موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۷
شماره جلسه : ۲
چکیده درس
-
آیا آیه اختصاص به زنان پیامبر دارد یا شامل زنهای دیگر مؤمنین هم می شود؟
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسی آیه 53 از سوره مباركه احزاب است
عرض كرديم كه اولين آيهى كه بناشد مورد بحث قرار بدهيم آيه 53 از سوره مباركه احزاب است.
«وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» راجع به اين آيه تا بحال دو نكته را ذكر كرديم.
نكته سوم اين است كه اگر ما از این آيه شريفه لزوم حجاب را استفاده كرديم، آيه در فرض وجود يك حاجتى مىفرمايد: «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاًـ وقتى كه از زنهاى پيامبر يك متاعى را مىخواهيد مسئلت كنيد ـ فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» آن وقت به طريق اولى «فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ » در جايى است كه ديگر هيچ حاجتى و هيچ كارى نباشد.
اگر آيه دلالت دارد كه در وقت حاجت من وراء حجاب باشد، پس به طريق اولى آنجايى كه مردى احتياج به مطلبى، گفتارى و ضرورتى و متاعى را نمىخواهد مطالبه كند به طريق اولى آنجا مسئله من وراء حجاب بايد باشد و اين يك نكتهاى است كه از آيه به خوبى استفاده مىشود.
اما نكته چهارم كه نكته مهمى در مورد اين آيه شريفه است اينكه آيا اين آيه اختصاص به زنهاى پيامبر دارد؟ كه اگر گفتيم اين آيه اختصاص به زنهاى پيامبر دارد ديگر نمىتوانيم حكم كلى حجاب و لزوم حجاب را از آيه استفاده كنيم. در اين سوره مباركه احزاب مواردى كه از اختصاصات و احكام مختصه زنهاى پيامبر هست در همين سوره ذكر شده است.
«يَا نِسَاءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنْ النِّسَاءِ إِنْ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ ـ خضوع به قول نكنيد در مقابل با نا محرمان و مردان ـ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32 ) وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى» آيا بگوييم به قرينه اين آيات قبل كه آيات قبل مربوط به زنهاى پيامبر هست بگوييم اين آيه شريفه 53 اين هم وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ دارد، فَاسْأَلُوهُنَّ دارد، بگوييم در اين (هُنَّ) ترديدى نيست كه ضمير در اين آيه شريفه به زنهاى پيامبر بر مىگردد؛ بگوييم اين هم اختصاص به زنهاى پيامبر دارد و در نتيجه از آيه ما نمىتوانيم يك حكم كلى را استفاده كنيم، همانطورى كه آن «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى ـ اينها از مختصات مربوط به زنهاى پيامبر هست بگوييم اين آيه شريفه هم همينطور است خصوصاً در همين آيه 53 ـ وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ» در ادامه همين آيه 53 خطاب به مومنین مىفرمايد كه بعد از پيامبر ـ حالا در اينكه اين كلمه من بعده مراد يعنى بعد از فوت پيامبر (ص) يا بعد از اينكه پيامبر اينها را رها كرد حتى در زمان حيات پيامبر ـ شما ديگر حق نداريد با اينها نكاح كنيد و زنهاى پيامبر را حق نداريد كه قاطبه فقهاء اماميه اين را قايل هستند كه ازدواج با زنهاى پيامبر ديگر بعد از اينكه حالا يا در زمان حيات پيامبر از پيامبر جدا بشوند عقدشان فسخ شود يا بعد از فوت پيامبر اين ديگر نكاحش براى عموم مؤمنين جايز نبوده است.
اهل سنت هم غالبشان همين را مىگويند بعضى هايشان هم يك نظر ديگرى دارند كه فعلاً به او كار نداريم. بگوييم با توجه به اینکه در اين آيه شريفه و آيات قبلش خود كلمه (هُنَّ) آمده ما باشيم و روى صناعت استدلالى بگوييم آيه فرموده از اينها از وراء حجاب مسئلت كنيد و طلب هايتان را بخواهيد و حرف هايتان را بزنيد اما راجع به زنهاى ديگر كه اين حكم اثبات نشده است.
