موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۳
شماره جلسه : ۶۴
-
بيان يک استثناء از مسئله وجوب تعلم مسائل شك و سهو
-
وجه اين استثناء و نقد و بررسي اين وجه
-
بطلان تنظير به علم اجمالي
-
جريان استصحاب براي دفع احتمال ابتلاء
-
اشکال مرحوم خوئي(ره) بر جريان اين استصحاب
-
نكتهاي در رابطه با قيد «غالباً» در کلمات بزرگان
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بيان يک استثناء از مسئله وجوب تعلم مسائل شك و سهو
در اين مسئله بيست و سوم تحرير الوسيله و بيست و هشتم عروه، كه عنوانش اين بود كه تعلم مسائل شك و سهو، از مسائلي كه غالباً محل ابتلاء واقع ميشود لازم است، مرحوم سيد و امام(رضوان الله عليهما) يك استثنائي را بيان کردهاند که «إلا إذا اطمأن من نفسه بعدم الابتلاء بها»، يعني اگر اطمينان پيدا كرد به اينكه ابتلاء به اين احكام شك و سهو پيدا نميكند، در اين صورت تعلمش واجب نيست.لازمه اين استثناء اين است كه كسي كه اطمينان به ابتلاء ندارد، يا اگر احتمال ابتلاء را ميدهد، ولو وظيفه واقعيهاش را هم انجام دهد اين عمل او صحيح نباشد، حال بايد ببينيم که وجه اين مطلب چيست؟
وجه اين استثناء
وجه اين مطلب اين است كه كسي كه احتمال ابتلاء ميدهد، قصد قربت از او تمشي پيدا نميكند، براي اينكه وقتي احتمال ابتلاء و ارتكاب حرام را ميدهد، چون ميگويد: ممكن است كه در نمازم مبتلاء شوم و چارهاي ندارم جز اينكه نمازم را قطع كنم، البته بنا بر اين مبناي مشهور كه قطع فريضه حرام است. پس كسي كه احتمال ابتلاء و ارتكاب حرام را ميدهد، قصد قربت از او تمشي پيدا نميكند.نظير اين مطلب در جايي است كه دو ظرف آب جلوي كسي باشد و علم اجمالي دارد به اينكه يكي از اين آبها غصبي و ديگري مباح است، اگر با يكي از اينها وضو گرفت، حتي اگر بعد هم روشن شد كه با آب مباح وضو گرفته، اما فقهاء به بطلان اين وضو فتوا دادهاند. همين طور اگر با هر دو ظرف وضو گرفت، تا يقين کند که يكي از اينها آب مباح بوده، در اينجا باز فتواي به بطلان ميدهند.
دليل و استدلالي كه در اينجا بيان کردهاند اين است كه چنين شخصي چون احتمال ارتكاب حرام را ميدهد، قصد قربت از او تمشي پيدا نميكند، در ما نحن فيه هم ميگوييم: اگر كسي اطمينان دارد به اينكه مبتلاي به شك و سهو نميشود، خيلي خوب در اينجا تعلم واجب نيست، اما اگر كسي ابتلاء را احتمال ميدهد و اين احكام را ياد نگيرد، چون احتمال ابتلاء، به معناي احتمال ارتكاب حرام است و احتمال ارتكاب حرام، جلوي قصد قربت را ميگيرد، لذا اين عمل باطل است.
نقد و بررسي اين وجه
اين بيان مورد مناقشه قرار گرفته است و مناقشهاش هم اين است كه اولاً واضح است كه از كسي كه احكام شك و سهو را ياد نميگيرد، اگر بخواهد نماز بخواند، قصد قربت تمشي پيدا ميكند، براي اينكه ميگويد: اگر هم براي من اين مورد به وجود آمد، به رجاء اينكه اين عمل مطابق با واقع باشد، انجام ميدهم، مثلا ميگويد: اگر هم شك بين سه و چهار برايم به وجود آمد، ولو مسئلهاش را بلد نيستم، اما عملي انجام ميدهم که ان شاء الله مطابق با واقع باشد، اگر به اين عنوان باشد، قصد قربت از او تمشي پيدا ميكند.بله اگر كسي بگويد که اگر در نماز مسئله شك و سهو بر من عارض شد، آن را رها ميكنم، يعني بنا بگذارد بر اينكه حتماً نماز را رها ميكنم، اين احتمال ارتكاب حرام ميشود، اما اين ميگويد: بنا نميگذارم بر اينكه نماز را قطع كنم، بلکه به رجاء مطابقت با واقع عملي انجام ميدهم، که اگر اين چنين باشد، قصد قربت از او تمشي پيدا ميكند.
بطلان تنظير به علم اجمالي
از اين بيان بطلان مقايسهاي كه در اينجا وجود دارد روشن ميشود، در آنجا كه با هر دو آب وضو ميگيرد، خوب يقين دارد كه منجز به ارتکاب حرام شده است، در جايي هم كه با يكي از دو آب وضو ميگيرد، باز هم احتمال ارتكاب حرام قطعي را ميدهد، اين طور نيست كه بگويد: حال با اين يك ظرف وضو ميگيرم، به احتمال اينكه اين مطابق با واقع در آيد، براي اينکه يك احتمالش هم اين است كه با همين ظرف آب غصبي باشد، لذا نميتواند در اينجا با آب مباح وضو گرفته باشد.لذا مقايسه ما نحن فيه به اين وضو گرفتن با اين دو ظرف آبي كه علم اجمالي دارد که يكي از اينها عنوان غصبي دارد، اين مقايسه، مقايسه درستي نيست.
جريان استصحاب براي دفع احتمال ابتلاء
حال در اينجا اگر قائلي بگويد: كسي كه احتمال ارتكاب حرام و ابتلاء را ميدهد، آيا نميتواند استصحاب جاري كند؟ نسبت به استقبال استصحابي را جاري کرده، بگويد: نميدانم كه آيا الان كه نماز شروع ميكنم، در وسط نماز ابتلاء به احكام شك و سهو پيدا ميكنم يا نه؟ الان كه يقين دارم ابتلاء ندارم، استصحاب کرده ميگويم: پس در آن زمان هم ابتلاء وجود ندارد.استصحاباتي كه تا به حال داشتيم، نسبت به گذشته ميگوييم: ده روز پيش يقين داشتيم كه زيد عادل بود، الان شك ميكنيم آيا عادل است يا نه؟ عدالت زيد را استصحاب ميكنيم، حال همين استصحاب را نسبت به استقبال هم ميشود جاري كرد، الان يقين به عدم ابتلاء دارم، شك ميكنم آيا دو دقيقه ديگر در حين نماز ابتلاء به احكام شك و سهو پيدا ميكنم يا نه؟ استصحاب جاري ميكنم.
ملاك در استصحاب اين است كه زمان متيقن و مشكوك، دو زمان باشد، حالا ميخواهد اين مشكوك استقبالي باشد، ميخواهد در اينجا استقبالي نباشد، حال آيا اين استصحاب در اينجا جريان دارد يا جريان ندارد؟
اشکال مرحوم خوئي(ره) بر جريان اين استصحاب
در اينجا برخي از بزرگان مثل مرحوم آقاي خوئي(قدس سره) در كتاب تنقيح فرمودهاند: مانعي از جريان اين استصحاب، في حد نفسه نيست، چون استصحاب يك طريق و واسطه در احراز است، فقط مانع از جريان آن، ادله دال بر وجوب تعلم است، يعني دليل جلوي اين استصحاب را ميگيرد، و الا اركان استصحاب در اينجا تمام است، اما ما چه كنيم كه ادله، دلالت بر وجوب تعلم دارد و ميگويد: تعلم در اينجا واجب است.نقد و بررسي اشکال مرحوم خوئي(ره)
از فرمايش مرحوم آقاي خوئي(ره) ميتوانيم اين گونه جواب داده بگوييم: ادله دال بر وجوب تعلم در جايي است كه احتمال ابتلاء ميدهيم، يعني اگر كسي در يك جا احتمال ابتلاء داد، در اينجا ادله ميگويد: تعلم واجب است.خوب اگر با استصحاب گفتيم که ابتلاء براي شما حاصل نميشود، مثل جايي كه شما اطمينان يا علم وجداني به عدم ابتلاء داريد.
در جايي كه علم وجداني داريد به اينكه ابتلاء براي شما حاصل نميشود، هيچ وقت نميفرماييد كه ادله ميگويد: در اينجا هم باز تعلم واجب است، در جايي كه اطمينان داريد به اينكه ابتلاء براي شما حاصل نميشود، ادله هيچ گاه دلالت بر وجوب تعلم ندارد.
استصحاب هم که فرمودهايد: طريقيت در احراز دارد، يعني اين هم به منزله علم وجداني ميشود، لذا خود ايشان به تبع مرحوم نائيني(ره) از اين استصحاب به علم تعبدي تعبير كردهاند.
پس اگر با استصحاب هم گفتيم که ابتلاء حاصل نميشود، معنايش اين است كه احراز كرديم، منتها به احراز تعبدي كه ابتلاء حاصل نميشود.
عرض ما به ايشان اين است كه اگر در اينجا گفتيم که استصحاب جريان دارد و في نفسه مانعي از جريان استصحاب وجود ندارد، اين ادله دال بر وجوب تعلم نميتواند به عنوان مانع باشد. به عبارت اخري ادله دال بر وجوب تعلم در جايي است كه انسان يقين به ابتلاء دارد و يا احتمال ابتلاء را ميدهد.
اشکال ديگري بر جريان استصحاب
خوب حال بايد ببينيم كه آيا اين استصحاب عدم ابتلاء في نفسه در اينجا جريان دارد يا نه؟ در اينجا چه بسا گفته شود كه يكي از شرائط استصحاب اين است كه مستصحب؛ يا خودش يك حكم شرعي باشد و يا موضوع براي حكم شرعي باشد. حال در اينجا که ميخواهيد عدم الابتلاء را استصحاب كنيد؟ عدم الابتلاء نه خودش حكم شرعي است و نه موضوع حكم شرعي.آنچه كه موضوع براي حكم شرعي است، نفس ابتلاء است، يعني كسي كه مبتلاء به مسائل شك و سهو ميشود، تعلم بر او واجب است، اما كسي كه ابتلاء پيدا نميكند، ديگر حكم شرعي در اينجا براي او وجود ندارد.
لذا در اينجا ميگوييم: استصحاب جريان ندارد، براي اينكه نه خودش حكم شرعي است و نه موضوع براي حكم شرعي، يعني خودش عنوان مجعول شرعي را ندارد، موضوع براي حكم شرعي هم نيست.
نقد و بررسي اين اشکال
اين بيان قابل جواب است و جوابش هم اين است كه همان طور كه ابتلاء موضوع براي وجوب تعلم است، مفهومش هم اين است كه عدم الابتلاء، «لا يجب فيه التعلم»، در باب استصحاب وقتي ميگوييم: بايد يا خودش حكم شرعي باشد و يا موضوع براي حكم شرعي، لازم نيست كه اين حكم شرعي حتماً منطوقي باشد.الان وقتي ميگوييم: «يجب تعلم احكام الشك و السهو لمن يبتليه بها»، مفهومش اين است كه «من لا يبتلي فلا يجب»، حال آيا اين مفهوم عنوان شرعي را دارد يا نه؟ مفهوم هم که عنوان شرعي دارد، لذا حكم شرعي عدم الابتلاء، عدم وجوب و لزوم تعلم است.
لذا در اينجا عدم الابتلاء انصافاً موضوع براي حكم شرعي هست، پس نتيجه ميگيريم كه اين استصحاب به قوت خودش جريان دارد.
آن اشكال مرحوم آقاي خوئي(قدس سره) را هم كه استصحاب جريان دارد، اما مانع دارد و مانعش هم ادله دال بر وجوب تعلم است، جواب داديم.
پس نتيجه ميگيريم كه اگر كسي يقين پيدا ميكند به اينكه در نماز مبتلاي به مسائل شك و سهو است، بر چنين شخصي تعلم واجب است، اما اگر كسي يقين دارد به اينكه ابتلاء پيدا نميكند و يا ابتلاء و عدم ابتلاء را احتمال ميدهد، در اين دو صورت تعلم واجب نيست.
لذا در اينجا بايد به اين فرمايش امام(ره) که فرمودهاند: «إلا إذا اطمأن من نفسه بعدم الابتلاء بها»، حاشيهاي زد که «و اذا احتمل عدم الابتلاء»، که با استصحاب عدم الابتلاء را احراز ميكند و وقتي احراز كرد، ديگر تعلم واجب نيست.
نكتهاي در رابطه با قيد «غالباً» در کلمات بزرگان
نكته ديگر اين است كه در عبارت امام و مرحوم سيد(قدس سرهما) قيد «غالباً» آمده، ميخواهيم ببينيم که وجه اين قيد چيست؟ اين غالباً يعني مسائلي كه غالب مردم مورد ابتلائشان است.حال اگر ميدانم که در بين احكام شك و سهو، تنها يك مورد مورد ابتلاء من است و آن موردي است كه اكثر مردم، مورد ابتلائشان نيست، مثلاً فرض كنيد هميشه بين سه و پنج شك ميكنم، آيا اين از دايره ادله خارج ميشود يا نه؟
نظری ثبت نشده است .