درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۳/۳


شماره جلسه : ۸۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مطالب گذشته

  • روايات دال بر عدم اعتبار ملکه

  • کلام مرحوم شيخ(ره) در توجيه اين روايات

  • نقد و بررسي استاد محترم بر کلام مرحوم شيخ(ره)

  • عدم معقوليت کفايت حسن ظاهري در عدالت

  • پاسخ استاد محترم از اين اشکال

  • احتمالات مرحوم شيخ(ره) در مراد از حسن ظاهر

  • اشکال استاد محترم بر مختار شيخ(ره) در اينجا

  • اشکال تخصيص روايات حسن ظاهر و جواب آن

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مطالب گذشته

عرض كرديم كه هم از صحيحه ابن ابي يعفور و هم از روايات ديگري كه ديروز به آن اشاره كرديم، استفاده مي‎كنيم كه آن عدالتي كه شرعاً معتبر است و موضوع براي عناويني مثل قاضي و مفتي و شاهد و امام جماعت قرار گرفته، به هيچ وجه عنوان ملكه معتبر نيست.

نكته‎اي كه عرض شد اين است كه كساني كه قائل‌اند به اينكه عدالت عبارت از ملكه است، خوب از اين رواياتي كه ديروز خوانديم استفاده مي‎شود كه در عدالت همين مقدار كه حسن ظاهر باشد كافي است، همين مقدار كه مأمون باشد و حسن ظاهر داشته باشد، كافي است در بعضي از اين روايات از جهت سند هم هيچ اشكالي ندارد و از روايات صحيحه است.

حالا نسبت به خود ملكه اشكالاتي وجود دارد، چهار، پنج اشكال است كه مرحوم شيخ انصاري(ره) هم در رساله عدالتشان آورده و جواب داده‌اند، كه آن را هم ان شاء الله متعرض مي‎شويم. منتها ببينيم كه مرحوم شيخ(ره) با اين روايات چه مي‎كند؟ كساني كه قائل‌اند به اينكه عدالت عبارت از ملكه نفسانيه است، با اين رواياتي كه از آن استفاده مي‎شود كه عدالت همان حسن ظاهر است، چه مي‎كنند؟

روايات دال بر عدم اعتبار ملکه

مثلاً در يك روايت هست كه «عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَيَابَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(ع) عَنْ شَهَادَةِ مَنْ يَلْعَبُ بِالْحَمَامِ»، كفترباز است، «قَالَ لَا بَأْسَ إِذَا كَانَ لَا يُعْرَفُ بِفِسْقٍ الْحَدِيثَ»، اگر معروف به فسق نباشد، شهادتش مورد قبول است.

در يك روايت ديگر هم هست كه «فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ إِذَا كَانَ خَيِّراً الْحَدِيثَ»، «وَ لَا بَأْسَ بِشَهَادَةِ الضَّيْفِ إِذَا كَانَ عَفِيفاً صَائِناً»، كه همه اين روايات در همين باب چهل و يكم آمده است.

باز در روايت ديگر از امام صادق(عليه السلام) هست که «قَالَ: مَنْ صَلَّى خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ فِي جَمَاعَةٍ فَظُنُّوا بِهِ خَيْراً وَ أَجِيزُوا شَهَادَتَهُ»، كسي كه در پنج وقت در نماز جماعت حاضر مي‎شود، گمان خير هم به او مي‌بريم، شهادت او را امضاء كنيد.

البته بعضي از اين روايات، از نظر سند هم مشكل دارد، ولي در اين روايات، روايات صحيحه هم وجود دارد، مثلاً روايت ديگري كه هست از پيامبر اكرم(صلوات الله عليه) که «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَاعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ»، كسي كه با مردم ارتباط دارد، اما به مردم ظلم نمي‎كند، اگر حرفي مي‎زند، دروغ نمي‎گويد، اگر وعده‎اي مي‎دهد، خلف وعده نمي‎كند، كَانَ مِمَّنْ حَرُمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ»، اين عدالت و مروتش هم همين است.