آيه خودش ظهور در اين دارد كه از مختصات زنهاى پيامبر است «فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ». آيات قبل صريح در اين است كه «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى» آنها هم مربوط به زنهاى پيامبر است. در همين آيه باز يك حكمى را ذكر مىكند حرمت نكاح با زنهاى پيامبر در نتيجه ما بگوييم اين آيه اصلاً دلالت بر حكم عمومى و كلى حجاب ندارد، يك حكمى مربوط به زنهاى هست كه در اين آيه شريفه ذكر شده است.
شان نزول آیه در کتب اهل سنت
حالا اينجا مخصوصاً اگر ما بعضى از اين شأن نزولهاى كه در كتب اهل سنت ذكر شده است كه واقعاً يكى از جاهاى كه بسيار جاى تأسف است در مورد همين شأن نزولهاى است كه در نظير اين آيات اهل سنت ذكر كرده اند، در مورد اين آيه آلوسى در كتاب روح المعانى (تفسير) در جلد 11، صفحه 72 اين روايت را نقل می کند و مىگويد صحيح بخارى هم نقل كرده است.از انس بن مالك، از عمر بن الخطاب كه او به پيامبر عرض كرد: «يا رسول الله يدخل عليك البر و الفاجر ـ در منزل تو هم آدمهاى خوب مىآيند هم آدمهاى بد ـ فلو امرت امهات المؤمنين بالحجاب ـ كه بعنوان سؤال و حالا يا تعبير ديگرى نكنيم اعتراض كرده به پيامبر كه چرا امهات المؤمنين را امر به حجاب نمىكنى! آن وقت اينها مىگويند بعد از اينكه عمر اين اعتراض را به پيامبر كرد ـ و كان حريصاً على حجابهن ـ خودش هم حريص بود بر حجاب اينها ـ و ما ذاك الا حباً لرسول الله ـ اين از باب حبى بود كه به پيامبر داشت و در ادامه اين قضيه را از عائیشه نقل مىكنند، كه عائيشه مىگفت ماها ( زنهاى پيامبر) شب مىرفتيم در يك قسمتى از ارتفاعات مدينه ( مدينه بوده چون بعد از هجرت بوده) و كان عمر يقول للنبى ـ عمر به پيامبر اعتراض مىكرد كه چرا زنهايت را مىگذارى بيايند بروند بيرون و چرا امر به حجاب نمىكنى به اينها؟ ـ فلم يكن رسول الله يفعل ـ پيامبر هم اول گوش به حرف عمر نداد ـ فخرجت سودة بنت زمعه ليلة من الليالى عشائاً ـ يكى از زنهاى پيامبر بنام سودة در يكى از ليالى خارج شد ـ و كان امرأة طويلة ـ نسبت به زنهاى ديگر پيامبر نسبتا طويل القامه بود ـ فناداها عمر بصوته الاعلى ـ عمر فرياد زد ـ قد عرفناك يا سودة ـ فهميدم تو سودة هستى! با صداى خيلى بلند ـ حرصاً على ان ينزل الحجاب ـ براى اينكه حرص اين را داشت كه خداوند امر به حجاب را نازل كند ـ فانزل الله تعالى ذلك ـ خداوند هم منتظر بود كه اين اعتراض را عمر بكند پيغمبر هم اول مخالفت كند بعد هم خدا تبعيت كند از عمر ـ ببينيد كه واقعاً چطور شأن نزولی براى آيه ذكر كردند؛
آن وقت آلوسى مىگويد كه ـ و ذلك احد موافقات عمر ـ اين يك چيز معروفى است كه خود عمر مىگويد ـ وافقت ربى فى اربع ـ در كتب اهل سنت هم معروف شده است به موافقات عمر، ـ و هى مشهورة ـ بعد خود آلوسى مىگويد ـ و عد الشيعه ما وقع منه... ـ مىگويد شيعه آنچه را كه از پيامبر واقع شده يا از عمر واقع شده است اين را از عيوب قرار داده است ـ قالوا شيعه ـ گفتهاند.
