درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۹/۱۱


شماره جلسه : ۲۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • ادله قائلين به جواز تقليد از غير اعلم

  • دليل اول: روايات

  • روايت ديباچه کشي(ره)

  • دو روايت وسائل به نقل از کشي(ره)

  • نقد و بررسي اين استدلال

  • نكته‌اي اخلاقي

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


در بحث در ادله اعلميت، مجموعاً ادله را متعرض شديم و ملاحظه فرموديد كه از اين ادله نتوانستيم به اين نتيجه برسيم كه تقليد از اعلم لازم است، البته نتيجه نهايي را بعد از اين كه اين قسمت بحث هم تمام شد، بيان مي‌كنيم، ان شاء الله.

ادله قائلين به جواز تقليد از غير اعلم

در مقابل، كساني كه با وجود اعلم، قائل به جواز تقليد از غير اعلمند و قائل‌اند كه اگر اعلم هم وجود دارد، مي‌شود از غير اعلم تقليد كرد، اينها هم به ادله‌اي استدلال كرده‌اند، كه بعضي از ادله‌شان را امروز عرض مي‌كنيم.

دليل اول: روايات

روايت ديباچه کشي(ره)

يك دليل پاره‌اي از روايات است، که از اين روايات مي‌توانيم استفاده كنيم كه فرقي بين اعلم و غير اعلم نيست، لذا اگر در يك زمان، اعلم و غير اعلم وجود داشت، ولو اختلاف در فتوا هم داشته باشند، اما از هر كدام مي‌شود تقليد كرد و فرقي بين اينها نيست.

روايتي هست كه مرحوم كشي(ره) در مقدمه كتابش آن را آورده، كه قبلاً هم اين روايت را در بحث ادله و مشروعيت تقليد آورديم، که در روايت وارد شده كه «فَاصْمِدَا فِي دِينِكُمَا عَلَى كُلِّ مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا وَ كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا»، دينتان را از كساني كه مسن در حب ما و كثير القدم در امر ما هستند بگيريد و در دين خودتان بر چنين كساني اعتماد كنيد، «فَإِنَّهُمَا كَافُوكُمَا إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالَى»، يعني اين كساني كه مسن در حب ما و كثير القدم در امر ما هستند، شما را كفايت مي‌كنند.

تحليل روايت

دو عنوان در اين روايت آمده، «مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا» و «كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا»، که مصداقش فقيه است، يعني فقيه كسي است كه در امر ما، يعني در امر احكام، كثير القدم هست و مسن در حب است، که اين مسن به معناي لغوي که يعني كسي كه سنش زيادتر است نيست، يعني كسي كه در حب ما شديد هست.

فقيه به خاطر دقتي كه مي‌كند تا احكام را به دست بياورد، از مردم معمولي و از ساير علماء، شدت حبش به ائمه(عليهم السلام) از ديگران بيشتر است و اصلاً اين عنواني است كه مي‌توانيم از اين روايت استفاده كنيم، كه فقيه به اقتضاي علم و فقاهتش، اين شدت حب را دارد، چون خيلي مراقب است که در مسائل، چيزي كم و زياد نشود و عين همان چيزي كه امام(عليه السلام) و شارع مقدس بيان فرموده، بيان بشود، که اين خودش شدت الحب را مي‌رساند. پس «مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا وَ كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا»، مصداقش فقيه است و در اين ترديدي نيست.

حال در اين روايت يك كلمه «كل» آورده، «كُلِّ مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا وَ كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا»، كه اين «كل» دلالت بر استغراق دارد، يعني هر فقيهي، «فَاصْمِدَا فِي دِينِكُمَا علي كل فقيه».

اين دلالت روايت بود و عرض كرديم که از نظر سند هم، اين روايت را كشي(ره) در ديباچه كتابش آورده و در روات اين روايت، شخصي كه ضعيف باشد نداريم، اما بعضي از اشخاص كه مهمل هستند داريم، ولي چون كشي(ره) چنين روايتي را در ديباچه كتابي آورده، كه در آن در مقام اين بوده كه كدام راوي ضعيف، كدام صحيح و كدام قابل عمل است، نمي‌توانيم بگوييم: روايت ضعيف السندي را براي مقدمه چنين كتابي آورده است.

پس نتيجه اين مي‌شود كه كشي(ره) وثوق به صدور اين روايت دارد يا رواتش هم براي كشي(ره) معتبر بوده، لذا براي ما هم اطمينان به صدور و وثوق به صدور حاصل مي‌شود.

پس به اين روايت بر همين مدعا استدلال شده، كه «كُلِّ مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا وَ كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا»، يعني فقيه، «فَاصْمِدَا فِي دِينِكُمَا علي كل فقيه»، «كل» هم استغراقي است، يعني مي‌توانيد دينتان را از هر فقيهي در هر زماني بگيريد.

نقد و بررسي اين استدلال

حال بحث اين است كه آيا دلالت اين روايت تام است يا نه؟ اگر كسي بگويد: مراد از اين «كُلِّ مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا وَ كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا»، راوي است و نه مفتي، مراد راوي است، يعني كسي كه روايت را از ما نقل مي‌كند و در زمان ائمه(عليهم السلام) مفتي به حسب اصطلاح اين زمان كه كسي احكام را استنباط كند، نبوده، بلکه مراد از مفتي، راوي بوده، که وقتي كسي از او سوالي مي‌كرده، آن كلامي را كه از امام معصوم(عليه السلام) شنيده بوده، همان را بدون هيچ كم و زيادي برايش نقل مي‌كرده است.

بنابراين بگوييم که احتمال دارد اين «كُلِّ مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا وَ كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا»، مراد راوي است، منتها راوي كه اين دو عنوان بر او تطبيق كند و به نظر مي‌رسد اين اشكال وارد هم باشد، چون نمي‌توانيم به صورت يك دلالت روشن بگوييم: اين «كُلِّ مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا وَ كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا»، مراد فقيه است و اين را نمي‌توانيم به صورت روشن از روايت استفاده كنيم و روايت ظهور در اين معنا ندارد.

ثانياً بر فرض كه اين روايت ظهور در فقيه هم داشته باشد، مي‌گوييم: راوي در آن زمان، فقيه هم بوده، مثل زراره، محمد ابن مسلم، برير و ...، که همه هم راوي بودند و هم فقيه، اصلاً در آن زمان اين دو با هم تفكيك نداشته، ولو اين كه فقاهت در آن زمان، دائره‌اش محدودتر از فقاهت در زمان ما بوده، اما آن زمان بين اين دو تفكيكي نبوده، لكن از كجا بگوييم كه از اين «كل فقيه» استفاده مي‌شود كه فرقي نمي‌كند که كدام اعلم باشند و كدام غير اعلم؟ در مسئله اعلميت در جايي بحث مي‌كنيم كه دو نفر، يكي فقيه عالم و ديگري اعلم است، يكي فقيه و ديگري افقه است و با هم اختلاف در فتوا داشته باشند.

در اينجا كه با هم اختلاف در فتوا داشته باشند، نمي‌شود به صورت استغراق، امام(عليه السلام) بفرمايد كه به همه اينها اعتماد كنيد، بحثي هست كه آيا ادله اعتبار و ادله حجيت شامل متعارضين مي‌شود يا نه؟ قبلاً هم اين بحث را داشتيم و گفتيم که مرحوم خوئي(ره) فرموده: نمي‌شود، اما عرض كرديم که مي‌شود و توضيحش را هم گفتيم.

در بحث بعدي هم ان شاء الله چون يكي از ادله، اطلاق ادله است، يك بحثي است که اگر ده نفر در يك جا به صورت مختلف فتوا داده باشند، امكان دارد که امام(عليه السلام) بفرمايند: «فَاصْمِدَا علي كل منهم»؟ به صورت استغراقي چگونه مي‌شود در اينجا بر همه اينها، با اين كه به صورت مختلف اظهار نظر مي‌كنند اعتماد و تكيه كنيم؟ پس معلوم مي‌شود که «فَاصْمِدَا فِي دِينِكُمَا عَلَى كُلِّ مُسِنٍّ فِي حُبِّنَا وَ كُلِّ كَثِيرِ الْقَدَمِ فِي أَمْرِنَا» در جايي است كه بين اينها اختلاف وجود ندارد و لذا امام(عليه السلام) مي‌فرمايد: بر هر كدام از اينها مي‌تواني اعتماد كني.

لذا نمي‌توانيم از اين عبارت استغراق را استفاده كنيم، كه حتي در مواردي كه بين فقيه و افقه اختلاف است، امام(عليه السلام) باز هم مي‌فرمايد: هم مي‌تواني به فقيه اعتماد كني و هم به افقه، لذا چنين چيزي را نمي‌توانيم از اين روايت استفاده كنيم.

دو روايت وسائل به نقل از کشي(ره)

دو روايت ديگر هست در وسائل، جلد 27، باب يازدهم از ابواب صفات قاضي، يكي حديث 14 و ديگري حديث 21، که «مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْكَشِّيُّ فِي كِتَابِ الرِّجَالِ بسنده عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(ع) يَقُولُ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ بِالْجَنَّةِ»، مخبتين را به جنت بشارت بده. «بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيِّ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةُ أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ أُمَنَاءُ اللهِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَوْلَا هَؤُلَاءِ انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ».

روايت ديگر هم كه همان حديث 21 است، كشي به سند خودش از سليمان ابن خالد نقل مي‌کند که «عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ع يَقُولُ مَا أَجِدُ أَحَداً أَحْيَا ذِكْرَنَا وَ أَحَادِيثَ أَبِي(ع) إِلَّا زُرَارَةُ وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثٌ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ»، احدي را كه ذكر ما و احاديث پدرم را احياء كند پيدا نكردم، مگر زراره، ابا بصير، محمد ابن مسلم و بريد ابن معاويه عجلي، «وَ لَوْلَا هَؤُلَاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ يَسْتَنْبِطُ هَذَا»، اگر اين چهار نفر نبودند ديگر هيچ كسي استنباط نمي‌كرد، «هَؤُلَاءِ حُفَّاظُ الدِّينِ وَ أُمَنَاءُ أَبِي(ع) عَلَى حَلَالِ اللهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الدُّنْيَا وَ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الْآخِرَةِ».

اولاً در روايت اول «بشر المخبتين» دارد و اين چهار نفر را به عنوان مخبتين قرار داده، اخبات در لغت به معناي تواضع است، در بعضي از آيات شريفه قرآن هم كه مخبتين را آورده، اخبات به معناي تواضع است، منتها آثارش هم ذكر شده که «الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاَةِ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»، اينها از آثار كساني است كه از مخبتين هستند.

مخبتين در اينجا يعني كساني كه تسليم محض خدا هستند و اين چهار نفر چون خيلي مقيد به اخذ احكام شرعي و نشر آن در بين مردم بودند، از مصاديق مخبتين هستند و امام(عليه السلام) فرمودند: اينها را به بهشت بشارت دهيد و از اينها تعبير به نجباء كرده و بعد فرمودند: «أُمَنَاءُ اللهِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَوْلَا هَؤُلَاءِ انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ».

بيان استدلال اين است كه مي‌دانيم بين زراره و ابا بصير خيلي فاصله است، بين زراره و بريد از جهت فضلي و علمي فاصله زياد است، اما امام(عليه السلام) اينها را يكي قرار داده و فرمودند: همه اينها امناء بر حلال و حرام الهي هستند. لذا نتيجه مي‌گيريم كه اگر فقيه و افقه هر دو در كار باشد، فرقي وجود ندارد، هم مي‌توانيم به افقه رجوع كنيم و هم به فقيه.

نقد و بررسي اين استدلال

آيا واقعاً اين استدلال و اين بيان براي اينكه اين مدعا را از اين روايت بدست بياوريم درست است؟ امام(عليه السلام) اصلاً در مقام اين نيست كه در اينجا كدام ارجح از ديگري هستند، كدام اعلم است و كدام اعلم نيست، بلکه اصل وجود اينها را بيان مي‌كند، كه اگر اينها نبودند، آثار دين مندرس مي‌شد و از بين مي‌رفت، اما اينکه كدام اعلمند و عند الاختلاف قول كدام يک بر قول ديگري مقدم مي‌شود يا نمي‌شود، اصلاً در مقام بيان نيستند و نمي‌شود به اين روايات بر چنين مدعايي استدلال كرد.

ادله ديگري هم دارند كه ان شاء الله روز شنبه عرض مي‌كنيم.

نكته‌اي اخلاقي

نكته‌اي كه وجود دارد اين است كه واقعاً در اين رواياتي كه انسان در باب فقاهت، اجتهاد و اعلميت مي‌بيند، مسئله فقه خيلي مسئله مهمي است و ائمه(عليهم السلام) در درجه اول تاكيدشان روي فقه بوده است.

حال اين بحثي است كه از معالم دنبال مي‌كنيد و در آنجا مي‌گويند: اشرف علوم، علم فقه است و ادله‌اي هم مي‌آوردند، البته علم فقه با همه امور زندگي انسان، با دنيا و آخرت انسان ارتباط دارد و لذا اشرف علوم است، ولو اينكه بعضي گفته‌اند: علم كلام و فلسفه فقه اكبر است و اين فقهي كه مي‌خوانيم فقه اصغر است، که اين تعبير را در روايات اصلاً نديدم، بله جهاد اكبر و جهاد اصغر داريم، اما در خود روايات از كلام ائمه معصومين(عليهم السلام) که بگويند: آن فقه اكبر است و اين فقه اصغر، اين تعبير نيست، ولو اينكه نمي‌خواهيم اين تعبير را نفي كنيم.

اگر كسي اعتقاداتش درست نباشد، اصلاً نمي‌تواند متعبد به احكام دين شود، ولي آن اعتقادات در يك حدي كفايت مي‌كند، كه وقتي انسان يقين پيدا كرد به توحيد و اقسام آن و معاد و خصوصيات ديگر، همين مقدار كافي است، اما دائره فقه با دائره اعتقادات قابل مقايسه نيست، اعتقادات را انسان مي‌تواند در ضمن چند سال، اگر مقدماتش را درست فراهم كند، به دست بياورد، اما در فقه، از همين تعبير «مسنّ في حبّنا و كثير القدم في امرنا» مي‌فهميم كه ائمه(عليهم السلام) روي اين مسئله چقدر عنايت داشتند.

باز هم وقتي اين را در روايات بررسي مي‌کنيم، مي‌ببينيم که ائمه(عليهم السلام) اصحاب ديگري هم در مسائل اعتقادي داشتند، مثل هشام ابن حكم و ...، اما بيشتر توجهشان به زراره و امثال وي بوده، که شب و روز دنبال اين بودند که احكام دين را به دست بياورند و دقيقاً براي مردم بيان كنند.

هرچه در بيان حكم ديني دقت داشته باشيم، كاشف از حب ما به خدا و ائمه معصومين(عليهم السلام) است، اما كسي كه در بيان احكام دين اين دقت را ندارد، از انسان مسئله‌اي را مي‌پرسند، يك چيزي که دلش مي‌خواهد جواب مي‌دهد، حالا واقعا هم اين هست يا نيست؟ كاري به اين ندارد، اين كشف از اين مي‌كند كه حب به خدا ندارد، حب به دين ندارد، حب به ائمه معصومين(عليهم السلام) ندارد.

بايد در اين بحث‌ها دقت خودمان را در مسائل بيشتر كنيم، عده‌اي بيرون گود هستند و مي‌گويند: اين آقايان كاري ندارند، مدام ان قلت و قلت مي‌كنند و وقت خودشان را به اين چيزها مي‌گذرانند، ديگر غافلند از اينكه اين ان قلت و قلت‌ها كاشف از اين است كه واقعاً نگرانيم و دغدغه اصل مسائل ديني را داريم و مي‌خواهيم مسائل ديني خودمان را دقيق بدانيم. اين بحث‌ها مي‌شود تا ببينيم ائمه معصومين(عليهم السلام) نظرشان چي بوده، آنها چه فرمودند، تا ما هم بخواهيم به همان ان شاء الله عمل كنيم.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد ادله جواز تقلید از غیر اعلم استدلال به روایات برای جواز تقلید از غیر اعلم عدم فرق بین اعلم و غیر اعلم در برخی روایات وجه شدت حب فقیه به ائمه کتاب رجال کشی برای تشخیص روایات ضعیف یا صحیح عدم جواز رجوع به همه فقهاء با وجود اختلاف احتمال تطبیق کل مسن فی امرنا بر راویان اشرف علوم بودن علم فقه و تاکید ائمه بر فقه لزوم دقت در بیان احکام دین

نظری ثبت نشده است .