موضوع: صلاة قضاء (مواسعه و مضایقه)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۴/۲/۲۱
شماره جلسه : ۹۱
-
خلاصه جلسه گذشته
-
کلام آیت الله خویی در تهافت روایات مربوط به نزول «قرآن به سبعه احرف»
-
تعارض روایات پیرامون تدریجی یا دفعی بودن نزول قرآن بر هفت حرف
-
اختلاف روایات در مورد زمان و نحوه نزول قرائات متعدد قرآن
-
اضطراب در روایات
-
عدم تناسب پرسش و پاسخ در روایات
-
احتمالات در معنای «سبعة أحرف»
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
صاحب جواهر (رحمة الله علیه) برای اثبات حجیت جمع بین ادله متعارض، به روایاتی استناد میکنند. ایشان روایاتی را مطرح مینمایند که در آنها ائمه (علیهم السلام) به وجود ابهام و احتمالات متعدد در کلام خود اشاره کردهاند. ایشان روایاتی را نقل میکنند که در آنها ائمه (علیهم السلام) بر لزوم ارجاع متشابهات روایات به محکمات و پرهیز از اخذ متشابهات بدون ارجاع به محکمات تاکید کردهاند.
در ادامه، به روایتی از صاحب جواهر (رحمة الله علیه) اشاره میشود که در آن، ایشان با استناد به روایتی از اهل سنت، به این نکته اشاره میکنند که قرآن بر هفت حرف نازل شده است و امام معصوم (علیه السلام) نیز میتواند بر هفت وجه مختلف فتوا دهد.
فمن التناقض أن بعض الروايات دل على أن جبرئيل أقرأ النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم على حرف فاستزاده النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم فزاده ، حتى انتهى إلى سبعة أحرف ، وهذا يدل على أن الزيادة كانت على التدريج ، وفي بعضها أن الزيادة كانت مرة واحدة في المرة الثالثة ، وفي بعضها أن الله أمره في المرة الثالثة أن يقرأ القرآن على ثلاثة أحرف ، وكان الامر بقراءة سبع في المرة الرابعة.[1]
نکته دیگر این است که بین این روایات از چند جهت تعارض وجود دارد. جهت اول این است که برخی از این روایات دلالت دارند بر اینکه جبرئیل در ابتدا یک قرائت را به پیامبر آموخت و سپس پیامبر طلب قرائت بیشتر نمود تا اینکه به هفت حرف رسید. این دسته از روایات دلالت دارند بر اینکه نزول قرآن بر هفت حرف به تدریج بوده است. اما برخی دیگر از روایات بیان میکنند که قرآن یکباره بر هفت حرف نازل شده است.
تعارض دوم این است که برخی از روایات دلالت دارند بر اینکه این افزایش قرائت تماماً در یک مجلس واحد رخ داده و پیامبر در همان مجلس طلب افزایش قرائت را نمودهاند، آن هم با راهنمایی میکائیل. میکائیل به پیامبر راهنمایی کرد که از جبرئیل بخواهد قرائت دیگری را نیز بخواند، و جبرئیل نیز قرائتهای بیشتری را ارائه کرد تا اینکه به هفت قرائت رسید. اما برخی دیگر از روایات بیان میکنند که جبرئیل خود، بارها و بارها این قرائتها را بدون طلب پیامبر آورده است و این نزول در مجالس متعدد رخ داده است؛ یعنی در یک مجلس یک قرائت آورده و در مجلس دیگر همان آیه را با قرائت دیگری، و در مجلس سوم به نحو سوم. این نیز نوعی اختلاف بین این روایات است که برخی دلالت بر نزول در یک مجلس و برخی دیگر دلالت بر نزول در مجالس متعدد دارند.
تناقض سوم این است که برخی از روایات میگویند اُبی بن کعب وارد مسجد شد و دید شخصی برخلاف قرائت او قرآن میخواند، در حالی که در برخی دیگر آمده است که اُبی در مسجد نشسته بود که دو نفر وارد شدند و آیهای را با قرائتی
متفاوت از قرائت او خواندند و در مورد آن اختلاف داشتند. آنها خدمت رسول خدا رسیدند که چرا اینها دو قرائت دارند و هر دو قرائت با قرائت اُبی تفاوت دارد، و پیامبر فرمودند قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛ یعنی هر سه قرائت آنها را تأیید کردند. این هم اشکال دوم است که در این روایات اضطرابی وجود دارد.گاهی در فقه خودمان، برخی از فقها روایتی را که از درجه اعتبار ساقط میکنند، میگویند در این روایات اضطرابی وجود دارد.
اشکال سوم این است که گاهی در این روایات بین پرسش و پاسخ تناسب وجود ندارد.
وأخرج عن سعيد بن يحيى ، باسناده عن عاصم عن زرعن عبد الله ابن مسعود قال : «تمارينا في سورة من القرآن ، فقلنا : خمس وثلاثون ، أو ست وثلاثون آية. قال : فانطلقنا إلى رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم فوجدنا عليا يناجيه. قال : فقلناإنما اختلفنا في القراءة. قال : فاحمر وجه رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم وقال : إنما هلك من كان قبلكم باختلافهم بينهم. قال : ثم أسر إلى علي شيئا. فقال لنا علي : إن رسول الله يأمركم أن تقرأوا كما علمتم»[4]
مثلاً روایتی از ابن مسعود نقل شده است که گفت: «در مورد سورهای از سورههای قرآن اختلاف کردیم، یکی میگفت ۳۵ آیه است و دیگری میگفت ۳۶ آیه است. به خدمت رسول خدا رسیدیم و دیدیم علی علیه السلام با پیامبر صحبت میکند. عرض کردیم که در قرائت قرآن اختلاف داریم». در این هنگام، چهره رسول خدا برافروخته شد و فرمودند: «اقوام پیش از شما به خاطر اختلافی که بینشان به وجود آمد هلاک شدند». سپس پیامبر مطلبی را به صورت مخفیانه و آرام به امیرالمؤمنین فرمودند و علی (علیه السلام) بعداً به ما فرمودند که رسول خدا به شما امر میکند همانگونه که به شما آموخته شده است قرائت کنید.
آقای خویی میفرمایند این پاسخ با پرسش که اختلاف در تعداد آیات بوده است، ارتباطی ندارد. پرسش این بوده که این سوره ۳۵ آیه است یا ۳۶ آیه؟ اما پاسخ این است که همانگونه که به شما آموخته شده است قرائت کنید! اینکه فرمودند اقوام پیش از شما به خاطر اختلاف هلاک شدند و مطلبی را به صورت مخفیانه به علی گفتند، با این پرسش سازگاری ندارد.
اولین معنا این است که «سبعة أحرف» به معنای «معانی متقارب» است؛ یعنی آیهای که آمده است، کلماتی که معانی مترادف و متقارب دارند را میتوان به جای آن قرار داد و قرآن اینگونه نازل شده است.
ایشان مثال میزنند که مثلاً به جای کلمه «عجّل» میتوان «واسع» یا «اسرع» را به کار برد که همگی به معنای سرعت بخشیدن هستند و فرقی نمیکند و این احرف تا زمان عثمان باقی بود، تا اینکه ایشان همه را به یک کلمه واحد برگرداند و دستور داد بقیه مصاحفی که بر غیر این شش حرف بودند سوزانده شوند. آقای خویی میفرماید طبری و گروهی این وجه را اختیار کردهاند. قرطبی در «الجامع لأحکام القرآن» میگوید این نظر برگزیده اکثر علمای عامه است. که به چند روایت تمسک کردهاند.
از جمله روایاتی که این معنا را می رساند روایت زیر است:
أخرج عن أبي كريب، بإسناده، عن عبد الرحمن بن أبي بكرة، عن أبيه قال: «قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: قال جبرئيل: اقرأ القرآن على حرف. فقال ميكائيل: استزده فقال: على حرفين، حتى بلغ ستة أو سبعة أحرف- و الشك من أبي كريب- فقال: كلها شاف كاف. ما لم تختم آية عذاب برحمة، أو آية رحمة بعذاب كقولك: هلمّ و تعال».[5]
رسول خدا (ص) فرمود جبرائیل گفت قرآن را بر یک حرف بخوان، میکائیل گفت طلب زیاده کن، جبرائیل گفت عیب ندارد بر دو حرف بخوان، دوباره پیامبر فرموده استزده، یعنی میکائیل به پیامبر گفت که استزدهُ، پیامبر هم طلب زیاده کرد تا شد هفت مورد، حتی رسید به شش یا هفت حرف. در اینجا این تردید بین شش و هفت از راوی است. سپس فرمود همه اینها کافی و تمام است، منظور از کافی این است که قرآن این شرط را دارد که آیه عذاب را با آیه رحمت و آیه رحمت را با آیه عذاب مخلوط نکنید.بعد پیامبر فرمود مثل «هلمّ» و «تعال»، یعنی همانطور که در عرف میگویید «تعال» و یا «هلمّ»، فرقی نمیکند، در قرآن هم فرقی نمیکند که الفاظ مترادف استفاده شود.