آخر اين چه كارى است كه عمر زن پيامبر را با صداى بلند فرياد بزند بعد هم كارى كه ندارد برايش مىخواهد بگويد من تو را شناختم كه تو سودة هستى اين موجب ايذاء او هست! سوء الادب درش وجود دارد و بعد خودشان جواب دادند گفتند كه اگر ما فرض كنيم كه اين شأن نزول درست است ـ ان عمر رآه ان لا بأس بذلك ـ يعنى همان اجتهاد عمر را با حضور رسول الله اينها باز پذيرفتند! تصريحى كه در اينجا دارند ـ لا بأس بذلك لما غلب على ظنه من ترتب الخير العظيم ـ عمر فكر مىكرد اين يك خير عظيمى درش مترتب است ـ و الرسول و ان كان اعلم و اغير ـ رسول را ما قبول داريم اعلم از عمر بوده، اغير هم بوده اما ـ لم يفعل انتظاراً للوحى ـ براى اينكه منتظر دستور خدا بوده انتظاراً للوحى پيامبر گوش به حرف عمر نكرده است.
ببينيد اين شأن نزولى كه براى اين آيه ذكر كردند اولاً خود قرآن مىفرمايد: «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً» قضيه داخل خانه پيامبر بوده بعد از آن ازدواج پيامبر بوده، وليمهاى بوده كه پيامبر مىدادند مردان آنجا بودند، آن وقت اينها همينطور سر زده مىرفتند داخل غرفه زنهاى پيامبر چيزى را مطالبه مىكردند، آيه نازل شد اين كار را نكنيد «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» اين شأن نزول اصلاً با خود اين آيه سازگارى ندارد! اين شأن نزول معنايش اين است كه زنهاى پيامبر مىآمدند بيرون مىرفتند روى يك مرتفعاتى در مرآ و منظر مردها بودند، عمر عصبانى شده غيرتش به جوش آمده به پيامبر اول دستور داده ياتقاضا كرده ، پيامبر گوش به حرف عمر نكرده اما بعد خداوند آيه را نازل فرموده كه «فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» آخر شأن نزول اولاً بايد با خود آيه سنخيت داشته باشد، درست است ما مىگوييم شأن نزول مخصص نيست محدود نمىكند، ولى باید مناسبت داشته باشد، اين شأن نزول با «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً» كه در خود اين آيه آمده چه مناسبتى دارد!
آخر اين چه كارى است كه عمر زن پيامبر را با صداى بلند فرياد بزند بعد هم كارى كه ندارد برايش مىخواهد بگويد من تو را شناختم كه تو سودة هستى اين موجب ايذاء او هست! سوء الادب درش وجود دارد و بعد خودشان جواب دادند گفتند كه اگر ما فرض كنيم كه اين شأن نزول درست است ـ ان عمر رآه ان لا بأس بذلك ـ يعنى همان اجتهاد عمر را با حضور رسول الله اينها باز پذيرفتند! تصريحى كه در اينجا دارند ـ لا بأس بذلك لما غلب على ظنه من ترتب الخير العظيم ـ عمر فكر مىكرد اين يك خير عظيمى درش مترتب است ـ و الرسول و ان كان اعلم و اغير ـ رسول را ما قبول داريم اعلم از عمر بوده، اغير هم بوده اما ـ لم يفعل انتظاراً للوحى ـ براى اينكه منتظر دستور خدا بوده انتظاراً للوحى پيامبر گوش به حرف عمر نكرده است.
ببينيد اين شأن نزولى كه براى اين آيه ذكر كردند اولاً خود قرآن مىفرمايد: «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً» قضيه داخل خانه پيامبر بوده بعد از آن ازدواج پيامبر بوده، وليمهاى بوده كه پيامبر مىدادند مردان آنجا بودند، آن وقت اينها همينطور سر زده مىرفتند داخل غرفه زنهاى پيامبر چيزى را مطالبه مىكردند، آيه نازل شد اين كار را نكنيد «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» اين شأن نزول اصلاً با خود اين آيه سازگارى ندارد! اين شأن نزول معنايش اين است كه زنهاى پيامبر مىآمدند بيرون مىرفتند روى يك مرتفعاتى در مرآ و منظر مردها بودند، عمر عصبانى شده غيرتش به جوش آمده به پيامبر اول دستور داده ياتقاضا كرده ، پيامبر گوش به حرف عمر نكرده اما بعد خداوند آيه را نازل فرموده كه «فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» آخر شأن نزول اولاً بايد با خود آيه سنخيت داشته باشد، درست است ما مىگوييم شأن نزول مخصص نيست محدود نمىكند، ولى باید مناسبت داشته باشد، اين شأن نزول با «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً» كه در خود اين آيه آمده چه مناسبتى دارد!
