موضوع: حجاب
تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۳۰
شماره جلسه : ۱۴
چکیده درس
-
فرق بین احتمال اول ودوم در معنای «یغضضن».
دیگر جلسات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بیان احتمالات در معنای « يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»
ملاحظه فرموديد كه در اين آيه شريفه مورد بحث تا بحال دو احتمال مطرح شد، يك احتمال این بود (ظاهراً مشهور فقهاء همين احتمال را قائل هستند) كه در اين آيه «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» خداوند از غض البصر حرمت النظر را اراده فرموده است. يعنى نظر اجنبى به اجنبيه حرام است. و كلمات فقهاء را وقتى ملاحظه مىفرماييد این معنا زياد وجود دارد، ابن ادريس در سرائر، مرحوم علامه در مختلف حتى اينها براى اينكه بگويند نظر به اهل ذمه و نساء اهل ذمه هم جايز نيست به اطلاق همين آيه شريفه «غض» استدلال كردهاند.
ابن ادريس در سرائر و علامه در مختلف فتوا دادهاند به اينكه نظر به نساء اهل ذمه به شعر و ايدى آنها جايز نيست؛ به اطلاق همين آيه شريفه تمسك كردهاند يعنى آيه را حمل كردند
بر حرمت النظر؛ گفته اند غض البصر مقصود در اينجا حرمت النظر است، آن وقت گفتهاند آيه اطلاق دارد و اطلاق نساء اهل ذمه را ميگيرد. احتمال دوم اين بود كه بگوييم مراد از غض البصر عدم الطمع فى النظر است، مراد ازغض البصر ترك النظر نيست. مراد اين است كه مرد در نگاهش به زن طمعى نداشته باشد و بطور كلى او را مغفول عنه قرار بدهد كه ديروز عرض كرديم طبق اين احتمال دوم كه در اينجا داده مىشود با احتمال اول، اگر بخواهيم جمع بندى بكنيم مجموعاً دو فرق بين احتمال اول و دوم وجود دارد، فرق اول اين است كه بنابر احتمال اول نظر به اجنبيه حرام مىشود مطلقا؛ مىخواهد لذتى باشد یا نباشد. بنا بر احتمال دوم نظر فقط در فرضى حرام مىشود كه براى تلذذ و شهوت باشد.
فرق دوم اين است كه ما اگر معناى اول را بگيريم مورد آيه مقصور در نظر مىشود (نگاه كردن) اگر احتمال دوم را اختیار کردیم، طبق احتمال دوم نظر موضوعيتى ندارد، اصلاً آيه كه مىفرمايد: «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» اينجا شارع مىخواهد بگويد توجه به زن بعنوان طمع حرام است؛ حالا ولو از راه نظر هم نباشد مثلا از طريق تلفن صحبت بكنند، یا بوسیله نامه چيزى بنويسند یا از راه كتابت باشد و نظر هم اصلاً در كار نباشد، اگر اين احتمال دوم را گفتيم موضوعيتى براى نظر وجود ندارد.
ابن ادريس در سرائر و علامه در مختلف فتوا دادهاند به اينكه نظر به نساء اهل ذمه به شعر و ايدى آنها جايز نيست؛ به اطلاق همين آيه شريفه تمسك كردهاند يعنى آيه را حمل كردند
بر حرمت النظر؛ گفته اند غض البصر مقصود در اينجا حرمت النظر است، آن وقت گفتهاند آيه اطلاق دارد و اطلاق نساء اهل ذمه را ميگيرد. احتمال دوم اين بود كه بگوييم مراد از غض البصر عدم الطمع فى النظر است، مراد ازغض البصر ترك النظر نيست. مراد اين است كه مرد در نگاهش به زن طمعى نداشته باشد و بطور كلى او را مغفول عنه قرار بدهد كه ديروز عرض كرديم طبق اين احتمال دوم كه در اينجا داده مىشود با احتمال اول، اگر بخواهيم جمع بندى بكنيم مجموعاً دو فرق بين احتمال اول و دوم وجود دارد، فرق اول اين است كه بنابر احتمال اول نظر به اجنبيه حرام مىشود مطلقا؛ مىخواهد لذتى باشد یا نباشد. بنا بر احتمال دوم نظر فقط در فرضى حرام مىشود كه براى تلذذ و شهوت باشد.
فرق دوم اين است كه ما اگر معناى اول را بگيريم مورد آيه مقصور در نظر مىشود (نگاه كردن) اگر احتمال دوم را اختیار کردیم، طبق احتمال دوم نظر موضوعيتى ندارد، اصلاً آيه كه مىفرمايد: «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» اينجا شارع مىخواهد بگويد توجه به زن بعنوان طمع حرام است؛ حالا ولو از راه نظر هم نباشد مثلا از طريق تلفن صحبت بكنند، یا بوسیله نامه چيزى بنويسند یا از راه كتابت باشد و نظر هم اصلاً در كار نباشد، اگر اين احتمال دوم را گفتيم موضوعيتى براى نظر وجود ندارد.
اينجا ما وقتى كلمات را مىبينيم ممکن است گاهى اوقات از لا بلاى كلمات استفاده شود که بگويند اين يك معناى ديگرى است؛ ولى به نظر ما يك معناى ديگرى نيست، اين هم به همين معناى دوم بر مىگردد، گفته اند كه مراد از« غض البصر» در اينجا الغض بمعنا تنقيص الابصار و عدم التحديق است، عدم تحديق يعنى مراد اين كه انسان بصر را كم بكند و تحديق نداشته باشد. تحديق يعنى اين كه انسان نظر خودش را مستقلاً يك جاى متمركز بكند ، شايد من شنيد ه ا م يا در بعضى از نوشتهها ديدهام اما ا لان نتوانستم پيدا بكنم، يا در بعضى از ترجمههاى قرآن «غض» را بمعناى نگاه كردن با دقت، نگاه خيره شدن است اصلاً به خيره شدن نسبت به يك شىء را معنا كرد ه اند.
بيان علمى اش همين مىشود بگوييم آيه اگر اينطورى مراد باشد، آيه مىخواهد نظر استقلالى را مورد نهى و مورد حرمت قرار بدهد «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» غض البصر يعنى خيره نشويد به زنها بالاستقلال، به اينها نگاه نكنيد. اما اگر نظر شما نظر آلى باشد اين مانعى ندارد، نظر آلى يعنى حالا كسى دارد با زنى صحبت مىكند، آن زن دارد مسئلهاى را دارد از او مىپرسد به تبع اين شخص بايد به اين زن نگاه بكند اين نظر چون نظر غير استقلالى است نظر نظر آلى است گفتهاند اشكالى ندارد.
مرحوم طبرسى در كتاب مجمع البيان در سوره حجرات آنجا مىگويد : «غض بصره اذا اضعفه عن حدة النظر» چنين معناى را ايشان در آنجا دارد غض بصره بصر خودش راغض كرد اذا اضعفه يعنى نگاهش را ضعيف بكند عن حدة النظر يعنى نظر تيز نداشته باشد، تيز بينى و دقت در نظر نداشته باشد. آن وقت چه بسا گاهى اوقات در بعضى از استعمالات ديگر مثلاً همين معنا اراده مىشود، در كلامى كه از اميرالمؤمنين (ع) آمده است حضرت مىفرمايند: «ارم ببصرك اقصى القوم - چشمت را به آن دورترين مردم اين قوم پرت كن يعنى او را هم نگاه بكن - و غض بصرك» بصر خودت راغض كن، يعنى به يك گروه خاصى و به يك شخص خاصى فقط نگاه نكن، تو كه مىخواهى حاكم باشى، حاكم بايد چشمش را نسبت به همه مردم على السوية داشته باشد، نه اينكه فقط نگاهش را به يك طايفه و به يك گروه بدوزد.
حالا آيا اين معنا را نمىتوانيد به همان معناى دوم برگردانيد؟ بگوييم در معناى دوم هم كه مىگويد آن را مغفول عنه قرار بده، اگر يك چيزى نظر آلى به آن بشود مفغول عنه است، اگر به يك چيزى نظر استقلالى بشود غير مغفول عنه است، عرض كردم مرحوم آقاى خوئى (قدس سره) اصرار دارند بر اين احتمال دوم، بگوييم وقتى آیه مىفرمايند طمع نداشته باش يعنى چشمت را ندوز به اين زن ، چون طمع ملازم با شهوت است، دوختن هم ملازم باتلذذ است لذا چه بسا اين معناى سوم را بتوانيم برگردانيم به يك نحوى به معناى دوم تا يك معناى مستقلى از معناى دوم نباشد.
