موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۳/۷
شماره جلسه : ۸۶
-
اشكال دوم در قول به اعتبار ملکه
-
پاسخ از اين اشکال
-
اشکال شيخ(ره) بر اين پاسخ
-
جواب شيخ(ره) از اين اشکال دوم
-
نقد و بررسي استاد محترم بر اين جواب شيخ(ره)
-
وجود قيد استمرار در عدالت
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
اشكال دوم در قول به اعتبار ملکه
در اشكال دوم كه قبلاً هم اين اشكال دوم را هم بيان كرده بوديم، گفتيم كه يك مطلب مسلّمي داريم و آن اين است كه اگر كسي معصيت كبيرهاي از او صادر شود، اين بلافاصله از عدالت خارج ميشود، به مجرد بروز معصيت از عدالت خارج ميشود، از آن طرف هم به مجرد توبه عدالتش برميگردد، اگر كسي امروز -نعوذ بالله- معصيت كبيرهاي انجام داد، اما فردا توبه كرد، يا دو ساعت بعد توبه كرد، خوب اين هم خروجش از عدالت مسلم است، حالا سي، چهل سال عادل بوده، اما امروز ديديم که دروغي گفت، غيبتي كرد، معصيت كبيرهاي انجام داد، الان نميشود که پشت سر او نماز خواند، ده دقيقه بعد ديديم كه نادم شد و توبه كرد، خوب اين توبهاش هم مورد قبول است.اين شاهد بر اين است كه عدالت عنوان ملكه ندارد، چون اگر عدالت عنوان ملكه را داشته باشد، ملكه به مجرد معصيت كبيره زائل نميشود و به مجرد توبه برنميگردد، پس اين شاهد بر اين است كه عدالت عنوان ملكه را ندارد.
پاسخ از اين اشکال
مرحوم شيخ(ره) در اينجا اول جوابي را از ديگران نقل كرده فرمودهاند: ديگران گفتند كه ملكه به مجرد معصيت زائل نميشود، اما شارع اثر مخالف با مقتضاي ملكه را مزيل براي عدالت قرار داده و اين را از راه اجماع قائل ميشويم. عبارت اين است که «و ما يقال في الجواب من أن الملكة لا تزول بمخالفة مقتضاها في بعض الاحيان»، گفتهاند اگر كسي با مقتضاي ملكه در بعضي از احيان مخالفت كرد، ملكه زائل نميشود، «الا ان الشارع جعل الاثر المخالف لمقتضاها مزيلاً لحكمها بالاجماع»، اما شارع آمده ولو ملكه زائل نشده، اما اين معصيتي را كه انجام داده مزيل حكم ملكه قرار داده، يعني اثر اين ملكه تا به حال اين بود كه ميشد به او اقتدا كرد، اما شارع اين را مزيل براي آن قرار داده و اين را از راه اجماع ميفهميم، «و جعل التوبة رافعةً لهذا المزيل»، و از آن طرف توبه را هم رافع اين مزيل قرار داده، بعد نتيجه گرفته که «فالامر تعبديٌ».قائل و مجيب در اين جواب ميگويد: ما عدالت را ملكه ميدانيم، ملكه هم با يك معصيت از بين نميرود و با يك توبه هم برنميگردد، كسي كه دارد معصيت ميكند، شارع تعبداً حكم عدالت را برميدارد و كسي هم كه توبه ميكند، تعبداً دوباره آن حكم عدالت برميگردد، لذا فرمودهاند: «فالامر تعبديٌ».
اشکال شيخ(ره) بر اين پاسخ
مرحوم شيخ(ره) در جواب فرمودهاند: اين جواب با تصريح كلمات فقهاء در باب ملكه مخالفت دارد، فقهاء تصريح كردهاند كه «المعصية مزيلةٌ للملكة و تعود الملكة بالتوبة»، با معصيت ملكه از بين ميرود و با توبه دوباره ملكه برميگردد، «انه مخالفٌ لتصريحهم بالزوال و العود»، لذا مرحوم شيخ(ره) اين جواب را قبول ندارند.جواب شيخ(ره) از اين اشکال دوم
بعد خودشان شروع به جواب كرده فرمودهاند: «و الجواب ما تقدم، من ان العدالة ليست عندهم هي الملكة المقتضي للتقوي و المروة، المجامع لما يمنعوا عن مقتضاها، لان قولهم ملكةٌ تبعث او تمتنع يراد بها البعث و المنع الفعلي»، ابتدا فرمودهاند: قبلاً گفتيم كه مراد از ملكه اين نيست كه در حد اقتضاء باشد، که بگوييم: ملكهاي كه مقتضي مانعيت است، اين تعبير فقهاء كه ميگويند: «ملكةٌ تبعث»، ظهور در فعليت دارد، «تمنع» هم ظهور در مانعيت بالفعل دارد.بعد فرمودهاند: «و يدل عليه ما مر عن نكت الارشاد علي اظهر احتماليه فالملكة اذا لم يكن معها المنع الفعلي ليست عدالة»، اگر ملكهاي بالفعل مانعيت از جلوگيري از گناه نداشته باشد، اين عدالت نيست.