ثانياً ما بگوييم يك مطلبى را پيامبر توجه نداشته و عمر به او توجه پيدا كرده اين را بياييم براى عمر ذكر كنيم و شأن عمر را بخواهيم ببريم بالا اين يك مطلبى بوده كه پيامبر از اول برنامهاش اين بوده كه احكام شرعى به تدريج نازل شود و در بيت خود پيامبر اين آيه نازل شده است نه بيرون نه در مرآ و منظر. آن وقت آنى كه از همه اينها بدتر است بگوييم عمر در زمان رسول خدا خودش اجتهاد كرد در مقابل پيامبر و تازه خودشان هم مىگويند پيامبر لم يفعل! تمام اينها پيداست كه يك امر جعلى است، يك امر غير صحيحى است عمدهاش هم همينى است كه اصلاً با خود آيه سازگارى ندارد، البته این شأن نزولى است كه در كتب اهل سنت آمده و اين اشكالات برايش وارد است.
آیه مختص به زنهای پیامبر است یاعمومیت دارد
حالا ما با قطع نظر از اين شأن نزول الان بحثى كه داريم اين است كه آيا اين آيه اختصاص به زنهاى پيامبر دارد كه اگر گفتيم اختصاص دارد ديگر از اين آيه حكم كلى وجوب حجاب را براى جميع زنها نمىتوانيم استفاده بكنيم يا اگر گفتيم اختصاص به زنهاى پيامبر ندارد از آيه مىتوانيم يك حكم كلى براى وجوب حجاب استفاده كنيم.كتابى هست بنام اسداء الرغاب فى مسئله الحجاب صاحب اين كتاب قائل است به اينكه اين آيه شريفه عموميت دارد. با اينكه ما سه قرينه ذكر كرديم يكى كلمه (هُنَّ) در خود آيه، دوم آيات قبل و سوم ذيل همين آيه شريفه كه از همه اينها مجموعاً مىشود استفاده كرد كه اين آيه از مختصات زنهاى پيامبر است. اما ايشان فرموده است ما از آيه عموميت را استفاده مىكنيم دو دليل بر مدعايشان آوردهاند، دليل اول اين تعليلى است كه در ذيل همين آيه دارد «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» اين براى طهارت قلوب شما و طهارت قلوب اينها اطهر است. يعنى اين كار موجب طهارت بيشتر قلوب شما و موجب طهارت بيشتر قلوب زنهاى پيامبر است. بيان استدلال ايشان اين است كه اين ذلكم عنوان تعليل را دارد، و اگر عنوان تعليل را داشت ما نتيجه مىگيريم هر چيزى كه موجب اطهريت است بايد رعايت بشود، اين اطهريت در زنهاى پيامبر به اين نحو كه من وراء حجاب است، در ساير زنها هم، آنها هم اگر بيايند رعايت حجاب كنند بعبارت اخرى اين اطهريت اختصاص به وراء حجاب در خصوص زنهاى پيامبر ندارد اگر زنهاى مؤمن ديگر هم اين را رعايت كنند اين اطهريت براى آنها هم حاصل مىشود.
پس چون اين ذلكم علت است، اين علت در ساير زنها هم محقق مىشود و العلة تعمم پس ما از آيه شريفه استفاده كنيم كه اين «فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» اين اختصاص به زنهاى پيامبر ندارد.
اين دليل اول ايشان است حالا باز درتوضيح اين دليل اول كه بگوييم آقا به چه مناسبتى اين اطهريت حاصل مىشود؟ جوابش اين است كه وقتى كه از وراء حجاب شد يعنى چشم نديد آن زن را، اينجا مخاطرات زيادى بر طرف مىشود، عين مفتاح است و رؤيت مفتاح فتنه است، وقتى چشم ديد زمينه براى گناه فراهم مىشود حالا گناههاى متعددى كه امكانش است و تصور مىشود، اما وقتى زن را نديدند مردها، اين باب مسدود مىشود، اگر ببينند ديگر اين گناه حاصل مىشود اين طهارت محقق نمىشود و اگر نبينند اين طهارت در اينجا محقق مىشود.
