موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 8 (ادامه بیع فضولی)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
شماره جلسه : ۷۰
-
خلاصه بحث گذشته
-
ادامه اشکال اول مرحوم شیخ بر دلیل دوم کاشفیها
-
عبارت «و الحاصل» در اشکال نخست
-
عبارت «بتقریرٍ آخر» در کلام مرحوم شیخ
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
در جلسه گذشته بیان شد که ابتدا اشکالاتی را که مرحوم شیخ انصاری بر دلیل دوم قائلین به کشف، بیان میکند را ذکر میکنیم؛ زیرا نکاتی در این اشکالات وجود دارد که مطالب و اشکالات دیگران، مبتنی بر فهم دقیق از اشکالات مرحوم شیخ است. دلیل دوم قائلین به کشف، از دو مقدمه تشکیل شد؛ یک مقدمه این بود که اجازه، رضایت به مضمون عقد است و مقدمهی دوم این بود که مضمون عقد، نقل من حین العقد است. مرحوم شیخ مقدمهی اول را پذیرفتند، اما مقدمهی دوم را نپذیرفته و میفرماید نمیتوان گفت مضمون عقد، مقیّد به نقل «من حین العقد» است و این «من حین العقد»، ظرف برای نقل است نه قید برای نقل. بنابراین، نمیتوانیم بگوئیم این مضمون العقد، عبارت از نقل مقیّد به زمان نقل است، بلکه مضمون عقد، اصل نقل و انتقال بین مشتری و بایع است و زمان هم، ظرفش هست.خلاصه آنکه؛ مرحوم شیخ انصاری یک پایهای را گذاشت و آن اینکه؛ نقل «من حین العقد» مضمون عقد نیست یا من حین العقد، قیدیت ندارد، بلکه ظرفیت دارد. در ادامه میفرماید از این نکته، دو مطلب روشن میشود که اینها را عرض میکنیم و بعد از این، دو عبارت «لأجل ما ذکرنا» و یک «و الحاصل» دارند و یک «بتقریر آخر» دارند و یک «بعبارةٍ اُخری»، که باید دید آیا مرحوم شیخ میخواهد نکتهی خاصی را بگوید؟ چون دأب مرحوم شیخ همیشه همین است که در «و الحاصل» یک نکتهای میگوید و در «بعبارةٍ اُخری» نکتهی دیگری میگوید.
ادامه اشکال اول مرحوم شیخ بر دلیل دوم کاشفیها
ایشان در «و لأجل ما ذکرنا» نخست میفرماید مراد از مفهوم «قبلتُ»، این است که مشتری، ایجاب را قبول میکند یعنی بگوئیم بایع چه زمانی ایجاب را میخواند؟ همان زمانی که ایجاب را میخواند، میگوید از همین زمان من میخواهم ملکیت این مال را به تو منتقل کنم. اگر این نقل من حین الایجاب، قید برای ایجاب باشد، باید معنای «قبلتُ» چه باشد؟ یعنی قبول کردم نقل من حین الایجاب را، در حالی که نه عقلا و نه شرع، احدی این حرف را نمیزند. هیچ کس نمیگوید تا «قبلتُ» تمام شد، از آن زمانی که بایع ایجاب را خواند، ملکیت از آن زمان حاصل شده است.[1]حال فرض کنید در این نقل و انتقالهایی که گاهی اوقات در دو سه ثانیه قیمت بالا و پائین میرود (مانند نقل و انتقالهای نفت یا بورس)، شیخ میفرماید چون ایجاب، مقیّد به حین الایجاب نیست، ایجاب در همان زمان قرار میگیرد، آن زمان هم ظرف برای ایجاب است، روی همین جهت است که میفرمایند «قبلتُ» و قبول، معنایش «وقوع الملک من زمان الایجاب» نیست در حالی که قبول هم، مثل اجازه است یعنی همانگونه که در اجازه میگوئیم رضایت به مضمون عقد است، قبول نیز رضایت به مضمون ایجاب است.
