موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۳/۳
شماره جلسه : ۸۴
-
خلاصه مطالب گذشته
-
روايات دال بر عدم اعتبار ملکه
-
کلام مرحوم شيخ(ره) در توجيه اين روايات
-
نقد و بررسي استاد محترم بر کلام مرحوم شيخ(ره)
-
عدم معقوليت کفايت حسن ظاهري در عدالت
-
پاسخ استاد محترم از اين اشکال
-
احتمالات مرحوم شيخ(ره) در مراد از حسن ظاهر
-
اشکال استاد محترم بر مختار شيخ(ره) در اينجا
-
اشکال تخصيص روايات حسن ظاهر و جواب آن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مطالب گذشته
عرض كرديم كه هم از صحيحه ابن ابي يعفور و هم از روايات ديگري كه ديروز به آن اشاره كرديم، استفاده ميكنيم كه آن عدالتي كه شرعاً معتبر است و موضوع براي عناويني مثل قاضي و مفتي و شاهد و امام جماعت قرار گرفته، به هيچ وجه عنوان ملكه معتبر نيست.نكتهاي كه عرض شد اين است كه كساني كه قائلاند به اينكه عدالت عبارت از ملكه است، خوب از اين رواياتي كه ديروز خوانديم استفاده ميشود كه در عدالت همين مقدار كه حسن ظاهر باشد كافي است، همين مقدار كه مأمون باشد و حسن ظاهر داشته باشد، كافي است در بعضي از اين روايات از جهت سند هم هيچ اشكالي ندارد و از روايات صحيحه است.
حالا نسبت به خود ملكه اشكالاتي وجود دارد، چهار، پنج اشكال است كه مرحوم شيخ انصاري(ره) هم در رساله عدالتشان آورده و جواب دادهاند، كه آن را هم ان شاء الله متعرض ميشويم. منتها ببينيم كه مرحوم شيخ(ره) با اين روايات چه ميكند؟ كساني كه قائلاند به اينكه عدالت عبارت از ملكه نفسانيه است، با اين رواياتي كه از آن استفاده ميشود كه عدالت همان حسن ظاهر است، چه ميكنند؟
روايات دال بر عدم اعتبار ملکه
مثلاً در يك روايت هست كه «عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَيَابَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(ع) عَنْ شَهَادَةِ مَنْ يَلْعَبُ بِالْحَمَامِ»، كفترباز است، «قَالَ لَا بَأْسَ إِذَا كَانَ لَا يُعْرَفُ بِفِسْقٍ الْحَدِيثَ»، اگر معروف به فسق نباشد، شهادتش مورد قبول است.در يك روايت ديگر هم هست كه «فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ إِذَا كَانَ خَيِّراً الْحَدِيثَ»، «وَ لَا بَأْسَ بِشَهَادَةِ الضَّيْفِ إِذَا كَانَ عَفِيفاً صَائِناً»، كه همه اين روايات در همين باب چهل و يكم آمده است.
باز در روايت ديگر از امام صادق(عليه السلام) هست که «قَالَ: مَنْ صَلَّى خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ فِي جَمَاعَةٍ فَظُنُّوا بِهِ خَيْراً وَ أَجِيزُوا شَهَادَتَهُ»، كسي كه در پنج وقت در نماز جماعت حاضر ميشود، گمان خير هم به او ميبريم، شهادت او را امضاء كنيد.
البته بعضي از اين روايات، از نظر سند هم مشكل دارد، ولي در اين روايات، روايات صحيحه هم وجود دارد، مثلاً روايت ديگري كه هست از پيامبر اكرم(صلوات الله عليه) که «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَاعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ»، كسي كه با مردم ارتباط دارد، اما به مردم ظلم نميكند، اگر حرفي ميزند، دروغ نميگويد، اگر وعدهاي ميدهد، خلف وعده نميكند، كَانَ مِمَّنْ حَرُمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ»، اين عدالت و مروتش هم همين است.