در روایت دیگر داریم:
و أخرج القرطبي، عن أبي داود، عن أبيّ قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «يا أبيّ إني قرأت القرآن. فقيل لي: على حرف أو حرفين. فقال الملك الذي معي: قل على حرفين. فقيل لي: على حرفين أو ثلاثة. فقال الملك الذي معي: قل على ثلاثة، حتى بلغ سبعة أحرف، ثم قال: ليس منها إلا شاف كاف، إن قلت سميعا، عليما، عزيزا، حكيما، ما لم تخلط آية عذاب برحمة، أو آية رحمة بعذاب
قرطبی از ابی بن کعب نقل میکند که رسول خدا (ص) فرمود: «ای ابیّ، من قرآن را میخوانم، از من سؤال میشود بر یک حرف یا دو حرف؟ آن ملکی که با من هست گفت بر دو حرف. باز مردم پرسیدند که بر دو حرف یا سه حرف؟ آن ملکی که با من هست گفت بگو سه حرف، تا بر هفت حرف». سپس پیامبر فرمود: «هیچکدام از اینها نیست مگر کافی و تمام، یعنی به جای سمیع، علیم بگویی، به جای علیم، عزیز بگویی، به جای عزیز، حکیم بگویی، فرقی نمیکند به تعبیر آن روایت، فقط یک معیار دارد که جای آیه عذاب و رحمت را با هم مخلوط نکنید.
روایت دیگری از یونس است که مضمونش همین است که در آیه «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا»[6]، راوی میگوید به جای «اقوم» میشود گفت «اصوب قیلا». بعد راوی میگوید «اقوم» و «اصوب» یک معنا دارد.
یا روایت دیگری دارد که آیه «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الْأَثِيمِ»[7]، یک قاریای قرائت کرد «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الْيَتِيمِ»، دیگری چیز دیگری گذاشت و گفت «طعام الفاجر».
اشکالات مرحوم خویی
مرحوم آقای خویی چند اشکال در اینجا مطرح میکنند؛ اولین اشکال این است که این مطلب فقط در مورد برخی از معانی قرآن صادق است که میتوان آنها را با هفت لفظ متقارب بیان کرد، در حالی که بسیاری از آیات قرآن اینگونه نیستند.
با این توضیح که این روایات میگوید قرآن و تمام آیات آن بر هفت وجه نازل شده است، اما این احتمال صرفا در مورد برخی از آیات معنا دارد و در مورد بسیاری از آیات اصلاً معنا ندارد. مثلاً در آیه «قُلْ لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» نمیتوان به جای «فسدتا» از لفظ مترادفی مانند «بطلتا» استفاده کرد. این کار در مورد بسیاری از آیات قرآن امکانپذیر نیست، در حالی که این روایت میگوید تمام قرآن بر هفت حرف نازل شده است.
اشکال دوم این است که قائلین به این نظر می گویند که پیامبر جایز دانستهاند که کلمات قرآن با کلمات دیگری که در معنا به آن نزدیک هستند جایگزین شوند، مرحوم خویی میفرماید مثلاً اگر پیامبر تجویز کرده باشند این مطلب با این آیه سازگار نیست: «قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ»[8]؛ این آیه بیان می فرماید که حتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) حق ندارند وحی را از جانب خود تغییر دهند و فقط از آنچه که ایشان وحی شده است باید پیروی کنند، بنابراین قطعا اشخاص دیگری حق ندارند تغییری در کلمات قرآن ایجاد کنند.
[2] همان.
[3] همان.
[4] خوئی، ابوالقاسم، البیان في تفسیر القرآن: المدخل، فاتحة الکتاب، ص 176.
[5] همان، ص 173.
