضوعش اعم از واقعی و ظاهری باشد را نداریم.

ما قبلاً یک نکته‌ای را گفتیم که بعد هم توضیح خواهیم داد؛ گفتیم اصلاً یکی از فرق‌ها بین حکم شرعی و حکم عقلی همین است که موضوع حکم شرعی می‌تواند ظاهری باشد و لذا حکم هم ظاهری می‌شود اما احکام عقلیّه چیزی به نام موضوعات ظاهریه ندارد.

این فرمایش امام، اصفهانی و این نکته‌ای که ما داریم را دقت کنید فردا ان شاء الله جمع‌بندی خواهیم کرد.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین



[1] ـ الاستصحاب، النص، ص: 170

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .