درس بعد

تنبیهات استصحاب: اصالة تأخّر الحادث

درس قبل

تنبیهات استصحاب: اصالة تأخّر الحادث

درس بعد

درس قبل

موضوع: تنبیهات استصحاب (ادامه بحث تنبيهات)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۴/۸/۲۸


شماره جلسه : ۲۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • حدیث اخلاقی هفته

  • خلاصه بحث گذشته

  • بیان کلام مرحوم شیخ در رسائل

  • قول اول در مورد اجرای اصل در طرف مجهول

  • قول دوم در مورد اجرای اصل در طرف مجهول

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


حدیث اخلاقی هفته

رسیدیم به این قسمت روایت که بعد از آنچه که بر قلب واجب شده و خدای تبارک و تعالی معین فرموده آن را ذکر فرمودند، آنچه بر لسان واجب شده را هم بیان کردند که اینها را توضیح دادیم. می‌فرماید و فرض علی السمع عن ینتزه عن الاستماع إلی ما حرّم الله و أن یعرض أما لا یحلّ له مما نهی الله عزوجل عنه و الاسقا إلی ما اسخط الله عزوجل، می‌فرماید آنچه را که خدای تبارک و تعالی بر گوش انسان واجب و لازم فرموده این است که ما حرّم الله را استماع نکند، یعنی از این تعبیر استفاده می‌شود که آنچه حرام است مثل غیبت کردن، تهمت زدن، دروغ گفتن، اینها حرام است.

تنزه از استماع پیدا کند، یعنی گوش خودش را در معرض استماع اینها قرار ندهد، گوش خودش مبرّا و منزه باشد اینکه استماع کند غیبت را، تهمت را، دروغ را، حالا راجع به غیبت معروف همین است که هم غیبت کردن حرام است و هم غیبت شنیدن حرام است. در تهمت هم همینطور، ولی در باب دروغ این را خیلی مطرح نکردند که آیا شنیدن دروغ، انسان پای منبر کسی بنشیند که خدای نکرده می‌داند که او یک مطالب دروغی را ذکر می‌کند، پای صحبت کسی بنشیند که می‌داند او اصلاً عادتش به دروغ گفتن است.

خود همین خیلی مهم است، حالا عرض کردم در غیبت و تهمت، در فقه هم مطرح است که هر دو طرفش حرام است، در دروغ خیلی آقایان متعرض نشدند، خودِ دروغ حرام است ولی شنیدن آن یعنی اینکه من می‌دانم شخصی دروغ می‌گوید آیا می‌توانم بنشینم و کلمات او را استماع کنم؟ غیبت نمی‌کند و تهمتی هم نمی‌زند بلکه دروغ می‌گوید، این ظاهر برخی از ادله از جمله همین روایت است که استماع کذب هم حرام است، همانطوری که خودِ دروغ گفتن حرام است، استماع کذب هم حرام است، این مطلبی است که اگر ما خیلی رعایت کنیم واقعاً اجازه نمی‌دهیم هر کسی هر حرفی را بزند.

یادم می‌آید چند سال پیش یکی از مدرّسین محترم حوزه به من گفت یک آقایی در منبر در مورد یکی از بزرگانی که از دنیا رفته، که این آقا که خودش از مدرسین حوزه است اصلاً لیلاً و نهاراً با آن مرد و با آن بزرگ محشور بود، گفت آن آقا که اصلاً در قم نبود، خیلی به ندرت به آنجا می‌آمد گفت به قدری در مورد آن آقا دروغ گفت که من می‌خواستم در بین جمعیت بلند شوم بگویم از این منبر رسول خدا حیا کن و اینقدر دروغ نگو، اینهایی که می‌گوئی تمام دروغ است که متأسفانه امروز یک مطلبی که باب شده ما برای اینکه یک مقداری منبرمان بگیرد، خواب‌های جعلی، داستان‌های خیالی، در مورد بعضی از بزرگان. اگر انسان مراتب علمی آنها را بخواهد بگوید خودش خیلی مسئله‌ی مهمی است اینها را آدم کنار می‌گذارد، اعراضشان را از دنیا انسان بخواهد تحلیل کند صدها منبر می‌خواهد که چطور یک شخصی اینقدر به این مرتبه می‌رسد که از دنیا و مقامات دنیا اعراض می‌کند، از توجه مردم به خودش اعراض می‌کند، برایش فرقی نمی‌کند که مردم از او تعریف بکنند یا نکنند، اینها چیزهای خیلی مهمی است، این واقعیات را آدم کنار می‌گذارد و یک سری دروغ‌ها و خیالات را مطرح می‌کند، این مسئله‌ی خیلی مهمی است.