[6] قرآن :سوره مزمل، آیه 6.
[7] همان، سوره دخان، آیه 44.
علاوه بر قرآن.
خوئی، ابوالقاسم، البیان في تفسیر القرآن: المدخل، فاتحة الکتاب، قم - ایران، مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي، بیتا.
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
صاحب جواهر (رحمة الله علیه) برای اثبات حجیت جمع بین ادله متعارض، به روایاتی استناد میکنند. ایشان روایاتی را مطرح مینمایند که در آنها ائمه (علیهم السلام) به وجود ابهام و احتمالات متعدد در کلام خود اشاره کردهاند. ایشان روایاتی را نقل میکنند که در آنها ائمه (علیهم السلام) بر لزوم ارجاع متشابهات روایات به محکمات و پرهیز از اخذ متشابهات بدون ارجاع به محکمات تاکید کردهاند.
در ادامه، به روایتی از صاحب جواهر (رحمة الله علیه) اشاره میشود که در آن، ایشان با استناد به روایتی از اهل سنت، به این نکته اشاره میکنند که قرآن بر هفت حرف نازل شده است و امام معصوم (علیه السلام) نیز میتواند بر هفت وجه مختلف فتوا دهد.
فمن التناقض أن بعض الروايات دل على أن جبرئيل أقرأ النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم على حرف فاستزاده النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم فزاده ، حتى انتهى إلى سبعة أحرف ، وهذا يدل على أن الزيادة كانت على التدريج ، وفي بعضها أن الزيادة كانت مرة واحدة في المرة الثالثة ، وفي بعضها أن الله أمره في المرة الثالثة أن يقرأ القرآن على ثلاثة أحرف ، وكان الامر بقراءة سبع في المرة الرابعة.[1]
نکته دیگر این است که بین این روایات از چند جهت تعارض وجود دارد. جهت اول این است که برخی از این روایات دلالت دارند بر اینکه جبرئیل در ابتدا یک قرائت را به پیامبر آموخت و سپس پیامبر طلب قرائت بیشتر نمود تا اینکه به هفت حرف رسید. این دسته از روایات دلالت دارند بر اینکه نزول قرآن بر هفت حرف به تدریج بوده است. اما برخی دیگر از روایات بیان میکنند که قرآن یکباره بر هفت حرف نازل شده است.
تعارض دوم این است که برخی از روایات دلالت دارند بر اینکه این افزایش قرائت تماماً در یک مجلس واحد رخ داده و پیامبر در همان مجلس طلب افزایش قرائت را نمودهاند، آن هم با راهنمایی میکائیل. میکائیل به پیامبر راهنمایی کرد که از جبرئیل بخواهد قرائت دیگری را نیز بخواند، و جبرئیل نیز قرائتهای بیشتری را ارائه کرد تا اینکه به هفت قرائت رسید. اما برخی دیگر از روایات بیان میکنند که جبرئیل خود، بارها و بارها این قرائتها را بدون طلب پیامبر آورده است و این نزول در مجالس متعدد رخ داده است؛ یعنی در یک مجلس یک قرائت آورده و در مجلس دیگر همان آیه را با قرائت دیگری، و در مجلس سوم به نحو سوم. این نیز نوعی اختلاف بین این روایات است که برخی دلالت بر نزول در یک مجلس و برخی دیگر دلالت بر نزول در مجالس متعدد دارند.
تناقض سوم این است که برخی از روایات میگویند اُبی بن کعب وارد مسجد شد و دید شخصی برخلاف قرائت او قرآن میخواند، در حالی که در برخی دیگر آمده است که اُبی در مسجد نشسته بود که دو نفر وارد شدند و آیهای را با قرائتی
متفاوت از قرائت او خواندند و در مورد آن اختلاف داشتند. آنها خدمت رسول خدا رسیدند که چرا اینها دو قرائت دارند و هر دو قرائت با قرائت اُبی تفاوت دارد، و پیامبر فرمودند قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛ یعنی هر سه قرائت آنها را تأیید کردند. این هم اشکال دوم است که در این روایات اضطرابی وجود دارد.گاهی در فقه خودمان، برخی از فقها روایتی را که از درجه اعتبار ساقط میکنند، میگویند در این روایات اضطرابی وجود دارد.
اشکال سوم این است که گاهی در این روایات بین پرسش و پاسخ تناسب وجود ندارد.
وأخرج عن سعيد بن يحيى ، باسناده عن عاصم عن زرعن عبد الله ابن مسعود قال : «تمارينا في سورة من القرآن ، فقلنا : خمس وثلاثون ، أو ست وثلاثون آية. قال : فانطلقنا إلى رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم فوجدنا عليا يناجيه. قال : فقلناإنما اختلفنا في القراءة. قال : فاحمر وجه رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم وقال : إنما هلك من كان قبلكم باختلافهم بينهم. قال : ثم أسر إلى علي شيئا. فقال لنا علي : إن رسول الله يأمركم أن تقرأوا كما علمتم»[4]
مثلاً روایتی از ابن مسعود نقل شده است که گفت: «در مورد سورهای از سورههای قرآن اختلاف کردیم، یکی میگفت ۳۵ آیه است و دیگری میگفت ۳۶ آیه است. به خدمت رسول خدا رسیدیم و دیدیم علی علیه السلام با پیامبر صحبت میکند. عرض کردیم که در قرائت قرآن اختلاف داریم». در این هنگام، چهره رسول خدا برافروخته شد و فرمودند: «اقوام پیش از شما به خاطر اختلافی که بینشان به وجود آمد هلاک شدند». سپس پیامبر مطلبی را به صورت مخفیانه و آرام به امیرالمؤمنین فرمودند
فرمودند و علی (علیه السلام) بعداً به ما فرمودند که رسول خدا به شما امر میکند همانگونه که به شما آموخته شده است قرائت کنید.
آقای خویی میفرمایند این پاسخ با پرسش که اختلاف در تعداد آیات بوده است، ارتباطی ندارد. پرسش این بوده که این سوره ۳۵ آیه است یا ۳۶ آیه؟ اما پاسخ این است که همانگونه که به شما آموخته شده است قرائت کنید! اینکه فرمودند اقوام پیش از شما به خاطر اختلاف هلاک شدند و مطلبی را به صورت مخفیانه به علی گفتند، با این پرسش سازگاری ندارد.
اولین معنا این است که «سبعة أحرف» به معنای «معانی متقارب» است؛ یعنی آیهای که آمده است، کلماتی که معانی مترادف و متقارب دارند را میتوان به جای آن قرار داد و قرآن اینگونه نازل شده است.
ایشان مثال میزنند که مثلاً به جای کلمه «عجّل» میتوان «واسع» یا «اسرع» را به کار برد که همگی به معنای سرعت بخشیدن هستند و فرقی نمیکند و این احرف تا زمان عثمان باقی بود، تا اینکه ایشان همه را به یک کلمه واحد برگرداند و دستور داد بقیه مصاحفی که بر غیر این شش حرف بودند سوزانده شوند. آقای خویی میفرماید طبری و گروهی این وجه را اختیار کردهاند. قرطبی در «الجامع لأحکام القرآن» میگوید این نظر برگزیده اکثر علمای عامه است. که به چند روایت تمسک کردهاند.
از جمله روایاتی که این معنا را می رساند روایت زیر است:
أخرج عن أبي كريب، بإسناده، عن عبد الرحمن بن أبي بكرة، عن أبيه قال: «قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: قال جبرئيل: اقرأ القرآن على حرف. فقال ميكائيل: استزده فقال: على حرفين، حتى بلغ ستة أو سبعة أحرف- و الشك من أبي كريب- فقال: كلها شاف كاف. ما لم تختم آية عذاب برحمة، أو آية رحمة بعذاب كقولك: هلمّ و تعال».[5]
رسول خدا (ص) فرمود جبرائیل گفت قرآن را بر یک حرف بخوان، میکائیل گفت طلب زیاده کن، جبرائیل گفت عیب ندارد بر دو حرف بخوان، دوباره پیامبر فرموده استزده، یعنی میکائیل به پیامبر گفت که استزدهُ، پیامبر هم طلب زیاده کرد تا شد هفت مورد، حتی رسید به شش یا هفت حرف. در اینجا این تردید بین شش و هفت از راوی است. سپس فرمود همه اینها کافی و تمام است، منظور از کافی این است که قرآن این شرط را دارد که آیه عذاب را با آیه رحمت و آیه رحمت را با آیه عذاب مخلوط نکنید.بعد پیامبر فرمود مثل «هلمّ» و «تعال»، یعنی همانطور که در عرف میگویید «تعال» و یا «هلمّ»، فرقی نمیکند، در قرآن هم فرقی نمیکند که الفاظ مترادف استفاده شود.