در دنباله فرمودهاند: «و لو أبيتَ»، اگر اصرار كرده بگوييد: كلمات فقهاء ظهور در همان ملكه اقتضائي دارد، «فيكفي في ارادة الملكة المقتضية الخالية عن المانع تصريح نفس ارباب الملكة بأن نفس العدالة تزول بمواقعة الكبائر»، خود صاحباني كه قائل به ملكه هستند، گفتهاند كه عدالت با تحقق پيدا كردن كبائر زائل ميشود، «و لذا ذكرنا انه لا قائل بكون العدالة مجرد الملكة من غير اعتبار للمنع الفعلي»، خوب تا اينجا تقريباً ميخواهند اين را اثبات كنند كه در باب ملكه مانعيت بالفعل است و جايي كه مانعيت بالفعل وجود ندارد، ديگر ملكه نيست.
در توبه هم فرموده: و اما التوبة فهي انما ترفع حكم المعصية و تجعلها كغير الواقع في الحكم» در توبه قبول داريم كه حكماً گناهي كه واقع شده را مثل عدم وقوع قرار ميدهد، همان تعبيري كه در روايات هم داريم که «التائب من الذنب كمن لا ذنب له».
نتيجهاي كه ميگيرند اين است که يك طرف قضيه را قبول دارند که زوال ملكه و عدالت با معصيت، حقيقي است، اگر كسي گناه كرد، اين گناه مزيل براي عدالت و ملكه است و اين عنوان حقيقي دارد، اما در مسئله توبه، اينكه با توبه دو مرتبه عدالت برميگردد، اين تعبدي است.
آن مجيب هر دو را تعبدي ميدانست، اما مرحوم شيخ(ره) اين فرق را دارند و لذا تصريح کردهاند که «فزوال العدالة بالكبيرة حقيقيٌ و عودها بالتوبة تعبديُ. بل سيجيئ أنّ الندم علي المعصية عقيب صدورها يعيد الحالة السابقة»، بعداً ميگوييم كه اگر كسي ندامت از معصيت پيدا كرد، همان حالت سابقه يعني همان ملكه نفسانيه را دوباره برميگرداند.
از علائم مؤمن هم همين است كه اگر معصيت كرد، بلافاصله ندامت پيدا ميكند، پس همان ملكه سابقه برميگردد. «اذ لا فرق حقيقتاً بين من تمنعه ملكته عن ارتكاب المعصية و بين من توجب عليه تلك الملكة ان ندم»، شيخ فرموده:: اين ندامتي هم كه بعد از معصيت به وجود ميآيد، در حقيقت همان ملكه بوجود آورده است، يعني براي آن ملكه دو خاصيت بيان كردهاند؛ يك خاصيت اين است كه بالفعل مانع از ارتكاب معصيت ميشود، دوم اينکه اگر كسي هم معصيت کرد، چون استحاله عقلي كه ندارد، آن ملكه آن حالت ندامت را بلافاصله برايش ايجاد ميكند.
بعد هم تعليل آوردهاند که «فالشخص النادم متصفٌ بالملكة المانعة فعلاً، بخلاف من لم يندم، فتامل»، مرحوم شيخ(ره) اشكال را خلاصه اين طور جواب داده فرمودهاند: با معصيت كبيره آن ملكه از بين ميرود، به مجرد اين هم كه توبه كرد، يا حالت ندامت برايش بوجود آمد، ملکه برميگردد، اين عود ملكه به سبب توبه، تعبدي است.
اما بعد از همين حرف هم برميگردند که اصلاً اين توبه كشف از اين ميكند كه همان ملكه سابق سبب شده كه اين توبه را انجام دهد.
نقد و بررسي استاد محترم بر اين جواب شيخ(ره)
در اينجا نسبت به فرمايش شيخ(ره) چند مطلب و ملاحظه وجود دارد، که شايد اين «فتامل» هم كه بيان کردهاند، به همين برگردد.اولين ملاحظه اين است كه اين كلام شيخ(ره) در صورتي است كه كسي بعد از معصيت بلافاصله حالت ندامت برايش پيدا شود، که اگر اين طور شد، بعيد نيست بگوييم: اين ندامتي كه بعد از معصيت پيدا شد، معلول همان ملكه سابقه است، اما به ايشان عرض ميكنيم که اگر كسي معصيت كرد، -نعوذ بالله- بعد از يك سال توبه كرد، يعني در اثر موعظههاي جديد و خواندن روايات بعد از يك سال توبه كرد، خوب اين توبه ديگر ربطي به آن ملكه سابق ندارد، اصلاً ديگر نميتوانيم بگوييم: اين ندامتي كه بعداً بوجود ميآيد، به آن ملكه سابق برميگردد.
نكته دوم اين است كه اينكه مرحوم شيخ(ره) فرموده: عود ملكه به سبب توبه تعبدي است، -اين اشكالي كه ميخواهيم عرض كنيم، به آن جواب قبلي هم وارد ميشود- خوب در يك سري امور تعبد راه دارد و قابليت براي تعبد دارد، شارع ميفرمايد: «التائب من الذنب كمن لا ذنب له»، خوب «كمن لا ذنب له» يعني همانند كسي كه گناه نكرده، او را هم به بهشت ميبريم، اين آدمي كه از ذنبش توبه كرده، و لو استحقاق عقاب هم دارد، اما ديگر عقابش نميكنيم.
خوب عقاب در اختيار خود شارع است، اما حصول و عدم حصول ملكه كه تعبدي نيست، آيا شارع ميتواند تعبداً بگويد: در كسي صفت شجاعت وجود دارد؟ در اصول خوانديم که موارد غير علمي، در آثار، نازل منزله علم ميشود، بله در اثر ميگوييم: همان طوري كه دليل علمي حجيت دارد، دليل ظني هم حجيت دارد، که در اثر حجيت با هم مشترك ميشوند، اما هيچ وقت شارع نميتواند ما را متعبد كند به اينكه صفت علم داريم.
اين خيلي عجيب است كه شيخ(ره) بفرمايد: عود ملكه به سبب توبه يك امر تعبدي است، بنابراين به نظر ما قائلين به ملكه اين اشكال را هم نميتوانند جواب دهند.
بله اگر كسي مسئله اقتضايي بودن ملكه را مطرح كند، بگويد: ملكهاي كه در باب عدالت ميگويند، يعني مقتضي اين است كه كسي از خدا بترسد و تقوا داشته باشد، خوب اين با حصول معصيت كبيره منافات ندارد، اگر هم توبه كرد، در آن ملكه خدشهاي وارد نميشود.
دو سه اشكال ديگر در اينجا مرحوم شيخ(ره) دارند كه ميخواستيم فقط همين اشكال اول و دوم كه مهمترين اشكالات بود را بيان كنيم.
نظر استاد محترم در اين بحث
نتيجهاي كه گرفتيم، اين است که بعد از تحقيق در اين بحث ملاحظه فرموديد كه دليلي نداريم که در روايات مقصود از عدالت عبارت از ملكه باشد، مجموعاً آنچه از روايات استفاده كرديم اين است كه شارع بر همين حسن ظاهر آثار عدالت را بار ميكند و اساساً عرض كرديم که روايات زيادي داريم بر اينكه همين مقدار کافي است.شايد بهترين روايت، همين روايت علقمه بود، که «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَ وَاعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ كَانَ مِمَّنْ حَرُمَتْ غِيبَتُهُ وَ كَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ»، عدالت همين است، همين حسن ظاهر است.
كساني كه قائلاند به اينكه عدالت عبارت از ملكه است، در اينجا ميگويند: حسن ظاهر يك طريق تعبدي براي رسيدن به اين ملكه است، اما شارع از اول تعبداً عدالت را همين حسن ظاهر قرار داده و هيج مسئله ملكه نفسانيه و اينها هم در كار نيست اين بحث در اينجا تمام ميشود.
وجود قيد استمرار در عدالت
فقط نكتهاي كه وجود دارد اين است كه مرحوم محقق خوئي(قدس سره) بعد از اينكه ملكه را انكار کرده فرمودهاند: «العدالة الاستقامة الفعلية المستمرة في جادة الشرع»، که اين كلمه مستمره را آوردهاند، خوب وقتي ملاكمان روايات است، اگر گفتيم: اين روايات ظهور در استمرار دارد، كه خوب اين هم بعيد نيست، نتيجه اين ميشود كه اگر با كسي يك روز معاشرت داشته باشيم، يا كسي که تازه بالغ شده و يك روز، دو روز، ده روز، يك ماه از بلوغش ميگذرد، اين مقدار مشمول اين روايات نيست.از اين روايات يك استمراري را استفاده ميكنيم، بالاخره يك حسن ظاهري كه استمرار دارد، يعني يك مقداري از زمان، يك سال، دو سال، انسان ديده يك كسي حضور در جماعت پيدا ميكند، از او فسقي مشاهده نشده، اين در عدالت كفايت ميكند، لذا بايد اين قيد استمرار در اينجا مطرح باشد. عليايّحال استمرار را از روايات به خوبي ميشود استفاده كرد.
بحث بعدي اين است كه ملاك تقسيم صغيره و كبيره چيست؟ چه ملاكي داريم بر اينكه بگوييم: يك گناه، عنوان گناه كبيره را دارد، خود همين شايد يك هفته طول بكشد.
نظری ثبت نشده است .