کلام مرحوم شيخ(ره) در توجيه اين روايات

مرحوم صاحب وسائل(ره) در باب چهل و يكم حدود بيست و سه روايت را نقل كرده، که مرحوم شيخ(ره) اين روايات و اين اخبار را به دو قسمت تقسيم کرده فرموده‌اند: از بعضي از اين روايات استفاده مي‎كنيم كه عدالت يك صفت واقعيه است و ظهور دارد در اينكه شهادت كسي را قبول كنيم، كه داراي اين صفت واقعيه باشد، مثلاً آن تعبير «اذا كان عفيفاً صائناً» را ايشان به همان صفت نفسانيه معنا كرده‌اند، بر خلاف آن معنايي كه مرحوم آقاي خوئي(ره) بيان كرده بودند كه عفت «امتناع عما لا يحل» است و امتناع خارجي است و كاري به صفت نفسانيه ندارد.

اما از دسته ديگري از اين روايات به خوبي استفاده مي‎شود كه حسن ظاهر سبب مي‎شود كه حكم كنيم که شخصي عادل است، مثلاً از همين روايت «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَاعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حَرُمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ»، استفاده مي‎شود كه حسن ظاهر در حكم به عدالت كافي است.

بعد از بيان اين مطلب فرموده‌اند: كساني كه قائل‌اند به اينكه عدالت عبارت از ملكه نفسانيه است، خوب مي‎گويند كه اين حسن ظاهر طريق براي رسيدن به آن ملكه نفسانيه است، از كجا بفهميم كه در كسي ملكه نفسانيه وجود دارد يا نه؟ از راه همين حسن ظاهر مي‎توانيم به اين معنا برسيم.

نقد و بررسي استاد محترم بر کلام مرحوم شيخ(ره)

خوب در اينجا نكته‌اي كه وجود دارد اين است كه در اين رواياتي كه خوانديم، طريق بودن را از كجا استفاده كنيم؟ وقتي در اين روايات مي‎گويد: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ»، که مي‎گويد: همين عدالت است، اينکه بگوييم اين حسن ظاهر طريق براي رسيدن به آن ملكه نفسانيه است، خوب آيا در اين روايات مي‎توانيم بگوييم که امام(عليه السلام) طريق براي آن ملكه نفسانيه را بيان مي‎كند؟

انصافاً اين بر خلاف ظاهر روايات است، به اين معنا، اين را هم ضميمه بفرماييد كه اجماع داريم كه عدالت داراي دو ملاك نيست، يعني هيچ فقيهي نگفته که از روايات استفاده مي‎كنيم كه عدالت دو ملاك دارد، يك ملاكش عبارت از همان هيئت راسخه في النفس است و يك ملاكش هم عبارت از همين حسن ظاهر است.

پس ما مي‎گوييم: اينكه بخواهيم حسن ظاهر را طريق براي رسيدن به آن ملكه نفسانيه قرار دهيم، اين بر خلاف ظاهر روايات است، در كجاي اين روايت حسن ظاهر طريق هست براي اينكه شما پي ببريد به آن عدالتي كه در نفس آن وجود دارد، از آن طرف دو ملاك هم نداريم، يعني دو خصوصيت در اين نيست، كه بگوييم: دو ملاك جداگانه بر اين عدالت داريم، لذا ناچاريم که بگوييم: بين عدالت و حسن ظاهر اتحاد وجود دارد و بين اينها اختلافي نيست.

عدم معقوليت کفايت حسن ظاهري در عدالت

مرحوم شيخ(ره) فرموده‌اند: خوب اگر بخواهيم حسن ظاهر را همين عدالت واقعي بدانيم و بگوييم: عدالت واقعي همين حسن ظاهر است، اين اصلاً معقول نيست، چون اين با فسق واقعي هم جمع مي‎شود، اگر كسي ظاهرسازي كند، اما در باطن هم مرتكب فسق شود، اين با فسق واقعي جمع مي‎شود، که لازمه‎اش اين است كه شارع اين شخص را هم عادل بداند و هم فاسق.

پاسخ استاد محترم از اين اشکال

در اينجا نكته‎اي كه وجود دارد و بايد به آن توجه كرد اين است كه اساساً چه دليلي داريم كه در مواردي كه عدالت معتبر است، عدالت واقعي معتبر باشد؟ آن مقداري كه دليل داريم اين است به مفتي که مي‎رسيم مي‎گوييم: عدالت شرط است، در قاضي مي‎گوييم: عدالت شرط است، در امام جماعت عدالت شرط است.

