موضوع: صلاة قضاء (مواسعه و مضایقه)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۱۰/۳۰
شماره جلسه : ۵۹
-
خلاصه جلسه گذشته
-
بیان روایت «غرانیق» در شان نزول آیه 52 سوره حج
-
تفسیر فخر رازی در نقد این روایت
-
نقل های دیگری از روایت
-
نظر حضرت استاد پیرامون روایت
-
جمع بندی حضرت استاد از تفسیر آیه 52 سوره حج
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در جلسه گذشته آیه شریفه «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»[1] با موضوع القائات شیطان به انبیاء (علیهم السلام) مطرح و مورد بررسی قرار گرفت، سه احتمال در تفسیر این آیه مطرح شد که به احتمال اول اشکالاتی وارد بود، اما احتمال دوم و سوم مورد پذیرش قرار گرفت.
در مجمع البیان روایتی از ابن عباس و سایرین نقل شده است که بیشتر از جانب عامه روایت میشود.
روي عن ابن عباس و غيره أن النبي ص لما تلا سورة و النجم و بلغ إلى قوله أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى ألقى الشيطان في تلاوته تلك الغرانيق العلى و إن شفاعتهن لترجى فسر بذلك المشركون فلما انتهى إلى السجدة سجد المسلمون و سجد أيضا المشركون لما سمعوا من ذكر آلهتهم بما أعجبهم.[2]
در این روایت آمده است که از ابنعباس و دیگران نقل شده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) زمانی که آیات سوره نجم را تلاوت میکرد و به آیه «أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى»[3] رسید، شیطان در تلاوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) القایی انجام داد و پیامبر این عبارت را خواند: «و تلک الغرانیق العلی وإن شفاعتهن لترتجی». عبارت «تلک» اشاره به همین «لات»، «مناة» و «عزی» دارد و «غرانیق» که جمع «غرنوق» است، به پرندههایی آبی یا سفیدرنگ یا سیاهرنگ گفته میشود که به پرواز درمیآیند.[4] در این روایت گفته شده که این بتها مانند پرندههای یادشده هستند که بالا میروند و نزد خداوند شفاعت میکنند؛ همان اعتقادی که مشرکان داشتند.
فخر رازی در تفسیر خود این روایت را بیان می کند و آن را از لحاظ سندی و دلالی مورد نقد می داند.
هذا رواية عامة المفسرين الظاهريين، أما أهل التحقيق فقد قالوا هذه الرواية باطلة موضوعة و احتجوا عليه بالقرآن و السنة و المعقول. أما القرآن فوجوه: أحدها: قوله تعالى: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ [الحاقة: 44- 46]، و ثانيها: قوله: قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَ [يونس: 15] و ثالثها: قوله: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى فلو أنه قرأ عقيب هذه الآية تلك الغرانيق العلى لكان قد ظهر كذب اللَّه تعالى في الحال و ذلك لا يقوله مسلم و رابعها: قوله تعالى: وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا [الإسراء: 73] و كلمة كاد عند بعضهم معناه قرب أن يكون الأمر كذلك مع أنه لم يحصل و خامسها: قوله: وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا [الإسراء: 74] و كلمة لو لا تفيد انتفاء الشيء لانتفاء غيره فدل على أن ذلك الركون القليل لم يحصل و سادسها: قوله: كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ [الفرقان: 32]. و سابعها: قوله: سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى [الأعلى: 6]. و أما السنة فهي ما روي عن محمد بن إسحاق بن خزيمة أنه سئل عن هذه القصة فقال هذا وضع من الزنادقة و صنف فيه كتابا. و قال الإمام أبو بكر أحمد بن الحسن البيهقي هذه القصة غير ثابتة من جهة النقل ثم أخذ يتكلم في أن رواة هذه القصة مطعون فيهم[5]
فخر رازی در توضیح افسانه غرانیق بیان میکند که این روایت از سوی مفسرانی که به عمق معانی توجه کافی ندارند و بیشتر به ظواهر بسنده میکنند، نقل شده است. سپس میگوید: اهل تحقیق از میان خود علمای عامه این روایت را جعلی و باطل دانستهاند.