اشکال: اینجا یک إن قلتی را مرحوم شیخ مطرح کرده و میفرماید اگر مستشکلی بگوید اینکه در باب قبول و ایجاب، ملکیّت بعد از قبول میآید و احدی نگفته که وقتی «قبلتُ»، رضایت به ایجاب ملکیّت از حین ایجاب است، نه از این جهت است که شما (شیخ) دنبالش هستید. شما دنبال این هستید که اثبات کنید نقل من حین العقد یا نقل من حین الإیجاب، قیدیت ندارد، بلکه ظرفیت دارد. مستشکل میگوید این از این باب نیست که این قیدیت ندارد، بلکه از این باب است که شارع و عقلا از اول آمدند اینگونه اعتبار کرده و گفتند تا ایجاب و قبول نیاید، ملکیّت حاصل نمیشود. شارع و عقلا این مرکب را سبب مملّک قرار دادند. سبب، مرکب از ایجاب و قبول است، مسبب ملکیّت است و تقدّم ملک بر سبب محال است و میشود تقدیم مسبب بر سبب یا جزء سبب. اگر بگوئیم ملکیت قبل از قبول آمده، به این معناست که مسبب بر یک جزء از اجزاء سبب، تقدّم پیدا کرده و هذا محالُ.
بنابراین، مستشکل به جناب شیخ میخواهد بگوید این ربطی به کلام شما ندارد. شما باید در ما نحن فیه، اثبات کنید که مضمون عقد حین العقد قیدیت ندارد، این چه ربطی به بحث ایجاب و قبول دارد؟ یعنی اینکه بگوئیم اگر قبول هم رضایت به ایجاب است، پس اگر بگوئیم آن هم من حیث الایجاب است، پس بعد از قبول باید ملکیّت من حین الایجاب باشد در حالی که کسی نگفته، این ربطی به فرمایش شما ندارد. در باب ایجاب و قبول، ایجاب جزء اول سبب است، قبول جزء دوم سبب است و تا این سبب مرکب نیاید، مسبب نمیآید. اگر بخواهیم بگوئیم قبل از قبول، ملکیت آمده این میشود تقدیم مسبب بر سبب و این درست نیست.
پاسخ: مرحوم شیخ در جواب میفرماید سببیت به چه معناست؟ شما که میگوئید این عقد، «سببٌ للملکیة» به چه معناست؟ سبب یعنی شارع آمده امضاء کرده این ایجاب و قبول را. شما فکر کردید یک حرف جدیدی مطرح میکنید و غیر از آن مطلب ماست؟ وقتی میگوئیم این «سببٌ» یعنی شارع آمده این ایجاب و قبول را سبب قرار داده و امضا کرده، اگر ما با دلیل خارجی اثبات کردیم این نقل من حین الایجاب، قید برای ایجاب است، چارهای ندارید بگوئید ملکیّت از حین ایجاب واقع میشود؛ زیرا شارع همین ایجاب و قبول را امضا کرده و شارع نیامده یک چیز جدید دیگری بیاورد.
توضیح آنکه؛ یک وقت میخواهیم بگوئیم این سبب، تکوینی است، در سبب تکوینی، تا آن جزء اخیر علّت تامه نیاید، اصلاً معلول و مسبب نمیآید، اما این سببیّت در اینجا را شارع امضا کرده، وقتی شما میگویید عقد نکاح، «سببٌ للنکاح»، یعنی شارع امضا کرده، عقد بیع «سببٌ للملکیه» یعنی شارع امضا کرده این ایجاب را. حالا میآئیم بحث را میبریم در خود ایجاب؛ یا میگوئیم نقل من حین الایجاب قیدیت دارد یا میگوئیم ظرفیت دارد. اگر من حین الایجاب قیدیت داشته باشد یعنی ملکیّت از حین ایجاب باید بیاید، شارع هم باید همین را امضا کرده باشد. مرحوم شیخ میفرماید «ما معنی السببیة»، آیا سببیت غیر از این معنا دارد که شارع بیاید این را امضا کند؟ «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» یعنی شارع، سببیت ایجاب و قبول را امضا کرده، اگر گفتیم مضمون ایجاب قیدیّت دارد، نقل من حین الایجاب، شارع همین را امضا کرده است.
