درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۲۶


شماره جلسه : ۷۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دليل پنجم بر اعتبار ملكه در باب عدالت

  • بررسي سند اين روايت

  • وجود احمد بن محمد ابن يحيي العطار در طريق صدوق(ره)

  • دفاع استاد محترم از سند اين روايت

  • وجود محمد ابن موسي الهمداني در طريق شيخ(ره)

  • وجه تضعيف محمد ابن موسي الهمداني

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


دليل پنجم بر اعتبار ملكه در باب عدالت

عرض كرديم كه دليل پنجمي كه اقامه شده بر اينكه عدالت عبارت از همان ملكه نفسانيه است، صحيحه ابن ابي يعفور (وسائل الشيعه، جلد 27، باب 41 از ابواب ما يعتبر في الشاهد من العدالة، حديث اول) است كه بايد اين روايت را بخوانيم، هم از نظر سندي و هم از نظر دلالي در اين روايت بحث وجود دارد.

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ(ع) بِمَا تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى تُقْبَلَ شَهَادَتُهُ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ»، شيخ طوسي(ره) از عبدالله ابن ابي يعفور نقل مي‎كند که ابن ابي يعفور به امام صادق(عليه السلام) عرض مي‎كند که به چه چيزي عدالت يك مرد در ميان مسلمان‎ها فهميده مي‎شود، تا اينكه ما شهادت آن شخص عادل را بپذيريم؟

حضرت جواب را در چند قسمت بيان مي‌کنند، که در اينكه آيا قسمت اول عنوان معرف منطقي را دارد يا نه؟ قسمت دوم تتمه معرف اول است يا نه؟ و قسمت سوم چيست؟ اين را بايد روي عبارت دقت بفرماييد.

«فَقَالَ أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ»، مردم او را بشناسند، يعني معروف باشد، اشتهار به ستر و عفاف و كف بطن و فرج و يد و لسان داشته باشد.

بعد در قسمت دوم مي‎فرمايند: «وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْعَدَ اللهُ عَلَيْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ»، كه در اينکه ضمير در «يعرف» به چه برمي‎گردد اختلاف است، «و يعرف» يعني آن مرد عاقل و يا اين ستر و عفاف؟ يعني علامت اينكه كسي ساتر و عفيف است چيست؟ اين است که از كبائر اجتناب كند، كه شارع وعده آتش جهنم بر آن داده است، از شرب خمر، زناء، رباء، حقوق والدين و فرار از جنگ و غير ذلك.

در قسمت سوم روايت باز مي‎فرمايد: «وَ الدَّلَالَةُ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ أَنْ يَكُونَ سَاتِراً لِجَمِيعِ عُيُوبِهِ حَتَّى يَحْرُمَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ عَثَرَاتِهِ وَ عُيُوبِهِ وَ تَفْتِيشُ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ»، يعني آنچه كه شما را راهنمايي مي‎كند به كسي که اجتناب از كبائر دارد، اين است که بايد اين شخص جميع عيوب خودش را بپوشاند، تا بر مسلمان‌ها حرام باشد، که لغزش‎ها و عيوب او را بگويند و يا تفتيش كنند، «وَ يَجِبُ عَلَيْهِمْ تَزْكِيَتُهُ وَ إِظْهَارُ عَدَالَتِهِ فِي النَّاسِ»، و بر مؤمنين واجب باشد که در بين مردم بگويند: آدم عادلي است.

«وَ يَكُونُ مِنْهُ التَّعَاهُدُ لِلصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ إِذَا وَاظَبَ عَلَيْهِنَّ وَ حَفِظَ مَوَاقِيتَهُنَّ بِحُضُورِ جَمَاعَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ أَنْ لَا يَتَخَلَّفَ عَنْ جَمَاعَتِهِمْ فِي مُصَلَّاهُمْ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ»، مردم بگويند اين آدمي است كه متعهد بر صلوات خمس است و مواظبت بر اينها دارد، اوقات نماز را مراقبت مي‎كند، در جماعت مسلمان‌ها حاضر مي‎شود و از جماعت آنها تخلف نمي‌كند، مگر اينكه مريض باشد، «فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ لَازِماً لِمُصَلَّاهُ عِنْدَ حُضُورِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا سُئِلَ عَنْهُ فِي قَبِيلِهِ وَ مَحَلَّتِهِ قَالُوا مَا رَأَيْنَا مِنْهُ إِلَّا خَيْراً مُوَاظِباً عَلَى الصَّلَوَاتِ مُتَعَاهِداً لِأَوْقَاتِهَا فِي مُصَلَّاهُ فَإِنَّ ذَلِكَ يُجِيزُ شَهَادَتَهُ وَ عَدَالَتَهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ»، کسي باشد كه حضور در صلوات پنج‎گانه دارد، اگر در بين مردم محله و قبيله از او سوال كنند، بگويند: «ما راينا منه الا خيرا»، اين چنين شخصي شهادتش قبول مي‎شود.

بعد مي‌فرمايند: «وَ ذَلِكَ أَنَّ الصَّلَاةَ سِتْرٌ وَ كَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ»، خود صلاة ستر است و كفاره براي ذنوب است، «وَ لَيْسَ يُمْكِنُ الشَّهَادَةُ عَلَى الرَّجُلِ بِأَنَّهُ يُصَلِّي إِذَا كَانَ لَا يَحْضُرُ مُصَلَّاهُ وَ يَتَعَاهَدُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ»، نمي‎شود شهادت داد که اين مرد نماز مي‎خواند، در صورتي كه نه در مصلاي خودش حاضر مي‎شود و نه در جماعت مسلمان‎ها حضور پيدا مي‎كند.

«وَ إِنَّمَا جُعِلَ الْجَمَاعَةُ وَ الِاجْتِمَاعُ إِلَى الصَّلَاةِ لِكَيْ يُعْرَفَ مَنْ يُصَلِّي مِمَّنْ لَا يُصَلِّي وَ مَنْ يَحْفَظُ مَوَاقِيتَ الصَّلَاةِ مِمَّنْ يُضِيعُ»، جماعت و اجتماع جعل شده براي اينكه معلوم شود كه چه کسي اهل نماز است و چه کسي اهل نماز نيست؟ چه کسي وقت نماز را حفظ مي‎كند و چه کسي آن را ضايع مي‎كند؟

«وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُمْكِنْ أَحَدٌ أَنْ يَشْهَدَ عَلَى آخَرَ بِصَلَاحٍ»، اگر اين نبود، يعني اگر اين شركت در جماعت‎هاي مسلمان‎ها نبود، هيچ كسي نمي‎توانست براي ديگري شهادت دهد، «لِأَنَّ مَنْ لَا يُصَلِّي لَا صَلَاحَ لَهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ»، آدمي كه بين مسلمان‎ها نماز نمي‌خواند، اين ديگر صلاحيت ندارد و صالح نيست.

«فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) هَمَّ بِأَنْ يُحْرِقَ قَوْماً فِي مَنَازِلِهِمْ»، پيامبر(صلوات الله عليه) تصميم گرفت که منازل کساني كه در منزل‎هايشان بودند را و يا خود آن قوم را بسوزاند، «لِتَرْكِهِمُ الْحُضُورَ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ»، چون حضور در جماعت مسلمان‎ها را ترك كرده بودند، «وَ قَدْ كَانَ فِيهِمْ مَنْ يُصَلِّي فِي بَيْتِهِ»، بعضي هم بودند كه يقين بود به اينكه اينها در خانه‎هايشان نماز مي‎خوانند، «فَلَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ»، پيامبر(صلوات الله عليه) اين را قبول نكردند، «وَ كَيْفَ يُقْبَلُ شَهَادَةٌ أَوْ عَدَالَةٌ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ مِمَّنْ جَرَى الْحُكْمُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْ رَسُولِهِ(ص) فِيهِ الْحَرَقُ فِي جَوْفِ بَيْتِهِ بِالنَّارِ»، كسي كه نمي‎آيد در بين مسلمان‎ها نماز بخواند، ولو ممكن است در خانه‎اش هم نماز بخواند، پيامبر(صلوات الله عليه) اين را مستحق اين دانسته كه سوزانده شود، خوب چنين کسي كه چنين حكمي در حقش جاري مي‎شود، چطور مي‎توانيم بگوييم که عدالت دارد؟ «وَ قَدْ كَانَ يَقُولُ لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ»، پيامبر(صلوات الله عليه) مي‎فرمودند: «لا صلاة لمن لا يصلي في المسجد مع المسلمين الا من علة».

بررسي سند اين روايت

خوب اين روايت را هم مرحوم شيخ طوسي(ره) نقل كرده و هم مرحوم صدوق(ره) بيان كرده‌اند.

وجود احمد بن محمد بن يحيي العطار در طريق صدوق(ره)

در سند اين روايت از طريق صدوق(ره) احمد بن محمد بن يحيي العطار وجود دارد، که راجع به وي اشكالي كه وجود دارد اين است كه در كتب رجاليه اربعه، -رجال و فهرست شيخ طوسي(ره)، رجال كشي(ره)، فهرست نجاشي(ره)- اصلاً ذكري از او نيامده است.

گاهي اوقات انسان به بعضي از احاديث برخورد مي‎كند، که تنها اشكالي كه در آن حديث وجود دارد، اين است كه اين حديث در كتب اربعه نيامده است، مثلاً حديث لا ضرر از احاديثي است كه در كتب اربعه اماميه نيامده، اما در كتب اهل سنت زياد آمده است، كه يك زماني قاعده لا ضرر را که شروع كرديم، فقط سند حديث را يك مقداري كه بحث كرده و تصحيح كرديم و در آنجا گفتيم که عدم ذكر يك روايت در كتب اربعه ضرري به صحت روايت وارد نمي‎كند.

حال نظير همان در اينجا هم وجود دارد که راوي در كتب رجاليه اربعه ذكر نشده است، اگر اين چهار كتاب را ببينيد، هيچ كدام اسمي از احمد بن محمد بن يحيي العطار نياورده‌اند. آيا نبود ذكر يك راوي در كتب اربعه رجاليه اشكالي دارد يا نه؟

کلام مرحوم بروجردي(ره) در رفع اين اشکال

اينجا والد بزرگوار ما(دام ظله) در كتاب تفصيل الشريعه بياني را از استادشان مرحوم آقاي بروجردي(قدس سره) نقل كرده‌اند كه بيان خوبي است، که فرمودند: عدم ذكر يك راوي در كتب اربعه ضربه‎اي به آن راوي وارد نمي‎كند.

بحث درباره رجال شيخ طوسي(ره)

ايشان فرمودند: رجالي كه شيخ طوسي(ره) نوشته، قرائني وجود دارد كه شيخ طوسي(ره) بناي بر اين داشته که مجدداً يك رجوع ثانوي کرده و در آن ملاحظه‎اي كند، در نتيجه اين طور نيست كه تمام رواتي كه مد نظر شيخ(ره) بوده، تمام اين روات را ذكر كرده باشد.

گاهي اوقات يك راوي را نوشته، اما هيچ چيز راجع به وي نگفته، فقط گفته: اين پسر كيست، پدرش كيست، جدش كيست، پس معلوم است كه شيخ(ره) مي‎خواسته مجدداً مراجعه كند، لذا خواستند بفرمايند: عدم ذكر موجب ضعف نمي‎شود، خصوصاً با كثرت اشتغالي كه شيخ طوسي(ره) در فنون مختلفه داشته، كه معروف هم هست اين قضيه كه مي‎گويند: اگر ساعات زندگي شيخ(ره) را تقسيم كنند، هر تاليفي را چند ساعت از اين ساعات به خودش اختصاص مي‎تواند بدهد.

بحث درباره رجال كشي(ره)

در رجال كشي(ره) غرض ايشان اين بوده كه اشخاصي را كه در حق آنها مدح يا قدح و يا غير از اينها از افرادي كه صحبتي راجع به اينها شده بياورند، حال ممكن است كه احمد بن محمد بن يحيي العطار مدح ندارد، اما قدح هم ندارد، خوب ديگر از اين جهت در رجال كشي اسمش برده نشده است.

بحث درباره فهرست شيخ(ره) و فهرست نجاشي(ره)

در فهرست شيخ(ره) و فهرست نجاشي(ره) هم غرض اين كتب كما اينكه از عنوان فهرست استفاده مي‎شود، ذكر رواتي است كه تاليفي يا تصنيفي داشته باشند، اما راوي كه تاليف يا تصنيف نداشته، در آنجا هم ذكر نشده است.

خوب اين فرمايشي بوده كه مرحوم آقاي بروجردي(ره) داشته‌اند و نتيجه گرفته‌اند كه بالاخره عدم ذكر در كتب رجاليه يك قدحي براي راوي نيست.

دفاع استاد محترم از سند اين روايت

نكته‎اي را كه ماعرض مي‎كنيم اين است كه آن مقداري كه ظاهراً احصا شده، احمد بن محمد بن يحيي العطار در سند بيش از شصت روايت اسمش وجود دارد، که اين مقداري كه در ذهنم هست، اگر راوي كه در سند بيش از شصت روايت باشد و اسمش هم در رجال شيخ(ره) نيايد، اين مقداري بعيد است.

درست است که شيخ(ره) دوباره مي‎‎خواسته رجوع كند و ممكن بوده که بعد از رجوع ثانوي اسم اين را هم مي‎آورده، ولي اگر در يك يا دو سند واقع شده بود، اين حرف درست بود، اما در بيش از شصت روايت، در سندشان احمد بن محمد بن يحيي العطار واقع شود، اين مقداري باعث مي‌شود که راجع به احمد بن محمد بن يحيي العطار بگوييم: مدحي وجود ندارد.

اگر در رجال گفتيم كه در وثاقت راوي همين مقدار كه قدحي ندارد كافي است، بالاخره راجع به اين هم قدحي ذكر نشده است، يا اگر گفتيم: يك راوي تلامذه‎اي دارد، كه از اجلاء هستند، يعني کساني که از اين راوي نقل مي‎كنند و اين راوي شيخ روايت آنهاست، خودشان از اجلاء هستند، اين كثرت نقل اجلاء خودش قرينه خيلي خوبي بر وثاقت اين راوي است.

اگر ديديم اجلاء از يك نفر زياد نقل مي‎كنند، ولو توثيق يا قدحي برايش نيامده، همين مقدار براي وثاقت او كافي است، لذا از اين طريق درست مي‎شود.

وجود محمد ابن موسي الهمداني در طريق شيخ(ره)

در طريق شيخ(ره) هم كسي بنام محمد ابن موسي الهمداني وجود دارد، که از كساني است كه توثيق عام دارد، يعني در اسناد كامل الزيارات واقع شده، که بنا بر اين مبنا كه توثيق عام هم مانند توثيق خاص كفايت مي‎كند، خوب اين هم توثيق عام دارد.

منتها همان طور كه در توثيق خاص، اگر كسي مثلا زيد را توثيق كرد و ديگري وي را جرح كرد، وقتي معارض پيدا مي‎كند، ديگر فايده‎اي ندارد، در توثيق عام هم همين طور است، محمد ابن موسي الهمداني توثيق عام دارد، اما از آن طرف معارض هم دارد، که تضعيف شده است.

وجه تضعيف محمد ابن موسي الهمداني

براي وجه تضعيفش دو بيان ذكر شده، يك بيان اين است كه ايشان در فقه، مخصوصاً در كتاب الطهاره روايات زيادي را، مستند به اصل زيد نرسي و زيد زراد نقل مي‎كند، که بحثي که وجود دارد اين است که آيا زيد نرسي اصلاً اصل دارد يا نه؟ بعضي گفته‌اند: محمد ابن موسي الهمداني از كساني است كه اين دو اصل را جعل کرده است، بعضي از رجاليين ديگر هم گفته‌اند که در جاي خودش ثابت است كه زيد نرسي واقعاً اصل دارد، زيد زراد هم واقعاً اصل دارد.

زماني هم تقريباً پانزده، شانزده سال پيش، اين بحث را كه آيا زيد نرسي اصل دارد يا نه؟ تحقيق كرديم و به همين نتيجه رسيديم که زيد نرسي اصل دارد و محمد ابن موسي الهمداني آن را جعل نكرده است.

وجه دوم اشكال راجع به محمد ابن موسي الهمداني اين بوده كه اصلاً جعل حديث مي‎كرده، راجع به وي اين اشكال هست كه «ان الرجل كان يضع الحديث»، لذا با اين طريق دوم نمي‎شود اين روايت را درست كرد.

اما طريق اول را ما از راه همين كثرت نقل اجلاء و اينكه بزرگاني از احمد بن محمد بن يحيي العطار نقل مي‎كنند، اين طريق را صحيح و سند را درست مي‎دانيم، لذا اين روايت به نظر مي‎رسد كه صحيحه باشد.

بحث دلالي روايت

منتها بحث مهمي كه در اينجا وجود دارد، بحث دلالت اين روايت است، که آيا امام(عليه السلام) در مقام بيان حقيقت عدالت است يا در مقام بيان ذكر علائم آن است؟

دوم اينكه آيا اين نشانه‎هايي را كه امام(عليه السلام) بيان مي‎كند، عنوان كاشف تعبدي دارد يا نه؟

نكته سوم هم اين است كه اگر گفتيم: امام(عليه السلام) در مقام بيان حقيقت عدالت است، آيا همان تعريف منطقي و حدي را براي عدالت ذكر مي‎كند يا نه؟

با همه اين حرف‎ها آيا از اين روايت مي‎توانيم استفاده كنيم كه عدالت عنوان ملكه دارد و بدون آن، عدالت حاصل نمي‎شود يا اينكه از اين روايت چنين چيزي را نمي‎شود استفاده كرد؟

بحث مهم، بحث دلالي اين روايت است، که روايتش را خوانديم و عرض كردم که چند قسمت دارد؛ اول مي‎فرمايد «تعرف عدالة الرجل بين المسلمين» به اين موارد، بعد مي‌فرمايند: «و يعرف» به اجتناب از كبائر و در مرتبه سوم مي‌فرمايند: «وَ الدَّلَالَةُ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ»، که اين سه مرحله در اين روايات وجود دارد، حال چه ارتباطي هر مرحله، با مرحله قبل دارد، که اين را دقت بفرماييد، فردا ان شاء الله عرض مي‎كنيم.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد عدالت حقیقت عدالت دلایل اعتبار ملکه در حقیقت عدالت صفات شاهد در روایات استدلال به صحیحه ابن ابی یعفور بر اعتبار ملکه در تعریف عدالت بررسی سندی صحیحه ابن ابی یعفور ضرر نداشتن عدم ذکر راوی در کتب اربعه رجالیه وثاقت احمد بن محمد بن یحیی العطار تضعیف محمد بن موسی الهمدانی به خاطر جعل حدیث معتبر بودن اصل زید نرسی و اصل زید زراد

نظری ثبت نشده است .