وی تأکید میکند که این روایت هم با قرآن، هم با سنت و هم با عقل ناسازگار است. در ادامه، فخر رازی برای اثبات این ادعا به حدود هفت آیه از قرآن اشاره میکند که تناقض این روایت با آیات الهی را نشان میدهند. یکی از آیاتی که وی ذکر میکند، آیات سوره الحاقه است: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ».[6] این آیه به صراحت میگوید که اگر پیامبر سخنی را به دروغ به خدا نسبت دهد، خداوند او را مؤاخذه کرده و به شدیدترین نحو مجازات میکند
آیه دیگری که فخر رازی به آن استناد میکند، آیه «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيم»[7] است، فخر رازی میگوید: چگونه این آیه با ادعای افسانه غرانیق سازگار است؟
آیه دیگری که به این موضوع مرتبط است، آیات سوره نجم است، «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»[8] فخر رازی تصریح میکند: اگر پیامبر بلافاصله پس از این آیه چنین سخنی میگفت، این مستلزم تکذیب خداوند بود، در حالی که هیچ مسلمانی چنین امری را نمیپذیرد.
همچنین، آیات «وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا»[9] نیز مورد استناد وی قرار گرفتهاند، در این آیات تأکید شده که خداوند پیامبر را از افتادن در چنین وسوسهای حفظ کرده است. این آیه نشان میدهد که کفار در تلاش بودند تا پیامبر سخنی برخلاف وحی الهی بگوید، اما خداوند او را ثابتقدم نگاه داشت. فخر رازی این آیات را به عنوان دلایلی برای رد افسانه غرانیق ذکر میکند.
البته در برخی نقلها آمده است که مقصود از «القی الشیطان فی امنیّته»، این است که کفار گفتند: «تلک الغرانیق العلی و أن شفاعتهن لترتجی». در واقع، آنها خواستند این جملات را در آیه داخل کنند و نه اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) خود آن را خوانده باشد. در مجمع البیان بیان شده است:
فهذا الخبر أن صح محمول على أنه كان يتلو القرآن فلما بلغ إلى هذا الموضع و ذكر أسماء آلهتهم و قد علموا من عادته ص أنه كان يعيبها قال بعض الحاضرين من الكافرين تلك الغرانيق العلى و ألقى ذلك في تلاوته توهم أن ذلك من القرآن فأضافه الله سبحانه إلى الشيطان لأنه إنما حصل بإغوائه و وسوسته و هذا أورده المرتضى قدس الله روحه في كتاب التنزيه و هو قول الناصر للحق من أئمة الزيدية و هو وجه حسن في تأويله[10]
مجمع البیان توضیح میدهد که کفار میدانستند؛ هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آیات «أفرأیتم اللات و العزی» را میخواند؛ عادت پیامبر و مسلمانان این است که هرگاه اسمی از لات و عزی و معبودهای آنان بیاورند، ایشان به کفار اشکالی وارد کرده و آنها را مورد نقد و عیبجویی قرار میدهند. به همین دلیل، برخی از حاضران از میان کفار گفتند: «تلک الغرانیق العلی»، این جملات توسط آنها در تلاوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) داخل شد.
سید مرتضی در تنزیه الأنبیاء درباره آیه القی الشیطان فی امنیته میگوید که این سخن مربوط به کفار است که چنین عبارتی را خواندند و دیگران گمان کردند که این بخشی از قرآن است.[11] سپس خداوند این گمان را پاسخ داد و فرمود: «القی الشیطان فی امنیته»، بدین معنا که این کلمات از قرآن نبوده و چیزی نیست که پیامبر (صلی الله علیه و آله) خوانده یا به عنوان قرآن آورده باشد. وی تأکید دارد که این القائات مربوط به کفار است و ارتباطی به پیامبر ندارد.
در برخی نقلهای اهل سنت آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) این عبارات را خوانده و جبرئیل نازل شده و به او گفته: من که این را نگفته بودم، چرا تو این را گفتی؟ این نوع نقلها به وضوح جعلی و غیرمعتبر هستند.
صاحب مجمع البیان می فرماید: اینکه گفته شود این عبارت تلک الغرانیق العلی را کفار خواندند و دیگران گمان کردند که بخشی از آیات قرآن است، نظریه ی صحیح است و از آن دفاع کرده است. وی تأکید دارد که این نظریه تأویلی صحیح و قابل قبول است.
این روایت غرانیق دارای اشکالات متعددی است.
اشکال نخست آن است که این روایت با آیات قرآن سازگاری ندارد. آیات متعددی که پیشتر ذکر شد، تأکید میکنند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگز چیزی را از خود به خدا نسبت نداده و هر آنچه بیان کرده، وحی الهی بوده است.
اشکال دوم این است که هیچیک از روایات مربوط به این قضیه بهطور واضح بیان نمیکنند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) این عبارات را تلاوت کرده باشد.
فخر رازی در تفسیر خود از محمد بن اسحاق بن خزیمه نقل میکند که وقتی از او درباره این داستان سؤال شد، پاسخ داد: این داستان جعلی است و توسط زندیقان ساخته شده است. افزون بر این، محمد بن اسحاق برای رد این قضیه کتابی مستقل نیز تصنیف کرده است.[12]
وی همچنین از ابوبکر بیهقی نقل میکند که گفته است: این روایت از جهت نقل ثابت نشده است. وی همچنین بیان میکند که راویان این داستان مورد طعن هستند و به اعتبار آنها نمیتوان اعتماد کرد.
