موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۱۰
شماره جلسه : ۶۷
-
تفصيل بين مقدمه احرازيه و مقدمه وجوديه
-
وجوب طريقي تعلم
-
نقد و بررسي کلام مرحوم خوئي(ره)
-
اشکال اول:
-
اشکال دوم:
-
اشکال سوم:
-
اشكال چهارم:
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مطالب گذشته
بحث در اين بود كه فرمودهاند: تعلم اجزاء، شرائط و موانع عبادات واجب است. به اينجا رسيديم كه در واجبات مشروط و موقت، اگر كسي علم دارد به اينكه بعد از حصول شرط يا وقت، عاجز از تعلم است آيا در اينجا بر اين شخص قبل از حصول وقت و شرط تعلم واجب است يا نه؟تفصيل بين مقدمه احرازيه و مقدمه وجوديه
عرض كرديم كه مرحوم آقاي خوئي(ره) در اين كتاب تنقيح فرمودهاند كه دو نوع تعلم داريم؛ يك نوع، تعلمي كه به عنوان مقدمه احرازيه است و نه وجوديه، يعني براي اينكه امتثال را احراز كنيم، يعني امتثال عبادت که وجوداً ممكن التحقق است، اما نميدانيم آيا اين عمل مصداق براي امتثال واقعي هست يا نه؟ براي احراز امتثال بايد تعلم پيدا كنيم، که در اين گونه موارد عقل از باب دفع ضرر محتمل تعلم را واجب ميداند و لذا وجوب تعلم وجوب عقلي است.اما در جايي كه تعلم مقدمه وجوديه است، مثلاً كسي که حديث العهد به اسلام است، اصلاً نميداند که نماز اولش چيست؟ وسطش چيست؟ اجزائش چيست؟ آخر نماز چيست؟ که اگر تعلم پيدا نكند، قدرت بر ايجاد صلاة را ندارد، در اينجا باز دو صورت كرده فرمودهاند: اگر بگوييم که قدرت شرط براي خطاب است و دخيل در ملاك نيست، همان حكم مقدمه احرازيه را دارد.
اگر گفتيم که قدرت «دخيلةٌ في الخطاب لا في الملاك»، يعني اگر كسي قادر نبود، خطاب به او درست نيست، اما معنايش اين نيست كه عملي كه از عاجز صادر ميشود، بلا ملاك باشد، در اينجا فرمودهاند: ترك تعلم موجب تفويت ملاك است و چون عقل تفويت ملاك را جايز نميداند، بنابراين بايد بگوييم که عقلاً تعلم واجب است.
اما در موردي كه قدرت هم در خطاب دخالت دارد هم در ملاك، يعني اگر كسي عاجز شد و اين عجز سبب ميشود كه اين عمل بلا ملاك باشد، ايشان فرمودهاند: در اينجا چون بعد از حصول شرط و وقت فرض اين است كه عاجز است، لذا تكليفي ندارد، قبل از حصول شرط و وقت هم که هنوز واجبي نيامده تا بگوييم: مقدمهاش واجب است.
ايشان در ابتدا فرمودهاند: به نظر ما هيچ دليلي براي لزوم تحصيل مقدمات مفوته نيست، لذا اگر قبل از وقت آبي در اختيار داريد و ميدانيد که اگر اين آب را نگه نداريد يا دور بريزيد، در وقت ديگر آب نداريد تا وضو بگيريد، مانعي ندارد و ميتوانيد اين آب را دور بريزيد.
ابتدا فرمودهاند: در جميع مقدمات مفوته، هيچ دليلي بر لزوم تحصيل اين مقدمه نداريم، اما بعد تفصيلي داده فرمودهاند: حق اين است كه در ميان مقدمات مفوته بين مسئله تعلم و ساير مقدمات مفوته فرق وجود دارد، در تعلم، اطلاق ادلهاي كه دلالت بر وجوب تعلم دارد، اين اطلاق گريبان ما را ميگيرد، ادلهاي كه در بعضي از روايات آمده، كه قبلاً هم اين روايت را خوانديم، كه از عبد در روز قيامت سوال ميكنند كه چرا عمل نكردي؟ ميگويد: نميدانستم، بعد خطاب ميشود که چرا نرفتي که ياد بگيري؟ اطلاق اين ادلهاي كه از آن وجوب تعلم استفاده ميشود ميگويد: اگر در واجبي، در حين عمل قدرت بر تعلم نداريد، بعد از حصول شرط و وقت قدرت بر تعلم نداريد، اما قبلش قدرت بر تعلم داريد، تعلم بر شما واجب است.
لذا فرمودهاند: در ميان مقدمات مفوته، ميتوانيم بگوييم که تعلم يك حساب خاصي دارد، اما تفويت بقيه مقدمات مفوته مانعي ندارد.
وجوب طريقي تعلم
آن وقت نتيجه گرفته فرمودهاند: به نظر ما وجوب تعلم، يك وجوب طريقي است، اگر در موردي، ترك واجب مستند به اين ترك تعلم شد، در اينجا استحقاق عقاب دارد، به خلاف مرحوم مقدس اردبيلي(ره) که وجوب تعلم را يك وجوب نفسي ميداند، لذا اگر كسي تعلم را ترك كرد، ترك آن مطلقا عقاب دارد، يعني اعم از اينكه اين ترك واجب، مستند به اين ترك تعلم باشد يا نباشد. لذا ايشان فرمودهاند: فرق بين نظريه ما و نظريه مرحوم اردبيلي در اين قسمت است.نقد و بررسي کلام مرحوم خوئي(ره)
چند مطلب در اينجا به عنوان ملاحظه در فرمايش ايشان داريم؛اشکال اول:
اولين مطلب اين است كه اگر براي ادله وجوب تعلم اطلاقي قائل هستيد، که فرمودهايد: ادله وجوب تعلم ميگويد: حتي اگر در زمان واجب قدرت بر تعلم نداريد، اما قبلش قدرت بر تعلم داريد، تعلم واجب است، خوب اگر مستند شما اطلاق ادله وجوب تعلم است، ديگر نياز به اين تفصيلها در بحث نبود.چرا بين مقدمه احرازيه و مقدمه وجوبيه فرق بگذاريم؟ چرا بين جايي كه قدرت دخيل در خطاب است و جايي كه قدرت هم در ملاك هم در خطاب دخيل است فرق بگذاريم؟ خوب از اول ميفرموديد: ادله وجوب تعلم اطلاق دارد و اطلاقش اقتضاء ميكند كه در واجب مشروط يا موقت كه هنوز شرط و وقتش نيامده، اما ميداند كه بعد از حصول شرط و وقت قدرت بر تعلم ندارد، قبل از وقت يا شرط آن را ياد بگيرد.
اشکال دوم:
ثانياً در جاي خودش اثبات كرديم كه اصلاً از ادله وارد در مورد تعلم وجوب استفاده نميشود، اگر در ذهن شريفتان باشد، بحث مفصلي داشتيم كه از اين ادله استحباب نفسي مؤكد استفاده ميشود.اشکال سوم:
از اين بيان كه عرض كرديم كه از ادله دال بر تعلم، وجوب استفاده نميشود، روشن ميشود كه در ميان مقدمات مفوته نبايد بين تعلم و ساير مقدمات فرق بگذاريم.حال مجالي نشد كه به آن بحث مفصلي كه در مقدمات مفوته در اصول داشتيم، مراجعه کنم، مراجعهاي بفرماييد ببينيد که در آنجا به چه نتيجهاي رسيديم، اما آنچه كه الان داريم عرض ميكنيم اين است كه بين وجوب تعلم و ساير مقدمات مفوته فرقي وجود ندارد، چون در باب مقدمات مفوته، حاكم به لزوم تحصيل مقدمه عقل است، که ميگويد: اگر مكلف ميداند كه در زماني كه ميخواهد واجب را انجام دهد، آن واجب مقدمهاي دارد كه بايد از الان آن را حفظ كند، تا بتواند ذي المقدمه را انجام دهد، عقل ميگويد: رعايةً لحق المولي، واجب است که اين كار انجام شود و اين مقدمه حفظ شود.
اين مسئله ثمرات خيلي زيادي هم دارد، مثلا در باب حج، کسي که پول دارد، اما هنوز اشهر حج نيامده، چون وقتي اشهر حج نيايد، هنوز زمان انجام واجب محقق نشده، که حج نسبت به زمان عنوان واجب معلق و نسبت به حصول استطاعت عنوان واجب مشروط را دارد، خوب اگر كسي پولي را به دست آورد، استطاعت برايش حاصل شد، اما هنوز زمان حج نرسيده، اگر اين پول را حفظ كند، در آن زمان ميتواند حج را انجام دهد، اما اگر حفظ نكند، نميتواند حج را انجام دهد.
حال با قطع نظر از ساير ادله و اجماع و ...، يكي از راههايي كه ميتوانيم بگوييم: حفظ اين مقدمه واجب است از راه مقدمات مفوته است.
به ذهنم ميآيد که در آن بحث اصول، بالاخره سه، چهار راه براي لزوم تحصيل مقدمات مفوته عنوان شد، که همه مخدوش بود، الا همين راه عقل، که رعايةً لحق المولي در اينجا ميگويد: اين مقدمه مفوته را بايد حفظ و تحصيل كنيد، تا اينكه ذي المقدمه و تكليف مولي از شما فوت نشود. اگر اين را قبول كرديد، ديگر فرقي بين وجوب تعلم و ساير مقدمات مفوته نيست.
اشكال چهارم:
اشكال چهارمي هم در اينجا وجود دارد اين است كه از عبارات مرحوم آقاي خوئي(ره) استفاده ميشود كه ايشان قدرت را شرط در خطاب يا دخيل در ملاك دانسته و شرطيت قدرت را از خود خطاب خواستهاند استفاده كنند، در حالي که اين برخلاف مبناي خودشان و امام(رضوان الله عليه) در اصول است.به خلاف نائيني(ره) كه شرطيت قدرت را از خود اقتضاي خطاب به دست ميآورد و نه از راه عقل، اين دو بزرگوار قائلاند به اينكه قدرت اصلاً شرط تكليف نيست، بلکه عجز مانع از امتثال ميشود، يعني «لا دخيلة في الملاك و لا دخيلة في الخطاب»، اصلاً قدرت نه در ملاك دخالت دارد و نه در خطاب.
نظری ثبت نشده است .