موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 8 (ادامه بیع فضولی)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۴/۲/۳۰
شماره جلسه : ۱۱۷
-
خلاصه بحث گذشته
-
صحیحه «ابو عبیده حذاء»
-
دیدگاه شیخ انصاری درباره روایت
-
دیدگاه برگزیده درباره روایت
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
سخن در روایات باب بود و صحیحه «محمد بن قیس» مورد بررسی قرار گرفت که به نظر میرسد همانگونه که مرحوم شیخ انصاری قائل است به اینکه این روایت ظهور در کشف دارد، ما نیز به همین نتیجه رسیدیم که از روایت به خوبی کاشفیّت استفاده میشود، البته مرحوم شیخ میفرماید ما از این روایت و همچنین روایات بعدی غیر از صحیحهی «ابی عبیدهی حذاء»، کشف حکمی را استفاده میکنیم.آنچه از صحیحهی «محمد بن قیس» (که در بحث گذشته خواندیم و استدلال به آن را نیز روشن شد) استفاده میشود آن است که این ولد، برای این مشتری است بعد از اینکه مالک اول اجازه داد و قیمت این ولد و قیمت لبن را هم نباید بپردازد یعنی این مشتری با این جاریه درست معاملهی یک ملک حقیقی میکند. به همین دلیل، وجهی برای استفاده کشف حکمی از این روایت ندارد، بلکه از روایت به خوبی کشف حقیقی استفاده میشود.
صحیحه «ابو عبیده حذاء»
روایت دیگر صحیحهی «ابو عبیده حذاء» است در کتاب وسائل الشیعه، کتاب الفرائض و المواریث، ابواب میراث الازواج آمده است (که این روایت را قبلاً مفصل خواندیم و نکات فراوانی در این روایت وجود دارد که الآن نیاز و لزومی به تکرار آن نکات نیست): «سألت اباجعفر(علیه السلام) عن غلام و جاریة زوّجهما ولیّان لهما»؛ یک غلام و یک جاریهای را ولیّ این دو تا تزویج میکنند (که آیا مراد ولیّ شرعی است یا ولیّ عرفی؟ اینها را بحث کردیم که مراد ولی عرفی است) «و هما غیر مدرکین»؛ اینها غیر بالغاند، «فقال (الامام(علیه السلام)) النکاح جایزٌ»؛ نکاح صحیح است «أیهما ادرک کان له الخیار»؛ هر کدام که مدرِک شدند (یعنی بالغ شدند)، خیار دارند «فإن ماتا قبل أن یدرکا»؛ اگر هر دو قبل از بلوغ بمیرند «فلا میراث بینهما و لا مهر إلا أن یکونا قد أدرکا و رضیا»، که راجع به این «إلا أن یکون قد أدرکا و رضیا» هم بحث مفصل شد.«قلت فان أدرک أحدهما قبل الآخر»؛ اگر یکی قبل از دیگری بالغ باشد؟ «قال یجوز ذلک علیه إن هو رضیَ»؛ اگر او رضایت بدهد، برای دیگری جایز است. «قلت فإن کان الرجل الذی أدرک قبل الجاریة و رضی النکاح ثم مات قبل أن تدرک الجاریة أترثه؟»؛ اگر مرد زودتر بالغ شد و به نکاح رضایت داد، اما جاریه هنوز بالغ نشده، حال این مرد هم قبل از اینکه جاریه بالغ بشود بمیرد، (این غلام و جاریه که ازدواج فضولی بینشان واقع شده)، آیا این جاریه از این مرد ارث میبرد یا نه؟ «قال نعم، یعزل میراثها منه حتّی تدرک»؛ این میراث کنار گذاشته میشود تا اینکه این جاریه بالغه شود، «و تحلف بالله ما دعاها إلی أخذ المیراث إلا رضاها بالتزویج»؛، باید قسم بخورد که من هیچ انگیزهای برای اخذ میراث ندارم الا رضایت به تزویج، «ثم یدفع إلیها المیراث»؛ به او میراث میدهند و نصف مهریه را هم باید به او بدهند.
این روایت ادامه دارد که اگر زن بمیرد «فإن ماتت الجاریه و لم تکن ادرکت أیرثه الزوج المدرک»؛ اگر زن بمیرد و قبل از اینکه بالغ شود، آیا زوج ارث میبرد؟ امام(علیه السلام) فرمود «لا، لأن له الخیار إذا أدرکت، قلت فإن کان أبوها هو الذی زوّجها قبل أن تدرک قال یجوز علیها تزویج الأب و یجوز علی الغلام و المهر علی الأب للجاریه»، که توضیح همهی اینها را در گذشته که این روایت را برای بیع فضولی (یعنی برای نکاح فضولی و عقد فضولی) خواستیم استدلال کنیم، بسیار مفصل بحث کردیم.[1]
دیدگاه شیخ انصاری درباره روایت
شیخ انصاری(اعلی الله مقامه) میفرماید این روایت ظهور در کاشفیت دارد یعنی در اینجایی که مرد میمیرد (یعنی اگر مرد بالغ بشود و رضایت به نکاح بدهد و بعد بمیرد، قبل از اینکه جاریه بالغ شود) و باید سهم این جاریه را کنار بگذارند که اگر جاریه بعداً گفت من قسم میخورم که اگر این مرد هم زنده بود، من حاضر به ازدواج با او بودم و راضی بودم، این دلیل بر این است که ظهور در کشف حقیقی نیز دارد؛ زیرا اگر هنوز ملک این جاریه نباشد، باید ملک ورثه باشد (چون مرد مُرده و باید ملک ورثه باشد) و قانون «الناس مسلطون علی اموالهم» میگوید این ورثه میتوانند مال را بگیرند و کسی حق ندارد بیاید سهمی برای این جاریه کنار بگذارد.به بیان دیگر؛ مرحوم شیخ میفرماید امام باقر(علیه السلام) در این روایت میفرماید «یعزل منه میراثها»، این را به صورت مطلق فرموده و قیدی نیاورده که اگر بقیهی ورثه راضی هستند «یعزل» یعنی «یجب» که میراث کنار گذاشته شود و این عزل لازم است. بنابراین، معلوم میشود در اینجا قانون «الناس مسلطون علی اموالهم» نمیآید. اینجا یک احتمال این است که این جاریه وقتی بالغ شود و رضایت ندهد، معلوم میشود وقتی آن مرد مُرده، این مقداری هم که برای جاریه سهم گذاشتند، سهم برای ورثه است.
مرحوم شیخ در اینجا توجه بسیار خوب و دقیقی فرمودند که شارع متعال در اینجا یک احتیاطی در اموال کرده و احتیاط در اموال را بر اصل عدم اجازه غلبه داده یعنی ما باشیم و قاعده، اگر بقیهی ورثه بگویند نمیدانیم این جاریه بعد از اینکه بالغ شود، اجازه میدهد یا خیر؟ استصحاب میکنیم عدم اجازه را (استصحاب استقبالی در مقابل استصحاب قهقرایی). استصحاب استقبالی به این معناست این جاریه که یک سال بعد بالغ میشود، نمیدانیم اجازه میدهد یا نه؟ تا حالا که اجازه نداده و نسبت به استقبال ما استصحاب میکنیم عدم الاجازه را، این استصحاب عدم الاجازه میگوید ورثه الآن میتوانند تصرف کنند و مال ورثه است.
مرحوم شیخ در اینجا نفرمود که آیا این استصحاب عدم اجازه، مثبت است یا مثبت نیست (یعنی بگوییم این زن، وقتی اجازه نداد، استصحاب اثبات میکند که این مال، ملک ورثه است)، پاسخ آن است که این مثبت نیست؛ زیرا در اینجا اقتضای ملکیّت مال برای ورثه وجود دارد (یعنی اگر زن اجازه داد، این اجازه مانع از ملکیت ورثه میشود و اگر اجازه نداد، دیگر مانعی وجود ندارد). بنابراین، سبب ملکیّت مال همان موت مورّث است که موجود است، نمیدانیم در آینده مانع میآید یا نه؟ استصحاب میکنیم عدم مانع را.
اشکال: در اینجا کسی توهم نکند که به مرحوم شیخ بگوید جناب شیخ! در اینجا (که تعارض بین احتیاط و استصحاب است)، باید احتیاط را بر استصحاب مقدّم کنید؛ زیرا استصحاب در اینجا اصل مثبت است.
پاسخ: ما با استصحاب نمیخواهیم ملکیّت این مال را برای سایر ورثه اثبات کنیم (تا این استصحاب اصل مثبت شود)، بلکه استصحاب میگوید «الاجازة مانعةٌ»؛ ما شک داریم این مانع در آینده واقع میشود یا واقع نمیشود، استصحاب میکنیم عدم تحقّق المانع فی الاستقبال و لذا از آن تعبیر میکنیم به استصحاب استقبالی. بنابراین، اصل عدم اجازه در اینجا جریان داشته و عنوان اصل مثبت را نیز ندارد.
بیان مرحوم شیخ در ادامه این است که این اصل، در اینجا با قانون احتیاط در اموال تعارض میکند، احتیاط در اموال میگوید این ورثه، فعلاً حقّ تصرّف ندارند؛ زیرا ممکن است این مال یک مقدارش بعداً برای این جاریه باشد (یعنی در آن مقداری که بر فرض اینکه این زن ارث ببرد و مال این زن است، در آن مقدار حق تصرف ندارد). بنابراین مرحوم شیخ میفرماید ما این را بر اصل عدم اجازه غلبه بدهیم.[2]
این بیان به نظر ما مورد مناقشه است؛ زیرا قانون «الناس مسلّطون علی اموالهم» در اینجا اصلاً جریان ندارد به دلیل اینکه شبهه در اینجا، شبههی مصداقیه است. ما نمیدانیم این مال، از ورثه است یا نه؟ یک مالی است که معلوم نیست مال ورثه است، حتی معلوم نیست مال این جاریه باشد.[3]
از این رو، با اینکه مرحوم شیخ در اینجا دقّت بسیار خوبی فرموده و در تعارض بین احتیاط و استصحاب، اصالة الاحتیاط را بر استصحاب مقدم کردند، اما مناقشه ما این است که میگوئیم اولاً؛ قانون «الناس مسلطون علی اموالهم» در اینجا نمیآید؛ زیرا شبهه، شبههی مصداقیه است. ثانیاً؛ جریان اصل عدم اجازه نیز در اینجا اثر ندارد؛ زیرا اگر اصل عدم اجازه جاری میشد، اینها در این مال میتوانستند تصرف کنند و ثمره داشت، اما اینجا این اصل، به هیچوجه اثری ندارد. یعنی نوبت نمیرسد به اینکه ما جانب احتیاط در اموال را بر اصل عدم اجازه ترجیح بدهیم.
به نظر ما این «یعزل منه میراثها»، از باب احتیاط در اموال و غلبه دادن احتیاط بر استصحاب نیست، بلکه یک حکم تعبّدی است که شارع فرموده و اگر این روایت نبود، میگفتیم یک طرف ازدواج که مُرد، این یک طرف دیگر که بالغ نشده، قاعدهی اوّلی اقتضا میکرد اگر هر دو بالغ میشدند و اجازه میدادند، این نکاح به درد میخورد، اما اکنون که یکیشان رضایت داده و دیگری هم بالغ نشده، این باید کالعدم بشود، اما «یعزل منه میراثها» معلوم نیست که از باب غلبهی احتیاط در اموال باشد، بلکه یک حکم تعبدی است یا اینکه به هر حال، باید وجه دیگری برایش تصویر کنیم و این وجهی که مرحوم شیخ فرمودند با این مناقشهای که بیان شد، پذیرفتنی نیست.
دیدگاه برگزیده درباره روایت
آنچه میخواهیم از این روایت استدلال کنیم، همین فرمایش مرحوم شیخ است که صحیح است یعنی خودِ این روایت، دلالت روشنی بر کشف دارد و آن هم کشف حقیقی یعنی اگر میگویند این مال، کنار گذاشته شود به این معناست که این جاریه وقتی اجازه داد، کشف از این میکند که این ازدواج، از آن زمانی که واقع شده صحیح بوده و لذا سهم این زوجه را از تمام مال این زوج، حساب میکنند نه اینکه یک مقدار معیّن را! البته باید نصف مهر را بگیرد و هر چه مال دارد، یک چهارم را باید به این زوجه بپردازند. نتیجه آنکه؛ این روایت به خوبی دلالت بر کشف حقیقی دارد.
نظری ثبت نشده است .