درس بعد

خاتمه استصحاب(شرايط جريان استصحاب)

درس قبل

خاتمه استصحاب(شرايط جريان استصحاب)

درس بعد

درس قبل

موضوع: خاتمه استصحاب


تاریخ جلسه : ۱۳۹۵/۱۱/۱۳


شماره جلسه : ۶۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مباحث گذشته

  • ادامه کلام مرحوم میلانی

  • حدیث اخلاقی هفته

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مباحث گذشته

بحث در روایت یونس بن یعقوب بود و مقداری هم در موردش بحث کردیم که آیا دلالت بر قاعده‌ی ید دارد یا خیر؟ اگر از این روایت استفاده کنیم که استیلاء، اماره‌ی بر ملکیت است یعنی کاشف است از اینکه مستولی، مالک نسبت به مستولی علیه است، مدعا را اثبات می‌کند، اما عرض کردیم که این روایت احتمالات متعددی در موردش داده می‌شود.

بحث ما در فرمایش مرحوم محقق میلانی(اعلی الله مقامه الشریف) رسید که ایشان می‌فرمایند ما از روایت نه اماریت و نه سببیت را استفاده نمی‌کنیم. دلیل‌شان این است که می‌گویند این یک عنوان عامی است و مصادیقی در اینجا دارد و معقول نیست این عنوان عام شامل همه‌ی موارد بشود برای اینکه این موارد ماهیات متباینه هستند و قدر جامع بین‌شان نیست. استیلایی که نسبت به مباهات است و موجب حیازت می‌شود و سبب برای ملکیت است با استیلایی که در باب هبه یا در باب قبض ثمن و مثمن در معامله وجود دارد انواع متباینه و مختلفه هستند و قدر جامع ندارند. اگر هم بگوئیم بعضی از اینها متعین است و بعضی دیگر نیست بر این هم دلیل نداریم. در نتیجه می‌فرمایند هر چند روایت مجمل و یا قابل استدلال نیست اما نمی­توانیم آثار ملکیت واقعیه را بر استیلا بار ‌کنیم.

ادامه کلام مرحوم میلانی

در حاشیه همین کتاب و در ذیل، روایت دیگری که در عِداد همین روایات می‌خوانیم که همان بیان دیروز ما را دارند. می­فرمایند چه فرقی می‌کند که استیلاء را اماره‌ی بر ملکیت قرار بدهیم و یا بیائیم آثار ملکیت را بر آن بار کنیم. در آنجا آوردند «فإن حقیقته الاعتبار» حقیقت ملک اعتبار است «و هو قائمٌ بنفس المعتبر». هر اعتباری هم متقوم به نفس معتبِر است «و لیس کالحکم التکلیفی المتوجه إلی المکلف نعم ربما یعبّر فی الالسن بالملکیة الظاهریة و الزوجیة الظاهریه و الطهارة الظاهریة و یراد من ذلک التعبد بآثارها». ما آثار اینها را بار کنیم اما چیزی به نام ملکیت ظاهریه در کنار ملکیت واقعیه نداریم. چیزی به نام زوجیت ظاهریه در مقابل زوجیت واقعیه نداریم اما آثار زوجیت واقعی در هنگام شک را بار می‌کنیم.

در ذیل حدیث چهارمی که می‌خواهیم بخوانیم ایشان می‌فرماید «و الحاصل کم فرقٍ بین أن یعبدنا بأن هذا الشیء امرٌ واقعیٌ أو یعبدنا بأنه هو الواقع الثابت أو أن الواقع الثابت هو هذا، فالاول هو تعبدٌ بالاماریة و أن معدّی ذلک هو الواقع و الاخیران لسانهما الحکومة فلا یفید اکثر من ترتیب الاثر». همین مطلبی که در این پاورقی هست در متن هم آمده.

از باب اینکه اینجا مرحوم آقای میلانی به آن اشاره کرده اگر بخواهیم بیان ایشان را یک مقداری تقریب به ذهن کنیم می­گوییم، احکام وضعیه مقداری به امور تکوینیه شباهت دارند برخلاف احکام تکلیفیه. در امور تکوینی مثلا گرما نمی­گوئید گرمای واقعی و گرمای ظاهری داریم. امور تکوینیه چنین هستند که یک سبب تکوینی دارند. اگر این سبب موجود باشد این مسبب موجود است و اگر نباشد نیست! ما بگوئیم در یک جا طهارت گرمای ظاهری داریم این اصلاً معقول نیست.

احکام وضعیه از این جهت که محتاج به یک سبب‌اند و آن سبب عبارت از اعتبار است این چنین نیستند. درست است مثلا ملکیت، طهارت، زوجیت و... امر اعتباری است اما این امر اعتباری یک واقعی ورای اعتبار معتبِر ندارد. یا معتبِر اعتبار کرده یا اعتبار نکرده. اگر اعتبار کرده می‌گوئیم حکم موجود است و اگر نکند موجود نیست، نمی‌شود بگوئیم یک اعتبار واقعی و یک اعتبار ظاهری داریم.

مثلا اگر بگوئیم مولا می‌گوید من واقعاً اعتبار نمی‌کنم اما ظاهراً اعتبار می‌کنم این یک امر غلطی است. اما ظاهراً اعتبار می‌کنم یعنی چه؟ اعتبار یا هست یا نیست مثل قوانین تکوینی. در احکام تکلیفیه آنجا ما برای اینکه حکم ظاهری درست کنیم دو اعتبار  و دو جعل درست می‌کنیم و لذا مرحوم نائینی هم از کسانی است که می‌گوید حکم ظاهری نداریم چون دو جعل نمی‌توانیم داشته باشیم.

در احکام ظاهریه یک جعل واقعی است که مثلا می گوئیم نماز جمعه به حسب واقع در زمان غیبت حرام است. اما شارع با استصحاب جعل حکم ظاهری هم می‌کند و می‌گوید حالا که تو به واقع نرسیدی و نمی‌دانی حکم واقعی این موضوع چیست، ظاهراً برای تو وجوب هست. اما در باب احکام وضعیه مسلم دو جعل نداریم. یک جعل واقعی است و جعل واقعی همان اعتبار واقعی است و این اعتبار واقعی یا هست یا نیست. نمی‌توانیم بگوئیم یک اعتبار دومی هم به عنوان اعتبار ظاهری در اینجا داریم.

معلوم می‌شود این شبهه همان زمان مطرح شده که دیروز هم مطرح شد و ما عرض کردیم که این تعابیر ملکیت ظاهری، طهارت ظاهری، نجاست ظاهری، اینها چیست؟ می‌گوئیم اینها تسامح است و مراد این است که ما آثار را بر آن بار کنیم. نتیجه‌ی خوبی می­توانیم بگیریم این است که اگر گفتیم حکم ظاهری داریم می‌تواند ادله‌ی واقعیه را توسعه بدهد. اگر گفتیم دو طهارت داریم، یک طهارت واقعی داریم و یک طهارت ظاهری شارع می‌گوید در جایی که شما شک داری من جعل طهارت ظاهری می‌کنم. اگر این را گفتیم می‌توانیم لا صلاة إلا بطهورٍ را توسعه بدهیم. اما اگر شما گفتید چیزی به نام طهارت ظاهری نداریم، نتیجه این می‌شود لا صلاة إلا بطهورٍ قابل توسعه نیست لا صلاة إلا بطهورٍ مراد همان طهارت واقعیه است. پس می‌گوئیم شارع می‌گوید فعلاً آثار طهارت را بر آن بار کن. شارع نمی‌گوید الآن تو طاهری بلکه اینکه می‌گویم تو طاهر هستی توسعه‌ی در لا صلاة إلا بطهورٍ می­شود. باید آثارش را بار کند، بعد اگر کشف خلاف شد معلوم شد که اینجا طهارت واقعیه نبوده آثارش یکیش این است که می‌شود نماز بخواند، مسح قرآن داشته باشد، آیا در این آثار اعاده، قضا و اجزا مطرح می‌شود یا نه؟

در «قاعده من ملک» آیا می‌شود بگوئیم «ملک شیئاً» در جایی که کسی مالک مالی بوده، من الآن شک می‌کنم ملکیتش باقی است یا نه؟ استصحاب کنیم ملکیت را، با استصحاب ملکیت بگوئیم من ملکَ، چه واقعاً و چه ظاهراً، این ملک الاقرار به، کسی نیامده آنجا چنین توهمی کند، من ملک شیئاً ملک الاقرار به، ملکیت واقعیه است، ما آدمی که شک داریم ملکیتش از بین رفته یا نه؟ آثار ملکیت را بر او بار می‌کنیم، بعد هم که کشف خلاف شد الآن اینجا بحث نماز و این جور چیزها نیست. اگر به حسب ظاهر با استصحاب ملکیتی را برای فردی درست کردیم ولی بعد اقرار کرد من اینجا را وقف کردم. ما هم به عنوان مال موقوفه حساب کردیم. بعداً کشف خلاف شد که اصلاً اینجا مالک نبوده. آیا کسی توهم می‌کند که باز آن وقفش درست است؟ در مواردی که ما یک حکم ظاهری داشته باشیم همان مطلبی که دیروز عرض کردم آنجا میدان و مجال برای نزاع در اجزا وجود دارد اما در همین مثال این فرع را خوب دقت کنید فکر می‌کنم خیلی از مطالب روشن می‌شود، شما شک داری این آقا ملکیتش باقی است یا نه؟ استصحاب می‌کنید ملکیت را.