حال اگر ما بوديم و همين اشتراط، اين اشتراط ظهور در واقعي بودن دارد، وقتي مي‎گويند: يك كسي بايد عادل باشد، اين ظهور در اين دارد كه بايد عدالت واقعيه داشته باشد، اما رواياتي كه مسئله حسن ظاهر را بيان مي‎كند، مي‎گويد: در شريعت عدالت ظاهري هم كافي است، البته مادامي كه علم به باطن پيدا نكنيد، يعني اگر علم پيدا كرديد که در خلوتش حرام مرتكب مي‎شود، خوب هيچ كس نمي‎گويد که پشت سر اين آدم مي‎شود نماز خواند.

عدالت ظاهري فقط مقيد است به اينكه علم به خلاف نداشته باشيد، که اگر ما باشيم و اين روايات حسن ظاهر، شارع عدالت ظاهريه را معتبر دانسته و مي‎گويد همين مقدار عدالت است و كافي است، لذا اين بحث «و لا يسئل عن ذنبه» مؤيد است، حتي در آن روايت داشتيم که «و ان ارتكب ذنباً» يعني اگر چه در واقع هم گناهي انجام مي‎دهد و ما خبر نداريم، چون اگر ما خبر داشته باشيم ديگر فايده‎اي ندارد.

پس مرحوم شيخ(ره) يا كساني كه عدالت را به ملكه معنا كرده‌اند، يك چيزي را به عنوان اصل مسلم در نظر شريفشان قرار داده‌اند، كه آقا آن چيزي كه موضوع براي اين موارد هست، عدالت واقعيه است، بعد گفته‌اند که عدالت واقعيه با همين مقدار ظاهر درست نمي‎شود، پس بايد يك ملكه نفسانيه باشد، كه انسان را از ارتكاب كبائر جلوگيري كند.

خوب عرض ما اين است كه از كجا مي‎گوييد که عدالت واقعيه موضوع است؟ وقتي رواياتي كه در حسن ظاهر آمده و عدالت را هم معنا كرده مي‎بينيم، اينها مي‎گويند: عدالت ظاهري كافي است، عدالت ظاهري هم يك قيد دارد كه علم به خلاف پيدا نكنيد، که اگر علم پيدا كرديد، ديگر اين عدالت ظاهري به درد نمي‎خورد، اما مادامي كه همين عدالت ظاهري هست، آثار عدالت بر آن بار مي‎شود.

پس نكته اول اين است که نمي‎توانيم از اين روايات استفاده كنيم كه حسن ظاهر طريق براي عدالت است، نكته دوم هم اين است كه اصلاً نمي‎پذيريم كه آنچه موضوع واقع شده، عدالت واقعيه است. بله اگر كسي گفت: عدالت واقعيه موضوع است، اين عدالت واقعيه غير از آن ملكه نفسانيه، چيز ديگري نمي‎تواند باشد.

بحث را اگر بخواهيم جمع كنيم اين مي‎شود که اگر عدالت واقعيه ملاك باشد، چاره‎اي نداريم كه اين حسن ظاهر را طريق قرار بدهيم، ولي وقتي مي‎گوييم: عدالت واقعيه موضوع نيست و به قرينه اين روايات عدالت ظاهريه كافي است، پس همين حسن ظاهر كافي است.

احتمالات مرحوم شيخ(ره) در مراد از حسن ظاهر

اما اينکه مرحوم شيخ(ره) فرموده‌اند: اگر مراد از حسن ظاهر همان عدالت واقعي است، اين غير معقول است، چون جمع بين عدالت و فسق مي‎شود، خوب ما هم مي‎گوييم: اين غير معقول نيست، چون ممكن است که كسي في الواقع فاسق باشد، اما في الظاهر عادل باشد و همين عدالت ظاهري هم كفايت مي‎كند، براي اينكه شهادتش را قبول كنند، پشت سرش نماز بخوانند و هاكذا.

شيخ(ره) فرموده: اگر كسي بخواهد از اين روايات حسن ظاهر را استفاده كند، حسن ظاهر با عدم فسق واقعي، عدالت است، يعني مقيدش کرده مي‌گوييم: اگر كسي ظاهراً خوب است و واقعاً فسق ندارد، اين عنوان عدالت را دارد. فرموده‌اند: اين بر خلاف آن ادله‎اي است كه از آن ملكه نفسانيه را استفاده مي‎كنيم.

خوب ما هم در جواب عرض مي‎كنيم که آن ادله‎اي كه دلالت بر ملكه نفسانيه مي‎كرد، همه را خدشه كرديم، پس آنها را نمي‎توانيد در اينجا به عنوان دليل در مقابل ما قرار دهيد.

