موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۳/۱
شماره جلسه : ۸۲
-
نظريه مرحوم محقق حائري(ره) در صحيحه ابن ابي يعفور
-
تعبدي بودن طرق مذکور در روايت
-
طريق سوم براي فرض عدم معاشرت
-
فوائد حضور در جماعت مسلمين
-
جمع بندي استاد محترم از اين بحث
-
عدم اعتبار ملکه در روايت
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
نظريه مرحوم محقق حائري(ره) در صحيحه ابن ابي يعفور
در اين روايت بيان سومي را هم مرحوم محقق حائري(قدس سره) در كتاب الصلاة داشته، فرمودهاند: ظاهر روايت اين است كه در مقام بيان مفهوم و حقيقت عدالت نيست، بلكه در مقام بيان چيزي است كه در خارج به عنوان عدالت مطرح است.ايشان هم معتقدند كه در اين روايت ظاهر سؤالي كه سائل كرده، از طريق تشخيص عدالت است، يعني مفهوم عدالت در نزد سائل مشخص است و ميداند كه عدالت چيست؟ اما طريق تشخيص عدالت براي سائل مشخص نيست.
ايشان فرمودهاند: عدالت همان معناي لغوي را دارد، كه به معناي استقامت و استواري است، استقامت در جاده شريعت که ناشي از همان ملكه و حالت نفساني است، اما چون اين حالت نفساني مثل سائر ملكات نفسانيه ديگر نيست، که در ساير ملكات كسي كه مثلا ملكه شجاعت يا سخاوت دارد، اثرش براي مردم روشن است، اما عدالت ملكهاي نيست كه اثرش براي مردم واضح و روشن باشد، لذا سائل از طريقي كه بوسيله آن ميتوانيم عدالت را بفهميم سوال كرده است.
تعبدي بودن طرق مذکور در روايت
نكتهاي كه در كلام ايشان آمده اين است که فرمودهاند: «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ ... الي آخر»، در اصل اينكه دلالت بر يك ملكه دارند، حرفي نداريم و اين را قبول داريم، اما آن ملكه خاص كه در آن خوف از خدا و تدين در حد بالا باشد نيست و نتيجه گرفتهاند كه شارع اين راهها و عناويني را كه ذكر شده، تعبداً طريق براي آن ملكه خاصه قرار دادهاند.ايشان فرمودهاند: اينها در اصل اينكه دلالت بر ملكهاي دارند، ترديدي نداريم، اما دلالت اين عناوين بر آن ملكه خاصه كه از آن تعبير به عدالت ميكنيم، دلالت تعبدي است، يعني شارع تعبداً ستر، عفاف و كف بطن را طريق براي اين ملكه خاص قرار داده است.
بعد در دنباله فرمودهاند که خوب اگر بخواهيم بفهميم كه شخصي ستر دارد، عفاف دارد و يا اجتناب از كبائر ميكند، اين نيازمند به اين است كه در جميع حالات با او معاشرت داشته باشيم، با او هم صحبت و مانوس باشيم، که اين براي غالب مردم اتفاق نميافتد، حتي کساني هم که خيلي با هم صميمي هستند، اينطور نيست كه 24 ساعت با يكديگر معاشرت داشته باشند.
بنابراين فرمودهاند: در اين صحيحه ابن ابي يعفور شارع طريق ديگري را قرار داده و آن طريق اين است كه اگر ديديم که كسي «سَاتِراً لِجَمِيعِ عُيُوبِهِ» است، اين کافي است. آن عبارت اول که «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ ... الي آخر»، اين معاشرت دائمي ميخواهد، که غالباً براي غالب مردم اتفاق نميافتد، لذا شارع راه ديگري را بيان كرده، ميفرمايد: همين مقدار كه كسي ساتر براي جميع عيوب خودش باشد و در مرئا و منظر مردم عيوب خود را ميپوشاند کافي است.
طريق سوم براي فرض عدم معاشرت
بعد مرحوم حائري(ره) فرمودهاند: شارع در اين روايت طريق سومي را هم ذكر كرده، براي موردي كه اصلاً معاشرت وجود ندارد، يعني يك طريق هست براي معاشرت في الجمله، كه انسان در روز با اين آدم سه چهار ساعت، پنج، شش ساعت هست، ميبيند كه اين ساتراً لعيوبه است، که نميگذارد اگر عيبي هم داشته به مرئا و منظر مردم برسد.اما در آخر روايت راهي را هم ذكر كرده، كه در اين راه ديگر اصلاً معاشرت لازم نيست، براي اينكه ميخواهيم بفهميم كسي عدالت دارد يا نه؟ همين ملاك كافي است و آن حضور در جماعت مسلمين در وقت صلاة است.