نتیجه استصحاب ملکیت بعد اقرار می‌کند که من اینجا را وقف کردم یا این مال را به این بچه‌ام هبه کردم، من ملک شیئاً ملک الاقرار به، وقتی اقرار کرد همین کافی است. اما بعداً معلوم شد که این مالک نبوده، هیچ کس نمی‌گوید چون مالک ظاهری بوده پس لعلّ این تصرفاتش درست بوده این اقرارهایش درست بوده، کسی چنین حرفی نمی‌زند.

پس آنچه از این فرمایش آقای میلانی نتیجه می‌گیرم ولو خودشان هم نفرموده این است که ما اگر گفتیم یک حکم ظاهری به نام ملکیت ظاهری داریم بعد ادله را توسعه می‌دهد می‌گوئیم من ملک یعنی ملکَ واقعاً یا ظاهراً، اگر گفتیم یک طهارت ظاهری داریم لا صلاة إلا بطهورٍ را توسعه می‌دهد اما اگر در اینجا تحقیق کردیم و گفتیم در احکام وضعیه ما چیزی به نام ظاهری نداریم و ادله را توسعه نمی‌دهد، فقط می‌گوئیم استصحاب جاری می‌کنید پس چیست؟ می‌گوئیم آثارش را بار می‌کنیم.

حدیث اخلاقی هفته

روایت معروفی هست که فکر می‌کنم این را باید خیلی مورد توجه قرار بدهیم سند روایت هم سند درستی است. این وصیتی است که پیامبر اکرم به امیرالمؤمنین فرمودند. خود اینکه رسول خدا به امیرالمؤمنین یک وصیتی می‌کند امام صادق این وصیت را نقل کرده، امام باق7 این وصیت را نقل کرده. «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ(ع) يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ فِي نَفْسِكَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا» فرمود به تو یک صفاتی را وصیت می‌کنم و بعد فرمود «فاحفظها» تأکید کرد حتماً اینها را مراقبت کن و بعد «ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ أَعِنْه‌‌». ببینید چقدر مهم بوده، که حضرت دعا کردند که خدایا علی را برای حفظ این اوصاف و خصال یاری کن. در اولین مطلبش فرمود «أَمَّا الْأُولَى فَالصِّدْقُ» راستگویی. «وَ لَا تَخْرُجَنَّ مِنْ فِيكَ كَذِبَةٌ أَبَداً» از دهان تو اصلاً هیچ دروغی خارج نشود[1].

ما می‌دانیم که دروغ یکی از گناهان کبیره است و روایات در مورد کذب که حالا اینها را هم در مکاسب محرمه ملاحظه فرمودید، هم خودتان اینها را ملاحظه کردید بسیار عجیب است راجع به کذب، اینکه باز در یک روایتی امام باقر فرمود «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا» برای شر قفلها قرار داده شده. «وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ». کسی که شراب بخورد تمام این قفلها را باز کرده یعنی آدم شرابخوار دست به هر شرّی می‌زند. بعد می‌فرماید «وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَاب‌‌»[2]. این خیلی تعبیر عجیبی است! کذب بدتر از شراب است، این تعابیری که راجع به کذب وارد شده را غافل هستیم یا باز یک تعبیر دیگر امام باقر فرمود «إِنَّ الْكَذِبَ هُوَ خَرَابُ الْإِيمَان[3]» کذب مجرد این نیست که آدم یک دروغی گفته بلکه ایمان آدم را تخریب می‌کند و ایمان فرو می‌ریزد، نه اینکه به ایمان فقط یک صدمه‌ای وارد می‌کند بلکه تخریبش می‌کند.