باز من این نکته را عرض کنم؛ یکی از آقایان دیگر که یک کتابی راجع به آقایی که در قم نبود نوشته بود یک وقتی آمد خدمت مرحوم والد ما رضوان الله تعالی علیه، ایشان به او اعتراض کرد که این کتاب چیست که شما نوشتید؟ پرسید مگر چه اشکالی دارد؟ ایشان فرمود در این کتاب شما دروغ نوشتی و این مطلبی که مسلم الکذب است را آوردید، ایشان گفت کدام مطلب؟ فرمودند در این کتاب نوشتی وقتی ایشان (آن روحانی بزرگوار که در موردش کتاب نوشته شده) وقتی در شکم مادرش بود و مادرش او را حامله بود یک غذای شبهه‌ناکی را پدرش آورد و این غذا را این مادر خورد و این در شکم مادر لگد زد و مادر تهوّع کرد و بیرون ریخت، پدر من به ایشان فرمود شما بعد از این همه درس خواندن نمی‌فهمی که این دروغ است؟ اولاً پدر این آقا را متهم به استفاده از اموال مشتبه به حلال و حرام، فوقش این است که حمل کنیم او نمی‌دانسته! فرمودند این چه حرفی است که شما زدی؟

ما با روایات این را در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها قائلیم و معتقدیم در شکم مادر با مادر حرف می‌زد، از این دایره که خارج شویم این حرفها را باید به دیوار زد که کسی در شکم مادر این چنین است، بعد ایشان به پدرم عرض کرد شما که شاگرد امام بودی و این همه ذوب در امام هستید که واقعاً هم همینطور بود، من یک جمله‌ای را در مقدمه کتاب آوردم و آن اینکه امام فرمودند مقامات عارفین را انکار نکنید، پدرم فرمودند عجب! پس معنای این جمله را هم نفهمیدی؟! عارف در شکم مادرش که عارف نیست، عارف بعد از اینکه ریاضت‌ها و زهد‌ها را متحمل می‌شود ممکن است خدا به یک مرتبه‌ای برساند او را و الا هیچ کسی در شکم مادرش عارف نیست.

علی ایّحال ایشان فرمود شما بدان، چون آن آقا که خیلی هم محترم بود، بسیار مرد ارزنده و ملایی هست، اما یک چنین کتابی را نوشته بود، ایشان گفت این کتاب تا حالا چند میلیون تیراژ داشته، پدرم سری تکان داد و گفت وای وای، به تعداد هر تیراژ آن تو مسئولی، نمی‌دانی انتشار یک دروغ چقدر مؤاخذه دارد، شما دارید منتشر می‌کنید و آن‌هایی که این را می‌خوانند و بالای منبرها می‌گویند و در جلسات نقل می‌کنند در تمام اینها تو مسئول هستی!

ببینید قضیه چیست که خود انسان وقتی دروغی را می‌شنود در این باتلاق می‌افتد، وقتی اجازه می‌دهید به هر کسی هر حرفی بزند، او هم شروع می‌کند به رطب و یابس بافتن و دروغ گفتن، اما انسان بگوید من در این جلسه نشستم، شما حقّ اینکه مطلب غیرواقعی بگوئی را نداری، مطلبی که برایت واقعیت دارد و صدقش مسلم هست را بگو، مطلبی که تردید دارید که آیا درست است یا درست نیست، حق نداری بگوئی، ببینید چقدر این مجلس نورانی می‌شود!

خدا رحمت کند آقای احمدی میانجی را، مرد بسیار مُلایی بود، از همین هم‌دوره‌های مرحوم والد ما بود شاید چند سالی هم سن‌شان از والد ما بیشتر بود، بسیار آدم مهذبی بود، گاهی اوقات سخنرانی‌های ایشان را رادیو معارف پخش می‌کند، خیلی مقیّد بود وقتی روضه شرکت می‌کند برود جایی که پائین‌ترین قسمت مجلس است، با اینکه آدمی بود که وقتی به روضه ما می‌آمد، هر چه اصرار می‌کردیم که نزدیک پدر ما بنشیند نرفت، گفت من همین جا دم در یک گوشه‌ای می‌نشینم، رضوان خدا بر او بود. ایشان در مورد روضه حرف خوبی می‌زند ما روضه را یک وقت به عنوان زبان قال می‌گوئیم یک وقت به عنوان زبان حال می‌گوئیم، مثلاً می‌دانیم امام حسین علیه السلام آمده با اهل‌بیت وداع کند، حالا اگر جایی ننوشته باشند که سکینه عرض کرده باشد که تو یک وقتی بچه‌های مسلم را روی پای خودت نشاندی، الآن هم که می‌روی من را روی پایت بنشان، ولی زبان حال این دختر که هست، لذا باید گفت، آنجایی که نمی‌دانیم زبان قال هست باید بگوئیم این به عنوان زبان حال مطرح می‌شود. در روضه چنین چیزی هست ولی در غیر از این مسلم کذب است، در خودِ همین روضه‌ها هم اگر به عنوان قال بگوئیم کذب است، فرقی نمی‌کند.

 من یادم هست یک وقتی در جبهه بودم یک کسی داشت روضه می‌خواند و گفت وقتی حضرت عباس داشت با امام حسین وداع می‌کرد دید زینب یک گوشه‌ای ایستاده، آدم شرمش می‌آید بگوید این تعابیر را؛ زینب گفت چرا کسی نیست با من وداع کند؟ حسین گفت عباس جان برو با زینب وداع کن! یک چیزهای غلط و خراب، نه ربطی به هم داد و نه زبان حال است و نه زبان قال است.

شما ببینید حضرت رقیه سلام الله علیها، بحث خرابه را وقتی بیان می‌کنید می‌گوید عمه جان من از شما غذا نخواستم، این را هیچ جا هم ننوشته‌ باشند، وقتی در نیمه‌ی شب تشتی می‌آورند ظاهر حال این است که دارند برایش غذا می‌برند، بچه دارد گریه می‌کند و دیگران هم همینطور، بعد روی تشت را کنار می‌زند می‌بیند سر بریده‌ی پدر هست، بیان کردنش چه عیبی دارد؟! حالا کسی بگوید او فکر کرد غذا برایش می‌آورند، بعد بگوئیم کجا نوشته برایش غذا می‌آورند، او گفت پدرم را می‌خواهم و بعد یزید علیه ما علیه و لعنة الله علیه این را فرستاد، دیگر چیزی نگوئیم، زبان حال مانعی ندارد و امری عقلائی است. خود کذب یک قبح عقلایی هم دارد، کذب در بین عقلا هم قبیح است اما خودِ عقلا زبان حال را کذب نمی‌دانند.

یک وقتی والد ما به ما فرمود که شما این را گفتی، ما عرض کردیم که نگفتیم، فرمود در دلت هم نگفتی؟! این عنوان زبان حال است.

علی ایّحال این مطلب خیلی مهم است، فرض علی السمع أن یتنزه عن الاستماع إلی ما حرّم الله، آقایان خودمان را خیلی ملزم کنیم، نشود به اینکه الآن من می‌خوانم متأسفانه در خودم اثر ندارد، شما بیائید واقعاً برای خودتان برنامه بریزید، در خانواده‌تان اگر دیدید که همسرتان، بچه‌تان، خدایی نکرده دروغ یا غیبت می‌کند، محکم برخورد کنید، همان که در سیره‌ی امام رضوان الله علیه هست و همه می‌گویند، راجع به امام می‌گوید حتّی آن رفقای گرمابه و گلستان امام می‌گویند جرأت نمی‌کردیم در حضور امام غیبت کنیم، در منزل نگذارید دروغ، غیبت، تهمت و ... مطرح باشد.

از خانه‌ی خودمان این مسئله را شروع کنیم، بیائیم در محیط وسیع‌تر در بین رفقا، یعنی واقعاً آدم نمی‌خواهد مقدس‌بازی کند، گاهی اوقات می‌گوئیم غیبت نکن در جواب می‌گویند اینقدر مقدس بازی درنیاور، این دستور خداست، شنیدنِ غیبت حرام است، اگر بخواهی غیبت کنی من باید از اینجا بروم که بعد یک آیه‌ای هست که در یک مورد دیگری هست اما خدا دستور می‌فرماید که آنجایی که این حرفها را می‌زنند ننشینید، بالأخره از خودمان شروع کنیم، عمر انسان که معلوم نیست چه مقدار است؟ بیائیم راجع به سمع‌مان خودمان را تربیت کنیم، ان شاء الله خدا توفیق بدهد که ما این امانتی که خدا به عنوان سمع به ما داده، روز قیامت به نفع‌مان شهادت بدهد و به ضرر ما شهادت ندهد[1].

خلاصه بحث گذشته

بحث رسید به این صورت دوم که این است که علم به تاریخ احدهما داریم و دیگری برای ما مجهول است، می‌دانیم ساعت 10 وضو گرفتیم و از طرف دیگر می‌دانیم یک حدثی هم واقع شده. ما فرضمان این است که علم به وقوع دو حادث داریم حالا تاریخ یکیش معین است، ساعت 10 ما وضو گرفتیم اما می‌دانیم یک حدثی هم واقع شده و نمی‌دانیم حدث قبل از ساعت 10 بوده یا قبل از ساعت 10، اینجا عرض کردیم در استصحاب بقاء عدم مجهول تا این زمان معلوم بحثی وجود ندارد که ما بگوئیم اصل این است که این مجهول تا زمان این معلوم نبوده، حدث تا زمان وضو نبوده. و لکن چند تا بحث دیگر در اینجا مطرح است، یک بحث این است که حالا که می‌گوئیم این حدث تا این زمان نبوده آیا تأخرش را می‌خواهیم اثبات کنیم؟ بگوئیم پس حدث مؤخر از این طهارت بوده و در نتیجه بگوئیم این طهارت نقض شده یا آنطوری که مرحوم شیخ قائل است شیخ می‌فرماید ما همین مقدار می‌گوئیم این حدث تا زمان طهارت نبوده و آثار را بر این مترتب می‌کنیم اما نمی‌توانیم بگوئیم این حدث مؤخر از طهارت بوده و در نتیجه این طهارت را نقض کرده.

بیان کلام مرحوم شیخ در رسائل

شیخ در رسائل می‌فرماید اگر یکی از این دو تا معلوم التاریخ باشد لا یحکم علی مجهول التاریخ إلا بإصالة عدم وجوده فی تاریخ ذلک، یعنی فقط می‌گوئیم این مجهول در زمان معلوم نبوده، لا تأخر وجوده عنه نمی‌توانیم بگوئیم این مجهول مؤخر از معلوم است به معنای اینکه این مجهول بعد از معلوم حادث شده باشد، نعم یثبت ذلک علی القول بالاصل مثبت. بعد اینجا مثال‌هایی را مطرح می‌کنند که آب قلیلی بوده، ملاقات لباس با این آب بوده و آب کُر شده، زمان کُریت معلوم، استصحاب می‌کنیم عدم ملاقات تا زمان کُریت را، اگر زمان ملاقات معلوم، استصحاب می‌کنیم عدم کریّت تا زمان ملاقات را. بعد می‌فرمایند و ربما یتوهم جریان الاصل فی طرف المعلوم حالا این را الآن کار نداشته باشیم چون اینجا دو تا بحث است، یکی اجراء الاصل فی طرف المجهول است و یک بحث هم اجراء الاصل فی طرف المعلوم است، شیخ بعد از اینکه در طرف مجهول نظر خودشان را بیان فرمودند می‌فرمایند ما دو قول دیگر در بین اصحاب در همین اجرای اصل در طرف مجهول داریم، یظهر من الاصحاب قولان آخران.

قول اول در مورد اجرای اصل در طرف مجهول

یک این است که اصل را در طرف مجهول جاری می‌کنیم، تأخر مجهول از معلوم را هم می‌خواهیم با آن اثبات کنیم، بعد می‌فرماید و هو ظاهر المشهور و قد صرّح بالعمل به، شیخ طوسی، ابن حمزه، محقق، علامه، شهیدان و غیر اینها در مواردی، می‌فرمایند این فقها مسئله‌ی تأخر را قبول کردند یعنی با استصحاب عدم مجهول تا زمان معلوم، تأخر مجهول از معلوم را قبول کردند و مثال‌هایی را مرحوم شیخ در اینجا ذکر می‌کند.

می‌فرمایند یک مثالش این است که اگر دو تا وارث بر اسلام احدهما فی قرّة رمضان در شروع رمضان اتفاق دارند ولی در اینکه آیا مورّث قبل از غرّه رمضان مُرده یا بعد از آن، اختلاف دارند. می‌فرمایند همه‌ی فقهایی که اسم بردیم اینها گفتند القول قول مدعی تأخر الموت، آن کسی که می‌گوید موت این مورث بعد از این غره‌ی رمضان بود قول قولِ او است، چون اصل عدم الموت إلی غرّه‌ی رمضان است و در نتیجه با این اصل می‌خواهند تأخر موت از قره‌ی رمضان را اثبات کنند، می‌فرمایند این فقها اینطور حکم کردند.

بعد مرحوم شیخ یک استدراکی می‌آورد و می‌فرماید در بعضی از موارد فقها توقف کردند و فرق نگذاشتند بین علم به تاریخ احدهما و جهل به تاریخ هر دو، می‌فرمایند از این توقف، از اطلاقی که در این توقف دارند استفاده می‌کنیم در صورتی که علم به تاریخ احدهما هست عمل به اصل نمی‌کنند، از این اطلاقشان، مرحوم شیخ چند تا مثال می‌زند، اجتماع جمعتین، دو تا نماز جمعه در کمتر از یک فرسخ خوانده شده. یک وقتی در لندن این مسئله بود که الآن ظاهراً حل شد، دو تا نماز جمعه‌ی شیعی؛ چون اهل‌سنت فرسخ را معتبر نمی‌دانند ولی شیعی می‌گوید باید یک فرسخ لااقل فاصله باشد، دو تا نماز جمعه در کمتر از یک فرسخ واقع شد نمی‌دانیم اول کدامیک واقع شد که دیگری باطل باشد، فقها که اینجا رسیدند می‌فرمایند هر دو باطل است، یا توقف کردند، فرقی هم نگذاشتند که تاریخ هر دو مجهول باشد یا تاریخ یکی.

بعد شیخ می‌فرماید انصاف این است که این اطلاقی که در فتوای به توقف دادند خیلی برای ما قابل اطمینان نیست، یعنی نمی‌توانیم به فقها نسبت بدهیم، می‌گوییم لا فرق بین مجهولی التاریخ و بین جایی که تاریخ احدهما معلوم است، پس این یک قول تا اینجا. یک قول تقریباً عده‌ی زیادی از فقها می‌گویند استصحاب می‌کنیم این عدم مجعول را، تا زمان معلوم و تأخر مجهول از معلوم را[2].

قول دوم در مورد اجرای اصل در طرف مجهول

قول دوم این است که عدم العمل بالاصل؛ گفته‌اند همانطوری که در جهل به تاریخ اصل در هیچ طرفی جاری نمی‌شود، در جایی که تاریخ احدهما معیّن است اصلاً اصل جاری نمی‌شود و قد صرّح به بعض المعاصرین، صاحب جواهر طبعاً لبعض الاساتید که کاشف الغطاست، مستشهداً علی ذلک بعدم تفسیر الجماعة فی مسئلة الجمعتین، گفته‌اند فقها در مسئله ی دو تا نماز جمعه نیامدند بین اینکه تاریخ هر دو مجهول باشد یا احدهما معین باشد تفصیل بدهند و بعد مستدلاً علی ذلک و أن التأخر لیس امراً مطابقاً للأصل، اضافه کردند که ما تأخر را از اصل نمی‌توانیم در اینجا استفاده کنیم.

مرحوم شیخ در مورد کلام صاحب جواهر یک نکته‌ای دارد و ظاهر استدلاله ارادة ما ذکرنا من عدم ترتیب احکام صفة التأخر و کون المجهول محققاً بعد المعلوم، می‌فرماید ظاهر عبارت جواهر همین است که ما می‌گوئیم که تأخر به عنوان آثار العادی یا عقلی است و نمی‌شود احکام تأخر را جاری کرد. بعد می‌فرمایند لکن این استشهادی که صاحب جواهر کرده یعنی اول مرحوم شیخ ظاهر استدلال صاحب جواهر را ذکر کرد، می‌فرماید استشهادی که صاحب جواهر کرده که اصحاب در این چند مورد تفصیل ندادند ظاهر استشهاد ارادة عدم ثمرة مترتبة علی العلم بتاریخ أحدهما اصلاً، صاحب جواهر می‌گوید اینجا که ما تاریخ احدهما را می‌دانیم این علم هیچ اثری برایش بار نمی‌شود، می‌گوید در جایی هم که تاریخ احدهما را بدانیم مثل جایی است که این تاریخ برای ما مجهول باشد.