شان نزول آیه
براى روشن تر شدن مطلب ما بايد نظری به شأن نزول آيه داشته باشیم و ببينيم شأن نزول باكدام يكى از اين سه معنا نزديكتر است. اين شأن نزول در تفسير نور الثقلين (ج 3، ص 588) آمده است و در فروع كافى هم (ج، ص 521، ح 5) ذكر شده است. مرحوم كلينى نقل مىكند عن محمد بن يحيى، عن احمد بن محمد، عن على بن الحكم، عن سيف بن عميره، عن سعد الاسكاف عن أبى جعفر (ع) روايت از امام باقر است. سند روايت هم معتبر است. فقط مقدارى در سعد اسكاف كه سعد بن طريف الحنظلى الاسكاف است، نجاشى گفته يعرف و ينكر اما شيخ او را جزء اصحاب على بن الحسين قرار داده است و فرموده: «هو صحيح الحديث» نتيجه اين مىشود كه بين قول شيخ و نجاشى اينجا تعارض به وجود مىآيد؛ حالا آن حرفهاى كه در محلش مىگويند كه نجاشى اضبط از شيخ است اگر او مرجحيت داشته باشد بايد قول نجاشى را بگيريم، اگر نه مرجحيت نداشته باشد تعارض مىكنند، تعارض هم كه مىكنند نتيجه اين مىشود كه اين توثيق ندارد، آن وقت اگر يك راوى توثيق نداشت اما ما ديديم كه بعضى ازبزرگان رواة از او روايت نقل مىكنند همين مقدار در اعتماد بر خبر كافى است.
امام باقر مىفرمايد: «استقبل شاب من الانصار امرأة بالمدينه - يك جوانى از جوانهاى انصار زنى را در مدينه مواجه شد، استقبل يعنى روبرو شد - و كان النساء يتقنعن خلف آذانهم - آن زمان هم طورى بود كه نساء مقنعه خودشان را پشت گوشها مىانداختند، شبيه آن چيزى كه الان در بعضى از اين كشورهاى اسلامى هم رايج است كه زنها سر خودشان مىپوشانند از پشت گوش اين مقنعه خودشان را به پشت مىاندازند - فنظر اليها - اين جوان هم به آن زن نگاه كرد - و هى مقبله - او هم داشت مىآمد به طرف او - فما جازت - اين جوان هم همينطور نگاه كرد اين زن هم وقتى كه عبور كرد - نظر اليها - سرش را گرداند همينطور نگاه مىكرد - و دخل فى زقاق قد سماه ببنى فلان - آن زن داخل در يك كوچهى شد - قد سماه ببنى فلان - يعنى امام باقر اسم آن كوچه را هم بيان كرد، كه اینجا ذكر نمىكند - فجعل ينظر خلفها و اعترض وجه عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجه - اين جوان همينطور سرش را گردانده بود خودش هم داشت حركت مىكرد مىرفت و نگاه مىكرد به اين زن، يك استخوانى يا يك شيشهاى در ديوار بود خورد به اين جوان - فشق وجه - صورت او را پاره كرد - فلما مضت المرأة نظره- وقتى كه زن از چشمانش دور شد ديد - فاذا الدماء تسيل على صدره و ثوبه - خون همينطور دارد جارى مىشود بر صدرش و بر ثوبش - فقال و اللّه لاتين رسول الله و لاخبرنه - مىروم خدمت پيامبر قضيه را براى پيامبر مىگويم.
معلوم مىشود جوان متدينى بوده مىخواسته بگويد كه حالا چكار بكند - فأتاه فلما رآه رسول اللّه (ص) قال له ما هذا؟ - آمد خدمت پيامبر حضرت به او فرمود اين چيست؟ - فأخبر- قضيه را گفت كه زنى بود من نگاه كردم و اينطور شدم - فهبط جبرئيل بهذه الاية» جبرئيل نازل شد اين آيه شريفه را آورد «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» اين شأن نزول است كه اين جوان نگاه خودش را متمركز كرده روى اين زن و نظر كرده است.
آنهايى كه آيه شريفه را به حرمت نظر معنا مىكنند مىگويند ازش استفاده مىشود که نظر مطلقا حرام است ، پيداست در اين مورد شأن نزول آيه، شأن نزول آيه جاى بوده كه نظر و نگاه جوان نسبت به اين زن استلذاذى بوده همينطور نگاهش را از اين زن جدا نمىكرده، مجرد يك نظر صرف نبوده يعنى ما باشيم و شأن نزول نظر مقرون به تلذذ بوده، نظر مقرون به شهوت بوده نه اينكه مطلق نظر باشد، اگر شما بفرماييد آقا شأن نزول مورد كه مخصص نمىشود؛ ممكن است در اين مورد جوان با شهوت نگاه مىكرده اما آيه مطلقا دارد حرام كند! جواب مىدهيم بلى اگر آيه شريفه از اول عنوان حرمت النظر را آورده بود مطلقا ، مىگفتيم اطلاق دارد ولو موردش هم خصوص يعنى شأن نزولش خصوص نظر به شهوت هست اما آيه اطلاق دارد اگر آنطورى بيان شده بود در حالى كه آنطورى بيان نشده است «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» لذا اين شأن نزول به نظر مىرسد كه با اين معناى دوم انسب است تا معناى اول.