کلام مرحوم شيخ(ره) در توجيه اين روايات
مرحوم صاحب وسائل(ره) در باب چهل و يكم حدود بيست و سه روايت را نقل كرده، که مرحوم شيخ(ره) اين روايات و اين اخبار را به دو قسمت تقسيم کرده فرمودهاند: از بعضي از اين روايات استفاده ميكنيم كه عدالت يك صفت واقعيه است و ظهور دارد در اينكه شهادت كسي را قبول كنيم، كه داراي اين صفت واقعيه باشد، مثلاً آن تعبير «اذا كان عفيفاً صائناً» را ايشان به همان صفت نفسانيه معنا كردهاند، بر خلاف آن معنايي كه مرحوم آقاي خوئي(ره) بيان كرده بودند كه عفت «امتناع عما لا يحل» است و امتناع خارجي است و كاري به صفت نفسانيه ندارد.اما از دسته ديگري از اين روايات به خوبي استفاده ميشود كه حسن ظاهر سبب ميشود كه حكم كنيم که شخصي عادل است، مثلاً از همين روايت «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَاعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حَرُمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ»، استفاده ميشود كه حسن ظاهر در حكم به عدالت كافي است.
بعد از بيان اين مطلب فرمودهاند: كساني كه قائلاند به اينكه عدالت عبارت از ملكه نفسانيه است، خوب ميگويند كه اين حسن ظاهر طريق براي رسيدن به آن ملكه نفسانيه است، از كجا بفهميم كه در كسي ملكه نفسانيه وجود دارد يا نه؟ از راه همين حسن ظاهر ميتوانيم به اين معنا برسيم.
نقد و بررسي استاد محترم بر کلام مرحوم شيخ(ره)
خوب در اينجا نكتهاي كه وجود دارد اين است كه در اين رواياتي كه خوانديم، طريق بودن را از كجا استفاده كنيم؟ وقتي در اين روايات ميگويد: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ»، که ميگويد: همين عدالت است، اينکه بگوييم اين حسن ظاهر طريق براي رسيدن به آن ملكه نفسانيه است، خوب آيا در اين روايات ميتوانيم بگوييم که امام(عليه السلام) طريق براي آن ملكه نفسانيه را بيان ميكند؟انصافاً اين بر خلاف ظاهر روايات است، به اين معنا، اين را هم ضميمه بفرماييد كه اجماع داريم كه عدالت داراي دو ملاك نيست، يعني هيچ فقيهي نگفته که از روايات استفاده ميكنيم كه عدالت دو ملاك دارد، يك ملاكش عبارت از همان هيئت راسخه في النفس است و يك ملاكش هم عبارت از همين حسن ظاهر است.
پس ما ميگوييم: اينكه بخواهيم حسن ظاهر را طريق براي رسيدن به آن ملكه نفسانيه قرار دهيم، اين بر خلاف ظاهر روايات است، در كجاي اين روايت حسن ظاهر طريق هست براي اينكه شما پي ببريد به آن عدالتي كه در نفس آن وجود دارد، از آن طرف دو ملاك هم نداريم، يعني دو خصوصيت در اين نيست، كه بگوييم: دو ملاك جداگانه بر اين عدالت داريم، لذا ناچاريم که بگوييم: بين عدالت و حسن ظاهر اتحاد وجود دارد و بين اينها اختلافي نيست.
عدم معقوليت کفايت حسن ظاهري در عدالت
مرحوم شيخ(ره) فرمودهاند: خوب اگر بخواهيم حسن ظاهر را همين عدالت واقعي بدانيم و بگوييم: عدالت واقعي همين حسن ظاهر است، اين اصلاً معقول نيست، چون اين با فسق واقعي هم جمع ميشود، اگر كسي ظاهرسازي كند، اما در باطن هم مرتكب فسق شود، اين با فسق واقعي جمع ميشود، که لازمهاش اين است كه شارع اين شخص را هم عادل بداند و هم فاسق.پاسخ استاد محترم از اين اشکال
در اينجا نكتهاي كه وجود دارد و بايد به آن توجه كرد اين است كه اساساً چه دليلي داريم كه در مواردي كه عدالت معتبر است، عدالت واقعي معتبر باشد؟ آن مقداري كه دليل داريم اين است به مفتي که ميرسيم ميگوييم: عدالت شرط است، در قاضي ميگوييم: عدالت شرط است، در امام جماعت عدالت شرط است.حال اگر ما بوديم و همين اشتراط، اين اشتراط ظهور در واقعي بودن دارد، وقتي ميگويند: يك كسي بايد عادل باشد، اين ظهور در اين دارد كه بايد عدالت واقعيه داشته باشد، اما رواياتي كه مسئله حسن ظاهر را بيان ميكند، ميگويد: در شريعت عدالت ظاهري هم كافي است، البته مادامي كه علم به باطن پيدا نكنيد، يعني اگر علم پيدا كرديد که در خلوتش حرام مرتكب ميشود، خوب هيچ كس نميگويد که پشت سر اين آدم ميشود نماز خواند.