از سوی دیگر، بخاری که مشهور به جمعآوری احادیث معتبر است، اصلاً این روایت غرانیق را در صحیح خود نقل نکرده است. او تنها نقل کرده که وقتی آیات أفرأیتم اللات و العزی خوانده شد، مسلمانان و مشرکان به سجده افتادند، اما هیچ اشارهای به حدیث غرانیق در این نقل وجود ندارد.[13]
یکی از احتمالات مطرحشده درباره عبارت «القی الشیطان فی امنیته» این است که واژه تمنّی را به معنای تقدیر یا قرائت بگیریم. این برداشت مبتنی بر تفسیری از واژه تمنّی است که به معنای نهایة التقدیر یا نهایت برنامهریزی تعبیر میشود. در این نگاه، واژه منیّه به معنای نهایت تقدیر عمر انسان است و امنیّه نیز به نتیجهی این تقدیر اشاره دارد.
بنابراین، اگر تمنّی به معنای قرائت در نظر گرفته شود، عبارت القی الشیطان فی امنیّته چنین تفسیر میشود که شیطان در دل کفار وسوسه ایجاد کرد تا آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرائت میکرد را باور نکنند. این وسوسهها مانع از پذیرش و تصدیق آیات الهی توسط آنان میشد.
همچنین، اگر تمنّی به معنای آرزو و تقدیر قلبی باشد، میتوان گفت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از تلاوت آیات الهی برای مردم آرزو و تمنای هدایت و سعادت آنان را داشت. اما شیطان در این فرآیند دخالت میکرد و با ایجاد انحراف و وسوسه در دل مردم، اجازه نمیداد که آنان به پیام الهی ایمان بیاورند.
یکی از روایتهای مرتبط با آیه مورد بحث، روایتی از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است که در احتجاج طبرسی نقل شده است.
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ- يَعْنِي أَنَّهُ مَا مِنْ نَبِيٍّ تَمَنَّى مُفَارَقَةَ مَا يُعَانِيهِ مِنْ نِفَاقِ قَوْمِهِ وَ عُقُوقِهِمْ وَ الِانْتِقَالَ عَنْهُمْ إِلَى دَارِ الْإِقَامَةِ إِلَّا أَلْقَى الشَّيْطَانُ الْمُعْرِضُ لِعَدَاوَتِهِ عِنْدَ فَقْدِهِ فِي الْكِتَابِ الَّذِي أُنْزِلَ عَلَيْهِ ذَمَّهُ وَ الْقَدْحَ فِيهِ وَ الطَّعْنَ عَلَيْهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ فَلَا تَقْبَلُهُ وَ لَا تُصْغِي إِلَيْهِ غَيْرُ قُلُوبِ الْمُنَافِقِينَ وَ الْجَاهِلِين وَ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ بِأَنْ يَحْمِيَ أَوْلِيَاءَهُ مِنَ الضَّلَالِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مُشَايَعَةِ أَهْلِ الْكُفْرِ وَ الطُّغْيَانِ الَّذِينَ لَمْ يَرْضَ اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَهُمْ كَالْأَنْعَام[14]
حضرت امیر (علیه السلام) در این روایت می فرماید: هیچ پیامبری نبود که آرزو نکند نفاق قوم خود پایان یابد و عقوق آنان به اطاعت و هدایت تبدیل شود. همچنین پیامبران آرزو میکردند که مردم از دنیا به سوی دار اقامت حقیقی (آخرت) با هدایت کامل منتقل شوند. اما شیطان به دلیل عداوتش با پیامبران و مردم، تلاش میکرد تا با القاء شبهات و وسوسهها، در کتابی که بر پیامبران نازل شده بود و در قلوب مردم انحراف ایجاد کند. شیطان میگفت: این وعدهها حقیقت ندارد، قیامتی نیست، حساب و کتابی وجود ندارد و به پیامبران اعتماد نکنید. این القائات شیطانی باعث تردید و انحراف در برخی از مردم میشد.
با این حال، خداوند با رحمت و قدرت خود، آنچه شیطان القاء میکرد را از دل مؤمنین میزدود و تأثیر القائات شیطانی را از قلبهای مؤمنین محو میکرد. تنها گروهی که به وسوسههای شیطان گوش میدادند، منافقین و جاهلان بودند. سپس خداوند آیات خود را محکم و آشکار میساخت و اولیای خود را از گمراهی و دشمنی شیطان حفظ میکرد و ایمان و هدایت را در دل آنان استوار میساخت.