سازگاری معنای دوم با شان نزول !
معناى دوم اين است كه مىگويد مرد اجنبى نسبت به زن نبايد يك نظر عن طمع داشته باشد، نبايد نسبت به او طمع داشته باشد فرض كند او كالعدم است اما اگر همينطور وقتى از روبرو مىآمد نگاه كند تا وقتى كه فاصلههاى را دارد طى مىكند، اين معنايش اين است كه نسبت به او طمع دارد و او را مغفول عنه قرار نداده است. پس شأن نزول آيه شريفه با احتمال اول كه مشهور فقهاء قائل شدهاند خيلى سازگارى ندارد؛ مگر اينكه كسى بيايد اين سعد اسكاف را خراب كند و بطور كلى سند اين شأن نزول را از بين ببرد بگويد اصلاً شأن نزول بدرد ما نمىخورد.پس شأن نزول آیه با اين معناى دوم سازگارى دارد، اگر معناى سوم را هم بمعناى دوم بر گردانديم كه هيچ و اگر معناى سوم را يك معناى مستقل در نظر گرفتيم اين شأن نزول با معناى سوم هم سازگارى دارد. و طبق معناى سوم مىگوييم: لا يجوز الابصار، لا يجوز التحديق يعنى خيره شدن، انسان چشمش را بدوزد به يك موردى. پس تا اينجا روشن شد كه گرچه مشهور فقهاء به اين آيه شريفه براى حرمت النظر استدلال كردهاند اما اين حرمت النظر مطلقا با شأن نزول سازگارى ندارد.
حالا نکته ی که راجع به این شأن نزول وجود دارد این است که تا بحال ماعرض كرديم سوره احزاب قبل از سوره نور نازل شده است، نسبت به ترتیب سوره احزاب هشتاد و هشتمین يا هشتادو نه یا نودمین، يكى از اين سه احتمال را گفتهاند، و سوره نور سورهى 110 يا 111 است بر حسب تحقيقى كه در جاى خودش شده است. در سوره احزاب ما جلباب را داشتيم: «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» و اگر سوره احزاب قبلاً نازل شده است پس همه زنهاى انصار آن موقع همه جلباب داشتهاند! در حالى كه اينجا ميگويد: كان النساء يتقنعن خلف آذانهن اين قرينه مىشود بر اينكه هنوز آيه حجاب (آيه جلباب) نازل نشده بوده و شايد سر اين كه مرحوم آقاى مطهرى (رض) فرمودهاند آيات سوره نور قبل از آيات سوره احزاب نازل شده است با توجه به همين نكته باشد.
حالا اين را بايد در بحث ترتيب سور قرآن بايد ببينيم كه با اين اشكال آنجا چگونه برخورد كردهاند. حالا شما هم دنبال كنيد ببينيد اين اشكال راآنجا اصلاً مطرح كردهاند يا نكردهاند.
حالا اين را بايد در بحث ترتيب سور قرآن بايد ببينيم كه با اين اشكال آنجا چگونه برخورد كردهاند. حالا شما هم دنبال كنيد ببينيد اين اشكال راآنجا اصلاً مطرح كردهاند يا نكردهاند.
پس اولاً شأن نزول با احتمال اول سازگارى ندارد، اينها را يكى يكى بايد بگوييم تا بعد جمع بندى كنيم، حالا مىآييم سراغ كلمه «من» مرحوم آقاى خوئى فرمودهاند شاهد بر مدعاى ما و تفسيرى ما كلمه «من» است، فرمودهاند «من» رابايد «من» تبعيضيه بگيريم نه «من» لابتداء الغاية، نه «من» براى جنس، من «من» تبعيضيه است. و من تبعيضيه با معناى دوم سازگارى دارد، با معناى اول سازگارى ندارد حالا چون الان وقت گذشت، در خود« من» تبعيضيه يعنى چند تصوير و احتمال وجود دارد كه اگر تبعيضيه بگيريم باز تبعيضيهاش به چه نحوى است اينها را انشاء اللّه روز شنبه بیان می کنیم ، قرائن بر معناى اول و دوم را يكى يكى بايد بررسى بكنيم تا ببينيم انشاء اللّه چه نتيجهى گرفته ميشود.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نظری ثبت نشده است .