عدالت ظاهري فقط مقيد است به اينكه علم به خلاف نداشته باشيد، که اگر ما باشيم و اين روايات حسن ظاهر، شارع عدالت ظاهريه را معتبر دانسته و ميگويد همين مقدار عدالت است و كافي است، لذا اين بحث «و لا يسئل عن ذنبه» مؤيد است، حتي در آن روايت داشتيم که «و ان ارتكب ذنباً» يعني اگر چه در واقع هم گناهي انجام ميدهد و ما خبر نداريم، چون اگر ما خبر داشته باشيم ديگر فايدهاي ندارد.
پس مرحوم شيخ(ره) يا كساني كه عدالت را به ملكه معنا كردهاند، يك چيزي را به عنوان اصل مسلم در نظر شريفشان قرار دادهاند، كه آقا آن چيزي كه موضوع براي اين موارد هست، عدالت واقعيه است، بعد گفتهاند که عدالت واقعيه با همين مقدار ظاهر درست نميشود، پس بايد يك ملكه نفسانيه باشد، كه انسان را از ارتكاب كبائر جلوگيري كند.
خوب عرض ما اين است كه از كجا ميگوييد که عدالت واقعيه موضوع است؟ وقتي رواياتي كه در حسن ظاهر آمده و عدالت را هم معنا كرده ميبينيم، اينها ميگويند: عدالت ظاهري كافي است، عدالت ظاهري هم يك قيد دارد كه علم به خلاف پيدا نكنيد، که اگر علم پيدا كرديد، ديگر اين عدالت ظاهري به درد نميخورد، اما مادامي كه همين عدالت ظاهري هست، آثار عدالت بر آن بار ميشود.
پس نكته اول اين است که نميتوانيم از اين روايات استفاده كنيم كه حسن ظاهر طريق براي عدالت است، نكته دوم هم اين است كه اصلاً نميپذيريم كه آنچه موضوع واقع شده، عدالت واقعيه است. بله اگر كسي گفت: عدالت واقعيه موضوع است، اين عدالت واقعيه غير از آن ملكه نفسانيه، چيز ديگري نميتواند باشد.
بحث را اگر بخواهيم جمع كنيم اين ميشود که اگر عدالت واقعيه ملاك باشد، چارهاي نداريم كه اين حسن ظاهر را طريق قرار بدهيم، ولي وقتي ميگوييم: عدالت واقعيه موضوع نيست و به قرينه اين روايات عدالت ظاهريه كافي است، پس همين حسن ظاهر كافي است.
احتمالات مرحوم شيخ(ره) در مراد از حسن ظاهر
اما اينکه مرحوم شيخ(ره) فرمودهاند: اگر مراد از حسن ظاهر همان عدالت واقعي است، اين غير معقول است، چون جمع بين عدالت و فسق ميشود، خوب ما هم ميگوييم: اين غير معقول نيست، چون ممكن است که كسي في الواقع فاسق باشد، اما في الظاهر عادل باشد و همين عدالت ظاهري هم كفايت ميكند، براي اينكه شهادتش را قبول كنند، پشت سرش نماز بخوانند و هاكذا.شيخ(ره) فرموده: اگر كسي بخواهد از اين روايات حسن ظاهر را استفاده كند، حسن ظاهر با عدم فسق واقعي، عدالت است، يعني مقيدش کرده ميگوييم: اگر كسي ظاهراً خوب است و واقعاً فسق ندارد، اين عنوان عدالت را دارد. فرمودهاند: اين بر خلاف آن ادلهاي است كه از آن ملكه نفسانيه را استفاده ميكنيم.