مطلبی که در جلسه گذشته نیز ذکر شد، قرابت نزدیکی با روایت احتجاج طبرسی دارد. در این روایت نیز بیان شد که وسوسههای شیطان نه در کلام و قرائت پیامبر، بلکه در قلوب مردم رخ میداد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) همواره آرزو داشت که مردم با پذیرش دستورات الهی، به سمت مدینه فاضله و هدایت کامل حرکت کنند. اما شیطان در تلاش بود تا با القاء شک و شبهه در قلوب مردم، آنان را از باور به وعدههای الهی بازدارد. او وسوسه میکرد که این وعدهها خیالی، باطل و نادرست هستند.
در این میان، خداوند متعال سنت خود را به کار میگرفت و مردم را از وسوسههای شیطان حفظ میکرد، این نشاندهنده سنت الهی در حفظ انسانها از دسترسی مطلق شیطان است. اگرچه شیطان مأموریت الهی در امتحان بشر دارد، اما این مأموریت به گونهای نیست که انسان کاملاً در اختیار او قرار گیرد؛ خداوند همواره مراقب و حافظ مؤمنین است.
از سوی دیگر، با تأمل در آیه و ادله عقلی، روشن میشود که وسوسههای شیطان هرگز به قلب پیامبر راه نمییابد. آیات محکم قرآن، همچون «أولئك لهم الأمن»، بر امن مطلق و هدایت تامه پیامبران تأکید دارد. قلوب انبیا و ائمه (علیهمالسلام) از هرگونه وسوسه شیطانی، حتی به ضعیفترین شکل آن، دور است. این حقیقت از معنای عصمت الهی ناشی میشود.
معنای حقیقی عصمت این است که قلوب انبیا حتی از کوچکترین وسوسههای شیطانی نیز مصون هستند. نمیتوان پذیرفت که خطوراتی از شیطان به قلوب آنان وارد شود و سپس برطرف گردد. عصمت آنان اقتضا میکند که شیطان کاملاً از حریم قلوب ایشان دور باشد.
[1] قرآن :سوره حج، آیه 52.
[2] طبرسی، فضل بن حسن، «مجمع البیان فی تفسیر القرآن»، ج 7، ص 144.
[3] «قرآن کریم»، سوره نجم، آیه 19، آیه 20.
[4] الغَرَانِيق هاهنا: الأصنام، و هي في الأصل الذكور من طير الماء، واحدها: غُرْنُوق و غُرْنَيْق، سمّي به لبياضه. و قيل: هو الكركيّ.(ابن اثیر، مبارک بن محمد، «النهایة في غریب الحدیث و الأثر»، ج 3، ص 364.)
[5] فخر رازی، محمد بن عمر، «التفسیر الکبیر (مفاتيح الغیب)»، ج 23، ص 236.
[6] «قرآن کریم»، سوره الحاقه، آیه 44 الی آیه 46.
[7] همان، سوره یونس، آیه 15.
[8] همان، سوره نجم، آیه 3، آیه 4.
[9] همان، سوره اسراء، آیه 73، آیه 74.
[10] طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 144.
[11] سید مرتضی، علی بن حسین، «تنزیه الأنبیاء و الأئمة (سید مرتضی)»، بخش 1، ص 313.
[12] و أما السنة فهي ما روي عن محمد بن إسحاق بن خزيمة أنه سئل عن هذه القصة فقال هذا وضع من الزنادقة و صنف فيه كتابا. و قال الإمام أبو بكر أحمد بن الحسن البيهقي هذه القصة غير ثابتة من جهة النقل ثم أخذ يتكلم في أن رواة هذه القصة مطعون فيهم، و أيضا(فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر (مفاتيح الغیب)، ج 23، ص 237.)
[13]فقد روى البخاري في صحيحه أن النبي عليه السلام قرأ سورة النجم و سجد فيها المسلمون و المشركون و الإنس و الجن و ليس فيه حديث الغرانيق.(همان، ج 23، ص 237.)
علاوه بر قرآن.
ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة في غریب الحدیث و الأثر، بیجا، 1367.
سید مرتضی، علی بن حسین، تنزیه الأنبیاء و الأئمة (سید مرتضی)، مشهد، آستان قدس رضوی. بنياد پژوهشهای اسلامى، 1398.
طبرسی، احمد بن علی- موسوی خرسان، محمدباقر، الاحتجاج، بیجا، 1403.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 10 ج، تهران، ناصر خسرو، 1372.
فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر (مفاتيح الغیب)، بیروت، دار إحياء التراث العربي، 1420.
نظری ثبت نشده است .