درس بعد

اجتهاد و تقلید

درس قبل

اجتهاد و تقلید

درس بعد

درس قبل

موضوع: اجتهاد و تقلید


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۲/۲۵


شماره جلسه : ۷۸

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مطالب گذشته

  • اشکال مرحوم خوئي(ره) بر اين دليل

  • توضيح مرحوم خوئي(ره) از اين صفات در روايات

  • نقد و بررسي اين اشکال

  • نقد و بررسي اين جواب توسط استاد محترم

  • دليل پنجم بر اعتبار ملكه در باب عدالت

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه مطالب گذشته

دليل چهارم كساني كه قائل بودند به اينكه عدالت عبارت از همان ملكه نفسانيه است، اين بود كه در رواياتي كه شرائط شاهد را بيان مي‎كند، تعابيري مثل لفظ مرضي، عفيف، صائن، مامون و صالح وجود دارد، كه اينها تنها بر كسي منطبق مي‎شود كه ملكه نفسانيه را دارد، مثلا به کسي عفيف مي‎گويند كه بالاخره از نظر نفس، يك صفت نفسانيه‎اي دارد كه جلوي اجتناب از حرام را مي‎گيرد و همچنين تعابير ديگري كه در آن بحث رواياتش را عرض كرديم.

اشکال مرحوم خوئي(ره) بر اين دليل

مرحوم آقاي خوئي(قدس سره) فرموده‌اند: اين عناوين نه تنها منطبق بر صفات نفسانيه نيست، بلكه اصلاً فعل نفس هم نيست. از كلمات ايشان استفاده مي‎شود كه سه عنوان داريم؛ يكي فعل نفساني، دوم صفت نفساني و سوم فعل خارجي، فعل نفساني همان است كه انسان وقتي مي‎خواهد تصور كند، «تصور فعلٌ من افعال النفس»، مثلا غضب فعلي از افعال نفس است.

فرق بين فعل نفس و صفت نفس در بقاء و عدم بقاء است، صفت نفساني امري است كه باقي است و در نفس انسان موجود است، مثلاً حسادت وصفي از اوصاف نفس است، که در نفس انسان باقي است، مگر اينكه انسان با رياضت‎هاي شرعي بتواند كم‎كم آن را از بين ببرد و لذا در بعضي از تعابير روايات داريم كه «آخر ما يخرج من قلوب الصديقين الحسد».

پس صفت نفس آن است كه در نفس بقاء دارد، اما فعل نفس آن است كه يك لحظه هست و يك لحظه نيست، مثلا الان زيد را تصور کرده، نسبت به او غضب مي‎كنم، که در يك آني هست و بعد زائل مي‎شود.

ايشان ادعا کرده‌اند که اين اوصافي كه مربوط به شاهد ذكر شده، اصلاً فعل نفساني هم نيست، تا چه برسد به اينكه از اوصاف نفسانيه باشد.

توضيح مرحوم خوئي(ره) از اين صفات در روايات

بعد يكي يكي توضيح داده فرموده‌اند: در اين روايات دارد كه اگر كسي مرضي در نزد مردم است، شهادتش مورد قبول است، که اين مرضي بودن از اعمال و صفت يك عمل خارجي است، يعني عملي را ديگري انجام مي‎دهد، که اين عمل مورد رضايت ديگران قرار مي‎گيرد.

بله رضا مربوط به صفت نفس است، رضايت از اوصاف نفس است، اما اين رضايت قائم به راضي است، اما مي‎گوييم: كي مرضي است؟ چه چيزي مرضي است؟ عمل آن شخص مرضي است، پس مرضي بودن خودش يك صفت نفساني نيست، رضايت و راضي مربوط به اين شخص نيست، رضايت قائم به غير است، که عمل ديگري براي اين غير پنسديده مي‎شود.

درباره عنوان صالح فرموده‌اند: صالح معنايش اين نيست كه كسي كه يك ملكه نفساني دروني دارد، بلکه صالح يعني كسي كه عملي كه فاسد باشد از او سر نمي‎زند.

درباره عنوان مامون فرموده‌اند: بله امن خودش به معناي اطمينان نفس است، اطمينان هم در مقابل اضطراب نفس است، اما اين هم قائم به غير است، يعني وقتي مي‎گويند: «زيدٌ مامونٌ»، يعني من نسبت به او ايمن هستم و او در نزد من امين است، يعني اعمالي انجام مي‎دهد، كه نسبت به آن اضطراب ندارم، نه اينكه مامونيت يك صفتي باشد، كه در نفس او موجود است.

درباره عنوان خيّر فرموده‌اند: خيّر يعني كسي كه اعمالش، اعمال خير است، پس ربطي به نفس ندارد.

درباره صائن فرموده‌اند: صائن يعني كسي كه صيانت مي‎كند، يعني كسي كه مرتكب معاصي نمي‎شود، يعني «من ترك المعاصي مع وجود المقتضي لارتكابها»، اينكه در آن روايت معروف هم داريم که «اما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه»، يعني كسي كه ترك معاصي مي‌کند و از آن طرف مقتضي ارتكابش هم موجود است، که اين هم باز مربوط به خارج است، يعني خارجاً اين شخص معصيت را انجام نمي‎دهد.

درباره عنوان ستر فرموده‌اند: ستر به معناي پوشاندن، تقطعه و قطاع است، حال در اينجا اين ستر يا به معناي ساتر است و يا به معناي مستور، ساتر يعني كسي كه عيوب خودش را از خداوند تبارك و تعالي مي‎پوشاند، يعني كسي كه نمي‎گذارد بين خودش و خدا عيبي ظاهر شود، که اين عبارت اخري همان ترك المعاصي است. اگر ستر را به معناي ساتر معنا كرديم، يعني كسي كه معاصي را ترك مي‎كند.

اگر به معناي مستور هم معنا كرديم، باز مربوط به غير مي‎شود، وقتي مي‎گوييم «هذا مستورٌ» يعني «لدي الناس»، در نزد مردم، که مردم از اين عيبي را سراغ ندارند، اين آدمي است كه تجاهر به گناه يا معصيت در نزد مردم نمي‎كند.

در نتيجه چه ستر را به معناي ساتر بگيريم و چه به معناي مستور، هر دو مربوط به عمل خارجي است و ربطي به صفت نفسانيه ندارد.

درباره عفيف بودن فرموده‌اند: عفت يعني «الامتناع عما لا يحل»، امتناع از آنچه كه حلال نيست، که اين هم از عناوين افعال خارجيه است و ربطي به صفت نفس ندارد. وقتي مي‎گويند: فلاني عفيف است که يك مال حرام آوردند جلويش، اما امتناع كرد، اين عمل خارجي است.

امتناع خودش يك عمل خارجي است و يك صفت نفساني نيست، شاهدش هم اين است كه بايد بروز خارجي داشته باشد، انسان وقتي كه مي‎بيند يك مال حرامي در اختيارش هست، خوب گاهي در دلش نسبت به اين منزجر است، اما به اينكه نمي‎گويند: عفت، بلکه اگر عملاً در زندگي از آن امتناع كرد، به آن عفيف مي‎گويند.

پس درباره اين هفت عنوان كه در اين روايات آمده، ايشان فرموده‌اند: اينها عنوان فعل نفس هم نيستند، تا چه رسد به اينكه صفت نفساني باشد.

نقد و بررسي اين اشکال

والد بزرگوار ما(دام ظله) در كتاب تفصيل الشريعه جواب داده فرمودند: چون مقصود از اين عناوين، تحقق آن در جميع حالات و ازمنه است، يعني وقتي از امام(عليه السلام) سوال مي‎كنند كه آيا شهادت چنين كسي قبول مي‎شود؟ و امام(عليه السلام) هم مي‎فرمايند: «اذا كان عرف بالصلاح» يا «اذا كان عفيفاً صائنا» يعني در همه حالات و ازمنه، حتي نسبت به استقبال اين چنين باشد.

خوب در اينجا از مرحوم آقاي خوئي(ره) سوال مي‎كنيم که اگر گفتند: كسي في جميع الحالات و الازمنه، در زمان گذشته، حال و آينده «سالم، عفيف و صائن»، اين ملازمه با ملكه نفساني ندارد؟

نقد و بررسي اين جواب توسط استاد محترم

ما هم باز همان مناقشه‎اي كه در جواب از دليل سوم ايشان عرض کرديم، همان مناقشه را در اينجا هم داريم که ما در باب شاهد هيچ فقيهي نمي‎گويد كه كسي که الان مي‎خواهد شهادت بدهد، بايد حتي نسبت به استقبال هم صالح باشد، بلکه حين شهادت بايد صالح باشد.

مكرر در اين چند روزه عرض كرديم که اگر كسي آدم فاسقي بود، اما الان دو روز است که توبه كرده، همه مردم هم مي‎دانند که توبه كرده است، توبه واقعي هم كرده، ندامت واقعي پيدا كرده، ديگر بنا دارد بر اينكه به آن گناه رجوع نكند، در اينجا همه مي‎گويند: الان شهادتش مورد قبول است و هيچ كس نمي‎گويد که حتماً كسي كه مي‎خواهد شهادت دهد، بايد قبلاً بالفعل و در آينده صالح باشد.

بله چنين عنواني، يعني صالح بودن في جميع الازمنه را قبول داريم که ملازمه با ملكه دارد، اما اگر گفتيم: صائن حين اداء شهادت را مي‌خواهيم، كه مرحوم آقاي خوئي(ره) هم همين را در اينجا خواسته‌اند بيان كنند، اين با ملكه بودن هيچ ملازمه‎‎اي ندارد و يك عنوان و فعل خارجي است.

دليل پنجم بر اعتبار ملكه در باب عدالت

دليل پنجم روايت صحيحه ابن ابي يعفور (وسائل الشيعه، جلد 27، كتاب الشهادات، باب 41 از ابواب ما يعتبر في الشاهد من العدالة) است كه اصلاً اين عمده دليل در باب قول كساني است كه مي‎گويند: عدالت عبارت از ملكه نفساني است.

خوب اين روايت را ملاحظه بفرماييد، که هم در سند و هم در دلالت اين روايت بحث است، که مرحوم شيخ(ره) هم در آن رساله مربوط به عدالتشان مفصل بحث كرده‌اند اين را ببينيد تا فردا ان شاء الله بيان كنيم.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

اجتهاد و تقليد عدالت حقیقت عدالت اختلاف در کیفیت نفسانی یا عمل خارجی بودن عدالت دلایل اعتبار ملکه در حقیقت عدالت نظر مرحوم خویی بر عدم اعتبار ملکه در تعریف عدالت ظهور عناوین در فعلیت اوصاف نفسانیه نبودن صفات لازم برای احراز عدالت شاهد و بینه فرق فعل نفسانی با صفت نفسانی صفات شاهد در روایات کفایت فعلیت اوصاف لازم در شاهد

نظری ثبت نشده است .