خوب ما هم در جواب عرض ميكنيم که آن ادلهاي كه دلالت بر ملكه نفسانيه ميكرد، همه را خدشه كرديم، پس آنها را نميتوانيد در اينجا به عنوان دليل در مقابل ما قرار دهيد.
احتمال سوم هم اين است که بگويند: حسن ظاهر طريق به عدالت است، منتها طريق تعبدي با عدم افاده ظن به ملكه، يعني شارع حسن ظاهر را مثل بينه كه طريق تعبدي قرار داده، ولو مفيد ظن هم نباشد، که بگوييم: حسن ظاهر طريقٌ الي العدالة، ولو براي شما ظن به ملكه هم حاصل نشود، اما فرمودهاند: اطلاقات اين روايات مساعد با اين معنا نيست و در اين اطلاقاتي كه در اين روايات داشتيم، چنين قيدي نبود.
احتمال چهارم اين است که فرمودهاند: حسن ظاهر طريق است، اما مشروط به اينكه براي شما ظن به ملكه بياورد، که اين همان حرفي است كه ما ميزنيم، «فمرحباً بالوفاق».
اشکال استاد محترم بر مختار شيخ(ره) در اينجا
خوب در اين رواياتي كه در حسن ظاهر خوانديم، در هيچ کدام قيد ظن به ملكه يا عدم ظن به ملكه نبود، تعجب اين است كه در احتمال سوم که ميگوييم حسن ظاهر مقيد به عدم افاده ظن است، شيخ(ره) بلافاصله ميگويد: اطلاقات اين روايات جلوي شما را ميگيرد، خوب چرا در احتمال چهارم را اين را نفرمودهاند، اين هم با اطلاقات اين روايات سازگاري ندارد.پس به اين نتيجه ميرسيم که از روايات حسن ظاهر، نه طريقيت استفاده ميشود، كه اينها طريق براي ملكه و عدالت است، نه از آن استفاده ميكنيم كه قيدي در آن وجود دارد، چون اين روايات اطلاق دارد.
اشکال تخصيص روايات حسن ظاهر و جواب آن
بالاخره مرحوم شيخ(ره) هم در يك حيث و بيثي در اينجا قرار گرفته و آخر الامر فرمودهاند که بعضي از اين روايات اخص از ديگري است، يعني همان دسته اول كه در آنجا داشت كه «ممن تثق بدينه و ورعه و امانته»، که آن روايات نسبت به حسن ظاهر اخص است، لذا اين روايات را تخصيص ميزند.خوب جوابش اين است كه چرا روايت حسن ظاهر را حاكم بر آنها قرار ندهيم؟ در اين روايات، دو دسته وجود دارد؛ يك دسته همين بود كه خوانديم و خصوصياتش بيان شد، اما در روايتي هم دارد كه «ممن تثق بدينه و امانته»، که مرحوم شيخ فرموده: اين روايت مخصص اين روايات حسن ظاهر ميشود، در حالي كه ميتوانيم بگوييم: اين روايات حسن ظاهر حاكم بر آن روايات باشد.
اين تتمهاي در كلام شيخ(ره) است، كه براي اينكه دقيقتر اين را بيان كنيم، تا اين روايات حسن ظاهر را ببينيم که آيا دو دسته است يا نه؟ بعضي اخص است يا نه؟ يا بعضي حكومت دارد يا نه؟ بالاخره مرحوم شيخ(ره) در آخر در يك حيث و بيثي قرار ميگيرند، كه با اين روايات چه كنند؟ که آخرين فرمايششان اين است که فرمودهاند: اين روايات حسن ظاهر انصراف به غالب دارد، يعني غالب اين افرادي كه «صلي الخمس في الجماعة»، ما وثوق به دين و امانت و ورع اينها داريم.
نظری ثبت نشده است .