بعد می‌فرمایند و کیف کان فإن أراد هذا القائل ترتیب آثار تأخر ذلک الحادث کما هو ظاهر المجهول فإنکاره فی محلّه، اگر می‌خواهد در مقابل شیخ طوسی حرف بزند انکارش در محل خودش هست و إن أراد عدم جواز التمسک باستصحاب عدم ذلک الحادث، اگر مرادش این باشد که نمی‌شود به استصحاب عدم این حادث تمسک کرد و وجود ضدّه و ترتیب جمیع آثاره الشرعیه فی زمان الشک فلا وجه لإنکاره، و بعد شیخ نتیجه می‌گیرد می‌فرماید و الحاصل أن المعتبر فی مورد الشک فی تأخر حادث الآخر استصحاب عدم الحادث فی زمان حدوث الآخر فإن کان زمان حدوثه معلوماً، اگر آن آخری زمان حدوثش معلوم است یجری أحکام بقاء المستصحب فی زمان الحادث المعلوم لا غیرها فإذا علم بتطهره فی الساعة الاولی من النهار و شک فی تحقق الحدث قبل الساعة أو بعدها فالاصل عدم الحدث قبل الساعة، مثالی که عرض کردیم می‌داند ساعت 10 وضو گرفته، این یک. اجمالاً می‌داند حدثی هم از او صادر شده و نمی‌داند قبل از ساعت 10 است یا بعد از آن، استصحاب می‌کنیم عدم حدث را تا ساعت ده، اما می‌فرماید لا یلزم من ذلک ارتفاع الطهارة المتحققه فی الساعة الاولی کما تخیّله بعض الفحول، می‌فرمایند اینکه ما بگوئیم استصحاب کنیم عدم حدث را تا ساعت 10، نمی‌گوئیم پس حدث بعد از آن واقع شده و آن طهارت مرتفع شده، در حقیقت نظر شیخ این می‌شود که الآن این آدمی که می‌داند ساعت 10 وضو داشته، می‌داند حدثی هم از او واقع شده و نمی‌داند قبل یا بعد از ساعت 10 است، تا ساعت 10 می‌گوید حدثی نبوده، و در نتیجه هر عملی که تا قبل از ساعت 10 بوده به عنوان محدث نباید در اینجا مطرح باشد، بعد از ساعت 10 بحر العلوم می‌گوید محدث شده و طهارت از بین رفته، شیخ می‌گوید ما قبول نداریم، اینجا الآن باید چه جاری کنیم؟ استصحاب بقاء طهارت را باید جاری کنیم، الآن هم بعد از ساعت 10 به بعد شک می‌کنیم آیا این طهارت از بین رفته یا نه؟ استصحاب می‌کنیم بقاء طهارت را، البته این دیگر در عبارت شیخ نیست اما در ردّ بحر العلوم وقتی این را می‌گوید لازمه‌ی فرمایش آن همین است[3].
این خلاصه نظریه مرحوم شیخ شد؛ نظر مرحوم آخوند را در کفایه ببینید که عمده این است که آن طرف قضیه، که آیا استصحاب بقاء معلوم تا زمان واقعی عدم بقاء معلوم یا استصحاب خود بقاء معلوم تا آن زمان واقعیِ این مجهول، یعنی همان عدم، همان عدم نه خود معلوم، سبق لسان شد! آیا عدم معلوم تا زمان واقعی مجهول می‌شود در اینجا یا نه.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین



[1] ـ متن کامل حدیث در جزوه هفته قبل ذکر شده است.
[2] ـ فرائد الاصول، ج‌‌2، ص: 667 و 668:
و إن كان أحدهما معلوم التاريخ فلا يحكم على مجهول التاريخ إلا بأصالة عدم وجوده في تاريخ ذلك لا تأخر وجوده عنه بمعنى حدوثه بعده.
نعم يثبت ذلك على القول بالأصل المثبت فإذا علم تاريخ ملاقاة الثوب للحوض و جهل تاريخ صيرورته كرا فيقال الأصل بقاء قلته و عدم كريته في زمان الملاقاة و إذا علم تاريخ الكرية حكم أيضا بأصالة عدم الملاقاة في زمان الكرية و هكذا.
و ربما يتوهم جريان الأصل في طرف المعلوم بأن يقال الأصل عدم وجوده في الزمان الواقعي للآخر.
و يندفع بأن نفس وجوده غير مشكوك في زمان و أما وجوده في زمان الآخر فليس مسبوقا بالعدم.
ثم إنه يظهر من الأصحاب هنا قولان آخران‌‌ أحدهما جريان هذا الأصل في طرف مجهول التاريخ و إثبات تأخره عن معلوم التاريخ بذلك و هو ظاهر المشهور و قد صرح بالعمل به الشيخ و ابن حمزة و المحقق و العلامة و الشهيدان و غيرهم في بعض الموارد منها مسألة اتفاق الوارثين على إسلام أحدهما في غرة رمضان و اختلافهما في موت المورث قبل الغرة أو بعدها فإنهم حكموا بأن القول قول مدعي تأخر الموت.
نعم ربما يظهر من إطلاقهم التوقف في بعض المقامات من غير تفصيل بين العلم بتاريخ أحد الحادثين و بين الجهل بهما عدم العمل بالأصل في المجهول مع علم تاريخ الآخر كمسألة اشتباه تقدم الطهارة أو الحدث و مسألة اشتباه الجمعتين و اشتباه موت المتوارثين و مسألة اشتباه تقدم رجوع المرتهن عن الإذن في البيع على وقوع البيع أو تأخره عنه و غير ذلك.
لكن الإنصاف عدم الوثوق بهذا الإطلاق بل هو إما محمول على صورة الجهل بتاريخهما و أحالوا صورة العلم بتاريخ أحدهما على ما صرحوا به في مقام آخر و على محامل أخر.
و كيف كان فحكمهم في مسألة الاختلاف في تقدم الموت على الإسلام و تأخره مع إطلاقهم في تلك الموارد من قبيل النص و الظاهر مع أن جماعة منهم نصوا على تقييد هذا الإطلاق في موارد كالشهيدين في الدروس و المسالك في مسألة الاختلاف في تقدم الرجوع عن الإذن في بيع الرهن على بيعه و تأخره و العلامة الطباطبائي في مسألة اشتباه السابق من الحدث و الطهارة هذا.
مع أنه لا يخفى على متتبع موارد هذه المسائل و شبهها مما يرجع في حكمها إلى الأصول أن غفلة بعضهم بل أكثرهم عن مجاري الأصول في بعض شقوق المسألة غير عزيزة.
[3] ـ فرائد الاصول، ج‌‌2، ص: 668 و 669:
الثاني عدم العمل بالأصل و إلحاق صورة جهل تاريخ أحدهما بصورة جهل تاريخهما و قد صرح به بعض المعاصرين تبعا لبعض الأساطين مستشهدا على ذلك بعدم تفصيل الجماعة في مسألة الجمعتين و الطهارة و الحدث و موت المتوارثين مستدلا على ذلك بأن التأخر ليس أمرا مطابقا للأصل.
و ظاهر استدلاله إرادة ما ذكرنا من عدم ترتيب أحكام صفة التأخر و كون المجهول متحققا بعد المعلوم لكن ظاهر استشهاده بعدم تفصيل الأصحاب في المسائل المذكورة إرادة عدم ثمرة مترتبة على العلم بتاريخ أحدهما أصلا فإذا فرضنا العلم بموت زيد في يوم الجمعة و شككنا في حياة ولده في ذلك الزمان فالأصل بقاء حياة ولده فيحكم له بإرث أبيه و ظاهر هذا القائل عدم‌‌ الحكم بذلك و كون حكمه حكم الجهل بتاريخ موت زيد أيضا في عدم التوارث بينهما.
و كيف كان فإن أراد هذا القائل ترتيب آثار تأخر ذلك الحادث كما هو المشهور فإنكاره في محله و إن أراد عدم جواز التمسك باستصحاب عدم ذلك الحادث و وجود ضده و ترتيب جميع آثاره الشرعية في زمان الشك فلا وجه لإنكاره إذ لا يعقل الفرق بين مستصحب علم بارتفاعه في زمان و ما لم يعلم.
و أما ما ذكره من عدم تفصيل الأصحاب في مسألة الجمعتين و أخواتها فقد عرفت ما فيه.

برچسب ها :

اصالة تأخّر الحادث تنبیهات استصحاب

نظری ثبت نشده است .