فوائد حضور در جماعت مسلمين
در روايت ميفرمايد: كسي كه در جماعت مسلمين در اوقات صلاة حاضر ميشود، اين چند فايده دارد؛ يك فايده اين است كه ترك جماعت مسلمين بدون علت به طوري كه از آن بوي اعراض درآيد، يعني طوري باشد كه در بين مردم عنوان اعراض را پيدا كند، اين خودش از اعظم ذنوب است، اگر كسي در اوقات صلاة، بدون علت به مسجد نميآيد، از مصاديق كساني است كه ساتر ذنوب نيست.فايده دوم اين است که كسي كه در جماعت حاضر نشود، دليلي نداريم بر اينكه اين نماز ميخواند و نميتوانيم بگوييم که اين آدم اهل صلاة است، چون نميبينيم كه نماز بخواند. در اوقات خمسه اصلاً يك بار هم در عمرش در جماعت مسلمانها حاضر نشده است، لذا نميتوانيد بگوييد كه اين شخص عنوان اهل صلاة و نمازخوان را دارد.
فايده سوم اين است که حضور در جماعت شرعاً دليل است بر اينكه تارك نواهي و عامل به اوامر است، كسي كه در جماعت مسلمانها ميآيد، اين اماريت دارد بر اينكه اين محرمات را ترك ميكند و ميخواهد واجبات را انجام دهد.
پس خلاصه فرمايش مرحوم حائري(ره) اين شد که اين روايت طرق معرفت عدالت را ميخواهد بيان كند، ايشان هم قبول دارند كه عدالت عنوان ملكه دارد، ولي فرموده: آن ملكه، ملكه خاصي كه براي انسان خوف دائمي از خدا به وجود ميآورد نيست و اين عناوين نميتواند واقعاً اماريت و طريقيت براي اين ملكه داشته باشد، بلکه شارع اين عناوين را تعبداً براي اين ملكه خاصه اماره قرار داده است.
طبق نظر ايشان در جايي كه معاشرت دائميه باشد، اگر ديديم كه در اثر معاشرت دائميه، ستر و عفاف و كف البطن و اينها دارد، خوب پي به عدالت او ميبريم، اما اينكه فرموده: «ان يكون ساتراً لجميع عيوبه»، در جايي است كه ديگر معاشرت دائمي نيست.
پس نظر شريف ايشان اين است كه حضور در جماعت مسلمانها، مقوم و اماره براي ملكه عدالت نيست، مگر در جايي كه معاشرت دائمي با آن شخص وجود ندارد، بلکه معاشرت في الجمله وجود دارد.
پس سه مرحله شد، يك مرحله جايي كه معاشرت دائمي دارد، که به ستر و عفاف است، دوم جايي كه معاشرت في الجمله دارد، که «ان يكون ساتراً لجميع عيوبه» و سوم جايي كه اصلاً معاشرت ندارد، که از اينكه در جماعت مسلمانها در وقت نماز حاضر ميشود اين را ميفهميم.
جمع بندي استاد محترم از اين بحث
انصاف اين است كه بالاخره بعد از دقت در اين روايت، اساساً در خود اين روايت قرائن خوبي وجود دارد، بر اينكه عدالت عنوان ملكه ندارد، بلکه مربوط به اعمال خارجي است، كه كسي انجام ميدهد و اين طور نيست كه حقيقت عدالت ملكه نفسانيه باشد.حال اولاً همان طور كه قبلاً از قول مرحوم آقاي خوئي(ره) عرض كرديم، اين عناوين ستر، عفاف، كف بطن و ...، هيچ كدام ملازمه با ملكه ندارند، که معاني اينها را هم بيان كرديم.
ثانياً اين مطلب در نزد ما مسلم است كه كسي ميتواند ديروز فاسق بوده باشد، اما امروز عادل باشد و فردا مجدداً فاسق گردد، اما اگر بخواهيم عدالت را به معناي ملكه معنا كنيم، اين ممکن نميشود، براي اينکه امر عدالت دائر مدار بودن و نبودن ملكه ميشود.
پس ملكه امري تدريجي الوصول است و لذا عرض كرديم که كسي كه از زمان بلوغش يك يا دو ماه گذشته، اين آدم هنوز ملكه برايش معنا ندارد و يك صفت نفسانيه كه باعث بر تقوا است، که در نفسش ايجاد كرده نيست، اما در اين يك ماه واجباتش را انجام داده و محرمي هم از او نديديم که صادر شود، که همين مقدار براي عدالت كافي است.
اينها قرائن خيلي خوبي است براي اينكه در عدالت ملكه معتبر نيست. به نظر ما از همه اين قرائن بهتر، اين صحيحه ابن ابي يعفور است، كه نه تنها بر مدعاي كساني كه قائلاند كه عدالت عبارت از ملكه است، دليل و شاهد نيست، بلكه درست شاهد بر خلاف مدعايشان است.
وجود سه مرحله در روايت
اين قسمت بيان مرحوم حائري(ره) بيان خيلي خوبي است، که در اين صحيحه ابن ابي يعفور بين جايي كه با كسي معاشرت دائمي داريم، با جايي كه با كسي معاشرت موقت داريم و با جايي كه با كسي اصلاً معاشرت نداريم، هر سه راه را امام(عليه السلام) بيان كردند، اين نكته را از فرمايش مرحوم حائري(ره) استفاده ميكنيم و نكته بسيار خوبي هم هست.در فرض سوم که با كسي اصلاً معاشرت نداريم، خوب اصلاً نميتوانيم ملكه را بفهميم، که آيا اين شخص ملكه عدالت را دارد يا نه؟ خوب شارع ميگويد: همين مقدار كه ديديد در وقت نماز، در جماعت مسلمانها حاضر ميشود، همين اماريت دارد، که اين هم يك اماريت شرعي و تعبدي است، يعني اگر كسي نزد حاكم شرعي شهادت داد و حاكم شرع فقط بداند كه اين شخص در وقت نماز در مسجد حاضر ميشود و نماز ميخواند، علم به خلاف و نقض هم که كسي وي را تفسيق كند ندارد، از نظر ديني همين مقدار در عدالت اين شخص کفايت ميکند.
خوب آيا مجرد حضور در وقت نماز، در جماعت مسلمانها ملازمه با ملكه دارد نه؟ البته که اصلاً دلالت بر ملكه ندارد، چون اصلاً معاشرت في الجمله هم با اين آدم نداريم، تا بفهميم كه آيا اين ملكه عدالت را دارد يا نه؟ بنابراين به نظر ما روايت دلالت بر ملكه ندارد.
بلكه در اين روايت چون سه مرحله است؛ اول فرموده «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ ... الي آخر»، در مرحله بعد فرموده: «و يعرف باجتناب الكبائر» و مرحله سوم هم فرموده: «و الدلالة علي ذلك كله»، که در اين قسمت هم دو مطلب را بيان کرده است؛ يكي «ان يكون ساتراً لجميع عيوبه» و دوم «التعاهد للصّلوات الخمس»، تمام روايت اين است و وقتي بخواهيم صحيحه ابن ابي يعفور را دستهبندي كنيم، اين سه مرحله در آن وجود دارد.
خوب گاهي ميگوييم: اين مرحله دوم مكمل مرحله اول است و مرحله سوم هم مكمل اينهاست، اما اين چنين نيست، در مرحله سوم فرموده: «و الدلالة علي ذلك كله» اگر بخواهيم بفهميم که كسي اجتناب از كبائر ميكند، راهش اين است كه ببينيم اولا «ان يكون ساتراً لجميع عيوبه» و ثانيا حضور در وقت صلاة است.
عدم اعتبار ملکه در روايت
اگر اين نكته را خوب دقت كنيد، ظاهر ذيل روايت اين است كه اگر شارع يا كسي بخواهد از نظر شرعي حكم به عدالت كسي كند، بايد ساتر عيوب باشد و در وقت نماز هم حاضر باشد، بنابراين ذيل روايت به خوبي دلالت دارد بر اينكه در عدالت اصلاً عنوان ملكه وجود ندارد.پس به اين نتيجه رسيديم كه در عدالت ملكه معتبر نيست، عدالت همين مقدار اجتناب از كبائر و اتيان واجبات است. حال گاهي اوقات بعضي عدالت را به حسن ظاهر معنا ميكنند، حسن ظاهر هم همين دو ملاكي است كه در ذيل روايت است.
وقتي ميفرمايد: «و الدلالة علي ذلك كله»، يعني يك نكته که وجود دارد اين است که ما قبل روايت را ميتوانيد كنار بگذاريد، امام(عليه السلام) ميخواهد شما را خيلي روشن به عدالت راهنمايي كند، که اين هم دو ملاك دارد، «ساتراً لجميع عيوبه» باشد و دوم «تعاهد بر صلوات خمس» داشته باشد، كه اين همان عبارت اخري حسن ظاهر است.
نظری ثبت نشده است .