موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 8 (ادامه بیع فضولی)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۴/۱/۲۲
شماره جلسه : ۹۵
-
خلاصه بحث گذشته
-
ارزیابی کلام محقق نائینی
-
دیدگاه محقق خویی درباره کشف حقیقی شرطی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
دیدگاه مرحوم نائینی در بحث گذشته مطرح شد. ایشان کشف حقیقی مشهوری را محال میداند یعنی کشف حقیقی که بگوئیم خودِ اجازه شرطیّت دارد نه تعقّب الاجازه، و اجازه بوجودها الخارجی شرط است نه بوجود الدهری، و بوجودها الفعلی شرطیت دارد نه بوجودها التقدیری (این سه خصوصیتی که در مورد اجازه در کشف حقیقی شرطی مطرح است) محال است.محقق نائینی در ادامه فرمود در باب عقود و ایقاعات، عبادات و معاملات، دو دیدگاه وجود دارد؛ یا قائل به جعل سببیّت میشویم (یعنی شارع برای این عقد، سببیّت در ملکیت را جعل کرده است) یا اینکه قائل میشویم به اینکه شارع ملکیّت را (که یکی از احکام است)، عند تحقق السبب این حکم را میآورد که رابطهاش میشود رابطهی حکم و موضوع.
ایشان فرمود بنا بر جعل سببیّت، این سببیّت برای عقود و ایقاعات، همانند سببیّت تکوینیه میشود یعنی همانگونه که در سببیّت تکوینیه، تأخیر سبب از مسبب و تقدیم مسبب بر سبب محال است، در اینجا نیز به همین صورت است. بنا بر مبنای دوم میفرمایند لازمهاش این است که بگوئیم پیش از تحقق موضوع، حکم محقق است و حال آنکه «حصول الحکم من دون حصول موضوعه» محال است.
ارزیابی کلام محقق نائینی
نکتهای که در اینجا به عنوان حاشیهی بر فرمایش مرحوم نائینی داریم این است که؛ ما اصلاً در عقود و ایقاعات و عبادات دو مبنا نداریم (یعنی بگوئیم یک مبنا جعل سببیّت است و یک مبنا تحقق الحکم عند تحقق الموضوع است) و من نمیدانم مرحوم نائینی چگونه میان این دو تفکیک کردند. اولاً؛ یک اشکال واضحی وجود دارد و آن اینکه ایشان فرمود بنا بر مبنای جعل سببیّت، این سببیّت تشریعیه همانند تکوینیه است و بالاتر فرمود «بل هی هی».اشکال ما همین است که آیا طبق مبنای جعل سببیّت، واقعاً این سببیّت تکوینیه پیدا میکند؟! یعنی این عقدی که انسان میخواند، مانند آن آتش است که مفید برای احراق میباشد؟! این کلمات، سببیّت تکوینیه برای ملکیّت دارد؟! هیچ کس به این مطلب قائل نشده و کسی را نداریم در میان فقها و اصولیین، یک چنین مطلبی را بیان کرده باشد.
بدینسان، اگر بگوییم «هی هی»، باید بگوئیم شارع همانگونه که این نار را، علّت برای احراق قرار داد، ذات این الفاظ را نیز علّت برای تحقق ملکیت قرار میدهد که کسی چنین حرفی را نزده است. به همین دلیل، اگر بچهای این کلمات را بگوید، هیچ اثری ندارد، اگر شخص خواب این کلمات را بگوید اثر ندارد، اگر دیوانه این کلمات را بگوید اثر ندارد. خلاصه آنکه؛ به نظر ما، در اینجا دو مبنا نیست.
نتیجه آنکه؛ مرحوم نائینی این مطالب را برای این فرمود که ما اگر بگوئیم با اجازهی متأخره، این اجازه به وصف اینکه متأخر است، مؤثر در متقدم میشود و ملکیّت را از حین عقد میآورد محال است یعنی کشف حقیقی مشهوری در نزد نائینی محال است.
