موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 8 (ادامه بیع فضولی)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۳/۱۱/۱۳
شماره جلسه : ۶۷
-
خلاصه بحث گذشته
-
تفاوت شرط و سبب در اعتباریات
-
اشکالات سید یزدی بر شیخ انصاری
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث به اینجا رسید که اگر این امور، امور اعتباریه هستند، ما در اینجا حتی تعبیر به شرط یا سبب را نیز نباید مطرح کنیم و باید به طور کلی در فقه، این عناوینی که موجب این نزاع میشود را، تغییر داده و مطرح نکنیم. باز در مواردی دیگر در علم اصول (مخصوصاً در بحث مقدمه واجب، مسئله سبب، شرط) این بحث را مطرح میکنند و بعد در صدد برمیآیند که چه فرقی میان سبب و شرط وجود دارد و بر اساس همان تعریف فلسفی (که سبب آن است که موجب وجود مسبّب است، اما شرط موجب تأثیر مؤثر است و دخلی در وجود او ندارد) تفاوت میان شرط و سبب را مطرح میکنند و حال آنکه این چنین نیست.تفاوت شرط و سبب در اعتباریات
برخی از بزرگان تعبیری دارند و میگویند سبب و شرط در اعتباریات، یک معنا دارد و نمیتوانیم آن فرقی که در فلسفه گفتند را مطرح کنیم، سبب همان شرط است و شرط همان سبب است، منتهی در معاملات، فقها معمولاً تعبیر به سبب میکنند و در عبادات معمولاً تعبیر به شرط میکنند. مثلاً در عبادات میگویند «دخول الوقت شرطٌ لصحة الصلاة»، اما در معاملات میگویند «الایجاب و القبول سببٌ للملکیة». بنابراین، یک اختلاف تعبیر این چنینی وجود دارد و خود همین کشف از این میکند که واقع هر دو یکی است.خلاصه آنکه؛ شما چه بگوئید «دخول الوقت شرطٌ یا سببٌ» یا «الایجاب و القبول شرطٌ یا سبب»، هیچ فرقی نمیکند. در هر دو وقتی نباشد، آن مشروط یا مسبب موجود نیست. وقتی ما میگوئیم «دخول الوقت شرطٌ لصحة الصلاة» یعنی قبل از وقت اگر نماز خواندیم، «کلاصلاة» است «الایجاب و القبول سببٌ للملکیة» یعنی بدون این ایجاب و قبول، ملکیّت محقق نمیشود.
تعبیر جامعی که خود مرحوم صاحب جواهر دارد، این است که بگوئیم این علل شرعیّه و اسباب شرعیه و شرایط شرعیه، «کلّها مُعِدّاتٌ» یعنی عنوان علامت را دارد. از این حد و از این عنوان خارج نمیشود.[1] بنابراین، در هر طرف، استوانههای علمی قرار گرفتهاند؛ یک طرف مرحوم شیخ است که میفرماید «العلل الشرعیه کالعلل العقلیه» و طرف دیگر، صاحب جواهر است که میفرماید «العلل الشرعیة لیست کالعلل العقلیة بل إنما هی معرّفاتٌ». حال باید دید کدام دیدگاه صحیح است؟
اشکال: ممکن است کسی به نفع شیخ انصاری این مطلب را بگوید که آیا صحیح است که من ایجاب و قبول را امروز بخوانم (یعنی بگویم «بعتُ»، شما هم بگویید «اشتریت») و ملکیّت، از دو روز قبل حاصل شود و این «بعتُ» و «اشتریتُ» که الآن میآید، علّت شود برای ملکیّت از دو روز پیش؟! قطعاً چنین چیزی استحاله عقلی دارد و امکان ندارد.
پاسخ: در پاسخ باید گفت که عقلا، چنین مبنایی داشته و روش عقلا اینگونه است که پس از گفتن «بعتُ» و «اشتریتُ»، ملکیت را از همان زمان حاصل میدانند نه از دو روز قبل، نه اینکه استحاله ثبوتی داشته باشد. حال اگر همین عقلا، یک روزی بگویند اگر امروز «بعتُ» و «اشتریتُ» را گفتیم، به این معناست که از دو ساعت قبل از این خواندن صیغه بیع، ملکیت حاصل شده باشد و این هیچ منع عقلی ندارد. بنابراین باید توجه داشت که عقلا چنین بنایی ندارند، بلکه بنای برخلاف این دارند و ما تابع این هستیم که ببینیم در این مورد، بنای عقلا چگونه است؟ و استحاله ثبوتی وجود ندارد، اما دلیل وقوعی نیز برای آن نداریم. خود همین کشف از این میکند که اینها، از امور اعتباریهاند و با اعتبار میشود مسئله را دنبال کرد.
نتیجه آنکه؛ با جستجو در فقه، هر جا که تعبیر به شرط و سبب، شده است، مسامحةً به آن شرط یا سبب میگویند. به تعبیر صاحب جواهر آنچه باید به اینها گفته شود، همین «مُعِدّات» است.
اشکالات سید یزدی بر شیخ انصاری
مرحوم شیخ انصاری به صاحب جواهر فرمود شما با تکثیر امثله، نمیتوانید یک محال عقلی را موجود کرده و از استحاله خارج کنید. مرحوم سیّد در حاشیه «مکاسب»، پنج اشکال بر مرحوم شیخ دارند؛[2]اشکال اول: شما مرحوم شیخ که میفرمائید تقدیم مشروط بر شرط محال است، وجه استحاله آن چیست؟ وجه استحاله و علت استحاله این است که؛ مقدمه اول: در حین وجود مشروط، شرط معدوم است یعنی وقتی میگوئید مشروط، مقدم است و شرط بعداً میآید، به این معناست که در حین وجود مشروط، شرط معدوم است. مقدمه دوم: کبرای کلی داریم که «لا یمکن تأثیر المعدوم فی الموجود».
مرحوم سید میفرماید ما یک نقضی میخواهیم به شما وارد کنیم و آن این است که روی بیان شما، تقدیم شرط بر مشروط نیز باید محال باشد؛ زیرا هنگامی که شما میگوئید باید در حین مشروط، شرط باشد (و شرط در حین مشروط، نباید معدوم باشد و تأثیر معدوم در موجود محال است و به همین دلیل، تقدیم شرط بر مشروط نیز باید محال باشد)، در این صورت، نه تنها شرط مؤخر محال است، بلکه باید شرط مقدّم را نیز محال بدانید؛ زیرا در شرط مقدم نیز در حال وجود مشروط، شرط معدوم است.
بنابراین؛ باید تقدیم مقتضی و اجزاء مقتضی نیز بر مشروط محال باشد و لازمهی این التزام (که کسی بگوید تقدیمش نیز محال است)، این است که آنچه در نقل موثر است در بیع یا نکاح، (ق ب ل) در «قبلتُ» نباشد، بلکه «ت» در «قبلتُ» مؤثر است؛ زیرا شما میگوئید در حین مشروط، باید شرط موجود باشد و آنچه در حین زوجیت موجود است، «ت» در قبلتُ است و اجزاء سابق، یا اصلاً مؤثر نیستند یا اگر هم هستند در حدّ مُعِدّ هستند یعنی زمینهساز برای آن علت اصلی هستند.
خلاصه اشکال اول مرحوم سید این است که به مرحوم شیخ میگوید شما چرا میگوئید تقدیم مشروط بر شرط، محال است؟ خود سید این را مستدَل میکند میگوید این نیست مگر اینکه بگوئی حین وجود المشروط، شرط نیست. وقتی شرط نیست، به معنای تأثیر المعدوم فی الموجود است و «تأثیر المعدوم فی الموجود محالٌ». میفرماید عین همین مطلب در شرط مقدم میآید، در شرط مقدم نیز در حین مشروط، شرط وجود ندارد.[3]
اشکال دوم: مرحوم سید میفرماید «المؤثر هو الوجود الدهری للإجازة و هو متحققٌ حال العقد و إنما تأخره فی سلسلة الزمان». این یک مطلبی است که خود مرحوم سید قائل شده و اصلاً قبل از مرحوم سید نداریم کسی که قائل باشد.[4]
نکته: تقدم و تأخر در جایی است که زمان باشد و فرق بین دهر و زمان همین است که در دهر، زمان به این معنای معهود راه نداشته و تقدم و تأخر معنا ندارد. آن وقت مرحوم سید فرموده آنکه مؤثر در این عقد است، وجود زمانیِ اجازه نیست (تا ما بگوئیم زمانش مقارن است یا قبل یا بعد است، تا در آن مسئلهی تقدم و تأخر معنا داشته باشد)، بلکه وجود دهریِ این اجازه است. این اجازهای که بعداً میآید، کشف از این میکند که این اجازه در عالم دهر موجود است و وقتی در عالم دهر موجود است، دیگر مؤثر در صحّت عقد همین مطلب است.
اشکال سوم: ایشان میفرماید: «الممتنع تأثیر المعدوم الصرف لا ما یوجد ولو بعد ذلک»؛ آنچه استحاله دارد، این است که عدم مطلق و عدم صرف بخواهد مؤثر واقع شود، اما «ما یوجد ولو بعد ذلک»؛ اجازهای که بعد از این عقد میخواهد موجود شود، این بمنزلة الموجود در حین عقد است و عنوان معدوم صرف را ندارد.[5]
اشکال چهارم: در اشکال چهارم میفرماید «علی فرض تسلیم الامتناع مطلقا»؛ اگر گفتیم این اجازه چون معدوم است (و فرقی بین معدوم صرف و معدوم فی الجمله و غیر مطلق وجود ندارد) و معدوم نمیتواند مؤثر واقع شود، اگر برای معدوم (چه صرف و چه غیر صرف)، تمام المدخلیّة را قائل شویم، این اشکال مرحوم شیخ درست است («نقول إنّ ذلک مسلّمٌ فیما إذا کان مؤثراً تاماً لا مجرّد المدخلیة فإنّ التأخر فی مثل هذا مما لا مانع منه»).
به بیان دیگر؛ میفرماید یک وقتی است که میخواهیم چیزی را علّت تامه قرار بدهیم که در این صورت، نمیشود مؤثر از معلول باشد، اما اگر یک چیزی میخواهد در سلسله علل دخالت داشته باشد، این مانعی ندارد مانند اینکه میگوئیم یکی از علل ملکیت، عقد است و یکی دیگر از علل نیز، آن اجازهای است که بعداً میخواهد بیاید. بنابراین، مانعی ندارد که یک چیزی که یک دخالتٌ مّائی دارد، مؤخر واقع شود.
بله؛ آنچه محال است چیزی است که بخواهد دخالت تمام و علّت تامه برای معلول باشد، در این صورت، نمیتواند مؤثر برای معلول باشد. بعد میفرماید اینکه ما میگوئیم این «ادلّ دلیلٍ علی امکانٍ وقوعه و اما فی الشرعیات ففوق حدّ الاحصاء»؛ در شرعیات فوق حد احصاء است. مثلاً نماز میخوانیم اگر نماز ما بخواهد صحیح باشد، باید دو تا سجدهی سهو انجام بدهیم.
«و اما فی العقلیات فلأن من المعلوم أن وصف التعقب مثلاً یتحقق حین العقد مع أنّه موقوفٌ علی وجود الاجازه بعد ذلک»، میفرمایند اگر یک عقدی بعدش بخواهد اجازه بیاید، این صفت تعقّب، از چه زمانی میآید؟ از چه زمانی میگوئیم این عقد «متعقّبٌ للإجازة»؟ از حین العقد، ولو هنوز اجازه نیامده، اما وصف تعقّب (یا آن تعبیر به «لحوق» که دیروز مطرح کردیم)، از حین عقد است. در ادامه میفرماید اینکه این عقد، «متعقّبٌ للإجازة» است و وصف تعقّب دارد، این اصلاً نیاز به اعتبار ندارد، اگر معتبر و اعتبارکنندهای هم در عالم نباشد این تعقب وجود دارد.[6]
مثال دیگر (مثالِ استاد) آنکه؛ اگر بعد از این درس، یک درس دیگری محقق شود، از همین اولین لحظاتی که این درس شروع شد میگوئیم «هذا المجلس متعقّبٌ للدرس الآخر». حال آیا لازم است من این وصف تعقب را اعتبار کنم؟ نه، چه اعتبار بکنم و چه اعتبار نکنم، این وصف تحقق دارد.
میفرماید «کذا الکلام در وصف اوّلیت» (در نسخههای حاشیه سیّد که ما داریم نوشته اُولویت، این غلط است! وصف اوّلویت یعنی وصف تقدم) یعنی اگر امروز، «اول یومٍ من رمضان» است، اگر بخواهد متصف باشد به اینکه «هذا اول»، این مشروط به وجود الیوم الثانی است یا اینکه «الجزء الاول من الصلاة متصفٌ بأنه صلاة إذا وجد فی علم الله بقیة الاجزاء».
نظری ثبت نشده است .