احتمال سوم هم اين است که بگويند: حسن ظاهر طريق به عدالت است، منتها طريق تعبدي با عدم افاده ظن به ملكه، يعني شارع حسن ظاهر را مثل بينه كه طريق تعبدي قرار داده، ولو مفيد ظن هم نباشد، که بگوييم: حسن ظاهر طريقٌ الي العدالة، ولو براي شما ظن به ملكه هم حاصل نشود، اما فرموده‌اند: اطلاقات اين روايات مساعد با اين معنا نيست و در اين اطلاقاتي كه در اين روايات داشتيم، چنين قيدي نبود.

احتمال چهارم اين است که فرموده‌اند: حسن ظاهر طريق است، اما مشروط به اينكه براي شما ظن به ملكه بياورد، که اين همان حرفي است كه ما مي‎زنيم، «فمرحباً بالوفاق».

اشکال استاد محترم بر مختار شيخ(ره) در اينجا

خوب در اين رواياتي كه در حسن ظاهر خوانديم، در هيچ کدام قيد ظن به ملكه يا عدم ظن به ملكه نبود، تعجب اين است كه در احتمال سوم که مي‎گوييم حسن ظاهر مقيد به عدم افاده ظن است، شيخ(ره) بلافاصله مي‎گويد: اطلاقات اين روايات جلوي شما را مي‎گيرد، خوب چرا در احتمال چهارم را اين را نفرموده‌اند، اين هم با اطلاقات اين روايات سازگاري ندارد.

پس به اين نتيجه مي‎رسيم که از روايات حسن ظاهر، نه طريقيت استفاده مي‎شود، كه اينها طريق براي ملكه و عدالت است، نه از آن استفاده مي‎كنيم كه قيدي در آن وجود دارد، چون اين روايات اطلاق دارد.

اشکال تخصيص روايات حسن ظاهر و جواب آن

بالاخره مرحوم شيخ(ره) هم در يك حيث و بيثي در اينجا قرار گرفته و آخر الامر فرموده‌اند که بعضي از اين روايات اخص از ديگري است، يعني همان دسته اول كه در آنجا داشت كه «ممن تثق بدينه و ورعه و امانته»، که آن روايات نسبت به حسن ظاهر اخص است، لذا اين روايات را تخصيص مي‎زند.

خوب جوابش اين است كه چرا روايت حسن ظاهر را حاكم بر آنها قرار ندهيم؟ در اين روايات، دو دسته وجود دارد؛ يك دسته همين بود كه خوانديم و خصوصياتش بيان شد، اما در روايتي هم دارد كه «ممن تثق بدينه و امانته»، که مرحوم شيخ فرموده: اين روايت مخصص اين روايات حسن ظاهر مي‌شود، در حالي كه مي‎توانيم بگوييم: اين روايات حسن ظاهر حاكم بر آن روايات باشد.

اين تتمه‎اي در كلام شيخ(ره) است، كه براي اينكه دقيق‎تر اين را بيان كنيم، تا اين روايات حسن ظاهر را ببينيم که آيا دو دسته است يا نه؟ بعضي اخص است يا نه؟ يا بعضي حكومت دارد يا نه؟ بالاخره مرحوم شيخ(ره) در آخر در يك حيث و بيثي قرار مي‎گيرند، كه با اين روايات چه كنند؟ که آخرين فرمايششان اين است که فرموده‌اند: اين روايات حسن ظاهر انصراف به غالب دارد، يعني غالب اين افرادي كه «صلي الخمس في الجماعة»، ما وثوق به دين و امانت و ورع اينها داريم.

خوب اين انصراف از كجا آمد؟ براي اين ادعاي انصرافي كه مرحوم شيخ(ره) کرده وجهي نداريم، شما اين رساله عدالت شيخ(ره) را ببينيد، كه اين را ان شاء الله فردا جمع‎بندي كنيم.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد عدالت حقیقت عدالت دلالت روایات بر کفایت حسن ظاهر در عدالت دلالت روایات بر عدم اعتبار ملکه در حقیقت عدالت نظر مرحوم شیخ بر طریق بودن حسن ظاهر برای احراز ملکه نفسانیه عدالت اجماع بر وجود ملاک واحد برای عدالت اجتماع عدالت و فسق واقعی در فرض تعریف عدالت به حسن ظاهر کفایت حسن ظاهر در عدالت به شرط عدم علم به فسق باطنی اعتبار ملکه در تعریف عدالت در فرض موضوع بودن عدالت واقعیه

نظری ثبت نشده است .