در یک روایتی امام سجاد «يَقُولُ لِوُلْدِهِ» اینها را در جلد دوم کافی ملاحظه بفرمائید. «اتَّقُوا الْكَذِبَ الصَّغِيرَ مِنْهُ وَ الْكَبِيرَ فِي كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَذَبَ فِي الصَّغِيرِ اجْتَرَى عَلَى الْكَبِير[4]» اگر انسان یک دروغ کوچکی بگوید این جری می‌شود که دروغ بزرگی هم بگوید. مخصوصاً ما طلبه‌ها خیلی باید در الفاظمان و در گفتارمان، چه در خانواده و چه در جامعه، خیلی باید دقت کنیم اولاً برای خود انسان ، اگر یک انسانی حالا ان الانسان علی نفسه بصیرة یک انسان خودش به خودش رجوع کند ببیند دروغ می‌گوید یا نمی‌گوید؟ این کافی است در اینکه پیش خودش بی اعتبار باشد یعنی آدم خودش به این نقطه می‌رسد که هیچ اعتباری ندارد حالا دیگران برای آدم هیاهو کنند و به‌به و چه‌چه بگویند، تعریف‌ها کنند اما آدم خودش می‌فهمد که چه کاره است!

کسی که دروغ می‌گوید بر حسب یک روایتی که وجود دارد «أَوَّلَ مَنْ يُكَذِّبُ الْكَذَّابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل‌‌» یعنی اول کسی که این دورغ را تکذیب می‌کند خداست، یعنی اول خطابی که می‌آید قبل از هر چیزی، خدا می‌گوید انت کاذبٌ، انت کذابٌ، آدم به این جمله توجه داشته باشد که خدا دارد چنین خطابی به آدم می‌کند، چه اعتباری برای انسان باقی می‌ماند. «ثُمَّ الْمَلَكَانِ اللَّذَانِ مَعَهُ ثُمَّ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَاذِب[5]» بعد آن دو ملکی که با او هستند در مرحله‌ی سوم انسان خودش می‌تواند بگوید کاذب است.

ما در گفتارمان، در نوشتارمان، در امور عادی خودمان دروغ نگوئیم دروغ آدم را پیش خودش، پیش خدا، پیش جامعه، پیش خانواده بی‌اعتبار می‌کند، ولی باز این بی‌اعتباری را می‌گوئیم آدم بی‌اعتبار شود ولی آنچه که مهم است این است که انسان با دروغ همه‌ی بدی‌ها را انجام می‌دهد، اینکه در این روایت دارد شرٌ من الشراب انسان با دروغ دست به هر کاری خواهد زد. آدمی که دروغ می‌گوید این چنین است، ما نمی‌توانیم بگوئیم برهان این مسئله چیست، این واقع شده آنهایی که هر جنایتی انجام دادند، انسان اگر تفحص کند از کجا شروع کرده، غالباً می‌رسد به اینکه از یک دروغ کار خودش را شروع کرده. ما می‌خواهیم حرفهایمان برای مردم معتبر باشد امروز اگر بیایم به دروغ خدای نکرده از یک کسی تعریف کنم، چون تعریف بی‌جهت از دیگری کذب است، به دروغ کسی را پائین بیاورم و کسی که سواد دارد را بگویم بی‌سواد است همه‌اش می‌شود دروغ، حالا بعضی از بزرگان ما اینقدر دقت داشتند، این را در مورد مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری که واقعاً از فقهای گمنام حوزه است، فرزند مؤسس حوزه هم فقهاً و هم اصولاً بسیار قوی بوده، ایشان گاهی اوقات مطالبی را از پدرش نقل می‌کرده، یک جایی نوشته رحمة الله علیه یا مرحوم، بعد این را گفته من از کجا بدانم ایشان مرحوم است؟! خط زده، بعد شب مرحوم والدش را در خواب می‌بیند و او از این کار تقدیر می‌کند.

انسان باید اینطور باشد، مخصوصاً ما طلبه‌ها یک کلمه که می‌خواهیم بگوئیم مبادا خدایی نکرده بگوئیم من این دروغ کوچک اینجا گفتم، به من می‌گویند چند سال درس خارج می‌خوانی؟ آقایی از یک سال هم نرفته می‌گوید حدود ده سال می‌خوانم چه داعی داری که این دروغ را بگوئی،‌من متأسفانه زیاد مواجه شدم با این قضیه، از باب اینکه طلبه‌هایی که درس مرحوم والدمان می‌رفتند اینها می‌آمدند که من تأیید کنم، من همه را در ذهنم بود و هست، می‌گویم شما چه بحثی از بحثهای ایشان شرکت کردید؟ می‌گویند ایشان وقتی که داشت بحث فلان کتاب را می‌گفت، می‌گویم این کتاب را ایشان کجا می‌گفت؟ می‌گفت در فیضیه، در حالی که ایشان آن بحث را نگفته! می‌گویم چه سالی گفت؟ می‌گوید فلان سال، می‌گویم اشتباه نمی‌کنی می‌گوید یقیناً همینطوری است، در حالی که مسلم دارد دروغ می‌گوید متأسفانه حالا آدم یک بار حمل بر صحت می‌کند دو بار حمل بر صحت می‌کند.