نكته: اينجا من يك نكتهى را به آن اشاره كنم ولو اينكه ما بحثش را مفصل در اصول يا گاهى اوقات در فقه هم ما بيان كرديم و آن اين است مشهور مىگويند كه فرق بين حكمت و علت اين است که علت حكم وجوداً و عدماً دائر مدار اوست، اگر گفتيم كه لا تشرب الخمر لانه مسكر اگر گفتيم علت است اين حرمت دائر مدار اسكار مىشود، اگر اسكار باشد حرمت هست اگر اسكار نباشد حرمت نيست، اما اگر گفتيم اين لانه مسكر عنوان حكمت را دارد مىگويند حكمت از وجودش وجود لازم مىآيد اما از عدمش عدم لازم نمىآيد، اگر گفتيم لانه مسكر عنوان حكمت را دارد معنايش اين است حالا اگر يك خمرى مسكر هم نبود باز حرمت درش وجود دارد.
نكتهى كه ما آنجا بيان كرديم، گفتيم اين مطلب درست است ولى اين مطلب نافى ارزش حكمت نيست؛ يعنى چه؟ يعنى اينكه آقا! بالاخره هرجا اين حكمت باشد بايد اين حكم باشد، شما اگر مىگوييد حكمت يك درجه ضعيفتر از علت است ضعيفتر است يعنى اگر نبود مىگوييم پس حكم هست، نبودش به وجود حكم ضربهاى وارد نمىكند اينها درست اما اگر گفتيم يك چيزى است ولو در مرحله ضعيفى است خدا به همين اعتبار ضعيف يك حكمى را براى او آورده نتيجهاش اين است كه هرجا اين حكمت باشد بايد اين حكم هم باشد، يعنى ما نگوييم كه آقا چون حكمت است علت نيست پس جاهاى ديگر ممكن است اين حكمت باشد حكم نباشد، بعبارت اخرى ما فرمايش مشهور را در همين دائره قبول مىكنيم، مىگوييم آقا! اگر از نبود حكمت نبود حكم لازم مىآيد اين حرف درستى است اما مىگوييم آقا! پس خراب نكنيد نگوييد حالا كه شد حكمت بگوييم ارزش ندارد! اگريك جايى حكمت شد پس حتماً در صورت بودن او حكم بايد موجود باشد.
پس در نتيجه روى اين بيان ديگر فرقى نمىكند ما در اين آيه شريفه بگوييم اين اطهريت حكمت است يا علت است، روى اين بيانى كه ما عرض كرديم، روى بيان مشهور اين چنين است اما روى بيانى كه ما داريم مىگوييم آقا چه علت باشد چه حكمت باشد معلوم مىشود شارع اين اطهريت برايش موضوعيت دارد آيا در زنهاى ديگر غير از زنهاى پيامبر اگر من وراء حجاب باشد اطهريت محقق نيست؟ چرا اطهریت محقق است.
پس چون اين ذلكم علت است، اين علت در ساير زنها هم محقق مىشود و العلة تعمم پس ما از آيه شريفه استفاده كنيم كه اين «فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» اين اختصاص به زنهاى پيامبر ندارد.
اين دليل اول ايشان است حالا باز درتوضيح اين دليل اول كه بگوييم آقا به چه مناسبتى اين اطهريت حاصل مىشود؟ جوابش اين است كه وقتى كه از وراء حجاب شد يعنى چشم نديد آن زن را، اينجا مخاطرات زيادى بر طرف مىشود، عين مفتاح است و رؤيت مفتاح فتنه است، وقتى چشم ديد زمينه براى گناه فراهم مىشود حالا گناههاى متعددى كه امكانش است و تصور مىشود، اما وقتى زن را نديدند مردها، اين باب مسدود مىشود، اگر ببينند ديگر اين گناه حاصل مىشود اين طهارت محقق نمىشود و اگر نبينند اين طهارت در اينجا محقق مىشود.
بررسی دلایل صاحب اسداء الرغاب
پس اين بيان استدلال ايشان است، دليل اول ايشان است حالا ما اين دليل را بررسى كنيم تا برسيم به دليل دوم، اينجا اولاً اين ذلكم اطهر معلوم نيست كه عنوان علت را داشته باشد ممكن است اين بعنوان حكمت باشد بعداً در آيات ديگر حجاب هم مىرسيم آنجا دارد ذَلِكَ أَزْكَى، اين اطهر بودن ازكى بودن يا تعابير ديگرى كه دراين آيات حجاب وارد شده است اين عنوان حكمت را دارد.نكته: اينجا من يك نكتهى را به آن اشاره كنم ولو اينكه ما بحثش را مفصل در اصول يا گاهى اوقات در فقه هم ما بيان كرديم و آن اين است مشهور مىگويند كه فرق بين حكمت و علت اين است که علت حكم وجوداً و عدماً دائر مدار اوست، اگر گفتيم كه لا تشرب الخمر لانه مسكر اگر گفتيم علت است اين حرمت دائر مدار اسكار مىشود، اگر اسكار باشد حرمت هست اگر اسكار نباشد حرمت نيست، اما اگر گفتيم اين لانه مسكر عنوان حكمت را دارد مىگويند حكمت از وجودش وجود لازم مىآيد اما از عدمش عدم لازم نمىآيد، اگر گفتيم لانه مسكر عنوان حكمت را دارد معنايش اين است حالا اگر يك خمرى مسكر هم نبود باز حرمت درش وجود دارد.
نكتهى كه ما آنجا بيان كرديم، گفتيم اين مطلب درست است ولى اين مطلب نافى ارزش حكمت نيست؛ يعنى چه؟ يعنى اينكه آقا! بالاخره هرجا اين حكمت باشد بايد اين حكم باشد، شما اگر مىگوييد حكمت يك درجه ضعيفتر از علت است ضعيفتر است يعنى اگر نبود مىگوييم پس حكم هست، نبودش به وجود حكم ضربهاى وارد نمىكند اينها درست اما اگر گفتيم يك چيزى است ولو در مرحله ضعيفى است خدا به همين اعتبار ضعيف يك حكمى را براى او آورده نتيجهاش اين است كه هرجا اين حكمت باشد بايد اين حكم هم باشد، يعنى ما نگوييم كه آقا چون حكمت است علت نيست پس جاهاى ديگر ممكن است اين حكمت باشد حكم نباشد، بعبارت اخرى ما فرمايش مشهور را در همين دائره قبول مىكنيم، مىگوييم آقا! اگر از نبود حكمت نبود حكم لازم مىآيد اين حرف درستى است اما مىگوييم آقا! پس خراب نكنيد نگوييد حالا كه شد حكمت بگوييم ارزش ندارد! اگريك جايى حكمت شد پس حتماً در صورت بودن او حكم بايد موجود باشد.
پس در نتيجه روى اين بيان ديگر فرقى نمىكند ما در اين آيه شريفه بگوييم اين اطهريت حكمت است يا علت است، روى اين بيانى كه ما عرض كرديم، روى بيان مشهور اين چنين است اما روى بيانى كه ما داريم مىگوييم آقا چه علت باشد چه حكمت باشد معلوم مىشود شارع اين اطهريت برايش موضوعيت دارد آيا در زنهاى ديگر غير از زنهاى پيامبر اگر من وراء حجاب باشد اطهريت محقق نيست؟ چرا اطهریت محقق است.
اما نكته دوم خود كلمه «طهارت» است ما در مقابل اين فرمايش صاحب كتاب اسداء الرغاب بگوييم مراد از اين طهارت چيست؟ آيا مراد از اين طهارت، طهارت از گناه است؟ يعنى اگر زنها من وراء حجاب باشند مردها هم با اينها كارى داشته باشند چيزى را از اينها بگيرند، يا چیزی را به اينها بدهند من وراء حجاب باشد هم مردها گرفتار گناه نمىشوند و هم زنها گرفتار گناه نمىشوند، اگر مراد از اين طهارت، طهارت از گناه باشد اين حرف درست مىشود اين استدلال استدلال درستى است، بگوييم آقا! اين «فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» علت است يا (به آن بيان ما) حكمت است براى اينكه در گناه نيفتند و اين اختصاص به زنهاى پيامبر ندارد، زنهاى مؤمنين ديگر هم نبايد به گناه بيفتند پس اگر مردها با آنها هم كارى دارند بايد من وراء الحجاب باشد.