دیدگاه محقق خویی درباره کشف حقیقی شرطی
مرحوم خوئی هم در کتاب مصباح الفقاهه ابتدا همین بیان را دارند. ما باز بیان ایشان را در آنجا ذکر کنیم و ببینیم بیانشان چیست و بعد ایشان مسئلهی اعتباری بودن و وجود اعتباری را که همانطوری که ما وجودات متأصله و اصیل مثل جواهر و اعراض داریم، یک وجود اعتباری هم هست و این مسئلهی کشف حقیقی مشهوری را از راه اعتبار درست میکنند، اما ابتدا ظاهر عبارتشان مثل عبارت مرحوم نائینی است.توضیح آنکه؛ در کشف حقیقیِ مشهوری یا شرطی، میگوئیم اجازه متأخر است و این اجازه سه خصوصیت دارد. محقق خویی میفرماید این محال است و «تأثیر المتقدم فی المتأخر» است. ابتدا یک کبرایی میگویند که اگر یک متأخری بخواهد در متقدّم اثر بگذارد «هذا محالٌ مطلقا»؛ چه آن متقدّم عنوان جزءٌ من الاجزاء داشته باشد و چه عنوان شرط را داشته باشد. جزءٌ من الاجزاء بگوئیم، در اجزاء نماز جزء بعدی مؤثر در صحّت جزء قبلی بشود، میفرماید محال است.
تأثیر متأخر در متقدم چه به صورت جزء و چه به صورت شرط محال است، میفرماید «فإنه کیف یعقل تحقق المشروط علی ما هو علیه من دون تطرق نقص علیه مع عدم تحقق شرطه إلی بعد مدة»؛ تحقق مشروط علی ما هو علیه بدون اینکه نقصی داشته باشد، بگوید مشروط محقق است، اما شرطش یک مدت بعد میخواهد محقق شود «و لیس هذا إلا التناقض الواضح»؛ این تناقض است «فإنّ معنا تحقق المشروط علی ما هو علیه من التمامیة و الصحة»؛ اگر گفتید مشروط محقق است به صورت تام، معنایش «عدم دخالة شیءٍ من الامور المتقدمة و المتأخره»؛ معنایش این است که چیز دیگری در آن دخالتی ندارد.
«و معنی دخالته»؛ اگر گفتیم شیئی، چه مقدم و چه مؤخر، در این مشروط دخالت دارد معنایش «عدم تمامیة المشروط، عدم تحققه علی وجه بتمامه و کماله»، بعد میفرماید «و هل هذا إلا التناقض الواضح». «و من هنا قال بعض الاکابر»؛ میفرمایند بعضی از بزرگان گفتند «الالتزام بدخالة الامر المتأخر فی المتقدم لیس إلا الالتزام بعدم استحالة التناقض فی الشرعیات»؛ دخالت امر متأخر در متقدم، معنایش این است که ملتزم شویم که تناقض در شرعیات مانعی ندارد، در تکوینیات بگوئیم وجود و عدم محال است، اما در شرعیات بگوئیم چه اشکالی دارد بگوئیم یک چیزی هم واجب است و هم واجب نیست، هم حرام است و هم حرام نیست، در حالی که بین اینها تناقض است.[1]
مرحوم آقای خوئی تا اینجا طابق النعل بالنعل مرحوم نائینی پیش آمدند یعنی ما باشیم و عبارت ایشان در مصباح الفقاهه باید بگوئیم ایشان کشف حقیقی مشهوری را محال میداند به طوری که این اجازه بخواهد مؤثر در متقدم باشد و تأثیر بگذارد، «تأثیر المتأخر فی المتقدم محالٌ» و اگر کسی بخواهد قائل به امکانش بشود، باید قائل به امکان تناقض در شرعیات بشود، در حالی که تناقض، تناقضِ محال است؛ چه در تکوینیات و چه در شرعیات.
محقق خویی در ادامه، بحثی به این عنوان: «بحثٌ فی الامور الاعتباریة» مطرح کرده و یک بحث جامعی میکنند. میفرمایند امور اعتباریه هیچ وعائی، هیچ حقیقتی، هیچ عاملی غیر از اعتبار ندارد. وقتی شما میگوئید یک امری از وجودات اعتباریه است، به این معناست که فقط مقوّمش اعتبار معتبِر است این یک. دو: میفرمایند اعتبار «کما یتعلّق بالحال یتعلق بالاستقبال و یتعلق بالماضی»، الآن من اعتبار میکنم ملکیت این مال را برای زید، الآن اعتبار میکنم معتبِر یعنی ملکیّت هم فعلی است، میگویم زید از همین حالی که من اعتبار میکنم مالک این مال من باشد، اعتبار و معتبَر هر دو حال و فعلی است، گاهی اوقات اعتبار حال است و معتبر آینده است مثل باب وصیّت، در باب وصیت موصی الآن اعتبار میکند، اما ملکیت معتبرهی بعد زمان حیاتش را.
میفرماید از نظر خود اعتبار میشود الآن بگویم من اعتبار میکنم ملکیّت این فرش خودم را از ده روز پیش مال شما، این استحالهی عقلی ندارد. اشکال شرعی هم ندارد، من اعتبار میکنم که شما از ده روز پیش مالک مال من بودید، آثاری هم برایش بار میشود، اما این با ارتکاز عرف و عقلا سازگاری ندارد. ارتکاز عرف و عقلا میگوید چنین اعتباری را ما قبول نمیکنیم، و الا لولا ارتکاز عرف و عقلا، میگفتیم همانطوری که اعتبار به آینده تعلق پیدا میکند به گذشته نیز تعلق پیدا میکند.
پس تا اینجا چند مطلب فرمودند: 1) حقیقت اعتبار، وجودات اعتباریه وعاء و ظرف غیر از اعتبار معتبِر ندارند، علت همان اعتبار معتبِر است. 2) «الاعتبار کما یتعلق بالحال و الاستقبال یتعلّق بالماضی» یعنی اصل اینکه اعتبار به ماضی میتواند تعلق پیدا کند بحثی در آن وجود ندارد.
بعد میفرمایند ما بیائیم در باب فضولی؛ در این باب الآن که مالک اجازه میکند، اعتبار میکند محذوری ندارد بگوئیم معتبرش در گذشته واقع شود، بگوئیم الآن مالک اعتبار میکند ملکیّت این مشتری را از همان زمانی که از بایع فضولی آمده خریده، میفرمایند هیچ محذوری در این جهت وجود ندارد. ارتکاز عقلا در جایی است که مالی از ابتدا بخواهم ملک دیگری باشد بدون هیچ سابقهای. در اینجایی که دو تا فضولی آمدند یک معاملهای کردند بعد هم مالک میخواهد اجازه کند، مالک اگر اعتبار کند ملکیّت از حین العقد را این مخالف با ارتکاز عقلا نیست.
تصریح کردند که مخالف بودن با ارتکاز در باب اجازه وجود ندارد، در آنجایی که بحث فضولی و اجازه نیست، من همینطوری بگویم من اعتبار میکنم این فرش من از ده روز پیش ملک شما باشد، این با ارتکاز عقلا سازگاری ندارد. میفرمایند در فضولی وقتی مالک اعتبار کرد، اما معتبَر از حین العقد است و از گذشته است و این معامله به حمل شایع بعد از آنکه آمد اجازه کرد «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»، «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ»، همهی اینها تحقق پیدا میکند.[2]
ایشان در ادامه، مطلب دیگری دارند که باید دقت کرد؛ یکی وجودات اعتباریه وعائی غیر از اعتبار ندارد، یک. اعتبار به گذشته تعلق پیدا میکند، دو. کجا به گذشته تعلق پیدا میکند؟ در جایی که بر خلاف ارتکاز عقلا نباشد و در اجازهی فضولی بر خلاف ارتکاز عقلا نیست، منتهی همهی حرفشان در این مطلب بعد است: میفرمایند ما که میگوئیم مالک اجازه داد، این ملکیّت از حین العقد میآید به این معنا نیست که این اجازه کشف از ملکیّت حاصلهی از اول میکند، در کشف حقیقی مشهوری بعد که اجازه میآید میگوئیم این اجازه کشف از این میکند که از اول ملکیّت بوده، مشهور میگویند بعد از آنکه اجازه آمد، کشف از این میکند که این ملکیّت از اول عقد برای مشتری حاصل شده بوده است.
ایشان میفرماید ما این را قبول نمیکنیم و نمیتوانیم بگوئیم اجازه کاشف از ملکیّت حاصله از اول است، عبارت ایشان این است که «لا أن الاجازه کشفت عن أن الملکیة حاصلةٌ من الاول بل الاجازه أوجبت حصول الملکیة فعلاً» یعنی وقتی اجازه آمد الآن ملکیّت معتبره از حین العقد حاصل میشود. مشهور میگویند با اجازه کشف از این میکردیم که ملکیت از حین العقد موجود بوده، اما ایشان میفرماید نه، الآن که اجازه بیاید این اجازه خودش، «موجبةٌ لحصول الملکیة فعلاً»، اما نسبت به اول عقد و حین العقد.
میفرماید «فإذن یترتب آثار الملکیة من أوّل الامر» بعد اینجا میفرمایند بر این تحقیقی که ما کردیم روشن میشود آنچه مرحوم شیخ انصاری آمد قائل شد حرف درستی نیست. مرحوم شیخ بعد از اینکه کشف حقیقی مشهوری را رد کردند فرمودند این استحالهی عقلی دارد، فرمودند حال اگر یک روایت و دلیلی ظاهرش کشف حقیقی مشهوری باشد که ملکیت از حین العقد بعد از اجازه میآید، ما باید این را توجیه کنیم بگوئیم مراد ملکیت نیست، بلکه مراد آثار ملکیت است و از این تعبیر کردند به کشف حکمی.
مرحوم آقای خوئی میفرمایند چه نیازی است که ما بیائیم این تکلّف را مرتکب شویم و مسئلهی کشف حکمی را قائل شویم ما میگوئیم ملکیّت حقیقیه از عقد میآید اما چه زمانی؟ الآن وقتی مالک آمد اجازه کرد میگوئیم معتبر که ملکیت است میآید ولی از حین العقد میآید، همانطوری که گفتیم اعتبار به گذشته تعلق پیدا میکند تا قبل اعتبار المعتبِر ملکیتی واقعاً برای مشتری نبوده. طبق بیان مشهور کشف حقیقی مشهوری إجازه کاشف است، اما ملکیت حقیقتاً برای مشتری بوده، منتهی تا اجازه نمیآمد ما کاشفی نداشتیم، اما طبق بیان ایشان تا قبل الاجازه ملکیّتی واقعاً برای مشتری نیست، اجازه که میآید ملکیّت من حین العقد واقعاً برای مشتری حاصل میشود.
ایشان اینجا در ادامه، دو مطلب فرمودند؛ مطلب اول: نیازی به مسئله کشف حکمی که مرحوم شیخ فرموده نیست، ما برای شما ملکیّت حین العقد را علی القاعده درست کردیم گفتیم قاعده این است که اعتبار کما یتعلق بالحال و الاستقبال یتعلق بالماضی، کجا یتعلق بالماضی؟ جایی که خلاف ارتکاز عقلا نباشد، در اجازهی فضولی خلاف ارتکاز عقلا نیست.
مطلب دوم: کسی فکر نکند که این مطلب ما واجب معلق است. در واجب معلق وجوب فعلی است، اما واجب استقبالی است، میفرماید «و لیس مثل الواجب التعلیقی»؛ زیرا در واجب تعلیقی مولا که الآن اعتبار میکند و وجوب میآید میگوئیم وجوب فعلی است، اما واجب استقبالی است، در واجب تعلیقی. آنهایی که واجب تعلیقی را ممکن میدانند، اما میفرمایند اینجا در ما نحن فیه «لیس إلا الاعتبار و اما الملکیة فتحصل بعد الاجازه فیکون نظیر تعلیق العقود»، شما ببینید در باب تعلیق عقود چه میفرمائید؟ میگوئید اگر زید از فلان جا آمد این دختر را تزویج کردم من، عقد بیع و عقد نکاح را معلق بر یک امری میکنید، ایشان میفرماید ما نحن فیه نظیر تعلیق عقود است یعنی فضولی که آمد خواند معلق است بر اینکه اجازه بیاید اجازه که آمد، ملکیت از حین العقد میآید، این نظیر تعلیق در باب عقود است، نه نظیر واجب تعلیقی، اما در عقود میفرمایند اجماع بر بطلان تعلیق عقود داریم، اما در باب اجازه چنین اجمالی وجود ندارد.[3]
نظری ثبت نشده است .