یک وقتی در دفتر طلبه‌ای یک نامه‌ای را از خودم جعل کرده بود که ایشان مورد وثوق برای نماز و روزه است به دفتر مراجعه می‌کنند که به ایشان نماز و روزه بدهید، من خودم کنار مسئول نماز و روزه ایستاده بودم این طلبه آمد، نامه را به آن آقا داد، آن آقا می‌دانست خط من چطور است؟ به آن آقا گفت این را چه کسی نوشته؟ حالا آن طلبه با یک تغیّر و ناراحتی گفت شما حرف فلانی را هم نمی‌خواهید قبول کنید؟‌ گفت چرا اگر ایشان گفته باشند که ما قبول می‌کنیم، ولی این را ایشان ننوشته! من داشتم نگاه می‌کردم ببینم اینها چه می‌گویند، آن طلبه گفت نخیر خود ایشان نوشته این را، باز تندتر شد، بعد آخر الامر این طلبه نرفته بود ببیند که این پسر آقای فاضل کی هست؟ آن مسئول گفت این کسی که امضا کرده همین است که اینجا ایستاده، بار اول بود که من را می‌دید ولی اینطور آمد جعل کرد، نوشت، دروغ، می‌خواست اینطور نماز و روزه را بگیرد خدا می داند که بعدش چه خواهد شد!

چرا آدم اینطور می‌شود؟ برای این است که یک بار یک دروغ کوچک گفته و کارش حل شده باز آمده مرحله‌ی بالاتر جعل کرده، باز هم به اینجا می‌آید که اموال مردم که امانات در دست دیگران است را استیعاد کند، این پس فردا مراحل بالاتر هم می‌رود.

من در درجه اول به خودم نصیحت می‌کنم و بعد هم به شما عرض می‌کنم این را خیلی مراقبت کنید، مخصوصاً در خانواده، در خانواده بچه‌ها را بسیار مراقبت کنید بر اینکه مبادا از دهانشان دروغ صادر شود، اگر بچه‌ها را بر این جهت موفق شویم تربیت کنیم به نظرم آدم می‌تواند خیالش راحت باشد، بچه‌ی انسان طوری تربیت بشود که به انسان دروغ نگوید، این خیلی ثار دارد هم برای خودش خوب است و هم برای والدین خوب است، او نگاه می‌کند به خودما، کافیست که یک بار از انسان ولو یک دروغ به شوخی، حتی بعد هم آدم بگوید من شوخی کردم! دیگر فایده ندارد، اینکه پیامبر می‌فرماید لا تخرجنّ من فی کذبةٌ ابدا، یعنی به هیچ وجه هیچ وقت ، یک جایی که واقعاً نمی‌توانید راستش را بگوئید لااقل سکوت کنید، اما دروغ همه چیز را خراب می‌کند، ایمان، خانواده، عاقبت انسان، کار انسان را و همه چیز انسان را خراب می‌کند.
علی ایحال این اولین وصیتی است که پیامبر فرموده ان شاء الله که دعای پیامبر شامل حال ما هم بشود.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ من لا يحضره الفقيه، ج‌‌4، ص: 188: رَوَى الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِيٍّ ع يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ فِي نَفْسِكَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ أَعِنْهُ أَمَّا الْأُولَى فَالصِّدْقُ وَ لَا تَخْرُجَنَّ مِنْ فِيكَ كَذِبَةٌ أَبَداً...
[2] ـ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌‌2، ص: 338 و 339: عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ‌‌ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ.
[3] ـ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌‌2، ص: 339: عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ الْكَذِبَ هُوَ خَرَابُ الْإِيمَانِ.
[4] ـ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌‌2، ص: 338: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ص يَقُولُ لِوُلْدِهِ اتَّقُوا الْكَذِبَ الصَّغِيرَ مِنْهُ وَ الْكَبِيرَ فِي كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَذَبَ فِي الصَّغِيرِ اجْتَرَى عَلَى الْكَبِيرِ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَا يَزَالُ الْعَبْدُ يَصْدُقُ حَتَّى يَكْتُبَهُ اللَّهُ صِدِّيقاً وَ مَا يَزَالُ الْعَبْدُ يَكْذِبُ حَتَّى يَكْتُبَهُ اللَّهُ كَذَّاباً.
[5] ـ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌‌2، ص: 339: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يُكَذِّبُ الْكَذَّابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ الْمَلَكَانِ اللَّذَانِ مَعَهُ ثُمَّ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَاذِبٌ.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .