موضوع: اجتهاد و تقلید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۳/۴
شماره جلسه : ۸۵
-
تخصيص روايات حسن ظاهر توسط مرحوم شيخ(ره)
-
اشکالات استاد محترم بر مرحوم شيخ(ره)
-
نتيجه گيري استاد محترم از اين بحث
-
اشکالات بر اخذ ملکه در مفهوم عدالت
-
پاسخ مرحوم شيخ(ره) از اين اشکال
-
نقد و بررسي اين جواب توسط استاد محترم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تخصيص روايات حسن ظاهر توسط مرحوم شيخ(ره)
آخرين مطلبي كه فرمودند اين است كه در اين روايات حسن ظاهر، مضمون بعضي از روايات اخص از مضامين ديگر است، مثل روايتي كه دارد «صلي خلف من تثق بدينه» و در بعضي از نسخ دارد «و بامانته».فرمودهاند: اين وثوق به دين و وثوق به امانت، امري است كه عنوان نفساني دارد، مخصوصاً در اينکه كلمه دين يا اسلام يك امر نفساني است، ترديدي نيست، آنوقت كسي كه انسان وثوق به دين و امانت او دارد، اين يك عنوان نفساني دارد، که بايد ملكه نفسانيه داشته باشد و چون مضمونش اخص از آن روايات ديگر است، بايد روايات ديگر را هم بر اين حمل كنيم.
مثلا در جايي كه دارد «ظنوا به الخير»، مقيد ميشود به جايي كه وثوق و اطمينان داريد كه اين داراي ملكه هست و فرمودهاند: اين روايات عنوان حاكم بر اين روايت «صلي خلف من تثق بدينه و امانته» را ندارد.
در آخر هم ادعاي انصراف كردهاند، يعني با قطع نظر از اينكه در ميان اين روايات، مضمون بعضي اخص است، اين روايات حسن ظاهر انصراف به مورد غالب دارد، كه مورد غالبش جايي است كه انسان وثوق به دين و امانت آن شخص پيدا ميكند.
اشکال اول استاد محترم بر مرحوم شيخ(ره)
عرض كرديم كه ما باشيم و اين روايات، از اين روايات استفاده ميشود كه همين حسن ظاهر در باب عدالت كفايت ميكند، چند نكته را ديروز عرض كرديم، كه عمده نكات اين بود كه شارع آنچه را كه در اينجا موضوع قرار داده، عدالت ظاهريه است و عدالت ظاهريه هم به همين مقدار حاصل ميشود، آن تعابيري كه دارد که «و لا يسئل عن باطنه و ان كان مذنبا»، تعابيري است كه تنها با عدالت ظاهريه سازگاري دارد.چه بسا در اين روايت «صلي خلف من تثق بدينه و امانته» بتوانيم بگوييم كه آن روايات ديگر كه ميگويد: «ان يكون ساتراً لجميع عيوبه» يا «من صلي الناس في الخمس»، مفسر براي «من تثق بدينه و امانته» هست، چون عنوان، خودش خيلي وضوح ندارد، لذا اين روايات ديگر مفسر براي آن هست.
به عبارت اخري گاهي ميگوييم كه اصلاً در باب شهادت يك نوع عدالت معتبر است، در باب صلاة جماعت يك نوع ديگر عدالت معتبر است، يعني اينکه در باب صلاة جماعت دارد، «صلي خلف من تثق بدينه و امانته»، بايد وثوق داشته باشيم، اما در باب شهادت، شارع اصلاً وثوق را معتبر نميداند، همين مقدار كه در بين مردم دروغ نگفته، خلف وعده نكرده، ظلم نكرده، شهادتش مورد قبول است.
خوب جواب اين احتمال هم اين است كه هيچ كدام يك از فقهاء فرقي بين عدالت در باب نماز جماعت و عدالت در باب قاضي و عدالت در باب شاهد نگذاشتهاند، عدالتي كه در اينها معتبر است، از نظر شرعي يك معنا بيشتر ندارد و اين طور نيست كه بگوييم: در نماز جماعت، عدالت به معناي وثوق است اما در باب شهادت ديگر وثوق لازم نيست. پس بايد بين اينها جمع كنيم و نميتوانيم اينها را جدا كرده، بگوييم: هر كدام براي موضوع جداگانهاي است.
آنچه ميفهميم اين است كه در اين روايات كثيرهاي كه از آن حسن ظاهر استفاده ميشود، به عنوان مفسر براي من تثق بدينه و امانته هست، كيست كه انسان وثوق به دين و امانت او دارد؟ كسي است كه ظلم نكرده، ديده نشده که كبيرهاي انجام دهد، خلف وعده نكرده، دروغ از او شنيده نشده، همين اندازه اين موثوق در دين و امانت است.
