موضوع: صلاة قضاء (مواسعه و مضایقه)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۴/۲/۲۳
شماره جلسه : ۹۳
-
خلاصه جلسه گذشته
-
نقد استاد به اشکال دوم مرحوم خویی
-
احتمال دوم در معنای سبعه احرف
-
اشکالات مرحوم خویی به این احتمال
-
1. ضرورت در نظرگرفتن عطف تفسیری در روایت
-
2. تعارض با روایات دیگر
-
نقد حضرت استاد بر اشکال دوم
-
3. اضطراب حدیث از حیث مفاد و مضون
-
نقد حضرت استاد بر اشکال سوم
-
4. عدم ارتباط مضمونی احتمال دوم با حکمت روایات «سبعه احرف»
-
5. عدم قابلیت روایت «ابن مسعود» در رفع ید از ظاهر بعض روایات «سبعه احرف»
-
نظر حضرت استاد نسبت به احتمال دوم در معنای «سبعه احرف»
-
احتمال سوم از معنای «سبعه احرف»
-
پاورقی
-
منابع
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در جلسه گذشته، به یکی از احتمالات مطرح در تفسیر روایات «سبعة أحرف» اشاره شد؛ و آن اینکه مقصود از این احرف، معانی متقارب باشد. در اینباره، مرحوم آیتالله خویی (ره) اشکالاتی را مطرح کردهاند که نشاندهندۀ ضعف و بطلان این احتمال است. ایشان نخست به این نکته اشاره میکنند که این اختلاف در قرائات، در عصر عثمان به نحوی ظهور یافت که باعث تفرقه میان مسلمانان شد؛ و اگر این اختلاف از سوی پیامبر (ص) تجویز شده بود، چگونه میتوان پذیرفت که پیامبر (ص) به امری فرمان داده باشند که نتیجهاش فساد و تشتّت امت باشد، در حالی که روایات بسیاری بر حرمت تفرقه و آثار زیانبار آن دلالت دارد؟
همچنین ایشان به این مطلب اشاره میکنند که در این روایات پیامبر (ص) می فرمایند: «إنّ أمّتی لا تستطیع على حرف واحد»، و این نسبت نادرست است؛ چراکه امت اسلامی پس از عثمان، با وجود تنوع لهجهها و زبانها، بر قرائتی واحد گرد آمدند. چگونه ممکن است چنین چیزی در زمان پیامبر (ص) میسّر نبوده باشد؟ افزون بر این، پیامبر (ص) در زمان حیات خود، قرائات مختلف را تأیید فرموده و آن را رحمتی از جانب خداوند معرفی کردهاند. بنابراین اقدام عثمان در محدود ساختن قرائات به یک وجه، در تعارض با روش پیامبر (ص) خواهد بود.
در مقام بررسی اشکالات مرحوم آیتالله خویی (ره)[1] به احتمال حمل «سبعة أحرف» بر معانی متقارب، لازم است به نکتهای مهم در نقد اشکال دوم ایشان توجه شود. ایشان برای رد این احتمال به آیه شریفه «قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی[2]» تمسک کردهاند و بر این اساس، هرگونه تغییر در الفاظ قرآن در حدود معانی مترادف را از جانب پیامبر (ص) امری ناروا دانستهاند. لکن چنین استدلالی قابل مناقشه است.
معنای دوم برای «احرف»، «ابواب» است؛ و «سبعة ابواب»، به این معنا که قرآن هفت باب دارد: زجر، امر، حلال، حرام، محکم، متشابه و امثال. دلیل این قول، روایتی است که ابن مسعود از پیامبر (ص) نقل میکند.
إن المراد بالاحرف السبعة هي الابواب السبعة التي نزل منها القرآن وهي زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال. واستدل عليه بما رواه يونس ، بإسناده عن ابن مسعود عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم أنه قال: «كان الكتاب الاول نزل من باب واحد على حرف واحد ، ونزل القرآن من سبعة أبواب وعلى سبعة أحرف: زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال. فأحلوا حلاله ، وحرموا حرامه ، وافعلوا ما امرتم به ، وانتهوا عما نهيتم عنه ، واعتبروا بأمثاله ، واعملوا بمحكمه ، وآمنوا بمتشابهه ، وقولوا آمنا به كل من عند ربنا»
رسول اکرم (ص) در این روایت پس از ذکر هفت باب، میفرماید به حلال آن ایمان بیاورید و حرامش را حرام بدانید، به آنچه امر شدهاید عمل کنید، از آنچه نهی شدهاید دوری کنید، از امثالش عبرت بگیرید، به محکماتش عمل کنید و به متشابهاتش ایمان بیاورید و بگوئید به آن ایمان آوردهایم و همه از جانب پروردگار ماست.
عبارت ابتدایی روایت، «کان الکتابُ الاول من بابٍ واحد علی حرفٍ واحد»، این برداشت را به دست میدهد که نخستین کتاب الهی که از جانب خداوند متعال صادر گردیده، مشتمل بر یک حرف یا یک باب بوده است؛ احتمالاً نخستین کتاب الهی عرضه شده به بشر، تنها حاوی رهنمودهایی پیرامون وظایف و تکالیف بوده و فاقد احکامی چون محرمات، محکمات و متشابهات بوده است؛ این امر، تمایز قرآن کریم را به عنوان کتابی جامع در بر دارنده انواع معارف الهی، نسبت به سایر کتب آسمانی نشان میدهد. تمایزی که در عبارت «القرآن نزّل علی سبعة ابواب» به آن اشاره شده است.
اگرچه میتوان واژه «الاول» را اشاره به کتب آسمانی پیشین دانست، اما این تفسیر با ظاهر عبارت همخوانی ندارد. ظاهر روایت نشان میدهد که نخستین دستور مکتوب الهی، تنها شامل یک باب و یک حرف بوده است؛ در مقابل، قرآن کریم مشتمل بر هفت باب است.
توضیح دیگری که در اینجا حائز اهمیت است، این است که عبارت «سبعة أحرف» در عبارت «نزّل القرآن من سبعة أبواب و علی سبعة أحرف»، باید به صورت عطف تفسیری در نظر گرفته شود. در غیر این صورت، اگر گفته شود که روایت تنها به بیان «سبعة أبواب» پرداخته و «سبعة أحرف» را بیان نکرده است، روایت از محل استشهاد خارج میشود و نمیتوان به آن برای اثبات مدعا استناد کرد.
اما این اشکال چندان وارد به نظر نمیرسد. از دیدگاه اصولیون، اگر قرینهای وجود داشته باشد که دال بر تحدید باشد، در این صورت عدد مفهوم خواهد داشت. اما شاید راوی در مقام بیان، به ذکر مهمترین بخشها اکتفا کرده است. بر این اساس، اگر روایتی بگوید قرآن «نُه باب» دارد یا روایت دیگری بگوید «خمسة أحرف» دارد اینها تعارض با هم ندارند.
اشکال سوم که ایشان فرمودهاند این است که روایت از حیث مفاد و مضمون مضطرب است. ایشان میفرماید «الزجر و الحرام بمعنی واحد» است. این روایت دارد «زجرٌ و امرٌ و حلالٌ و حرام». زجر با حرام یکی است؛ یعنی هر چه که حرام است، موجب زجر قرار گرفته است. اما امر و حلال دو تا است. پس زجر برمیگردد به حرام. لذا ابواب، شش باب میشود نه هفت باب.
مرحوم آیتالله خویی (قدسسره) در ادامه اشکال خود به بیان این مطلب می پردازد که بخشهایی از قرآن که به مباحثی چون توحید، معاد، قصص انبیاء، احتجاجات حضرت ابراهیم (ع) و سایر معارف اعتقادی میپردازد، در ذیل هیچکدام از این ابواب هفتگانه مذکور در روایت قرار نمیگیرد، بنابراین از این جهت نمیتوان کل آیات قرآن را حمل بر این هفت باب کرد.
در قسمت اول اشکال ایشان باید این نکته را مد نظر قرار داد که زجر یعنی نهی و نهی اعم از حرام و کراهت و نهی ارشادی است. مثلا نهی در آیه «لا تمش فی الارض مرحا»[3] نهی ارشادی است. بنابراین اگر زجر منحصر به حرام بود، این اشکال آقای خویی وارد بود، در حالی که منحصر به حرام نیست.
اشکال چهارم این است که ایشان میفرماید:
ان اختلاف معاني القرآن على سبعة أحرف لا يناسب ما دلت عليه الأحاديث المتقدمة من التوسعة على الأمة، لأنها لا تتمكن من القراءة على حرف واحد.[5]
در اشکال پنجم میفرمایند:
ان في الروايات المتقدمة ما هو صريح في أن الحروف السبعة هي الحروف التي كانت تختلف فيها القرّاء، و هذه الرواية إذا تمت دلالتها لا تصلح قرينة على خلافها.[6]
آیت الله خویی میفرماید: در بین روایات سبعه احرف که ذکر شد، روایتی بود که موضوع آن، اختلاف قرائت بود. مانند این روایت که ابی بن کعب میآمد در مسجد میدید یک کسی قرآن را غیر از قرائت خودش میخواند، رفتند خدمت رسول خدا عرض کردند و پیامبر فرمود هر دو درست است، «کل قارئ علی قرائته». مرحوم خویی میفرمایند که روایات گذشته صریح در بحث اختلاف قرائت است و ربطی به ابواب ندارد.
اشکال دوم و سوم مورد مناقشه قرار گرفت. در خصوص اشکال چهارم، باید خاطر نشان کرد که استناد به توسعه بر امت، در برخی روایات، صرفاً به عنوان حکمت ذکر شده است.
اما در خصوص اشکال پنجم، باید گفت که این اشکال نسبت به روایاتی که مسئله اختلاف در قرائت را مطرح میکنند، وارد است. با این حال، برخی از روایات، نظیر روایت «نزّل القرآن علی سبعة أحرف» که در آن تغییر عبارت «سمیعاً بصیراً» به «علیماً قدیرا» مورد بحث است، ارتباطی با اختلاف قرائت ندارند.
یکی از معانی محتمل برای عبارت «سبعة أحرف» در روایات مربوط به نزول قرآن کریم، معنایی است که در برخی نقلها به «سبعة أبواب» نیز تعبیر شده است.
بر اساس این دیدگاه، «حروف سبعه» دیگر منحصر در مفاهیمی نظیر امر، زجر، حلال و حرام نیستند، بلکه دایره شمول آنها گستردهتر شده و عناوینی چون امر، زجر، ترغیب (تشویق به فعل)، ترهیب (بیم دادن از عذاب)، جدل (استدلال و مناظره)، قصص (داستانها و سرگذشتها) و مثل (ضربالمثلها و نمونهها) را در بر میگیرد. قابل توجه است که در این تفسیر، مفهومی از محکم و متشابه که در دیگر روایات و تفاسیر مطرح است، به چشم نمیخورد.
إن الحروف السبعة هي: الأمر، و الزجر، و الترغيب، و الترهيب، و الجدل، و القصص، و المثل. و استدل على ذلك برواية محمد بن بشار، بإسناده، عن أبي قلامة قال:«بلغني أن النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال: انزل القرآن على سبعة أحرف: أمر، و زجر، و ترغيب، و ترهيب، و جدل، و قصص، و مثل». و جوابه يظهر مما قدمناه في جواب الوجه الثاني.[7]
در همین راستا، روایتی نقل شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نزول قرآن را بر «سبعة أحرف» مشتمل بر امر، زجر، ترغیب، ترهیب، جدل، قصص و مثل دانسته است.
پاسخ به این روایت، مبتنی بر همان استدلالی است که در تبیین روایات مشابه ارائه گردید. روایات مربوط به «سبعة أبواب» اساساً نسبتی ماهوی با معنای اصطلاحی «سبعة أحرف» ندارند. و «سبعة أحرف» در روایت ابن مسعود، عطف تفسیری بر «سبعة أبواب» نیست، بلکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نزول قرآن را هم بر «سبعة أبواب» و هم بر «سبعة أحرف» بیان فرمودهاند، با این تفاوت که مصادیق «سبعة أبواب» تبیین شده، اما در خصوص «سبعة أحرف» سکوت اختیار گردیده است.
نکته حائز اهمیت آن است که مفهوم «سبعة أبواب» در این روایات، در مقام حصر نیست. بدین معنا که این تقسیمبندی، تنها شیوه ممکن برای تبویب و دستهبندی محتوای قرآن کریم محسوب نمیشود. از این رو، جایز است که محقق یا مفسر دیگری، قرآن را بر اساس معیارهای متفاوت به تعداد بیشتری یا کمتری از ابواب تقسیم نماید. چنین اقدامی، تخطی از فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) یا بدعتگذاری تلقی نمیگردد، بلکه نوعی تلاش در جهت فهم و سازماندهی مضامین قرآن کریم به شیوهای دیگر محسوب میشود.
بنابراین، این روایات در مقام تحدید و تعیین انحصاری تعداد ابواب نیستند، بلکه صرفاً بیانگر اهتمام و توجه به این عناوین کلی در ساختار و محتوای قرآن کریم میباشند. این امر، امکان جمع بین روایات مختلف در این زمینه را فراهم آورده و از بروز هرگونه تعارض اساسی جلوگیری مینماید.
