موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۱۲/۱۶
شماره جلسه : ۵۲
-
دليل سوم بر حجيت بينه در باب اجتهاد: روايات
-
1- روايت مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة
-
اشکال سندي و دو راه براي توثيق مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة
-
اشکالات دلالي بر اين روايت
-
اشكال اول: ناسازگاري قاعده با امثله زده شده در روايت
-
اشكال دوم: استعمال بينه در معناي لغويش
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
دليل سوم بر حجيت بينه در باب اجتهاد: روايات
1- روايت مسعدة بن صدقة
دليل سومي كه براي حجيت بينه در باب اجتهاد اقامه شده، استدلال به پارهاي از روايات است، كه عمده آن روايات، روايت مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة (وسائل الشيعه، چاپ آل البيت، جلد هفدهم، صفحه 89، باب چهارم از ابواب ما يكتسب به، حديث چهارم) است، که «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ»، مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ ميگويد: «سَمِعْتُهُ يَقُولُ كُلُّ شَيْءٍ هُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِكَ»، هر چيزي براي تو حلال است، هر چيزي كه شك كردي حلال است يا حرام، حلال است تا اينكه به حرمت آن علم پيدا كني، تا اگر علم پيدا كردي، آن را رها كني، «وَ ذَلِكَ مِثْلُ الثَّوْبِ يَكُونُ عَلَيْكَ قَدِ اشْتَرَيْتَهُ وَ هُوَ سَرِقَةٌ»، حال اين كلمه «عليك» در بعضي از نسخههاي اصلي نيست، ميفرمايد: مثل يك لباس كه آن را خريدي و احتمال ميدهي كه آن كسي كه به شما فروخته، اين را دزديده باشد، «أَوِ الْمَمْلُوكِ عِنْدَكَ وَ لَعَلَّهُ حُرٌّ»، يا عبدي در نزد توست، که احتمال ميدهي حر باشد، «قَدْ بَاعَ نَفْسَهُ أَوْ خُدِعَ فَبِيعَ قَهْراً»، حري باشد كه خودش را فروخته و يا اينكه فريبش دادند و قهراً فروخته شده، «أَوِ امْرَأَةٍ تَحْتَكَ وَ هِيَ أُخْتُكَ أَوْ رَضِيعَتُكَ»، يا زني كه در نزد توست و احتمال ميدهي که خواهر رضاعيت باشد و بر تو حرام باشد.بعد به صورت جمع محلاي به لام ميفرمايد: «وَ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكَ غَيْرُ ذَلِكَ أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ»، تمام اشياء همين طور است، يعني در هر چيزي كه شك كردي آيا حلال است يا حرام؟ تا اينکه غير آن برايت روشن شود و يا بينه بر آن قائم شود.
از اين روايت استفاده ميشود كه بينه در همه موضوعات حجيت دارد، مخصوصاً وقتي كه ميگويد: «وَ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا»، همه چيزها، يعني اختصاص به اين مثالهايي كه زديم ندارد. همه چيز اين چنين است، مگر اينكه خلافش برايت روشن شود و يا بينه بر خلافش قائم شود.
استدلال به اين روايت
در استدلال به اين روايت بيان استدلال اين است كه برخي فرمودهاند: از راه عدم قول به فصل وارد شده ميگوييم: وقتي كه در اين لباس، مملوك و زن بينه حجيت پيدا كرد، پس بايد در همه موضوعات بينه حجت باشد.اما اين بيان استدلال به نظر ما بيان دقيقي نيست، براي اينكه نيازي به عدم قول به فصل نداريم، در خود همين روايت دارد «وَ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا»، که اشياء جمع محلاي به لام است، يعني همه چيزها، که نتيجه اين ميشود كه بينه در همه موضوعات حجيت دارد، چه اين موارد مذکور در روايت باشد يا مثل اجتهاد، اعلميت و عدالت و اينها باشد، در همه بينه حجيت دارد.
نقد و بررسي استدلال به اين روايت
به اين روايت هم از نظر سند و و هم از نظر دلالت اشكال شده است.اشکال سندى
در اين روايت علي ابن ابراهيم است، كه از اجلاء و ثقات است، هارون ابن مسلم هم همين طور، تنها مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة را در هيچيك از كتب رجالي ما توثيقش نكردهاند، بلكه مرحوم علامه(ره) و بعد از ايشان مرحوم مجلسي(ره) وي را تضعيف كردهاند.در مورد مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة نهايت چيزي كه در كتب رجالي وجود دارد اين است كه روايات وي مضطربه المتن نيست، اضطراب در متن ندارد و مضاميني هم كه در روايات وي هست، در سائر موثقات موجود است.
دو راه براي توثيق مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة
اما در اينجا دو راه براي توثيق مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة ذكر شده؛ يك راه توثيق شيخ انصاري(ره) است، که فرموده: موثقه مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة، که معلوم ميشود شيخ(ره) قائل به وثاقت مَسْعَدَة بوده است و وي را توثيق كرده است.راه دوم هم اين است كه مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة در اسناد كامل الزيارات و تفسير علي ابن ابراهيم قرار گرفته، يعني توثيق عام دارد.
توثيق عام ابن قولويه در مقدمه كامل الزيارات
جعفر بن قولويه در مقدمه كامل الزيارات عبارتي دارد که در اينكه مقصود ايشان از اين عبارت چيست، بين علماء اختلاف است؛ مشهور از اين عبارت استفاده كردهاند كه ابن قولويه فرموده: هر روايتي را كه در اين كتاب كامل الزيارات آوردهام، رواتش از ثقات هستند و همه آنها موثقند.در نتيجه ميگوييم: هر روايتي كه در كامل الزيارات نقل شده، تمام افرادي كه در سند آن قرار گرفتهاند، -كه اينها را احصاء هم كردهاند، که حدود سيصد و هشتاد و هشت نفر ميشوند- از ابن قولويه توثيق عام دارند، يعني يكي يكي نيامده بگويد: «هذا موثقٌ»، بلكه به يك عبارت كلي همه را توثيق كرده و در باب توثيق در جاي خودش گفتهاند که فرقي بين توثيق خاص و توثيق عام نيست.
اما برخي ديگر از بزرگان فرمودهاند: آنچه كه از مقدمه كامل الزيارات استفاده ميكنيم اين است كه تنها مشايخ ابن قولويه و کساني كه ابن قولويه بلاواسطه از آنها نقل کرده، توثيق ميشوند، اما دلالت بر توثيق روات ديگر تا برسد به امام معصوم(عليه السلام) ندارد.
خوب اين بحث را در رجال بايد بررسي کرد، بايد عبارت ابن قولويه در كامل الزيارات را آورد، آن وقت اشكالاتي هم وارد است كه اگر گفتيم كه تمام اين رواتي از ثقاتند، ايشان در عبارتي، بر همين روات طلب رحمت كرده، در حالي كه در بين اين روات فتحي، واقفي و عامي هم داريم، آن وقت مثلاً ميگويند: آيا ممكن است كه كسي كه خودش اثناعشري است و از اماميه است، براي كسي كه فتحي مذهب بوده طلب رحمت كند.
علي اي حال آنجا را هم جواب دادهاند که اين به اعتبار غالب روات بوده، که اگر چه در ميان اين سيصد و هشتاد و هشت نفر پنج فتحي هم باشند و ...، اما چون غالبشان از اماميه بودهاند، برايشان طلب رحمت كرده است.
اشكالات اين چنيني ديگري هم وجود دارد، كه قاعدتاً آقايان در بحث رجال ملاحظه فرمودند، آنچه هست اين است كه بالاخره اين عبارت ابن قولويه يك شهادت عامي بر ثقه بودن تمام اين روات است و اين هم براي ما قابل اعتماد است. همچنين آنچه كه در تفسير علي ابن ابراهيم آمده است.
بنابراين از دو جهت وثاقت مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة را درست ميكنيم؛ يكي از راه توثيق شيخ(ره) و دوم اينكه اين مَسْعَدَة بْنِ صَدَقَة در اسناد كامل الزيارات واقع شده است.
جواب از تضعيف مرحوم علامه حلي و مجلسي(قدس سرهما)
تنها اين تضعيف مرحوم علامه حلي و مجلسي(قدس سرهما) باقي ميماند، که در رجال گفتهاند: تضعيف متاخرين خيلي اعتباري ندارد و ضرري وارد نميكند، چون غالباً تضعيف متاخرين مبتني بر حدس است و ديگر از باب حس نيست.اشکالات دلالي بر اين روايت
اما بر استدلال به اين روايت در ما نحن فيه سه اشكال وارد شده، که بايد اين سه اشكال را بررسي كنيم، تا ببينيم كه آيا وارد است يا نه؟اشكال اول: ناسازگاري قاعده با امثله زده شده در روايت
اشكال اول اين است كه در صدر روايت آمده که «كُلُّ شَيْءٍ هُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ»، مفاد صدر چيزي است به نام «اصالة الحليه»، که وقتي ميخواهيد «اصالة الحليه» را بيان كنيد، اشكال اين است كه اين صدر با آن امثلهاي كه بعد آمده سازگاري ندارد.در آن امثله آمده که «وَ ذَلِكَ مِثْلُ الثَّوْبِ يَكُونُ عَلَيْكَ قَدِ اشْتَرَيْتَهُ وَ هُوَ سَرِقَةٌ»، اگر لباسي را از كسي خريديد و شك كرديد و احتمال داديد كه آن را دزديده باشد، در اينجا آيا مستند شما بر صحت اين معامله اصالة الحل است يا قاعده يد؟ که البته قاعده يد است.
وقتي شما چيزي را از بازار ميخريد، بعد شك ميكنيد مال خودش بوده يا نه؟ در اينجا نميآييد اصالة الحل را جاري كنيد، بلکه قاعده يد را جاري ميكنيد، كه در نزد عقلاء اماره بر ملكيت است.
در مثال دوم هم که عبدي را خريديد، عبد خودش ميگويد: «انا عبدٌ»، خوب شك ميكنيد که شايد اين حر باشد،؛ که خودش را ميفروشد، در اينجا هم اصالة الحل در كار نيست، بلکه قاعده اقرار العقلاء علي انفسهم جريان پيدا ميكند.
در مثال سوم هم که كسي زني را ميگيرد و احتمال ميدهد که خواهر نسبي يا رضاعيش باشد، در اينجا هم استصحاب عدم رضاع وجود دارد، که با اين استصحاب ازدواج درست ميشود.
لذا در اين سه مثالي كه در روايت آمده اصالة الحليه اصلاً جريان ندارد، يكي مستند به قاعده يد است، دومي مستند به قاعده اقرار و سومي هم مستند به استصحاب است.
حال اشكال اين است كه اين مستهجن است، كه در روايتي يك قاعده كلي ذكر شود، اما امثلهاي كه براي آن قاعده ذكر كردند، از آن قاعده خارج باشد.
نقد و بررسي اشکال اول
در جواب اين اشكال ميگوييم: درست است که اين اشكال وارد است، ولي همان طور كه عرض كرديم در اين روايت، هم در صدر يک ضابطه كلي ارائه شده و هم در ذيل، که بنا بر قانون تفكيك در حجيت ميگوييم: صدر روايت با مثالهايي كه زده شده، سازگاري ندارد و لذا آن را كنار ميگذاريم، اما بنا بر اين قانون ذيل روايت که «وَ الْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَى هَذَا» حجيت دارد و ما هم همين اندازه ميخواهيم.اصلاً آن قسمتي كه در آن بينه آمده، که ميگوييد: بينه حجيت دارد، در همين ذيل روايت است، پس اين اشكال را با قانون تفكيك در حجيت جواب ميدهيم.
اشكال دوم: استعمال بينه در معناي لغويش
اشكال دوم كه مرحوم آقاي خوئي(ره) (تنقيح، جلد اول، صفحه 173) بيان کرده، اين است که فرمودهاند: در اين روايت آمده که «أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ»، که بينه يك معناي لغوي دارد و يك معناي اصطلاحي.در معناي لغوي چون در اينكه بينه حقيقت شرعيه و متشرعيه ندارد، ترديدي نيست و بينه به معناي لغوي يعني «ما يوضح الشيء و يبينه»، يعني آنچه كه چيزي را توضيح ميدهد و بيان ميكند، يا بگوييم: «ما به البيان»، که اين معناي لغوي بينه است. اما معناي اصطلاحي بينه يعني دو آدم عادل شهادت دهند.
مرحوم آقاي خوئي(ره) فرمودهاند: كثيراً ما در روايات و قرآن، لفظ بينه را در همان معناي لغوي استعمال ميکنند، لذا «أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ»، يعني چيزي كه آن را بيان كند و توضيح دهد، که در نتيجه در اينجا هم بايد اين را بر همان مورد غالب يعني بر معناي لغوي حمل كنيم و بر معناي اصطلاحي حمل نكنيم.
نقد و بررسي اشکال مرحوم خوئي(ره)
در اينجا جوابي كه از ايشان داده ميشود اين است كه قبول داريم که معناي لغوي بينه اين است و در قرآن و سنت هم به همين معناي لغوي استعمال شده، اما از زمان پيامبر(صلوات الله عليه) که ميفرمود: «البينه علي المدعي»، بينه در همين شاهدين عدلين استعمال شده، «انما اقضي بينكم بالبينات و الايمان» و در معناي لغويش استعمال نشده است.اصلاً زمان پيامبر(صلوات الله عليه) را كنار بگذاريم، اما اينجا از جاهايي است كه خود ظرف صدور حديث، به ما در فهم حديث كمك ميكند، براي اينکه اين حديث از امام صادق(عليه السلام) صادر شده، که در زمان ايشان غالباً بينه در معناي اصطلاحي خودش به كار برده ميشده است.
در زمان صادقين(عليهما السلام) غالباً بينه در معناي اصطلاحيش استعمال شده و نه در معناي لغوي، لذا در اينجا هم همين طور است، چون روايت از امام صادق(عليه السلام) است، لذا در اينجا هم ميگوييم: در معناي اصطلاحي به كار برده شده است.
مؤيد اينكه در اين روايت معناي اصطلاحي مراد است و نه معناي لغوي اين است كه اگر معناي لغوي مراد باشد، «أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ»، عطف تفسيري به قبل ميشود. روايت آمده «حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكَ»، يعني تا اينکه روشن ميشود، «أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَيِّنَةُ»، هم يعني باز يك چيزي بيايد روشن كند.
نظری ثبت نشده است .