موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۱۷
شماره جلسه : ۷۱
-
نظر استاد محترم در بحث جبران اعمال بدون تقليد
-
احتياط استحبابي بر انجام اکثر
-
حكومت ادله «لاحرج» بر احكام رجحاني و استحبابي
-
مسئله بيست و پنجم:
-
بحث اول: شک در صحت و فساد تقليد
-
منشاء شک
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مطالب گذشته
عرض كرديم که در اين بحث كه كسي که عملش در گذشته بدون تقليد بوده و يا با تقليد غير صحيح بوده، الان نسبت به آنچه كه از او فوت شده، مردد بين الاقل و الاكثر است، يعني يقين دارد به اينكه مقداري از تكاليف، از او فوت شده، اما نميداند مقدار اين تكاليف چقدر است؟اينجا اقوال و ادله آن را بيان كرديم و نكتهاي كه به عنوان نكته كليدي در اين مسئله هست، اين بود كه آيا اساساً بين اين دو صورت ميتوانيم فرق بگذاريم؟ يك صورت اينكه بگوييم اگر تكليف بر كسي منجز شد و بعد از تحقق تنجز، در زمان ديگري مردد شد به اينكه چه مقدار بر او منجز شده، در اينجا عرض كرديم که مرحوم آقاي خوئي(قدس سره) در كتاب تنقيح در اول مسئله فرموده: اين از مواردي است كه قاعده اشتغال جريان دارد و از محل نزاع خارج است.
بعضي هم مثل صاحب هداية المسترشدين(ره) اصلاً فرض ما نحن فيه را از مصاديق همين صورت ميداند، كه كسي يقين دارد که وجوب قضاء بر ذمهاش به صورت منجز آمده، اما مردد است كه اين وجوب قضاء به مقدار اقل است يا اكثر. که ايشان فرموده: در زائد بر اقل احتمال تكليف منجز را ميدهيم و احتمال تكليف منجز، خودش منجز و تنجيز آور است.
صورت دوم اينكه بگوييم: از اول شك ما در ثبوت اصل تكليف در اين مقدار زائد است، يعني يقيناً تكليفي هست، که نسبت به مقدار اقل ثابت است، امل نسبت به مقدار اكثر براي ما مشكوك است.
نتيجه بحث ديروز اين شد كه اصلاً تفريق بين اين دو صورت درست نيست، فرق نميكند كه بگوييم: تكليفي از اول منجز بوده و بعد مردد بين الاقل و الاكثر شويم، که در اين صورت تنجز تكليف نسبت به اقل ثابت و مسلم است، اما نسبت به اكثر شك به همان تنجز سرايت ميكند، يعني نسبت به اكثر در ثبوت تكليف در اين مقدار اكثر شك داريم.
بنابراين اصلاً بين اين دو مورد نميتوانيم فرق بگذاريم، لذا عرض كرديم که اولاً اينكه مرحوم آقاي خوئي فرموده: محل نزاع در اينجا در صورت دوم است، وجهي برايش ما نفهميديم و ثانياً در اشكالاتي كه ايشان به صاحب حاشيه(ره) دارد، همان اشكالات نقض بر فرمايش خودشان هم هست.
نظر استاد محترم در اين بحث
در اينجا همان نظري كه امام(رضوان الله عليه) در متن دارند و مرحوم سيد(ره) هم در عروه در آخر بالاخره همين فتوا را دادهاند، اين است كه بالاخره در موارد اقل و اكثر استقلالي، هميشه شك نسبت به اكثر، شك در ثبوت اصل تكليف است، لذا اصالة البرائه بايد جاري شود.در تمام آن مثالها هم همين طور است، مثلا كسي خوابيده، حال که از خواب بلند ميشود و نميداند يك روز خوابيده يا دو روز، به مقدار اقل يقين دارد، اما نسبت به اكثر اصالة البرائه جاري ميشود، يا فاسقي که مدتي از عمرش گذشته و ميداند نمازهايي از او قضاء شده، اما مقدارش را نميداند، آنچه كه بر او لازم است، قضا به مقدار اقل است، اما نسبت به اكثر اصالة البرائه جاري ميشود.
همچنين جواني که از اول بلوغش مدتي گذشته و اصلاً تقليد نكرده، حال در اين مدت نميداند که بايد نماز يك سال را قضاء كند يا نماز دو سال را، در تمام اينها آنچه كه واجب است، نسبت به اقل است، اما نسبت به اكثر اصالة البرائه جاري ميشود و نه اصالة الاشتغال.
