موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیلة 8 (ادامه بیع فضولی)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۳/۱۲/۲۰
شماره جلسه : ۸۹
-
خلاصه بحث گذشته
-
ادامه کلام محقق یزدی
-
صورت پنجم از کشف؛ کشف حقیقی شرطی
-
صورت ششم؛ کشف حقیقی دهری
-
بحث اخلاقی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
سخن در اقسام کشف حقیقی و حکمی است. بیان شد که مناشئ این احتمالات و آنچه سبب برای این احتمالات متعدد شده، چیست و مشغول بیان این احتمالات بودیم. برای کشف حقیقی صرف (بر حسب آنچه مرحوم سید یزدی در حاشیه مکاسب فرمودند)، سه صورت ذکر شد[1]، بعد کشف حقیقی تعقّبی را بیان کرده و گفتیم یک عدهای تعقّب را شرط میدانند؛ «تعقّب العقد للإجازة»، اما خود اجازه را شرط نمیدانند.آنچه هست این است که این عقد، متّصف به این تعقب شود و فرق تعقب اجازه با خود اجازه، در دو مطلب گفته شد. این دیدگاه را عدهی زیادی از بزرگان قائل شدند از جمله؛ مرحوم صاحب هدایة المسترشدین، صاحب فصول، فاضل نراقی.[2]
ادامه کلام محقق یزدی
یک عبارتی را مرحوم سید از جواهر آورده (و صاحب جواهر نیز به عنوان احتمال ذکر کرده) و آن اینکه «بعد ما حکم بجواز تأخر الشرط فی الشرعیّات و أنها لیست کالعقلیات»؛ صاحب جواهر برخلاف شیخ انصاری، قائل به این است که شرط شرعی مانند شرط عقلی نیست.بعد از این کلام میفرماید «یمکن کونه مثلها بناءً علی أنّ الشرط أن یحصل الرضا» یعنی ما شرط شرعی را مانند شروط عقلیه قرار بدهیم «بناءً علی أنّ الشرط ان یحصل الرضا لا حصوله فعلاً» یعنی خود حصول فعلی رضا و اجازه را شرط قرار ندهیم. «یحصل الرضا» به این معناست که این عقد، متعقّب للرضا بشود و بگوئیم خود رضایت که حاصل شد، این عقد متعقب للرضا میشود و این عنوان تعقب درست میشود.
البته گرچه مرحوم سید این عبارت صاحب جواهر را به تعقّب الاجازه معنا کرده، اما احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن این است که بگوئیم صاحب جواهر میخواهد بگوید علم به حصول رضا کفایت میکند، علم به این ولو اینکه هنوز بالفعل نیامده، علم به حصول رضایت کافی است و دیگر ربطی به مسئلهی تعقب نداشته باشد.
به هر حال، مرحوم سیّد این عبارت صاحب جواهر را، به همین تعقب الاجازه برگردانده و میگوید صاحب جواهر این را به عنوان یک احتمال پذیرفته است، اما به نظر میرسد کلام صاحب جواهر، ربطی به مسئلهی تعقب ندارد. خلاصه آنکه؛ کشف حقیقی صرف، سه صورت داشت. کشف حقیقی تعقّبی را نیز بیان کردیم.
صورت پنجم از کشف؛ کشف حقیقی شرطی
مرحوم سید میفرماید صورت پنجم کشف حقیقی واقعی، آن است که «کون نفس الاجازة المتأخره شرطاً»؛ خود اجازهی متأخر شرط باشد «فیکون الشرط وجودها فی المستقبل»؛ خود اجازهی متأخره و وجود استقبالی اجازه، عنوان شرطیت را دارد به نحو شرط متأخر نه تعقّب اجازه. بعد میفرماید «و هذا ظاهر المشهور»؛ مشهور همین را قائل شدند.نام این قسم از کشف را میتوان کشف حقیقی واقعی یا کشف حقیقی شرطی گذاشت (که در بعضی از کتابها این را به عنوان کشف حقیقی شرطی ذکر کردند که خود اجازه شرط است، آن هم نه تعقّب و نه چیز دیگر، آن هم وجود استقبالیاش شرط به نحو شرط متأخر است).
مرحوم سید میفرماید «و اختاره فی الجواهر صریحاً»؛ این قسم را به صاحب جواهر نیز نسبت میدهد که صاحب جواهر همین را اختیار کرده «و إن احتمل فی آخر کلامه ما نقلنا عنه»؛ اگرچه آن کشف حقیقی تعقّبی را به صورت احتمال در آخر کلامش آورده است.[3]
صورت ششم؛ کشف حقیقی دهری
کشف حقیقی دهری، به این معناست که اجازه یک وجود زمانی دارد که میگوئیم در فلان زمان واقع میشود و وقتی وجود زمانی هست، زمان مبدأ میشود برای تقدّم و تأخر (میگوئیم این انسان قبل از آن زمان بوده که میشود متقدّم، این اجازه بعد از آن زمان است که می شود متأخر) که تقدم و تأخر و طولیت زمانی، تماماً در ظرف زمان معنا دارد.فلاسفه در علم فلسفه، یک عنوان دهری را قائل شدند که عنوان دهری، فوق زمان است. فرض کنید خود وجود ملائکه و مجرّدات نیز در آن قرار میگیرند. خودِ زمان نیز در او قرار میگیرد. این که میگوییم عنوان فوق زمان را دارد، از آن تعبیر میکنند به عالم دهر. در عالم دهر آنچه که در عالم زمان، بینشان تقدّم و تأخر به حسب طولی هست، آنجا همه در عرض یکدیگرند و دیگر زمان معنا ندارد.
برخی از فقهایی که یک مقداری مزاج فلسفی داشتند، گفتهاند خود اجازه، از حیث زمانی شرط نیست، بلکه آنچه شرطیت دارد، وجود دهری اجازه است و میگویند ما قائل به کاشفیّت میشویم از باب اینکه اجازه «بوجودها الدهری» یعنی به وجود خودش در عالم دهر، شرطیت دارد نه «بوجودها الزمانی» که عنوان متأخر را دارد.[4]
خودِ عالم ذرّ نیز در دهر قرار گرفته، اما نه اینکه بگوئیم این، عین عالم دهر است. در زمان اینگونه تجسّمش قرار میگیرد یعنی فرض که شاید آنچه که به عنوان مُثُل افلاطونیه میگویند، آن نیز در عالم دهر قرار بگیرد، کسی هم قبول نکرده.
خلاصه آنکه؛ بگوئیم کشف حقیقی به این معناست که «الشرط هو الوجود الدهری للإجازة». مرحوم آخوند و مرحوم نائینی، این نظریه را به میرزای شیرازی بزرگ نسبت دادند و نقل شده که میرزا نیز، از این نسبت تعدّی داشته که من چنین نظری را ندارم. «الشرط هو الوجود الدهری للإجازة و أنه و إن کان بحسب الزمان متأخراً إلا أنه بحسب وعائه الدهری مقارنٌ».
مرحوم نائینی میفرماید آنچه که در وجودات زمانی، تقدّم و تأخر و طولیّت دارند (در زمانی ساعت 2 حتماً بعد از ساعت یک است)، اینها روشن است و تمام طولی است، اما اینها در عالم دهر عنوان عرضی را دارند.
مرحوم سیّد در ادامه، به سراغ کشف حکمی رفته و برای کشف حکمی دو صورت ذکر میکند[5] که در نتیجه صور کشف در کلام مرحوم سیّد، مجموعاً هشت صورت میشود.
بحث اخلاقی
در بعضی از جلسات گذشته، یک مقداری از این روایت را خواندیم و مجدداً همین روایت را مطرح میکنیم.«عبدالله بن سنان» از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند (بر حسب آنچه در کتاب وسائل الشیعه (کتاب الجهاد) ابواب جهاد النفس «باب وجوب الیقین بالله فی الرزق و العمر و النفع و الضر» آمده است):
«قَالَ(عليه السلام): مِنْ صِحَّةِ يَقِينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لَا يُرْضِيَ النَّاسَ بِسَخَطِ اللهِ وَ لَا يَلُومَهُمْ عَلَى مَا لَمْ يُؤْتِهِ اللهُ فَإِنَّ الرِّزْقَ لَا يَسُوقُهُ حِرْصُ حَرِيصٍ وَ لَا يَرُدُّهُ كَرَاهِيَةُ كَارِهٍ وَ لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ فَرَّ مِنْ رِزْقِهِ كَمَا يَفِرُّ مِنَ الْمَوْتِ لَأَدْرَكَهُ رِزْقُهُ كَمَا يُدْرِكُهُ الْمَوْتُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِّ وَ السَّخَطِ.»[6]
پرسش: اینکه میگویند خدا بین مرء و قلبش حائل میشود، تصورش به چه صورت است؟
پاسخ: دو احتمال در آیه شریفه «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[7] وجود دارد؛ احتمال نخست: به این معناست که گاهی اوقات قلب انسان، فکر و دل انسان یک تصمیمی را میگیرد و دنبال این است که این را اجرا کند. این یک احتمال که بگوئیم خدا نسبت به آنچه که این فکر کرده یا آرزو دارد حائل میشود و نمیگذارد که این به آن برسد، همانگونه که حائل، مانع از رسیدن یک شیء به شیء دیگر است. «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» یعنی انسان الآن میگوید من میخواهم خانهی کذا پیدا کنم، خدا حائل میشوم، مقام و ثروتی پیدا کنم، یک امری از امور، حتی ممکن است در مسائل علمی هم باشد، اما خدا حائل و مانع میشود از اینکه این شخص به مقصود خودش برسد. این احتمالی که ما عرض کردیم همین است که «عرفت الله بفسخ العزائم»[8]، که «ان الله یحول بین المرء و قلبه» این است.
احتمال دوم: (که به نظر میرسد از احتمال اول قویتر باشد) این است که «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»، این لطفی است که خدای تبارک و تعالی میخواهد نسبت به این انسان کند. «یحول بین المرء و قلبه»، قلب محل واردات است؛ هم واردات شیطانیه و هم واردات رحمانیه. محل خطور خواطر است، هم خواطر شیطانیه و هم خواطر رحمانیه. اگر انسان باشد و قلب خودش، این زمینهی برای اینکه خواطر شیطانیه یا حالات شیطانیه برای او بیاید، فراهم و فراوان است، اما وقتی میگوئیم خدای تبارک و تعالی «یحولُ بین المرء و قلبه» به این معناست که خداوند به این انسان لطفی میکند و سبب میشود آنچه بر قلب او وارد میشود، یک امر خدایی باشد، یک امر رحمانی باشد، یک امر غیر شیطانی باشد.
البته این احتمال (که با این سازگاری دارد که «إن الله قد یحول بین المرء و قلبه») با ظاهر آیه سازگاری ندارد؛ زیرا ظاهر آیه این است که خدای تبارک و تعالی، همیشه «یحول بین المرء و قلبه». ما اگر این آیهی شریفه را با این دید در نظر بگیریم که یک امر کلی است، «إنّ الله یحول دائماً بین المرء و قلبه». بعد با همان احتمال اول سازگاری دارد. اگر بگوئیم این «إنّ الله یحولُ» یعنی «فی بعض الموارد یحول، قد یحول بین المرء و قلبه» این با احتمال دوم سازگاری دارد.
نکته1: هدایت قرآن، فقط هدایت تفسیری و رسیدن به بطون قرآن نیست. خواندن قرآن تمام وجود انسان را در هر باری که انسان قرآن میخواند متحول میکند و این تحوّل را، از همین آیه نیز میتوانیم استفاده کنیم، «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» یعنی شما اگر قرآن هم خواندید، «أَنَّ اللَّهَ»؛ هم کلام الله است انتساب به خدا دارد، این هم «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» است، سبب میشود که خواطر شیطانی بر او نیاید، یک مانعیّتی ایجاد میکند، عقلش را قویتر میکند، عقلش را نورانیتر میکند، مفاسد را بر این انسان روشنتر میکند، بفهمد که باطنش چیست و چه مفسدهای دارد، این «یحول» از این جهت است.
نکته2: «و اعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه» (که اینها را باید سعی کنیم دقیقش را بخوانیم مخصوصاً آیات قرآن را هم حتی «إنّ» و «أنّ» را هم نباید اشتباه خوانده شود) یعنی «و اعلموا أنّ الله یحول بین أن یعلم أن الباطل حقٌّ» یعنی یکی از مشکلات بشر امروز، چه مسلمان و چه غیر مسلمان (که این هم از وسائلی شیطانی و از حربهها و راههای شیطان است) این است که باطل را حق جلوه میدهد و حق را باطل جلوه میدهد. گاهی اوقات شما دیدید یک مطلبی را که انسان میداند غیر صحیح است، ولی اینقدر صغری و کبری برایش میچیند و آن را یک چیز قشنگی جلوه میدهد. «أن الله یحول بین المرء و قلبه» یعنی دیگر بین مصداق حق و باطل خلط نمیکند و این هم یک مطلب خیلی مهم است. ما اگر بتوانیم خودمان را متخلّق به کلام الهی کنیم، خودمان را متخلّق کنیم به وسیلهی این عباداتی که خدا برای ما قرار داده، میان حق و باطل را خلط نمیکنیم.
پرسش: یکی از سؤالاتی که مردم از شما میکنند، این است که چرا اینقدر ما نماز را باید تکرار کنیم؟ صبح و ظهر و شب؟
پاسخ: میگوئیم شما در تمام ایام زندگیتان مواجه هستید با مسئلهی حق و باطل. از آن آنی که از خواب بلند میشوید و میخواهید یک کاری انجام بدهید، نمیدانید این حق است یا باطل؟ دیدید گاهی اوقات انسان در یک مسئلهی خیلی جزئی عادی، متحیّر و سرگردان است و نمیداند این کار درست است یا خیر؟ تا برسیم مسائل خیلی مهمتر.
گاهی اوقات انسان برای اینکه بخواهد شغلی را انتخاب کند، باید سالها وقت مصرف کند، بخواهد ازدواجی کند برای خودش، برای فرزندش، سالها باید وقت صرف کند که چه کسی مناسب است و چه کسی مناسب نیست، و فراوان است یعنی شما مسائل و قضایایی که در جامعه برای شخص، خانواده، اجتماع اتفاق میافتد، این بیشمار است که آدم میماند حق چیست و باطل چیست؟ این تکرار نماز، سبب این میشود که خدای تبارک و تعالی نسبت به انسان، عنایت بیشتری داشته باشد و در این بزنگاهها، دست انسان را بگیرد و انسان بتواند حق را از باطل تشخیص بدهد.
مخصوصاً در زمان ما واقعاً تشخیص حق از باطل به یک معنا واقعاً کار دشواری است. الآن اشخاص را آدم میبیند که در همین لباس روحانیت سوابق خیلی خوب، آدمهای از جهت علمی خیلی خوب، از جهت انقلابی و تقوایی خوب، همه ریشهدار و سوابق خوبی دارند، اما در یک مطلب، دو نظر مختلف میدهند که کاملاً مغایر با هم هستند.
ما طلبهها میخواهیم ببینیم حق کدام و باطل کدام است؟ بالأخره هر دوی این نظرها که نمیتواند حق باشد، ما هم زیاد به این مسئله نیاز داریم یعنی قشر ما طلبهها برای تشخیص حق از باطل، به مراتب از نوع مردم محتاجتریم و لذا اینکه انبیاء و ائمه(علیهم السلام)، عباداتشان بیشتر از مردم معمولی بوده، یک جهتش همین است.
ما هم به همین ملاک عباداتمان باید بیشتر باشد، تقیّدمان به نوافل باید بیشتر باشد، به قرائت قرآن باید بیشتر باشد، به رعایت زبان باید بیشتر باشد، چیزی که متأسفانه الآن در حوزه ما خیلیها نسبت به آن گلایه دارند، شکایت دارند، از رها بودن زبان ما طلبهها که اینقدر رهاست که هر حرفی را بدون تأمل و اینکه ببینیم درست است یا درست نیست، چه نتیجهای را میخواهد داشته باشد و یا چه نتیجهای ندارد؟ انسان میزند.
ما علمای بزرگی را خودمان دیدیم و برایمان نقل کردند، یک کسی نقل میکرد که مثلاً فرض کنید مرحوم علامه طباطبائی(رضوان الله تعالی علیه)، یک جا اگر دو ساعت مینشست، تا مورد سؤال قرار نمیگرفتند، چیزی نمیفرمود. این در روش بزرگان ما بوده. حالا ما تا به یک مجلسی وارد میشویم، از مبدأ و معاد و دنیا و آخرت و سیاست و اقتصاد و همه چیز میخواهیم اظهار نظر کنیم و بگوئیم در همه چیز هم نظر ما صحیح است.
ما زیاد نیاز داریم به مسئلهی «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»، ببینید واقعاً خدا چقدر در بین ما و قلب ما حائل است. این خودش یک ملاک خیلی روشنی است. وقتی میخواهیم حرف بزنیم، برای خدا میزنیم یا نه؟ نگاهمان برای خدا هست یا نه؟ خودمان، زندگیمان، بچههایمان، واقعاً زمانه زمانهی عجیبی شده، دیروز من داشتم یک بخشی از تلویزیون را میدیدم در برنامهای به نام «بیراهه»، بسیاری از مسائل اینترنتی و فضاهای مجازی، وایبر، واتسآپ که آمده، دارد زندگیها را نابود میکند، بین زندگی طلبه و غیر طلبه هم در این جهت فرقی ندارد.
خیلی مراقب باشید واقعاً مراقب باشید، مراقبت کنید، هم از خدا کمک بخواهیم و هم خودمان تدبیر کنیم. ببینیم که بچههایمان با چه کسانی ارتباط دارند و در چه گروههای قرار دارند. اینها چیزهایی نیست که ما بخواهیم از آن بگذریم و به آن بیاعتنا باشیم.
نظری ثبت نشده است .