اما احتمال وجود دارد كه اين اطهريت و طهارت يك مرتبه، مخصوصاً كه صيغه افعل التفضيل است يك مرتبه بالايى از طهارت قلبى باشد كه گناه هم نيست، يعنى ما براى اين كه زنهاى پيامبر آن مرتبه بالايى از طهارت قلبى را (ديگر نمىگويد طهارت از گناه ) آن در احتمال اول اين بود كه اگر شما من وراء الحجاب از اينها چيزى را نخواهيد، ممكن است به نگاه حرام يا مسائل ديگرى واقع بشويد، اما در اين احتمال دوم مىگوييم طهارت طهارت از گناه مراد نيست، طهارت قلبى در مرتبه بالا و شديده است، خداوند مىخواهد زنهاى پيامبر در آن مرحله بالايى از طهارت قلبى باشد كه حتى هيچ زمينه براى اينكه تصور چيز ديگرى هم مطرح شود در اينجا نباشد اگر اين را بگوييم كه بگوييم مراد از طهارت طهارت ازگناه نيست كما اينكه درآيات ديگر دارد «ذَلِكَ أَزْكَى» اين ازكاى در آنجا مراد نسبت به گناه نيست، يا لا اقل گفتيم اين از اين جهت براى ما مجمل است، ما نمىدانيم كه خود اين طهارت در مقابل چيست ! در اين آيه شريفه در مقابل گناه است يا نه در مقابل گناه نيست مرتبه بالايى از طهارت است، اينجا آن وقت نمىتوانيم از اين آيه شريفه عموميت را استفاده بكنيم. پس ما تا اينجا با قطع نظر از كلام ايشان دلايل روشنى وجود دارد براى اينكه اين از مختصات زنان پيامبر بوده اين آيه، البته ما بعداً مىگوييم بعداً آيه حجاب آمد «يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِاَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» ولى اين آيه مربوط به زنهاى پيامبر است ما باشيم و اين آيه نمىتوانيم حكم كلى را استفاده كنيم، حالا ايشان يك دليل دومى هم دارد كه اين را فردا عرض مىكنيم.
اما احتمال وجود دارد كه اين اطهريت و طهارت يك مرتبه، مخصوصاً كه صيغه افعل التفضيل است يك مرتبه بالايى از طهارت قلبى باشد كه گناه هم نيست، يعنى ما براى اين كه زنهاى پيامبر آن مرتبه بالايى از طهارت قلبى را (ديگر نمىگويد طهارت از گناه ) آن در احتمال اول اين بود كه اگر شما من وراء الحجاب از اينها چيزى را نخواهيد، ممكن است به نگاه حرام يا مسائل ديگرى واقع بشويد، اما در اين احتمال دوم مىگوييم طهارت طهارت از گناه مراد نيست، طهارت قلبى در مرتبه بالا و شديده است، خداوند مىخواهد زنهاى پيامبر در آن مرحله بالايى از طهارت قلبى باشد كه حتى هيچ زمينه براى اينكه تصور چيز ديگرى هم مطرح شود در اينجا نباشد اگر اين را بگوييم كه بگوييم مراد از طهارت طهارت ازگناه نيست كما اينكه درآيات ديگر دارد «ذَلِكَ أَزْكَى» اين ازكاى در آنجا مراد نسبت به گناه نيست، يا لا اقل گفتيم اين از اين جهت براى ما مجمل است، ما نمىدانيم كه خود اين طهارت در مقابل چيست ! در اين آيه شريفه در مقابل گناه است يا نه در مقابل گناه نيست مرتبه بالايى از طهارت است، اينجا آن وقت نمىتوانيم از اين آيه شريفه عموميت را استفاده بكنيم. پس ما تا اينجا با قطع نظر از كلام ايشان دلايل روشنى وجود دارد براى اينكه اين از مختصات زنان پيامبر بوده اين آيه، البته ما بعداً مىگوييم بعداً آيه حجاب آمد «يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِاَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» ولى اين آيه مربوط به زنهاى پيامبر است ما باشيم و اين آيه نمىتوانيم حكم كلى را استفاده كنيم، حالا ايشان يك دليل دومى هم دارد كه اين را فردا عرض مىكنيم.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .