موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۵
شماره جلسه : ۶۶
-
وجوب يادگيري اجزاء، شرائط، موانع و مقدمات عبادات
-
تعيين محل نزاع
-
مقتضاي قاعده احتياط در ما نحن فيه
-
زمان وجوب تعلم
-
فرض عدم امکان تعلم در زمان حصول وقت و شرط
-
نظر مرحوم خوئي(ره) در اين بحث
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
وجوب يادگيري اجزاء، شرائط، موانع و مقدمات عبادات
مرحوم امام(ره) در دنباله اين مسئله بيست و سوم فرمودهاند: «كما يجب تعلم أجزاء العبادات و شرائطها و موانعها و مقدماتها، نعم لو علم إجمالا أن عمله واجد لجميع الأجزاء و الشرائط و فاقد للموانع صح و إن لم يعلم تفصيلا».ايشان بعد از اينكه در اين مسئله فرمودهاند: تعلم مسائل شك و سهو واجب است، كه بحثش را هم مفصل مطرح كرديم، مطلب دومي كه در اين مسئله بيان کردهاند اين است كه يادگيري اجزاء، شرائط، موانع و مقدمات عبادات هم واجب است.
بعد در اينجا استثنايي که مطرح کردهاند اين است كه اگر كسي تفصيلاً اجزاء و شرائط را نداند، اما اجمالاً بداند كه آنچه انجام داده، واجد جميع اجزاء و شرائط است، ولو تفصيلاً هم نداند، در اينجا كافي است، كه ظاهر اين عبارت اين است كه لااقل در حين عمل، بايد علم اجمالي به اينكه اين عمل و عبادت، واجد شرائط و اجزاء هست، داشته باشد، لذا اگر عملي را انجام داد، اما بعداً علم پيدا كرد به اينكه واجد شرائط بوده، ظاهر عبارت اين است كه اين كافي نيست.
تعيين محل نزاع
حال بحث در مستند اين مسئله هست، که در جايي كه كسي اجزاء و شرائط را نميداند، مثلاً نميداند كه آيا سوره جزء نماز هست يا نه؟ در اينجا دو راه دارد؛ يك راه اين است كه تعلم پيدا كند و راه دوم هم اين است كه امتثال اجمالي انجام داده و بگويد: دو نماز ميخوانم، يك نماز با سوره و يك نماز بدون سوره، يا اگر كسي نميداند كه در اين لباس آيا مانعيت از صحت صلاة وجود دارد يا نه؟ خوب دو راه وجود دارد؛ يك راه اين است كه مسئله را، يا تقليداً و يا اجتهاداً ياد بگيرد، راه دوم هم اين است كه احتياط كند.قبلاً در اوائل سال گذشته، آنجا كه بحث ميكرديم كه آيا كسي كه تمكن از تقليد يا اجتهاد دارد، ميتواند احتياط كند يا نه؟ که بعضي از اصوليين قائل بودند به اينكه بايد امتثال تفصيلي انجام شود و در كفايت امتثال اجمالي اشكال ميكردند، ولي ما به اين نتيجه رسيديم كه هيچ ترديدي وجود ندارد در اينكه امتثال اجمالي هم كه از راه احتياط حاصل ميشود كفايت ميكند.
وقتي انسان در موردي احتياط كرد، اجمالاً ميداند که اين عمل مطابق با مامورٌ به واقعي هست، مثلا يك نماز با سوره ميخواند و يك نماز بدون سوره، ميگويد: يقيناً يكي از اين دو مطابق با مامورٌ به واقعي هست، لذا در اينكه امتثال اجمالي كفايت ميكند بحثي نيست، پس محل بحث كجاست؟
محل بحث اين است كه اگر كسي عملي را انجام داده و يا ميخواهد انجام دهد، بناي بر امتثال اجمالي هم ندارد، نميخواهد احتياط كند، ولي از آن طرف هم نميداند كه اين عمل آيا واجد جميع شرائط هست يا نه؟ وقتي هم كه عملش تمام ميشود، اگر از او سوال كنيم، ميگويد: احتمال ميدهم که اين عمل واجد شرائط باشد، اما احتمال هم ميدهد كه بعضي از شرائط را اتيان نكرده باشد، خوب در اينجا كه بناي بر احتياط ندارد و نميخواهد امتثال اجمالي كند، آيا ميتواند به همين اكتفا كند يا نه؟
نميرود که اجزاء، شرائط و مقدمات را ياد بگيرد، تنها به يك امتثال احتمالي كفايت کرده ميگويد: خوب نماز ميخوانيم، نميدانيم که در آن سوره واجب است يا نه؟ حال سوره را هم نميآورد، اما با اين حال احتمال ميدهد كه اين نمازش، نماز صحيحي باشد.
مقتضاي قاعده احتياط در ما نحن فيه
خوب در اينجا در بحث قاعده احتياط گفتيم که اشتغال يقيني برائت يقيني لازم دارد، بايد علم و يقين به برائت پيدا كند، الان مثلا كسي نمازش تمام شد، احتياط هم نميخواهد بكند، اما ميگويد: احتمال ميدهم که اين عملي كه انجام دادم، واجد شرائط باشد، خوب به اين نميتواند اكتفا كند، چون اشتغال يقيني به حكم عقل، برائت يقيني لازم دارد.خوب عقل در اينجا چنين حكمي دارد، اگر بخواهد برائت يقيني پيدا كند، بايد تعلم پيدا كند، حال بحثي كه وجود دارد اين است كه در باب تعلم، يك واجبات مطلقه داريم، يك واجبات مشروطه و يك واجبات موقت، حال در واجب مطلق مثل خود صلاة، كه نسبت به وضو عنوان واجب مطلق را دارد، مثلاً شخصي نميداند كه آيا در موردي علاوه بر وضو، تيمم هم واجب است يا نه؟ در اينجا بايد تعلم پيدا كند.
زمان وجوب تعلم
حال آيا تعلمش وقت معيني دارد يا نه؟ ميگوييم: نه، حين العمل، وقتي ميخواهد عمل را انجام دهد، اگر در آن زمان ياد گرفت همين كفايت ميكند.در واجبات مشروط مثل حج كه مشروط به استطاعت است، يا نماز كه مشروط به وقت است، اگر در زمان حصول شرط تمكن از تعلم دارد، ميگويد: هنوز كه مستطيع نشدم، تا بخواهم احكام حج را ياد بگيرم، بعد از استطاعت هم فرض اين است كه تمكن از يادگيري مسائل حج را دارد، که در اين صورت مانعي ندارد، يا ميگويد: وقتي وقت نماز داخل شد، آن موقع احكام نماز را ياد ميگيرم و در اين نزاعي وجود ندارد، كه تعلم از نظر زمان وجوبش وقت معيني ندارد.
فرض عدم امکان تعلم در زمان حصول وقت و شرط
اما بحث در اين است که در اين واجبات مشروط و موقت، اگر فرض كنيم که در زمان حصول شرط، امكان تعلم برايش نيست، مثلاً شخصي در روستا زندگي ميكند و ميگويد: اگر بعداً مستطيع شوم، در آن زمان روحاني پيدا نميکنم كه از او احكام حج را ياد بگيرم، فرض اين است در زمان حصول شرط و وقت امكان تعلم وجود ندارد، آيا بر چنين شخصي تعلم قبل آمدن وقت و قبل از حصول شرط واجب است يا نه؟اصلاً بحث وجوب تعلم اجزاء، شرائط، مقدمات و موانع، ثمره مهمش در اينجا ظاهر ميشود كه كسي که بعد از آن كه شرط حاصل ميشود، ديگر تمكن از تعلم ندارد، يعني بعد از اينكه مستطيع شد، ديگر تمكن از تعلم ندارد، آيا در چنين فرضي قبل از حصول شرط و قبل از مجيئ وقت، تعلم واجب است يا نه؟
بيان مسئله اين است كه قبل از اينكه هنوز وقت بيايد و يا شرط حاصل شود، هنوز چيزي بر اين شخص واجب نشده، مثلا هنوز حج واجب نيست، تا بگوييم: تعلم اجزاء و احكامش بر اين شخص واجب است.
پس قبل از حصول شرط هنوز واجبي در كار نيست، تا بخواهيم بگوييم: «يجب تعلم اجزاء العبادات الواجبه»، بعد از آن هم كه وقت آمد، فرض اين است که عاجز است، يعني الان كه شرط حاصل شده يا وقت فرا رسيده، اين قدرت ندارد، حال در اينجا بايد بگوييم که خوب بنا بر قاعده، قبل از حصول شرط و قبل از مجيئ وقت، تعلم واجب نيست و بايد ببينيد که آيا شرط حاصل ميشود يا نه؟ در حالي که بعد از آن كه شرط حاصل شد، قدرت بر تعلم ندارد، چون فرض كرديم که عاجز از تعلم است.
خوب در آنجا هم وقتي که قدرت بر تعلم نداشت، اصلاً واجب از ذمه اين شخص ساقط ميشود. آيا در اينجا اين را بگوييم و يا اينكه بايد در اينجا بگوييم: تعلم قبل از حصول شرط و مجيئ وقت واجب است.
نظر مرحوم خوئي(ره) در اين بحث
مرحوم آقاي خوئي(قدس سره) در كتاب تنقيح اين تعلم را دو قسم كرده فرمودهاند: تعلم گاهي به عنوان مقدمه علمي است و گاهي به عنوان مقدمه وجودي، يعني گاهي تعلم مقدمه ميشود بر اينكه امتثال را احراز كنيم.حال اگر بخواهيم علم پيدا كنيم كه آيا اين عمل عنوان امتثال را دارد يا نه؟ تعلم واجب است، که در اين صورت تعلم را به عنوان مقدمه احرازيه يا به عنوان مقدمه علميه قرار ميدهيم.
فرض دوم در جايي است كه تعلم را به عنوان يك مقدمه وجوديه قرار ميدهيم، يعني به طوري كه اگر تعلم پيدا نكنيم، اتيان واجب اصلاً محقق نميشود و امكان ندارد، مثلا بايد ياد بگيريم كه نماز، اولش قيام است، بعدش قرائت است، بعدش ركوع است، بعدش سجده و ...، که اگر اين را ياد نگيريم، اصلاً نماز محقق و موجود نميشود.
اما در جايي كه عنوان مقدمه احرازيه را دارد، كه عرض كرديم که خود مامورٌ به، بدون تعلم ما موجود ميشود، مثلاً نميدانم که آيا سوره جزء نماز هست يا نه؟ که در اينجا اگر تعلم پيدا كنم ميگويم: نماز با سوره مصداق براي امتثال است، اگر هم تعلم پيدا نكردم، اين احراز را نميكنم، يعني نميتوانم بگويم که آيا الان نماز امتثال شده يا نه؟ در واقع مامورٌ به و نماز موجود ميشود، اما من که نماز بدون سوره آوردم، اگر از من بپرسند که اين نماز بدون سوره آيا مصداق براي امتثال هست يا نه؟ ميگويم: نميدانم.
اگر تقليداً يا اجتهاداً تعلم پيدا كردم، آن وقت احراز ميكنم كه آيا اين نماز بدون سوره مصداق براي امتثال هست يا نه؟
پس تعلم دو نوع است؛ گاهي اوقات به عنوان مقدمه احرازي است و گاهي اوقات هم به عنوان مقدمه وجودي، که ايشان فرمودند: اگر به عنوان مقدمه احرازي باشد، عقل ميگويد: از باب لزوم دفع ضرر محتمل بايد تعلم پيدا كنيد. عقل ميگويد: براي اينكه احراز كنيد كه عملتان را درست انجام داديد و براي اينكه گرفتار ضرر و عقاب اخروي نشويد، دفعاً للضرر المحتمل بايد در اينجا تعلم پيدا كنيد.
اشکال مرحوم خوئي(ره) در مقدمه وجوديه
اما در فرض دوم فرمودهاند: «ففيه اشكالٌ»، در جايي كه مقدمه وجوديه است، قبل از اينكه وقت بيايد، هنوز چيزي واجب نيست، تا بخواهيم ياد بگيريم، بعد از آن هم كه وقت آمد، فرض كرديم كه از تعلم عاجزيم، چرا در اين فرض كه عنوان مقدمه وجوديه است، قائل به وجوب شويم؟ به عبارت اخري در اين فرض دوم نميتوانيم بگوييم که اين از باب مقدمه واجب، واجب است، چون هنوز واجبي نيامده تا بگوييم: از راه مقدمه واجب واجب است، بعد هم كه واجب ميآيد، عاجزيم و تمكن از تعلم نداريم.راه حل مرحوم خوئي(ره) براي رفع اين اشکال
مرحوم آقاي خوئي(ره) در اينجا فرمودهاند: براي حل اين اشكال اين گونه بگوييم كه قدرتي كه شرط براي تكليف است، دو نوع است، يك قدرتي داريم كه هم دخيل در ملاك است و هم دخيل در خطاب، يعني اگر عاجز باشيد، هم خطاب قبيح است و هم اينكه اين عمل ديگر داراي ملاك نيست، يعني قدرت مكلف شرط و دخيل است در اينكه اين عمل داراي ملاك باشد.مثلا كسي كه عاجز از گرفتن وضو است، اولاً خطاب به اينكه وضو بگير، به او قبيح است، حالا اگر هم وضو گرفت، اين وضويش ديگر ملاك ندارد، يا كسي كه عاجز از صوم است، عرفاً قدرت بر گرفتن روزه ندارد، خوب قبيح است که شارع خطاب صوم را متوجه او كند، اگر هم اين روزه را گرفت، ملاكي در آن وجود ندارد.
دوم اينکه گاهي قدرت فقط دخيل در خطاب است، اما در ملاك هيچ دخالتي ندارد، که ايشان فرمودهاند: در اين صورت دوم قطعاً بايد بگوييم که تعلم واجب است، براي اينكه در جايي كه قدرت، تنها دخيل در خطاب است، اگر مكلف تعلم پيدا نكند، ملاك را تفويت كرده، چون ميگوييم: قدرت دخيل در ملاك نيست، لذا اگر هم قدرت نداشته باشد، باز ملاك موجود است و اگر مكلف ياد نگيرد، با اختيار خودش ملاك را تفويت كرده و تفويت ملاك عقلاً قبيح است.
پس در اين صورت دوم كه قدرت دخيل در ملاك نيست، تعلم واجب است، چون اگر تعلم پيدا نكند، موجب تفويت ملاك است، اما در صورت اول ايشان فرمودهاند: وجهي براي وجوب تعلم نداريم.
راه حل مرحوم خوئي(ره) براي وجوب تعلم در صورت اول
بعد فرمودهاند: تنها يك راه وجود دارد كه حتي در همين صورت اول هم بگوييم که تعلم واجب است و آن اين است كه بين تعلم و سائر مقدمات مفوته فرق بگذاريم.در اصول در بحث مقدمات مفوته، -که ما هم در سال گذشته خيلي مفصل بحث مقدمات مفوته را عنوان كرديم- مثلا اگر كسي قبل از وقت، آب دارد و ميداند که اگر اين آب را دور بريزد، در وقت قدرت بر وضو ندارد و واجب از او فوت ميشود، در اينجا بحث واقع شده كه آيا از بين بردن اين آب جايز است يا نه؟
مرحوم آقاي خوئي(ره) فرمودهاند: بين تعلم و ساير مقدمات مفوته فرق است، چون در تعلم ادلهاي داريم كه اطلاق دارد، که اطلاق ادله دال بر وجوب تعلم در ما نحن فيه ميگويد: در اينجايي هم كه قدرت، هم دخيل در ملاك است و هم دخيل در خطاب، باز تعلم بر تو واجب است. پس اطلاق ادله دال بر وجوب تعلم، اينجا دلالت دارد بر اينكه تعلم بر ما واجب است.
اين اجمالي از فرمايش مرحوم آقاي خوئي(ره) در كتاب تنقيح بود، حال در اين فرمايش ايشان دقت كنيد، تا ببينيم بالاخره بايد در اينجا چه بگوييم؟ آيا تعلم اجزاء واجبه عبادات و معاملات واجب است يا نه؟
نظری ثبت نشده است .