ایشان در «و لأجل ما ذکرنا ایضاً» دوم، میفرماید مسئلهی نقل من حین الایجاب، این قیدیّت ندارد، ظرف است و چون قیدیت ندارد، اگر یک عقدی بعداً فسخ شد، نتیجه فسخ، «من حین الفسخ» است «لا من زمان العقد»، مشهور نیز الآن همین را میگویند. اگر یک عقدی بین دو نفر برقرار شد، منتهی بعد از چند روز فسخ کردند (مثلاً بایع برای خودش خیار فسخ قرار داد تا ده روز و روز دهم آمد معامله را فسخ کرده و از خیار فسخش استفاده کرد)، در آنجا بحث کردند که آیا این فسخ میخورد به خود عقد یعنی از زمان عقد فسخ شده (در نتیجه نماءات طرفین در اینجا، برای مالک اصلیاش میشود)، یا «من حین الفسخ» است و نماءات برای همان کسی است که فعلاً، به او منتقل شده میشود؟ مشهور قائلاند به اینکه «الفسخ فسخٌ من حین الفسخ، إنحلالٌ من حین الإنحلال لا من زمان العقد».
مرحوم شیخ میخواهد بگوید اگر ما آمدیم من حین النقل را، قید برای ایجاب یا قید برای عقد قرار دادیم، لا محاله باید بگوئیم فسخ، «فسخ من حین العقد» است نه «من حین الفسخ». بعد میفرمایند اجازه نیز، «اجازةٌ من حین الاجازه» است و فسخ نیز نظیر اجازه است. مرحوم شیخ، در اینجا بین فسخ و رد فرق گذاشته و میفرماید «الرد لا یتعلّق إلا بمضمون العقد و هو النقل من حینه»؛ یک مقدار در عبارت شیخ به نظرم میرسد اضطراب وجود دارد. با یک نگاه مرحوم شیخ میخواهد بین فسخ و رد فسخ بگذارد و بگوید «الفسخ فسخٌ من حین الفسخ»، اما «الرد ردٌ من حین العقد»، اصلاً ظاهر عبارت شیخ همین است که بین فسخ و رد فرق است و بعد در ردّ، میفرماید رد میخورد به خود عقد، چون دارد رد میکند عقد را از همان زمانی که واقع شده، در فسخ از همین زمان تا حالا بوده، اما از این زمان میخواهم عقد را فسخ کنم، ردی که مالک در معاملهی فضولی انجام میدهد.
تا اینجا میخواهیم بگوئیم اگر این نقل من حین العقد قیدیّت برای عقد داشته باشد، فسخ نیز باید از حین العقد باشد در حالی که میگوئیم «الفسخ من حین الفسخ لا من حین العقد». بعد میفرمایند «و الفسخ نظیر الاجازه» که اجازه هم میشود «من حین الاجازه»، اما اینجا اگر عبارت را اینگونه بخوانیم «و الفسخ نظیر الاجازة و الرد لا یتعلّق إلا بمضمون العقد و هو النقل من حینه»، این تهافت پیدا میکند؛ صدرش میگوید «الفسخ من حین الفسخ»، بعد میگوید «نظیر الاجازة و الرد من حین العقد». بنابراین، به نظر ما عبارت باید اینگونه خوانده شود «و الفسخ نظیر الاجازة»، اما «و الرد لا یتعلق إلا بمضمون العقد و هو النقل من حینه».[2]
خلاصه آنکه؛ اساس مطلب این است که بستگی دارد به اینکه این «من حین النقل» را، قید ایجاب و عقد قرار بدهیم یا خیر؟ اگر قید قرار دادیم این ردّ، من حین العقد میشود، اما اگر قید قرار ندادیم و ظرف قرار دادیم، رد من حین الرد میشود، فسخ و اجازه هم به همین صورت. به همین دلیل، در پایان میفرماید همهی اینها کشف از این میکند که زمان نقل، ظرف است، امضاء، رد و فسخ «یتعلق بنفس المضمون دون المقیّد بذلک الزمان». در آخرش همین کلی را دارند که اینها، همه یکسان است. عبارت اول یک مقدار اضطراب دارد مگر اینکه ذیل را قرینه بگیریم و ردّ را نیز عطف به اجازه کرده و بگوئیم «الفسخ نظیر الاجازة و الرد»، منتهی اگر مرحوم شیخ عبارت «من حینه» را از «لا یتعلق إلا بمضمون العقد و هو النقل من حینه» حذف میکرد، عبارت خیلی روشن بود.