احتياط استحبابي بر انجام اکثر
بله امام(ره) در اينجا يك احتياط استحبابي کرده و آن اين است كه بهتر آن است و احتياط در اين است كه نسبت به اين مقدار اكثر هم انجام دهد، لكن اين احتياط استحبابي هم بايد قيدي زده، بگوييم در صورتي كه مستلزم حرج نباشد، مثلا اگر فرضاً شخصي پنجاه، شصت سال از عمرش گذشته، ميگويد: سي، چهل سال نماز از من قضاء شده، اما نميدانم چقدر است؟ خوب اگر بخواهد نسبت به اكثر عمل را انجام دهد، برايش حرج به وجود ميآيد.حكومت ادله «لاحرج» بر احكام رجحاني و استحبابي
ادله «لاحرج» همان طور كه نسبت به احكام الزاميه حكومت دارد، نسبت به احكام رجحاني و استحبابي هم حکومت دارد، اگر يك عمل مستحبي بر انسان حرجي شد، در اينجا هم باز «لاحرج» همين حكم استحبابي را بر ميدارد.البته اين بحث، يك بحث كلي و مهم مربوط به خود قاعده «لاحرج» است، كه آيا «لاحرج» همانطوري كه احكام الزامي را برميدارد، احكام غير الزامي را هم برميدارد يا نه؟ برخي قائلاند به اينكه «ما جعل عليكم في الدين من حرج»، فقط احكام الزاميه را برميدارد، چون «لاحرج» عنوان امتنان دارد و امتنان اقتضاء ميكند كه در مواردي كه از احكام الزامي هست و الزام آور است، که الزامش براي انسان حرجي است، اين الزام را بردارد. اما بعضي هم معتقدند به اينكه «لاحرج» احكام رجحاني را هم برميدارد و اين بحثش در محل خودش هست.
مسئله بيست و پنجم:
مرحوم امام(ره) در مسئله بيست و پنجم فرمودهاند: «إذا كان أعماله السابقة مع التقليد و لا يعلم أنها كانت عن تقليد صحيح أم فاسد يبني على الصحة»، اگر كسي ميداند که در گذشته اعمالش از روي تقليد بوده، اما الان كه مدتي گذشته، شك ميكند كه آيا اين تقليد، تقليد صحيحي بوده، تا اعمالي كه انجام دادم درست باشد يا اينكه تقليد باطلي بوده است؟ که مرحوم امام(ره) فرمودهاند: بايد بنا را بر صحت بگذارد و اصالة الصحه را در اينجا جاري كند. نظير اين مسئله را هم مرحوم سيد(ره) در عروه آوردهاند.بحثي که در اينجا واقع شده اين است كه اصلاً مقصود از اين مسئله چيست؟ كسي كه شك ميكند، بعد از اينكه اعمالش قبلاً از روي تقليد بوده، كه آيا تقليدش صحيح بوده يا نه؟ خوب منشاء اين شك چيست؟
در اينجا به طور كلي دو بحث هست؛ يك بحث از حيث صحت و فساد خود اين تقليد است، يعني اصلاً كاري به اعمالي كه در اثر اين تقليد، از اين مكلف صادر شده نداريم، بحث اين است كه ميخواهد ببينيد اين تقليد گذشتهاش، آيا صحيح است يا نه؟
بحث دوم اعمالي است كه در اثر اين تقليد انجام داده، که آيا اين اعمال، اعمال صحيحي است كه ديگر نياز به اعاده و قضاء ندارد يا آنها هم صحيح نيست؟
بحث اول: شک در صحت و فساد تقليد
اما در فرض اول سؤال اين است كه منشاء شك چيست؟ اگر كسي مدتي را تقليد ميكند، بعد از گذشت مدتي شك ميكند كه آيا تقليدش صحيح بوده يا نه؟ در اينجا منشاء شك، احد الامرين علي سبيل منع الخلو است؛ يا اينكه در طريقي كه به وسيله آن، اين تقليد را انجام داده شك ميكند، يعني در طريقي كه مثبت بوده براي اينكه اثبات كند كه تقليد از اين شخص صحيح است، شك ميكند.به عبارت اخري منشاء شك اين است كه طريقي كه در اثر آن، تقليد در اينجا محقق شد، آيا مطابق با موازين بود يا نه؟
دوم اينكه منشاء شك از اين جهت است كه نميداند كه شخصي كه از او تقليد كرده، آيا مستجمع شرائط هست يا نه؟
به عبارت اخري آن موقع يقين داشته که مستجمع شرائط بوده، اما الان شكش به عنوان شك ساري است، يعني ميگويد: در همان دو سال پيش كه تقليد را از اين زيد شروع كردم، آيا شرائط را داشت يا نه؟ عدالت را داشت يا نه؟ اجتهاد را داشت يا نه؟ چون قبلاً گفتيم که اگر به عنوان شك طاري باشد، استصحاب جاري ميشود و مانعي ندارد. پس منشاء شك در تقليد، يكي از اين دو ميتواند باشد.
منشاء شک: شک در طريق
حال اگر منشاء شك، شک در آن طريق باشد، براي اينكه انسان بايد طريقي پيدا كند، تا بتواند از زيد تقليد كند، بايد بينه عادل به اجتهاد و عدالتش شهادت دهند، خوب الان شك ميكند كه آن وقت که سراغ اين طرق رفت آيا طرق درستي بودند يا نه؟در اينجا فرمودهاند: اين شك در صحت و فساد تقليد، اگر منشائش اين باشد، اين اثري ندارد، براي اينکه اصلاً بر اين شك اثري مترتب نميشود، زيرا فرض اين است كه زيدي كه از او تقليد ميكند، جامع الشرائط است، عدالت و اجتهاد دارد، اما نميداند که در استناد به فتواي اين مرجع، آيا عن طريق شرعيه و طبق موازين بوده يا نه؟
خوب آنچه كه در باب تقليد ملاك است، اين است كه آن مقلد جامع الشرائط باشد، حال در اينكه اين شخص آيا به طريق صحيح به اين جامع الشرائط رسيده و يا طريقي كه به اين جامع الشرائط رسيده صحيح نبوده؟ فرقي نميکند. اصلاً بالاتر از اين، اگر مثلا كسي که از زيد که مستجمعٌ لجميع الشرائط هست، تقليد ميكند، اما تقليدش را همين طوري شروع كرده بود، يعني يقين دارد كه اصل رجوع و استنادش به فتواي اين مرجع، طبق ضوابط فقهي نبوده، بلکه همين طور رجوع كرده، خوب اگر يقين هم دارد كه طريق، طريقي صحيحي نبوده، باز هم اين اثري ندارد. آنچه ملاك است، اين است كه الان واجد شرائط هست و تقليدش هم تقليد صحيحي است.
بله فقط يك اثر ميشود برايش ذكر كرد، که در اينجا كه نميداند آيا بر طبق ميزان بوده يا نه؟ اما تقليدش صحيح است، حرمت عدول مطرح است، البته بنا بر مبناي کساني كه ميگويند: عدول از زنده به زنده جايز نيست، اما اگر طريقش، طريق صحيحي نباشد، ديگر موضوعي بر آن عدول باقي نميماند، چون اصلاً تقليدش محقق نشده است.
اما با قطع نظر از مسئله حرمت عدول، يعني عدول و بقاء را كنار بگذاريم، اگر كسي بعد از مدتي فهميد که طريقي كه در اثر آن به اين مرجع رجوع كرده، مطابق با موازين نبوده، اما الان ميداند که از اول اين مرجع، مستجمع جميع شرائط بوده، در اينجا هيچ اشكالي را ايجاد نميكند و از نظر صحت و فساد تقليد بحثي نيست.
منشاء شک: شک ساري
فرض دوم اين است كه بحث طريق نيست، شك ميكند كه آيا دو سال پيش، اين مستجمع شرائط بوده يا نه؟ مدتي خيال ميكرده كه شرائط تقليد را دارد، عدالت و اجتهاد دارد، اما الان شك ميكند که از دو سال پيش آيا اين مستجمع شرائط بوده يا نه؟ خوب در اينجا قاعده اين است كه فحص واجب است.قبلاً در يك مسئلهاي گفتيم كه در اينكه آيا زيد مجتهد است يا نه؟ آيا عادل است يا نه؟ فحص واجب است. فحص از كسي كه انسان ميخواهد از او تقليد كند واجب است.
خوب اين وجوب فحص تنها مربوط به حدوث نيست، بلکه بقاءً هم همين طور است، يعني مربوط به اين نيست كه فقط در ابتد بايد فحص کند، بلکه اگر كسي بعداً هم در اينكه از اول آيا اين شخص عدالت و اجتهاد داشته يا نه؟ شك كرد، باز هم در اينجا فحص واجب است.
بنابراين در اين جهت اول بحث ميگوييم: منشاء شك، شك مربوط به صحت و فساد خود تقليد است، که اين هم دو فرض داشت؛ که هر دو فرضش هم روشن شد.
نظری ثبت نشده است .