[2] قرآن :سوره یونس، آیه 15.
[3] همان، سوره اسراء، آیه 37.
[4] همان، سوره آل عمران، آیه 7.
[5] همان، ص 184.
[6] همان.
علاوه بر قرآن.
خوئی، ابوالقاسم، البیان في تفسیر القرآن: المدخل، فاتحة الکتاب، قم - ایران، مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي، بیتا.
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
در جلسه گذشته، به یکی از احتمالات مطرح در تفسیر روایات «سبعة أحرف» اشاره شد؛ و آن اینکه مقصود از این احرف، معانی متقارب باشد. در اینباره، مرحوم آیتالله خویی (ره) اشکالاتی را مطرح کردهاند که نشاندهندۀ ضعف و بطلان این احتمال است. ایشان نخست به این نکته اشاره میکنند که این اختلاف در قرائات، در عصر عثمان به نحوی ظهور یافت که باعث تفرقه میان مسلمانان شد؛ و اگر این اختلاف از سوی پیامبر (ص) تجویز شده بود، چگونه میتوان پذیرفت که پیامبر (ص) به امری فرمان داده باشند که نتیجهاش فساد و تشتّت امت باشد، در حالی که روایات بسیاری بر حرمت تفرقه و آثار زیانبار آن دلالت دارد؟
همچنین ایشان به این مطلب اشاره میکنند که در این روایات پیامبر (ص) می فرمایند: «إنّ أمّتی لا تستطیع على حرف واحد»، و این نسبت نادرست است؛ چراکه امت اسلامی پس از عثمان، با وجود تنوع لهجهها و زبانها، بر قرائتی واحد گرد آمدند. چگونه ممکن است چنین چیزی در زمان پیامبر (ص) میسّر نبوده باشد؟ افزون بر این، پیامبر (ص) در زمان حیات خود، قرائات مختلف را تأیید فرموده و آن را رحمتی از جانب خداوند معرفی کردهاند. بنابراین اقدام عثمان در محدود ساختن قرائات به یک وجه، در تعارض با روش پیامبر (ص) خواهد بود.
در مقام بررسی اشکالات مرحوم آیتالله خویی (ره)[1] به احتمال حمل «سبعة أحرف» بر معانی متقارب، لازم است به نکتهای مهم در نقد اشکال دوم ایشان توجه شود. ایشان برای رد این احتمال به آیه شریفه «قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی[2]» تمسک کردهاند و بر این اساس، هرگونه تغییر در الفاظ قرآن در حدود معانی مترادف را از جانب پیامبر (ص) امری ناروا دانستهاند. لکن چنین استدلالی قابل مناقشه است.
معنای دوم برای «احرف»، «ابواب» است؛ و «سبعة ابواب»، به این معنا که قرآن هفت باب دارد: زجر، امر، حلال، حرام، محکم، متشابه و امثال. دلیل این قول، روایتی است که ابن مسعود از پیامبر (ص) نقل میکند.
إن المراد بالاحرف السبعة هي الابواب السبعة التي نزل منها القرآن وهي زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال. واستدل عليه بما رواه يونس ، بإسناده عن ابن مسعود عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم أنه قال: «كان الكتاب الاول نزل من باب واحد على حرف واحد ، ونزل القرآن من سبعة أبواب وعلى سبعة أحرف: زجر ، وأمر ، وحلال ، وحرام ، ومحكم ، ومتشابه ، وأمثال. فأحلوا حلاله ، وحرموا حرامه ، وافعلوا ما امرتم به ، وانتهوا عما نهيتم عنه ، واعتبروا بأمثاله ، واعملوا بمحكمه ، وآمنوا بمتشابهه ، وقولوا آمنا به كل من عند ربنا»
رسول اکرم (ص) در این روایت پس از ذکر هفت باب، میفرماید به حلال آن ایمان بیاورید و حرامش را حرام بدانید، به آنچه امر شدهاید عمل کنید، از آنچه نهی شدهاید دوری کنید، از امثالش عبرت بگیرید، به محکماتش عمل کنید و به متشابهاتش ایمان بیاورید و بگوئید به آن ایمان آوردهایم و همه از جانب پروردگار ماست.
عبارت ابتدایی روایت، «کان الکتابُ الاول من بابٍ واحد علی حرفٍ واحد»، این برداشت را به دست میدهد که نخستین کتاب الهی که از جانب خداوند متعال صادر گردیده، مشتمل بر یک حرف یا یک باب بوده است؛ احتمالاً نخستین کتاب الهی عرضه شده به بشر، تنها حاوی رهنمودهایی پیرامون وظایف و تکالیف بوده و فاقد احکامی چون محرمات، محکمات و متشابهات بوده است؛ این امر، تمایز قرآن کریم را به عنوان کتابی جامع در بر دارنده انواع معارف الهی، نسبت به سایر کتب آسمانی نشان میدهد. تمایزی که در عبارت «القرآن نزّل علی سبعة ابواب» به آن اشاره شده است.
اگرچه میتوان واژه «الاول» را اشاره به کتب آسمانی پیشین دانست، اما این تفسیر با ظاهر عبارت همخوانی ندارد. ظاهر روایت نشان میدهد که نخستین دستور مکتوب الهی، تنها شامل یک باب و یک حرف بوده است؛ در مقابل، قرآن کریم مشتمل بر هفت باب است.
توضیح دیگری که در اینجا حائز اهمیت است، این است که عبارت «سبعة أحرف» در عبارت «نزّل القرآن من سبعة أبواب و علی سبعة أحرف»، باید به صورت عطف تفسیری در نظر گرفته شود. در غیر این صورت، اگر گفته شود که روایت تنها به بیان «سبعة أبواب» پرداخته و «سبعة أحرف» را بیان نکرده است، روایت از محل استشهاد خارج میشود و نمیتوان به آن برای اثبات مدعا استناد کرد.
اما این اشکال چندان وارد به نظر نمیرسد. از دیدگاه اصولیون، اگر قرینهای وجود داشته باشد که دال بر تحدید باشد، در این صورت عدد مفهوم خواهد داشت. اما شاید راوی در مقام بیان، به ذکر مهمترین بخشها اکتفا کرده است. بر این اساس، اگر روایتی بگوید قرآن «نُه باب» دارد یا روایت دیگری بگوید «خمسة أحرف» دارد اینها تعارض با هم ندارند.
اشکال سوم که ایشان فرمودهاند این است که روایت از حیث مفاد و مضمون مضطرب است. ایشان میفرماید «الزجر و الحرام بمعنی واحد» است. این روایت
روایت دارد «زجرٌ و امرٌ و حلالٌ و حرام». زجر با حرام یکی است؛ یعنی هر چه که حرام است، موجب زجر قرار گرفته است. اما امر و حلال دو تا است. پس زجر برمیگردد به حرام. لذا ابواب، شش باب میشود نه هفت باب.
مرحوم آیتالله خویی (قدسسره) در ادامه اشکال خود به بیان این مطلب می پردازد که بخشهایی از قرآن که به مباحثی چون توحید، معاد، قصص انبیاء، احتجاجات حضرت ابراهیم (ع) و سایر معارف اعتقادی میپردازد، در ذیل هیچکدام از این ابواب هفتگانه مذکور در روایت قرار نمیگیرد، بنابراین از این جهت نمیتوان کل آیات قرآن را حمل بر این هفت باب کرد.
در قسمت اول اشکال ایشان باید این نکته را مد نظر قرار داد که زجر یعنی نهی و نهی اعم از حرام و کراهت و نهی ارشادی است. مثلا نهی در آیه «لا تمش فی الارض مرحا»[3] نهی ارشادی است. بنابراین اگر زجر منحصر به حرام بود، این اشکال آقای خویی وارد بود، در حالی که منحصر به حرام نیست.
اشکال چهارم این است که ایشان میفرماید:
ان اختلاف معاني القرآن على سبعة أحرف لا يناسب ما دلت عليه الأحاديث المتقدمة من التوسعة على الأمة، لأنها لا تتمكن من القراءة على حرف واحد.[5]
در اشکال پنجم میفرمایند:
ان في الروايات المتقدمة ما هو صريح في أن الحروف السبعة هي الحروف التي كانت تختلف فيها القرّاء، و هذه الرواية إذا تمت دلالتها لا تصلح قرينة على خلافها.[6]
آیت الله خویی میفرماید: در بین روایات سبعه احرف که ذکر شد، روایتی بود که موضوع آن، اختلاف قرائت بود. مانند این روایت که ابی بن کعب میآمد در مسجد میدید یک کسی قرآن را غیر از قرائت خودش میخواند، رفتند خدمت رسول خدا عرض کردند و پیامبر فرمود هر دو درست است، «کل قارئ علی قرائته». مرحوم خویی میفرمایند که روایات گذشته صریح در بحث اختلاف قرائت است و ربطی به ابواب ندارد.
اشکال دوم و سوم مورد مناقشه قرار گرفت. در خصوص اشکال چهارم، باید خاطر نشان کرد که استناد به توسعه بر امت، در برخی روایات، صرفاً به عنوان حکمت ذکر شده است.
اما در خصوص اشکال پنجم، باید گفت که این اشکال نسبت به روایاتی که مسئله اختلاف در قرائت را مطرح میکنند، وارد است. با این حال، برخی از روایات، نظیر روایت «نزّل القرآن علی سبعة أحرف» که در آن تغییر عبارت «سمیعاً بصیراً» به «علیماً قدیرا» مورد بحث است، ارتباطی با اختلاف قرائت ندارند.
یکی از معانی محتمل برای عبارت «سبعة أحرف» در روایات مربوط به نزول قرآن کریم، معنایی است که در برخی نقلها به «سبعة أبواب» نیز تعبیر شده است.
بر اساس این دیدگاه، «حروف سبعه» دیگر منحصر در مفاهیمی نظیر امر، زجر، حلال و حرام نیستند، بلکه دایره شمول آنها گستردهتر شده و عناوینی چون امر، زجر، ترغیب (تشویق به فعل)، ترهیب (بیم دادن از عذاب)، جدل (استدلال و مناظره)، قصص (داستانها و سرگذشتها) و مثل (ضربالمثلها و نمونهها) را در بر میگیرد. قابل توجه است که در این تفسیر، مفهومی از محکم و متشابه که در دیگر روایات و تفاسیر مطرح است، به چشم نمیخورد.
إن الحروف السبعة هي: الأمر، و الزجر، و الترغيب، و الترهيب، و الجدل، و القصص، و المثل. و استدل على ذلك برواية محمد بن بشار، بإسناده، عن أبي قلامة قال:«بلغني أن النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال: انزل القرآن على سبعة أحرف: أمر، و زجر، و ترغيب، و ترهيب، و جدل، و قصص، و مثل». و جوابه يظهر مما قدمناه في جواب الوجه الثاني.[7]
در همین راستا، روایتی نقل شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نزول قرآن را بر «سبعة أحرف» مشتمل بر امر، زجر، ترغیب، ترهیب، جدل، قصص و مثل دانسته است.
پاسخ به این روایت، مبتنی بر همان استدلالی است که در تبیین روایات مشابه ارائه گردید. روایات مربوط به «سبعة أبواب» اساساً نسبتی ماهوی با معنای اصطلاحی «سبعة أحرف» ندارند. و «سبعة أحرف» در روایت ابن مسعود، عطف تفسیری بر «سبعة أبواب» نیست، بلکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نزول قرآن را هم بر «سبعة أبواب» و هم بر «سبعة أحرف» بیان فرمودهاند، با این تفاوت که مصادیق «سبعة أبواب» تبیین شده، اما در خصوص «سبعة أحرف» سکوت اختیار گردیده است.
نکته حائز اهمیت آن است که مفهوم «سبعة أبواب» در این روایات، در مقام حصر نیست. بدین معنا که این تقسیمبندی، تنها شیوه ممکن برای تبویب و دستهبندی محتوای قرآن کریم محسوب نمیشود. از این رو، جایز است که محقق یا مفسر دیگری، قرآن را بر اساس معیارهای متفاوت به تعداد بیشتری یا کمتری از ابواب تقسیم نماید. چنین اقدامی، تخطی از فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) یا بدعتگذاری تلقی نمیگردد، بلکه نوعی تلاش در جهت فهم و سازماندهی مضامین قرآن کریم به شیوهای دیگر محسوب میشود.
بنابراین، این روایات در مقام تحدید و تعیین انحصاری تعداد ابواب نیستند، بلکه صرفاً بیانگر اهتمام و توجه به این عناوین کلی در ساختار و محتوای قرآن کریم میباشند. این امر، امکان جمع بین روایات مختلف در این زمینه را فراهم آورده و از بروز هرگونه تعارض اساسی جلوگیری مینماید.
[2] قرآن :سوره یونس، آیه 15.
[3] همان، سوره اسراء، آیه 37.
[4] همان، سوره آل عمران، آیه 7.
[5] همان، ص 184.
[6] همان.
علاوه بر قرآن.
خوئی، ابوالقاسم، البیان في تفسیر القرآن: المدخل، فاتحة الکتاب، قم - ایران، مؤسسة إحياء آثار الامام الخوئي، بیتا.
نظری ثبت نشده است .