عبارت «و الحاصل» در اشکال نخست
مرحوم شیخ در ادامه میفرماید حاصل اینکه اگر مالک بگوید «رضیتُ بانتقال مالی إلی زید» و اشارهای به این انشاء فضولی نکند و فقط رضایت به مسبب بدهد، قائل به کشف نمیتواند بگوید مقیّد به زمان است و کشف از این میکند که از همان زمان، ملکیت است، این رضایت، رضایتِ مسبب است. مرحوم شیخ میخواهد بفرماید آنجایی که میگوید «رضیتُ بالعقد»، این بحثها پیش میآید که آیا «من حین العقد» را قید بگیریم یا ظرف؟ و مجالی برای قول کاشفیّت مطرح میشود.به بیان دیگر؛ مرحوم شیخ در این «و الحاصل»، میخواهد بگوید در بعضی از صور، مجالی برای کاشفیها باقی نمیماند و آن در جایی است که مالک، اصلاً اشارهای به انشاء فضولی نکند و پس از اینکه فهمید فضولی معاملهای انجام داده، خودش الآن بگوید «رضیتُ بانتقال مالی إلی زید» و فقط مسبب را بیان میکند، در اینجا نمیشود قائل به کشف بگوید آن عقد، مقید بوده من حین العقد، این رضایت هم رضایت به آن است، پس ملکیّت از همان زمان حاصل شده.
مرحوم شیخ در ادامه، این سؤال را در «و الحاصل» مطرح میکند که آیا رضایت به مسبب معنا دارد؟ شیخ میفرماید بله؛ معنا دارد شاهدش نیز این است که اگر یک نکاح فضولی برای یک زنی واقع شده باشد، این زن از این مرد تمکین کند، میشود رضایت مسبب، خود تمکین مسبب برای این نکاح فضولی است. بنابراین، رضایت به مسبب معنا دارد. مرحوم شیخ میگوید کسی در ذهنش نگوید مگر میشود من رضایت به مسبب بدهم بدون توجه به انشای فضولی؟ میفرماید بله میشود.
خلاصه آنکه؛ مرحوم شیخ در این «والحاصل»، دو مطلب مهم بیان کرده؛ یک مطلب این است که بین رضایت به عقد و رضایت به نتیجة العقد، فرق وجود دارد، برای کاشفیها جایی مجال وجود دارد که مالک رضایت به عقد بدهد، اما اگر رضایت به نتیجة العقد داد (یعنی مسبب) «لا مجال للقول بالکشف ابداً». دوم اینکه آیا رضایت به نتیجه و مسبب بدون التفات به سبب ممکن است؟ که شیخ این را ممکن میداند.[3]
عبارت «بتقریرٍ آخر» در کلام مرحوم شیخ
بعد میفرماید «بتقریرٍ آخر»؛ اجازهی مالک، قائم مقام رضایت مالک و اذن مقرون به انشاء فضولی است یا اینکه جای انشاءش است (یعنی یا جای رضای مالک مقرون به انشاء است یا جای خود انشاء است) «فلا یصیر المالک بمنزلة العاقد إلا بعد الاجازه مالک چه زمانی به منزله عاقد میشود؟ مگر اینکه اجازه بدهد، وقتی اجازه داد میشود «بمنزلة العاقد». بنابراین، اجازه «إما شرطٌ أو جزء سببٍ للملکیة»، تا شرط یا جزء سبب برای ملکیت نیاید، خود ملکیت معنا ندارد.
نظری ثبت نشده است .