در روایت دیگر داریم:
و أخرج القرطبي، عن أبي داود، عن أبيّ قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «يا أبيّ إني قرأت القرآن. فقيل لي: على حرف أو حرفين. فقال الملك الذي معي: قل على حرفين. فقيل لي: على حرفين أو ثلاثة. فقال الملك الذي معي: قل على ثلاثة، حتى بلغ سبعة أحرف، ثم قال: ليس منها إلا شاف كاف، إن قلت سميعا، عليما، عزيزا، حكيما، ما لم تخلط آية عذاب برحمة، أو آية رحمة بعذاب
قرطبی از ابی بن کعب نقل میکند که رسول خدا (ص) فرمود: «ای ابیّ، من قرآن را میخوانم، از من سؤال میشود بر یک حرف یا دو حرف؟ آن ملکی که با من هست گفت بر دو حرف. باز مردم پرسیدند که بر دو حرف یا سه حرف؟ آن ملکی که با من هست گفت بگو سه حرف، تا بر هفت حرف». سپس پیامبر فرمود: «هیچکدام از اینها نیست مگر کافی و تمام، یعنی به جای سمیع، علیم بگویی، به جای علیم، عزیز بگویی، به جای عزیز، حکیم بگویی، فرقی نمیکند به تعبیر آن روایت، فقط یک معیار دارد که جای آیه عذاب و رحمت را با هم مخلوط نکنید.
روایت دیگری از یونس است که مضمونش همین است که در آیه «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا»[6]، راوی میگوید به جای «اقوم» میشود گفت «اصوب قیلا». بعد راوی میگوید «اقوم» و «اصوب» یک معنا دارد.
یا روایت دیگری دارد که آیه «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الْأَثِيمِ»[7]، یک قاریای قرائت کرد «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الْيَتِيمِ»، دیگری چیز دیگری گذاشت و گفت «طعام الفاجر».
اشکالات مرحوم خویی
مرحوم آقای خویی چند اشکال در اینجا مطرح میکنند؛ اولین اشکال این است که این مطلب فقط در مورد برخی از معانی قرآن صادق است که میتوان آنها را با هفت لفظ متقارب بیان کرد، در حالی که بسیاری از آیات قرآن اینگونه نیستند.
با این توضیح که این روایات میگوید قرآن و تمام آیات آن بر هفت وجه نازل شده است، اما این احتمال صرفا در مورد برخی از آیات معنا دارد و در مورد بسیاری از آیات اصلاً معنا ندارد. مثلاً در آیه «قُلْ لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» نمیتوان به جای «فسدتا» از لفظ مترادفی مانند «بطلتا» استفاده کرد. این کار در مورد بسیاری از آیات قرآن امکانپذیر نیست، در حالی که این روایت میگوید تمام قرآن بر هفت حرف نازل شده است.
اشکال دوم این است که قائلین به این نظر می گویند که پیامبر جایز دانستهاند که کلمات قرآن با کلمات دیگری که در معنا به آن نزدیک هستند جایگزین شوند، مرحوم خویی میفرماید مثلاً اگر پیامبر تجویز کرده باشند این مطلب با این آیه سازگار نیست: «قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ»[8]؛ این آیه بیان می فرماید که حتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) حق ندارند وحی را از جانب خود تغییر دهند و فقط از آنچه که ایشان وحی شده است باید پیروی کنند، بنابراین قطعا اشخاص دیگری حق ندارند تغییری در کلمات قرآن ایجاد کنند.
[2] همان.
[3] همان.
[4] خوئی، ابوالقاسم، البیان في تفسیر القرآن: المدخل، فاتحة الکتاب، ص 176.
[5] همان، ص 173.
[6] قرآن :سوره مزمل، آیه 6.
[7] همان، سوره دخان، آیه 44.
علاوه بر قرآن.
خوئی، ابوالقاسم، البیان في تفسیر القرآن: المدخل، فاتحة الکتاب، قم - ایران، مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي، بیتا.
نظری ثبت نشده است .