پس اولين مطلبي كه در مقابل شيخ(ره) داريم اين است كه عرفاً اين روايات كثيره ميتواند مفسر من تثق بدينه و امانته باشد و همان عنوان حكومت را دارد.
اشکال دوم استاد محترم بر مرحوم شيخ(ره)
ثانياً اگر اين فرمايش شيخ(ره) را بپذيريم كه چون روايات «من تثق بدينه و امانته» اخص است، روايات حسن ظاهر را تقييد زده ميگويد: حسن ظاهر در جايي كه شما وثوق به دين و امانت او پيدا كنيد، اشكالش اين است كه «يلزم من وجوده عدمه»، براي اينكه اين ديگر ملاك براي حسن ظاهر نشد.اگر بفرماييد که اين روايات حسن ظاهر مقيد است به جايي كه شما وثوق به دين و امانت پيدا ميكنيد، ديگر حسن ظاهر نداريم، پس به يك معنا اصلاً عنوان حسن ظاهر را به طور كلي كنار ميزنيد.
حسن ظاهر يعني به حسب ظاهر خوب است، يعني ديگر اطمينان و اينها در آن دخالتي ندارد، حال اگر بگوييم: اين حسن ظاهر هم به مسئله اطمينان و وثوق به دين و امانت مقيد ميشود، اين «يلزم من وجوده عدمه»، يعني ديگر چيزي به نام حسن ظاهر نداريم.
همان وثوق به دين و امانت است، که منجر به ملكه ميشود و نه حسن ظاهر، لذا اين اشكال هم در اينجا بر مرحوم شيخ وارد است.
نتيجه گيري استاد محترم از اين بحث
قبل از اينكه اشكالات قول به ملكه را هم بيان كنيم، يك جمع بندي كوتاهي داشته باشيم که مرحوم شيخ(ره) اول فرموده: در صحيحه ابن ابي يعفور سؤال از تعريف حقيقت عدالت است و بعد گفته: اين روايات حسن ظاهر و ذيل صحيحه ابن ابي يعفور ميخواهد بگويد که حسن ظاهر طريق براي حقيقت عدالت است.نكتهاي كه عرض كرديم اين است كه سائل ديده كه در شريعت يك سري امور مقيد به عدالت است، در صحيحه ابن ابي يعفور سؤالش از اين است كه اين عدالتي كه ميگوييد، به چه چيزي محقق ميشود؟ يعني در چه صورت آثار عدالت را بر آن بار ميكنيم؟
امام(عليه السلام) هم ميفرمايند: وقتي كه «ساتراً لجميع عيوبه» بود، آثار عدالت مثل اقتداء و شهادت بر آن بار ميشود، اصلاً براي ما اهميتي ندارد كه بگوييم: اين تعريف عدالت چيست؟ ما چه كار به تعريف حقيقت عدالت داريم.
آنچه براي فقيه اثر دارد اين است در چه صورت آثار عدالت، -که آن هم گفتيم: عدالت ظاهري است و نه عدالت واقعي- بار ميشود؟ که آن هم وقتي است که اين حسن ظاهر باشد، اصلاً در اين روايات چيزي به نام ملكه و صفت نفسانيه نداريم.
اشکالات بر اخذ ملکه در مفهوم عدالت
حال كساني كه مثل مرحوم شيخ انصاري(ره) که قائلاند به اينكه عدالت عبارت از ملكه است، دچار سؤالات مهمي شدهاند، که حدود چهار يا پنج اشكال در اينجا وارد شده است.اشکال اول: اشكال وحيد بهبهاني(ره)
اولين اشكال را مرحوم شيخ(ره) از وحيد بهبهاني(ره) در شرح مفاتيح نقل كرده، که فرموده: حصول ملكه نسبت به همه معاصي، به معناي اين است كه صدور معصيت مشكل باشد نه محال.بعد فرموده: اگر ملاك را حصول ملكه قرار دهيم، نتيجه اين ميشود كه اين حصول ملكه «نادرٌ بالنسبه الي نادر من الناس»، اگر اين باشد، ديگر حصول ملكه خيلي نادر ميشود، آن هم نسبت به نادري از مردم، در حالي كه ميدانيم عدالت «مما تعم به البلوي» است «و كثير عليه الحاجات»، و احتياج به آن زياد است.
بعد در آخر اشكال هم فرموده: «فلو كان الامر كما يقولون لزم الحرج و اختل النظام». اگر بگوييم که عدالت عبارت از ملكه است و تا آن ملكه نباشد، آثار عدالت را بار نميكنيم، حرج لازم و اختلال نظام لازم ميآيد، «مع ان القطع حاصلٌ بانه في زمان الرسول(صلي الله عليه و آله و سلم) و الائمة(عليهم السلام) ما كان الامر علي هذا النهج»، در زمان پيامبر و ائمه به اين منوال نبوده، براي اينكه آثار عدالت را بار كنند، «بل من تتبع الاخبار الكثيرة يحصل القطع بان الامر لم يكن كما ذكره في الشاهد و لا في امام الجماعة»، كسي كه روايات زياد را تتبع كند، قطع پيدا ميكند كه نه در باب شاهد و نه در باب امام جماعت اصلاً مسئله ملكه مطرح نبوده است.
در آخر يك مؤيد هم آورده و فرموده: مؤيدش هم اين است كه خود فقهاء ميگويند: در نماز جماعت اگر براي امام حدثي حادث شد، دست كسي كه پشتش ايستاده را بگيرد و او را جلو قرار دهد، خوب امام از كجا بلافاصله احراز ميكند كه او ملكه دارد، همين مقدار كه آدم ظاهر الصلاحي است، که ايستاده و نماز ميخواند، دستش را ميگيرد و براي نماز ميآورد.
کلام سيد صدر(ره) در تكميل اين اشكال
مرحوم شيخ(ره) در تكميل اين اشكال فرموده: مرحوم سيد صدر(ره) در شرح وافيه مطلبي دارند كه «و اما اشتراط تحقق هذا المعنا» يعني اينکه بگوييم: عدالت عبارت از ملكه است، «حيث اعتبر الشارع العدالة، فلم اطلع علي دليل ظني لهم، فضلاً عن القطعي»، يك دليل ظني بر اينكه ملكه معتبر است پيدا نكرديم، تا چه برسد به دليل قطعي، «و صحيحه ابن ابي يعفور عليهم لا لهم»، يعني اين درست بر ضد قائلين به ملكه است، چون گفتيم که آنچه ملاك است ذيل اين روايت است، که ميگويد: «ان يكون ساتراً لجميع عيوبه».بعد فرموده: بله از يك طرف نميتوانيم اطمينان تام پيدا كنيم به اينكه كسي اجتناب از گناه ميكند، مگر اينكه علم داشته باشيم كه داراي چنين ملكهاي هست، اما گرچه بر اين معنا بالاخره بايد علم پيدا كنيم كه اين گناه نميكند، -ولو اينكه در اين خدشه كرديم و گفتيم: لازم نيست كه چنين علمي داشته باشيم- اما اين علم نميشود، مگر اينكه انسان علم به ملكه داشته باشد.
ايشان فرموده: «يبعده ان هذه الصفة الحميدة تكون في الاوحدي، الذي لا يسمع الدهر بمثله الا نادراً»، اين در اوحدي از ناس است، كه روزگار فقط نادري از اينها را ميشناسد، «لان التعديل المذكور يحتاج الي مجاهدات شاقة، مع تاييد رباني»، در حالي كه «و الاحتياج الي العدالة عامٌ لازمٌ في كل طائفة من كل فرقة من سكان البر و البحر، حفظاً لنظام الشرع»، اين چيزي است كه عموميت دارد، در هر خانه و اجتماعي، بلکه در هر محيطي بحث عدالت معتبر است.
در دنبالش مرحوم سيد صدر(ره) فرموده: اگر كسي بگويد شارع ملكه را معتبر كرده، اما حسن ظاهر را علامت براي اين ملكه قرار داده، که اين حسن ظاهر در اكثر مردم وجود دارد، ميگوييم: اگر اين ملاك است كه پس حسن ظاهر است، «فلا ثمرة للنزاع في ان العدالة ماذا»، ديگر ثمرهاي وجود ندارد كه نزاع كنيم كه عدالت ملكه است يا نه؟
پاسخ مرحوم شيخ(ره) از اين اشکال
مرحوم شيخ(ره) در جواب فرموده: اولاً اينكه ميگوييم عدالت ملكه است، مراد از اين ملكه يعني يك صفت نفسانيه حاصل از خشيت الهي، که صفتي در انسان بوجود ميآيد كه از خدا بترسد و رادع از معصيت باشد.بعد در اينجا براي كسي كه معصيتي را ترك ميكند، چهار صورت بيان كرده و فرمودهاند: اينكه ميگوييم معصيت ترك شود، يعني يك موردي باشد که مورد ابتلاء هم باشد، «و قد يكون ترك المعاصي لحالة واحدة مستمرة في الزمان الذي يبتلي فيه بالمعاصي و هذا هو المقصود من الصفة النفسانية»، يعني اينكه كسي گاهي اوقات معصيت را در زمان مختصري ترك ميكند، اين به درد نميخورد، بلکه بايد در دل انسان حالتي بوجود آيد که معصيت را به صورت مستمر ترك كند.
بعد كلامي را از مرحوم علامه(ره) در بيان طرق معرفت عدالت بيان كرده فرمودهاند: راههايي كه انسان با آن عدالت را ميفهمد، اين است که «الاول الاختبار بالصحبة المتأكدة و الملازمة»، انسان با ديگري ملازمه داشته باشد، «بحيث يظهر له احواله و يطلع علي سريرة أمره بتكرار المعاشرة و حتي يظهر له من القرائن ما يستدل به علي خوف في قلبه»، اين قدر با او ارتباط داشته باشد، تا از احوال او قرائني به دست آورد، كه به وسيله اين قرائن بتواند استدلال كند كه اين آدم، آدمي است كه در قلبش خوف از خدا وجود دارد.
بعد فرموده: اين در حالتي هست كه ملاك، حال متعارف براي انسان باشد، در حال متعارف چنين حالتي در انسان موجود باشد، لذا اگر گاهي اوقات انسان در شرائط حادي قرار ميگيرد، كه ديگر مالك نفسش نيست و نميتواند با شهوت يا غضب مخالفت كند، مثلاً بعضي از افراد معمولاً آدمهاي حليمي هستند، اما گاهي اوقات هم ميشود، که در شرائطي قرار ميگيرند، كه ديگر قدرت بر اينكه غضبشان را كنترل كنند ندارند، که مرحوم علامه(ره) فرموده: اين قادح بر آن ملكه نفسانيه نيست.
آنوقت عبارتي را از مرحوم مقدس اردبيلي(ره) بيان کرده که فرمودهاند: «و عليه يُحمل ما حُكي عن المقدس الاردبيلي من انه سَئل عن نفسه»، از مقدس اردبيلي(ره) حكايت شده كه از خودش سوال كرد، «اذا ابتليت بامرئة مع استجماع جميع ما له دخلٌ في رغبة النفس الي الزنا؟»، اگر مبتلا به زني شدي که جميع آنچه كه موجب رغبت براي زنا ميشود، در اين زن بود، چه كار ميكني؟
«فلم يجب قدس سره به عدم الفعل»، مقدس اردبيلي(ره) جواب نداد كه من اين فعل را انجام نميدهم، «بل قال: اسئل الله عن لا يبتلي بذلك»، بلکه گفته: از خدا ميخواهم كه من را مبتلاي به چنين امتحاني نكند، يعني نگفته كه اين كار را نميكنم.
ديگر عدالت مقدس اردبيلي(ره) ضرب المثل بين فقهاست و ملكه بالايي از عدالت را داشته، که عنوان مقدس را پيدا كرده، يعني اگر حالت غير طبيعي بوجود آيد، ممكن است که مقدس اردبيلي(ره) هم مبتلا شود. «فان عدم الوثوق بالنفس في مثل هذه الفروض الخارجة عن المتعارف»، اين عدم وثوق، «لا يوجب عدم الملكة فيه».
بعد شيخ(ره) فرموده: «و كيف كان فالحالة المذكورة غير عزيزة في الناس»، اين حالت، يعني اين صفت نفسانيه كه انسان حالتي در درونش به وجود آيد كه از خدا بترسد، که آن حالت غالباً و عادتاً جلوي معاصي را ميگيرد، اين در بين مردم كم نيست، «و ليس في الندرة علي ما ذكره الوحيد البهبهاني، بحيث يلزم من اشتراطه و الغاء ما عداه اختلال النظام»، در ندرت به حدي نيست كه موجب اختلال نظام شود.
نقد و بررسي اين جواب توسط استاد محترم
حالا ما باشيم و آن كلام وحيد بهبهاني، سيد صدر(قدس سرهما) و اين كلام مرحوم علامه و مرحوم شيخ(قدس سرهما)، آيا انصافاً مسئله ندرت در اينجا وجود ندارد؟ در بين مسلمانها چند درصد شيعه هستند؟ در بين شيعهها چند درصد مقيد هستند؟ حال در بين اين مقيدها ميخواهيم كسي كه ملكه عدالت را دارد پيدا كنيم، يعني واقعاً نادر الوجود است.
نظری ثبت نشده است .